رویداد۲۴ در سمت محافظهکار جریان اصلاح طلب، احزابی مثل ندای ایرانیان، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، مردمسالاری و حزب اسلامی کار، راه خود را از بدنه جریان اصلاحات جدا کردند و در انتخابات مجلس یازدهم با انتشار لیستی تحت عنوان ائتلاف احزاب اصلاحطلب، علنا وارد تقابل با شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان شدند و همانطور که پیش بینی میشد، شکست سنگینی را تجربه کردند.
در این قسمت جریان اتفاقا نامزد ریاست جمهوری فراوان است، حسین کمالی، مصطفی کواکبیان، صادق خرازی و ... هر کدام تمایل زیادی دارند روزی بر مسند ریاست جمهوری ایران بنشینند. آنها منتقد احمدی نژاد هستند و معتقدند حالا که احمدی نژاد رییس جمهور ایران شده، چرا آنها نتوانند. این چهرهها با همین استدلال همیشه نیمنگاهی به ریاست جمهوری داشتهاند. در این میان برخی حامیان ربیعی در جوادیه و نازی آباد معتقدند او بهترین گزینه ریاست جمهوری برای ایران است و از مدتها قبل تبلیغات زیرپوستی برای او را آغاز کردهاند.
اعتماد حاکمیت به این چهرهها در اندازهای نیست که بتوانند تایید صلاحیت خود را از حاکمیت بگیرند و فقط در حد همان سیاهی لشکر انتخابات به آنان اعتماد میشود. یاران ربیعی که کانون آنها در محله جوادیه است، معتقدند استثنای این جمع و احزاب، علی ربیعی است. با این حال گویا آنها فراموش کردند که در انتخابات چهارم شورای شهر در سال ۹۲ رد صلاحیت شد. البته آنها میگویند شرایط ربیعی فرق کرده و او توانسته در این سالها اعتماد حاکمیت را جلب کند تا آنها حضور در ستاد میرحسین موسوی و حتی نشست معروف خبری سال ۸۸ را فراموش کنند.
بیشتر بخوانید: علی ربیعی؛ مرد همیشه در سایه/ از قتلهای زنجیرهای تا ستاد میرحسین موسوی
علی ربیعی متولد ۱۳۳۴ در جنوب شهر تهران، در محله جوادیه و از یک خانواده کارگری است. پیش از انقلاب تکنیسین کارخانه «جنرال موتورز»، «ارج» و «قرقره پرستو» بود و همان زمان از سران اعتصاب شهرک اکباتان و کارخانهٔ محل کار خود بود که منجر به برخورد ساواک شد.
دو حزب مهم «خانه کارگر» و «حزب اسلامی کار» پس از انقلاب با هدف به حاشیه راندن فعالان کارگری چپگرا قدرت گرفتند. خانه کارگر مجموعهای از سندیکاها بود که قبل از انقلاب تاسیس شد اما بعد از انقلاب با فشار به سندیکاهای مستقل، تلاش کرد هویت «حمایت از کارگران» را از آن خود کند؛ تلاشی که البته موفقیتآمیز نبود اما منابع مالی فراوانی را برای این حزب به همراه داشت. برای تقویت بیشتر خانه کارگر، «حزب اسلامی کار» نیز در سال ۱۳۷۶ تاسیس شد. علی ربیعی چهرهای بود که در شکلگیری هر دو حزب تاثیر فراوان داشت و همواره به عنوان نظریهپرداز این جریان اثرگذاری کرده است؛ چه زمانی که در خبرگزاری ایسنا نقش آفرینی میکرد و تیم نزدیک به خود را در آنجا میچید و چه زمانی که طرح تاسیس خبرگزاری ایلنا را به عنوان بازوی رسانهای جریان خود طراحی میکرد.
علی ربیعی چند ویژگی ممتاز دارد؛ از طرفی به عنوان یک نیروی امنیتی، احتمالا راحتتر از دیگران میتواند رضایت حاکمیت را برای تایید صلاحیت به دست بیاورد. دیگر اینکه ظاهرا شائبه مالی در اطراف او وجود ندارد و چهره پاکدستی به شمار میرود. نکته دیگر اینکه سابقه فعالیت در ستاد میرحسین موسوی را دارد و البته در جریان قتلهای زنجیرهای در دولت خاتمی نیز توانسته عملکردی در راستای افشای آن جنایت و رضایت قسمتی از جریان اصلاحات و دگر اندیشان به دست بیاورد. بسیاری اعضای حزب ندای ایرانیان نیز قبل از عضویت در این حزب، عضو سازمان جوانان حزب اسلامی کار بودند و میگویند به خاطر ثروت بالای صادق خرازی بود که به حزب جدید رفتند.
گاف مهم علی ربیعی، فعالیتهای او در دولت دوم روحانی بود؛ به هر کاری دست زد که در وزارت باقی بماند؛ با بسیاری از رسانهها لابی کرد، با بسیاری از نمایندگان جلسه گذاشت. (اقدامی که البته حق او بود) یکی از نمایندگان مدعی بود برای آنکه نظر کمیسیون اجتماعی مجلس جلب شود، در دوره ربیعی حتی نیاز لبتاپ این کمیسیون را وزارت کار تامین میکرد. اقدامات نظیر اینها باعث میشد او چهرهای به نظر برسد که تحت هر شرایطی میخواهد در قدرت بماند، با این حال ربیعی او حتی در میان اصلاح طلبان مجلس نیز مخالفان جدی داشت و آنها عملکرد وزارت کار در دوران او را دلیلی میدانستند که استیضاح ربیعی باید انجام شود.
در دوره تصدی ربیعی بر وزارت کار، یک دو جین از اعضای حزب اسلامی کار و خانه کارگر در مجموعههای شستا (از مجموعههای قیر و سیمان گرفته تا پستهای وزارتخانه و مشاوره و ...) مشغول به کار شدند و طبیعی بود در دوره بعد این نیروها یک به یک کنار گذاشته شوند. در این شرایط ربیعی تلاش میکرد در وزارت کار باقی بماند و بعد که نماند گفت به مناطق محروم میرود و قرار است آنجا خدمت کند! خبری از حتی سفر کوتاه مدت او به هیچ منطقه محرومی منتشر نشد و این وعده پوچ نیز به یکی از نکات منفی کارنامه چهره «امنیتی - رسانهای» کابینه روحانی تبدیل شد و ربیعی مدتی بعد سخنگوی دولت شد و آنجا هم گافهای پیاپی او ادامه داشت.
در ماجرای شلیک به هواپیمای اوکراینی سخنان ربیعی بیش از آنکه نشانگر صداقت یک دولتمرد باشد، تلاشی برای توجیه ماجرا بود و بیان اینکه اساسا دولت از ماجرا اطلاع نداشته است. در ماجرای زمان افزایش قیمت بنزین هم ربیعی بسیار تلاش داشت این نکته را جا بیندازد که روحانی از ماجرا بیاطلاع بوده است؛ حال آنکه شاید بهتر بود ربیعی به عنوان چهرهای که سابقه رسانهای داشته، این نکته را به روحانی یادآوری میکرد که بهتر است حقیقت را بگوید؛ چه آنکه مدتی بعد جمال عرف معاون وزیر کشور در مصاحبهای که رویداد۲۴ منتشر کرد، عملا افشا کرد که روحانی از سه روز پیش از ماجرا خبر داشته است.
یکبار هم تناقضهای او در محل زندگی بسیار پرحاشیه شد و نگاه لیبرالی ربیعی در اقتصاد البته خود را در یک برنامه تلویزیونی نشان داد؛ وقتی مجری برنامه از او پرسید کجا زندگی میکند، ربیعی پاسخ داد «سعادت آباد!» البته در توجیه اینکه چرا حامی کارگران باید جوادیه به عنوان محله قدیمیاش را رها کند و به بالا شهر برود، گفته بود «خانهام سعادت آباد است، منشم جوادیه است!»
زمانی که ماجرای ویروس کرونا هم پیش آمد، حسن روحانی ناپیدا بود و جلسات را از پاستور در مرکز شهر به سعدآباد در بهترین نقطه پایتخت برد؛ در حالیکه در کمتر جلساتی حضور داشت. علی ربیعی در این شرایط هم مصاحبه میکرد تا عدم حضور روحانی در جلسات و ویدئو کنفرانس به جای نظارت میدانی را توجیه کند. همه اینها یکی یکی نکات منفی بودند که به کارنامه علی ربیعی اضافه میشدند؛ او در بخشی نقش داشت و در برخی دیگر مجبور بود.
علی ربیعی حالا در آستانه ۶۵ سالگی قرار گرفته و علاقمند است شانس خود را یکبار امتحان کند. او باید بتواند ابتدا اصلاح طلبان را راضی کند؛ شاید لابی خانه کارگر و حزب کار برای معرفی یکی دو چهره در شورای شهر و مجلس قوی باشد، اما حقیقت آن است که این لابی آنقدر قوی نیست که بتوانند نامزد اختصاصی خود را به جریان اصلاح طلب تحمیل کند.