رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «او پیش از آنکه مسئله اصلاحات در ایران مطرح شود، از ضرورت اصلاحات سخن گفته بود و خود را بهعنوان یکی از مهمترین رهبران معتدل طرفدار اصلاحات شناسانده بود. افزون بر این، او بهعنوان یک تکنوکرات باتجربه و مبرز در زمینه مسائل اقتصادی در افکار عمومی تثبیت شده بود.» ایرج امینی
علی امینی یک از معدود رجل سیاسی ایران در عهد قاجار و پهلوی بود که تلاش میکرد با شیوه مخصوص به خودش و با کمک حامیان آمریکایی (خصوصاً کندی) پروژه اصلاحات در ایران را پیش ببرد. امینی سیاستمداری آریستوکرات بود که از خاندانی با ریشه اشرافی و فئودالی بیرون آمده بود.
فرزندان این خانوادههای اشرافی به علت شرایط زیستی و در اختیار داشتن سرمایه اکثراً یا سیاستمداران قدرتمندی میشدند یا چهرههای فرهنگی و نظامی صاحب نامی؛ علی امینی هم از این قاعده مستثنی نبود.
امینی سیاستمداری بود که به مصدق ارادت داشت، اما روش سیاستورزیاش را بیشتر از احمد قوام السلطنه وام گرفته بود. اگر مصدق برای احقاق حقوق ملت ایران و ملی کردن صنعت نفت تصمیم گرفت اصلاحات رادیکالی صورت دهد و به دنبال آن از حاکمیت خارج شود، علی امینی اصلاحات تدریجی و میانهروی سیاسی را میپسندید و هیچگاه علاقهمند راه و روش مصدق را پیش بگیرد.
مدت نخست وزیری امینی البته کوتاه بود و با کنار رفتنش و روی کار آمدن اسدالله علم شاه ثابت کرد که از ترس ماجراهای بیست و هشت مرداد علاقهای ندارد به هیچ شکلی از اصلاحات سیاسی و اقتصادی تن دهد.
علی امینی در دوران نخست وزیری خود تحت فشارهای شدیدی از سوی چهرههای جبهه ملی قرار گرفت تا مثل مصدق با شاه درگیر شود. این فشارها در کنار رفتن امینی تاثیرگذار بود. در نهایت امینی با ناکامی از صحنه سیاسی ایران کنار رفت و تا پایان عمر گوشهنشینی اختیار کرد و در سال ۱۳۷۱ در پاریس درگذشت.
بیشتر بخوانید:محمدرضا شاه پهلوی؛ مردی برای افسوس یا دیکتاتوری بیرحم؟
علی امینی در سال ۱۲۸۴ هجری شمسی هم زمان با مشروطیت به دنیا آمد. او پنجمین فرزند میرزا محسن خان امین الدوله بود. پدر بزرگ او میرزا علی خان امین الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه بود و مادرش شاهزاده اشرف خانم ملقب به فخرالدوله بود که مادر دکتر محمد مصدق یعنی نجم السلطنه خاله او به حساب میآمد.
امینی بعدها با بتول دختر وثوق الدوله ازدواج کرد. عموی بتول احمد قوام السلطنه بود. همانطور که ملاحظه میکنید علی امینی اشراف زادهای بود که از چند سو با بزرگان قاجار در ارتباط بود و همین موضوع روابط سیاسی و زمینه رشد و پیشرفت را برای او بیش از پیش مهیا میکرد.
امینی دوران تحصیلات خودش را در مدارس رشدیه و دارالفنون گذراند. در برخی منابع آمده که امینی به اصرار مادرش مدتی به نجف هم سفر کرد و در آنجا به تحصیل طلبگی پرداخت؛ ادعایی که توسط خود امینی تکذیب شده است.
امینی به فرانسه رفت و در آنجا به تحصیل در زمینه حقوق پرداخت. امینی پس از بازگشت از پاریس مدتی در دادگستری مشغول به فعالیت شد و سپس به وزارت دارایی انتقال یافت و در آنجا بود که مدارج ترقی را طی کرد. معاونت اداره انحصارات تریاک، معاونت و کفالت اداره گمرک، رئیس کمیسیون ارز، مدیریت اداره کل اقتصادی و معاونت وزارت دارایی از جمله سمتهایی بود که امینی در وزارت دارایی برعهده داشت. در همین وزارتخانه بود که با رجال سیاسی مهم و معتبری مثل اللهیار صالح، جواد عامری، مصطفی عدل (منصور السلطنه)، محمود نریمان و علی اکبر داور آشنا شد.
حضور در وزارت دارایی برای امینی ثمرات زیادی داشت و او را با امور بروکراتیک و دیوان سالاری و مسائل مالی به خوبی آشنا کرد. امینی در این سالها به خوبی توانست روابط سیاسی خود را گسترده کند و با رجال سیاسی استخوانداری که حامیان دکتر مصدق هم در میان آنها وجود داشت آشنا شود و همین مسئله را زمینه را برای حضور امینی در عرصه سیاست مهیا میکرد. امینی آماده میشد که پای به عرصه سیاست بگذارد و منتظر اتفاقی بود که حضور او در عرصه سیاست رقم بزند. این اتفاق پس از تحولات ۱۳۲۰ و به قدرت رسیدن قوام السلطنه افتاد.
قوام السلطنه (عموی همسر علی امینی) زمانی که در شهریور ۱۳۲۰ به قدرت رسید، علی امینی را در سمت معاون نخست وزیر با خود به دولت برد. قوام چندان در منصب ریاست دولت دوام نیاورد و خیلی زود از دولت کنار رفت، اما این حضور شروع کار سیاسی علی امینی در دولتهای مختلف بود.
بعد از کنار رفتن احمد قوام در کابینه کوتاه مدت حسنعلی منصور وزیر اقتصاد ملی بود. در کابینه سپهبد رزم آرا به علت حضور در خارج از کشور نقشی در کابینه نداشت. در کابینه اول دکتر مصدق ابتدا قرار بود وزارت کشور را بر عهده بگیرد، اما شاه که نمیتوانست از انتخابات مجلس چشمپوشی کند با حضور او در مجلس موافقت نکرد و مصدق هم که در آن زمان به دنبال دوری از تنشها بود امینی را به وزارت اقتصاد فرستاد.
نحوه حضور امینی در کابینه دکتر مصدق از ابهامهای تاریخی است. امینی در کتاب خاطراتش مدعی شده که توصیه و پیشنهاد اصغر پارسا از سران جبهه ملی به دکتر مصدق باعث حضور او در وزارت دارایی شده است. اما مسئلهای که مشخص و بدیهی است این است که علی امینی همدلی چندانی با سیاستهای دکتر مصدق و سران جبهه ملی نداشته است؛ چه آنکه از یک طرف حضورش در دولت کوتاه مدت بوده و از طرف دیگر بعد از سقوط اولین کابینه دکتر مصدق در کابینه احمد قوام که در آن زمان در جبهه مقابل مصدق قرار داشت مسئولیت پذیرفت.
امینی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد در دولت فضلالله زاهدی سمت وزارت دارایی و رئیس هیئت مذاکره کننده نفتی ایران که در نهایت به قرارداد کنسرسیوم منجر شد را به عهده گرفت؛ قراردادی که مخالفان و موافقان بسیاری دارد و هر کس از این دو دسته با توجه به حوادث تاریخی آن را به صورتی متفاوت تحلیل میکنند. مسئله قطعی، اما این است که همگان امینی را مذاکره کنندهای توانا و چیره دست میدانستند، این توانایی به حدی بود که مذاکرات را عملاً امینی هدایت میکرد.
موافقان قراداد کنسرسیوم اعتقاد دارند قراردادی که امینی با طرف خارجی بست با توجه به شرایط موجود ایران واقعبینانهترین قراردادی بود که ایران میتوانست با طرفهای خارجی ببندد. کما اینکه امینی هم بعدها در نطق خودش در مجلس عنوان کرد که شاید این قرارداد آن ایدهآل آرمانی مردم ایران نباشد، اما با توجه به شرایط موجود ایران که در زمینه فنی استخراج نفت توانایی چندانی ندارد ایدهآلترین قرارداد ممکن است.
از طرف دیگر مخالفان اعتقاد دارند همین حضور علی امینی در دولت غیرقانونی کودتا نشانگر این است که وی از همان ابتدا همراهی چندانی با آرمانهای دکتر مصدق نداشته و چنین قراردادی را خیانتی آشکار به آرمان ملت ایران و آرمان ملی شدن صنعت نفت میدانند.
بعد از کنار رفتن دولت زاهدی علی امینی در دولت حسین علاء مدتی وزیر دارایی بود و بعد به عنوان سفیر ایران در آمریکا انتخاب شد. انتخاب علی امینی به عنوان سفیر ایران در آمریکا دو دلیل عمده داشت. دلیل اول آنکه شاه مایل بود علی امینی از صحنه سیاست داخلی ایران داشته باشد و دلیل دوم آنکه شاه میخواست از ارتباطات گستردهای که امینی در زمان انعقاد قرارداد کنسرسیوم به دست آورده بود استفاده کند و به همین علت او را سفیر ایران در آمریکا کرد. امینی در دوران سفارت در آمریکا بسیار فعال بود و توانست ارتباط خود با آمریکاییها را گسترش دهد. امینی که همیشه طرفدار دموکراتها بود و هیچگاه هم این موضوع را پنهان نکرده بود توانست با جان کندی سناتور جوان و دموکرات ایالت ماساچوست ارتباطات گسترده و دوستانهای برقرار کند. ارتباطاتی که بعدها و با روی کار آمدن کندی و تغییر رویکرد آمریکا نسبت به دولتهای حامی خود باعث شد امینی تا سطح نخست وزیری هم ارتقا پیدا کند.
بیشتر بخوانید: فرح پهلوی؛ بنیانگذار نهادهای موازی در ایران +تصاویر
به گزارش رویداد۲۴ با پیروزی کندی بر نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری که با شعار اتحاد برای پیشرفت رخ داد، استراتژی آمریکا در قبال حکومتهای وابسته به آمریکا تغییر دهد. کندی معقد بود دولتهای دیکتاتوری حامی آمریکا باید در مشی سیاسی و اقتصادی خود تغییراتی ایجاد کنند و با اصلاحات ساختاری، ایجاد شرایط باز سیاسی و اقتصادی آزاد بقای خود را در قدرت تضمین کنند.
در آن دوران بزرگترین خطر برای آمریکاییها رشد و گسترش و نفوذ کمونیسم بود در کشورهای جهان سوم بود. تز آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بالا بردن رفاه عمومی و تقویت مردمسالاری بود که پیش از این تحت لوایح مارشال و اصل چهار ترومن صورت میگرفت.
هدف از این طرحها در کشورهای مثل ایران تقویت زیرساختهای اقتصادی و گسترش رفاه عمومی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران بود. اوضاع نابسامان ایران در آن زمان به لحاظ اقتصادی و تولد دستگاه امنیتی مخوفی بنام ساواک شرایط را برای شاه ایران بسیار بغرنج کرده بود.
اقشار مختلف ایران از حکومت محمدرضا شاه پهلوی ناراضی بودند که یک مورد از این نارضایتیها ختم به اعتراضات معلمان در دولت جعفر شریف امامی شد که مرگ یکی از معلمان را هم به دنبال داشت. از طرف دیگر جان و رابرت کندی هم بابت حکومت ایران بسیار نگران بودند و حکومت محمدرضا شاه را بسیار فاسد میدانستند. به همین خاطر بعد از روی کار آمدن جان کندی تصمیم گرفتند به سرعت فکر عاجلی درباره ایران بکنند. به همین دلیل کارگروه ویژهای برای تحلیل سیاستهای ایران تشکیل دادند تا برای حکومت شاه که اوضاع نابسامانی داشت و بسیار فاسد شده بود چارهای بیندیشند.
این کارگروه با ریاست فیلیپ تالبوت تشکیل و به دو نتیجه درباره ایران رسید. یک نتیجه این بود که شاه باید برود و نتیجه دیگر این بود که شاه حفظ، اما با فشار آمریکاییها مجبور شود دست به اصلاحاتی بزند. طرح اتحاد برای پیشرفت کندی درباره نجات دیکتاتوریهای وابسته به آمریکا مشی مشخصی داشت.
کندی اعتفاد داشت برای جلوگیری از سقوط این دیکتاتوریها لازم است که اصلاحاتی از بالا و به وسیله خود حکومت صورت بگیرد تا راه برای سقوط حکومتهای وابسته و تشکیل یک دولت کمونیستی بسته شود. آمریکاییها که شرایط ایران را بسیار مخاطرهآمیز میدیدند بلافاصله دست به کار شدند و چند سناریو مختلف را برای اصلاح حکومت شاه مدنظر قرار دادند. دو گزینه حذف خاندان پهلوی و برکناری شاه بسیار هزینه داشت، بنابراین آمریکاییها تصمیم گرفتند با حفظ شاه اصلاحاتی در حکومت به وجود بیاورند تا بقای این حکومت تضمین باشد.
آنها با ایده نفوذ نظامی حداکثری آمریکا در ایران که مدنظر شاه بود مخالف بودند به همین خاطر به دنبال اصلاحاتی فوری و آنی بودند که حکومت پهلوی را واکسینه کنند. راه حل از نظر آمریکائیان مشخص بود؛ تشکیل یک دولت غیرنظامی به دست رجلی خوشنام که توانایی انجام اصلاحات و مقابله با شاه را که در آن زمان به واسطه گسترش فعالیتهای ساواک بسیار هم قدرتمند شده را داشته باشد. بهترین گزینه علی امینی بود که هم رجلی خوشنام بود و هم کندی به خوبی با او آشنا بود؛ بنابراین به شاه فشار آورد تا برای انجام اصلاحات امینی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کند تا امینی اصلاحاتی را که بعدها عنوان اصلاحات ارضی پیدا کرد را پیش ببرد.
به گزارش رویداد۲۴ علی امینی ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ قدرت را در دست گرفت. او در میانه یک آشوب واقعی سکان هدایت دولت را قبول کرد. سوء مدیریتهای منوچهر اقبال و جعفر شریف امامی کار را به جایی رسانده بود که ایران درگیر شورشهایی واقعی شده بود.
امینی در اولین اقدام خود اعلام کرد احساسات مذهبی مردم را درک میکند و قصدی برای مقابله با این احساسات ندارد. ارسال این پیام از آن جهت مهم بود که آن ایام مصادف بود با مراسم چهلم آیتالله بروجردی و حکومت میترسید این تجمع فرصتی در اختیار مخالفان و ناراضیان قرار دهد تا به اعتراضات و اعتصابات دامن بزنند.
امینی دو روز بعد و در اولین نطق رادیویی خود صحبتهای مهم و بیسابقهای را مطرح کرد و در آن نطق گفت که بسیاری از نزدیکان حکومت به ثروتهای هنگفت و نامشروعی دست پیدا کردهاند و فساد و خیانتهای بسیاری بر ملت ایران روا داشتهاند.
امینی در این نطق برای حل معضلات و مشکلات پیش رو مردم را به جهاد دعوت کرد و با این نطق نه تنها خودش را فردی بیرون از سیستم فاسد معرفی کرد که مردم را هم در کنار دولت قرار داد. امینی البته از همان ابتدای تشکیل دولت خود توسط جبهه ملی تحت فشار قرار گرفت. جبهه ملی بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن امینی بیانیهای صادر و در آن تاکید کرد که چون انحلال مجلسین غیرقانونی است پس دولت برآمده از این وضع هم غیرقانونی و نامشروع است.
شاه فردای این بیانیه فرمانی صادر کرد و انحلال هر دو مجلس را اعلام کرد. شاه در فرمان انحلال خود از لزوم انحلال سریع و قاطع سخن گفت و اعلام کرد دولت با اصلاح قانون انتخابات باید مجدداً انتخابات را برگزار کند. جبهه ملی هم بلافاصله بیانیهای صادر و در آن اعلام کرد که خواهان آزادی بیان و فعالیت و انتخابات آزاد است.
تاکید بر این اهداف از سوی جبهه ملی با اینکه اهداف بسیار مهمی بودند، اما دولت اصلاحطلب امینی را تحت فشار گذاشت و باعث شد این دولت در برابر دربار تضعیف شود. این فشار بی دلیل جبهه ملی را که فکر میکرد با برگزاری انتخابات آزاد میتواند پیروز میدان باشد را باید اشتباهی تاریخی دانست.
امینی وزرای خود را با هماهنگی محمدرضا شاه پهلوی انتخاب کرد. وزارتخانههای جنگ، کشور و خارجه به انتخاب شاه صورت گرفت و امینی وزرای تکنوکرات و اصلاح طلب خود را در بخشهای فرهنگی و اقتصادی به کار گمارد (ارسنجانی، الموتی، فریور و درخشش).
دولت امینی چند مشکل داشت؛ اول اینکه در نبود مجلس باید با قوانین تصویبی هیات وزیران کار میکرد و از طرف دیگر ترکیب کابینه بسیار ناهمگون و مشتت بود و همین مسئله باعث میشد روند اصلاحاتی که امینی قولش را داده بود بسیار کند دنبال شود.
امینی علت چینش چنین کابینهای را جلوگیری از ترس شاه عنوان کرد. برای شاه ارتش و سیاست خارجی بسیار مهم بود و امینی برای اینکه شاه مزاحمت زیادی برای او ایجاد نکند این دو بخش را به او واگذار کرد. امینی وزارت کشور را هم با میل شاه انتخاب کرد تا شاه خیالش از هر جهت راحت باشد.
علی امینی در دورهای که نه مجلس همسو با دولتی وجود داشت و نه پشتوانه سیاسی قدرتمند داخلی را همراه خود میدید به حمایتهای کندی برای پیشبرد اصلاحات دلگرم بود.
کلیدیترین چهره کابینه امینی حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی او بود که خیلی زود به اهمیت تقسیم اراضی پی برده بود و به همین منظور کلید اصلاحات ارضی با طرحها و نظریات او زده شد. الموتی هم یکی از نیروهای چپگرای قدیمی و از اعضای گروه ۵۳ بود. فریور و درخشش هم سیاستمداران مستقلی بودند که مربع اصلاحطلب کابینه امینی را تشکیل میدادند. کابینه امینی بسیار نامنسجم بود و از الموتی تا خسروانی در آن عضو بودند. همین مسئله پیشبرد اصلاحات را بسیار دشوار میکرد.
بیشتر بخوانید: رضا شاه پهلوی؛ موسس ایران نوین و بنیانگذار ورود نظامیان به اقتصاد!
امینی که به خوبی فهمیده بود برای پیش برد اصلاحات ابتدا باید جامعه را آرام کرد در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ نشستی فوری با کابینه خود برگزار و اصلاحات مد نظرش را در سه محور «اصلاح و تقسیم اراضی»، «مبارزه با فساد» و «قرار گرفتن طرح کاهش هزینههای زندگی» مطرح کرد و در اولین اقدام فتحالله فرود که وابسته دربار و مدیری نه چندان خوشنام بود را از شهرداری تهران برکنار و محسن نصر را جایگزین او کرد.
بلافاصله با افزایش حقوق معلمان موافقت کرد و دستور داد سرگرد ناصر شهرستانی متهم ردیف اول شلیک به معلمان تحت تعقیب قرار بگیرد.
علی امینی در نطق رادیویی خود قول اصلاحات در زمینه صنعت، آموزش، کشاورزی و رفاه اجتماعی سخن به میان آورد و از کمبودها سخن گفت و به شکلی صحبت کرد که توقع مردم بالا نرود. این نطق را باید به حساب هوشمندی امینی و در راستای تلاشهای او بود برای آرام کردن جو جامعه ارزیابی کرد.
امینی در همان روزهای ابتدایی زمامداریاش کوشید با دستگیری برخی نظامیان فاسد توجه مردم را به خود جلب کند. اما فساد با دستگیری این چند نفر حل نمیشد و بسیار گستردهتر بود. از طرف دیگر شاه هم با این دستگیریها مخالف بود و این اقدامات را برای روحیه ارتش مناسب نمیدانست. این اتفاقات همزمان شد با انشعاب نهضت آزادی از جبهه ملی به عنوان شاخه مسلمان جبهه.
دولت امینی فضایی به وجود آورد که تمام احزاب سیاسی (به جز حزب توده) به تکاپو افتادند و تلاش کردند فضای سرد سیاسی ایران را بشکنند. اما شاه هم بیکار ننشته بود و تلاش میکرد اوضاع را به نفع خود برگرداند.
روایت ارسنجانی از آن دوران نشان میدهد که شاه بیشتر از اینکه لزوم اصلاحات را درک کرده باشد از وضعیت موجود ترسیده است. کما اینکه هلمز سفیر وقت آمریکا در ایران به آمریکا پیام میدهد که شاه از اینکه آمریکا قدرش را نمیداند بسیار عصبانی است.
پیشنهاد هلمز به کندی نوشتن نامهای به شاه از سوی کندی و دلجویی از او بود. شاه در آن ایام به مرز یاس رسیده بود. ابتدا بریتانیا را تهدید به استعفا کرد و این مسئله را به اطلاع هریسون سفیر انگلستان رساند. ملاقات شاه با هریسون در پیست اسکی آبعلی اتفاق افتاد. شاه در این ملاقات بسیار عصبانی بود و به هریسون گفت باید کسری بودجه ارتش تامین نشود، یا از دلارهای آمریکا در برنامه سوم توسعه استفاده خواهد کرد یا به شوروی پناه خواهد برد یا از ستاد کل نیروهای مسلح استعفا خواهد کرد.
هریسون به او گفت واگذاری ارتش عملاً یعنی واگذاری سلطنت و شاه گفت همین را مدنظر دارد. شاه از هریسون پرسید: «اگر (از سلطنت) کناره برود چه اتفاقی خواهد افتاد. سفیر پاسخ داد میتواند تصور کند که ایران در ظرف دو سال فرو خواهد پاشید. شاه گفت (ایران) خیلی زودتر آن فرو خواهد پاشید.»
در واقع این حربه شاه بود، برای اینکه انگلستان و آمریکا را تحت فشار بگذارد تا دست از حمایت امینی بکشند. چند روز قبل از این ملاقات هم پاکروان به واشنگتن اطلاع داده بود که شاه وضع روحی خوبی ندارد و دلیل این افسردگی حسادتش به علی امینی است که به عنوان پرچمدار اصلاحات مورد توجه آمریکا است.
شاه با سرهنگ گراتین یاتسویچ رئیس دفتر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیآیاِی) در تهران هم گفتگوی تندی داشته است. بنا بر اسناد، شاه برنامه اش را مستقیما با سرهنگ یاتسویچ در تهران مطرح کرده و از طریق حسین قدس نخعی، وزیر امور خارجه هم به سفیر آمریکا پیغام داده که «حقوق معلمان، قضات و دیگران افزایش پیدا کرده و با ارتش هم باید همین طور رفتار شود»، در غیر این صورت، شاه قادر نخواهد بود که به فرماندهی کل قوا ادامه بدهد. مقامات سی آی اِی هم گزارش کردهاند افسردگی و استرسهای شاه میتواند نتایج فاجعه باری به دنبال داشته باشد.
یک ارزیابی دیگر هشدار داد که اگر شاه به طور ناگهانی صحنه را ترک کند، در ایران هرج و مرج خواهد شد: یکی از فرماندهان جاه طلب ارتش یا طرفداران محمد مصدق جایش را خواهند گرفت، ایران از پیمان نظامی سنتو خارج خواهد شد، بحران جدید با شرکتهای نفتی به راه خواهد افتاد، تهران توافقهای یکجانبه با آمریکا را لغو خواهد کرد و حزب توده دوباره فعال خواهد شد. این باجخواهیها تا جایی موثر افتاد که هلمز به مقامات آمریکایی هشدار داد: «ما مجبوریم که بر این ساقه ضعیف تکیه کنیم.»
هلمز برای جلو انداختن ملاقات شاه با آمریکاییها لابی میکند و شاه به ملاقات کندی میرود. شاه در این ملاقات به کندی بابت انجام اصلاحات قول میدهد و از او تضمین میگیرد که قدرتش مانند سابق باقی بماند. این ملاقات یک نتیجه داشت؛ استعفای علی امینی در تیرماه ۱۳۴۱
به گزارش رویداد۲۴ شاه که بعد از کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ به شدت ترسیده بود، حاضر نبود به هیچگونه اصلاحاتی تن دهد. در واقع امینی آریستوکرات و میانهرو آخرین تلاش برای انجام اصلاحاتی درون سیستمی از طریق سیاستمداری نسبتاً قدرتمند بود.
این تلاشها و حمایت آمریکا ترس شاه را به دنبال داشت. ترسی که شاه را وادار کرد امینی را از صحنه خارج کند و خودش اصلاحات ارضی را بر عهده بگیرد و با اجرای ناقص و غلط آن زمینه را برای سقوط خودش مهیا کند. مشکل دیگر امینی این بود که در صحنه سیاسی ایران حامی و پشتیبانی برای انجام اصلاحات خود نداشت.
جبهه ملی و حزب توده به عنوان دو نیروی اپوزوسیون قدرتمند هیچ کدام با امینی همراهی نکردند. انفعال حزب توده در کنار خواستههای زیاد جبهه ملی باعث شد امینی در صحنه سیاسی ایران تنها باشد و نتواند در برابر شاه ایستادگی کند. امینی که نه مجلسی حامی پیش روی خود میدید و نه نیروی سیاسی متنفذی از او پشتیبانی میکرد در نهایت مجبور شد از قدرت کناره گیری کند. با رفتن امینی آخرین اُمیدها برای اصلاح حکومت شاه از بین رفت و شرایط ایران به سمت رادیکالیزه شدن و انقلاب پیش رفت.
محمدرضا شاه پهلوی حاضر نشد به اصلاحات تن دهد و همین مسئله در نهایت به وقوع انقلاب منجر شد. امینی آخرین امید برای اصلاحات در ایران بود که با اقدامات شاه و اشتباه استراتژیک نیروهای سیاسی در نطفه خفه شد و از بین رفت، تا تنها شانزده سال بعد ایران شاهد انقلابی باشد که سرنوشت آن را دگرگون کرد.
منابع:
علی امینی و ریشههای شکست اصلاحات/ مجله بخارا/ عبدالحسین آذرنگ
سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
سایت بی بی سی فارسی