رویداد24: ناقوس مهمترين انتخابات مجلس تاريخ انقلاب به صدا درآمده است. اين را ميتوان از نجواهاي سياستمداران و التهاب رسانههاي گروهي به خوبي متوجه شد. شايد تا پيش از آغاز ثبت نام برخي در اين مساله شك داشتند كه با مهمترين مقطع تاريخ انقلاب مواجه هستند اما زماني كه جريانهاي سياسي ژنرالها و سربازان خود را گروه گروه و دسته دسته روانه محلهاي ثبت نام كردند همگان به اين نكته پي بردند كه سرنوشت نسل آينده و شايد نسلهاي ديگر در گرو انتخابات آينده است. به همين دليل و براي تجزيه و تحليل آرايش سياسي انتخابات آينده با محمد عطريانفر رئيس شوراي شهر تهران در دوره اول، معاون سياسي وزرات كشور در دولت آيتا... هاشمي و عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران سازندگي گفتوگو كرديم؛ سياستمدار سرد و گرم چشيدهاي كه گاهي به عنوان يك سياست ورز سخن ميگفت، گاهي همانند يك تئوريسين سياسي و زماني به مانند يك مدافع منافع ملي. عطريانفر معتقد است: « اكثريت مجلس آينده در اختيار اصولگرايان قرار خواهد داشت. و اصلاحطلبان يك اقليت قدرتمند را تشكيل ميدهند. جماعت پراكنده و اندكي نيزاقليت كوچك و افراطي خواهد بود كه هويت خود را ازتفكر جبهه پايداري الهام گرفته است.» وي همچنين تصريح ميكند: « در صورتي كه دولت قصد داشته باشد در انتخابات حضور داشته باشد، از طريق حزب اعتدال و توسعه وارد انتخابات ميشود.»
جريانهاي سياسي اعم از اصولگرا و اصلاحطلب عزم خود را براي تصاحب صندليهاي بهارستان جزم كرده و با تمام قوا به ميدان آمدهاند. چرا چنين اتفاقي رخ داده است؟ چرا ثبتنامها در انتخابات مجلس فراتر از انتظارها صورت گرفت؟ آيا «اميد به تغيير» سبب تحرك بيشتر جريانهاي سياسي شده است؟
از انتخابات رياستجمهوري سال88 به اين سو، يك سوءتفاهم بزرگ به همراه نوعي خشونت طلبي غيرقانوني در عرصه ملي رخ داد و بخش نيرومندي از ظرفيت سياسي جامعه كه درابعاد انديشه اصلاحطلبي بروز كرده بود، به صورت عمومي و به دور از ضرورت تقكيك سياست ورزي از خشونت و مرزبندي با روندهاي ساختارشكنانه، مورد اتهام قرار گرفت. تندروها از حوادث سال 88 عليه اصلاحطلبان بد استفاده كردند و كوشيدند تاثيرگذاري سياسي اصلاحطلبان در عرصه ملي را كاهش دهند و جريان اصلاحات را به انزوا بكشانند. راديكالها پس از 88 به يكه تازي در عرصه سياسي كشور پرداختند و تا آنجا كه در توان داشتند عرصه را بر اصلاحطلبان تنگ كردند. اين سوءتفاهم بزرگ عارضههاي زيادي براي اصلاحطلبان در پي داشت. مهمترين آن، اين بود كه بخش بزرگي از بدنه جريان اصلاحات دچار نگراني، انفعال يا سرخوردگي نسبت به آينده خود شد واين انفعال ميتوانست سبب كمرنگ شدن حضور آنان در فضاي سياسي كشور باشد. اين وضعيت تا بزنگاه انتخابات رياستجمهوري سال 92 ادامه داشت. آنچه بر خلاف تصور آنها رخ داد، این بود که آقاي روحاني در اين سال برخلاف ميل اصولگرايان و با حمايت اصلاحطلبان به قدرت رسيد. مساله اي كه براي راديكالهاي جريان اصولگرا سنگين و غيرقابل تحمل بود. پيروزي آقاي روحاني در انتخابات رياستجمهوري تا حد زيادي ياس و اضطراب را از ذهن و ضمير اصلاحطلبان بيرون برد. با پيروزي حسن روحاني، اصلاحطلبان به اين نتيجه رسيدند، در صورتي كه با واقعيتهاي سياسي، مسئولانه روبه رو شوند و از آرمانگراييهاي غيرواقعي دست بردارند، ميتوانند در سپهر سياسي ايران نقش مجدد تاريخي خود را به درستي ايفا كنند. اين ظرفيت امروز در آستانه انتخابات مجلس دوباره در درون جريان اصلاحات احيا شده است. بدون شك بخش عظيمي از نشاط و طراوت سياسي كه به وجود آمده، ناشي از حضور پرشور و متعهدانه اصلاحطلبان در انتخابات مجلس است. اين واقعيت چنان است كه اعتقاد و سياست عملي اصلاحطلبان براي آينده كشور با سياستهاي كلي نظام و منويات رهبري نيز همراه و همسو شده است. به همين دليل بهنظر ميآيد آيندهاي روشن و شفاف در انتظار جريان اصلاحات خواهد بود.
چه اتفاقي در فضاي سياسي كشور رخ داده كه اعتدالگرايان نقش محوري در فضاي انتخاباتي پيدا كردهاند و مرزبنديهاي سياسي تا حدود زيادي كمرنگ شده است؟آيا افراط و تفريط دولتهاي گذشته و به ويژه دولت محمود احمدينژاد ما را به اين نقطه رسانده است يا اينكه گفتمان اعتدالي كه آقاي روحاني منادي آن بوده است، محقق شده و جريانهاي سياسي تلاش ميكنند مسير ايشان را ادامه بدهند؟
بنده تصور نميكنم مرزبنديهاي سياسي وتاريخي دو جناح از بين رفته باشد. در فلسفه سياسي مدرن غالب گرايشهاي سياسي به سمت دو مكتب فكري ليبراليسم و سوسياليسم جريان دارد. اين منطق و اين وضعيت در ايران نيز حاكم است و دو گرايش آزاديخواهي و عدالتطلبي، مبناي فكري دو جريان اصلي سياست در ايران است. تفكر اصولگرايان در ايران تاحدي بر نظريه عدالت و روشهاي آن تاكيد ميكند. در مقابل جريان اصلاحات حول انديشه و اصالت دموكراسي، انديشه خود را بنا كرده و در اين راستا حركت ميكند. اين دو نظريه به صورت تاريخي همچنان در ايران واجد اعتبار، ظرفيت و كنش اجتماعي است و مرزبنديهاي خود را نسبت به يكديگر حفظ كردهاند. با اين وجودهمگراييهايي در رفتار امروز جريانهاي سياسي مشاهده ميشود كه ناشي از فاصلهگرفتن از پيامدهاي ناهنجار و عوارض راديكاليسم به وجود آمده در درون احزاب در گذشته است. در شرايط كنوني عقلانيت و تدبير جديدي بر جريانهاي سياسي حاكم شده كه تصوير مناسبي به ما عرضه ميكند. لذا به دليل دفع مشترك تندروها توسط دو نحله فكري، به اشتباه تصور ميكنيم مرزبنديها و خط فاصلهها از بين رفته است. جريان اصلاحات مدتهاست از رويكردهاي تندروهای خود فاصله گرفته است. اصلاحطلبان در شرايط كنوني به نوعي عقلانيت در سياست ورزي وتغييرات تدريجي كه ماهيت آينده اصلاحطلبي را مشخص ميكند، دست زدهاند كه مسيري كاملا صحيح و منطبق براصول نظام وانقلاب است. اصولگرايان نيز تجربه تلخ سالهاي 84 تا92 حول محور دولت آقاي احمدينژاد را از سر گذراندهاند. اصولگرايي نيز به اين نتيجه رسيده كه رفتارهاي راديكال هيچ دردي از مردم دوا نميكند، بلكه مشكلات مردم را افزايش ميدهد. در شرايط كنوني آنان نيز تلاش ميكنند از تفكر راديكالها فاصله بگيرند و به همين دليل رويكرد اعتدالي در پيش گرفتهاند. تحولاتي كه در درون دو جبهه سياسي كشور رخ داده، باعث شده است، هر دو جريان اصولگرا و اصلاحطلب به سمت تعادل حركت كنند و به همين دليل اين توهم به وجود آمده كه اين دو جريان به سمت درهم تنيدگي درحال حركتاند. واقعيت قضيه اين است كه هر دو انديشه سياسي همچنان براصول و مباني خود استوار هستند، اما با توجه به مقتضيات زمان به مرزهايي ازمشتركات در اعتدال دست پيدا كردهاند.
اگر مرزبنديهاي سياسي از بين نرفته پس چرا برخي از شخصيتهاي سياسي حالت چند وجهي پيدا كردهاند. به عنوان مثال علي لاريجاني قابليت حضور در دو ليست اصولگرايان و اعتدالگرايان را دارد و در عين حال بحث سرليستي وي براي اصلاحطلبان نيز مطرح شده است. مثال ديگر حزب اعتدال و توسعه است كه از مباني و شاكله اصولگرايي تشكيل شده اما عملا رفتارهاي اصلاحطلبانه از خود بروز ميدهد و درباره بسياري از اتفاقات سياسي مواضعي همسو با اصلاحطلبان اتخاذ ميكند؟ دليل حالت چند وجهي شخصيتها و امتزاج مواضع بين جريانهاي سياسي چيست؟
به نظر من مباني و چارچوب جريانهاي سياسي همچنان حفظ شده است، اما رفتاربرخي كنشگران عرصه سياست، معمولا با دامنه فراخي مواجه است و به صورت طيف عمل ميكند. حتي پس از دوم خرداد76 افرادي در حوزه اصلاحطلبي فعاليت ميكردند كه وجه اشتراكي با اصولگرايان داشتند كه از وجه اشتراك آنها با اصلاحطلبان نيز بيشتر بود. از سوي ديگر برخي از اصولگرايان نيز وجود دارند كه از نظر انديشه قرابتي با جريان اصلاحات دارند اما از نظر جايگاه تاريخي درطيف جريان اصولگرا تعريف ميشوند. به همين دليل ما بايد بين رفتارشناسي كنشگران سياسي با تئوري سياست ورزي اصولگرا و اصلاحطلب تفاوت قائل شويم. در مقام تبيين تئوريك همچنان جناح چپ و راست در ايران وجود دارد، اما درعمل سياسي و حضور انتخاباتي ممكن است چهرههايي وجود داشته باشند كه ذوابعاداند و قابليت حضور در ليستهاي مختلف انتخاباتي را داشته باشند. شما عنوان ميكنيد افرادي مانند آقايان علي لاريجاني و علي اكبر ناطق نوري چنان استعدادي از خود نشان دادهاند كه ميتوانند به عنوان سرليست اصلاحطلبان قرار بگيرند. زماني كه اصلاحطلبان از آقاي لاريجاني و ناطق نوري دعوت كردند در انتخابات حضور پيدا كنند به منزله اين نبود كه در ليست آنان حضور داشته باشند. پيام به جريان رقيب اين بود كه با دعوت از آقايان لاريجاني و ناطق نوري، سطح رقابتها از سطح نازل گذشته، ارتقا مييابد و اجازه پيدا ميكنند شخصيتهاي نامور، دلسوز وچهرههايي كه ملي فكر ميكنند در صدر ليستهاي انتخاباتي بدرخشند و اصلاحطلبان با چنين شخصيتهايي رقابت كنند.
شما عنوان كرده بوديد لاريجاني ميتواند در زمين اصلاحات بازي كند و در شرايط حداقلي به عنوان سرليست اصلاحطلبان معرفي شود. آيا هنوز هم به اين مساله اعتقاد داريد؟
برخي رسانههاي مغرض با تقطيع كلام بنده و سرهمبندي واژهها به شكلي كه تمايل داشتند، به افكار عمومي چنين القا كردند كه بنده از آقاي لاريجاني خواستهام سرليست جريان اصلاحات شوند. اين مساله از اساس كذب است. بنده عنوان كردم آقاي لاريجاني و ناطق نوري در انتخابات حضور داشته باشند تا سبب ارتقاي كيفيت رقابتهاي انتخاباتي شوند. درگذشته رقابت اصلاحطلبان و اصولگرايان همواره در قالب «خوب» و «بد» تعريف ميشد. در چنين رقابتي همواره يك طرف خوب و قهرا طرف ديگر بد بوده است و هيچگاه تعادلي در اين زمينه به وجود نميآمد. مرزهاي چنين رقابتي همواره شكننده است و نتيجه خشونت باري به بار ميآورد. اينگونه رقابت كردن همواره سبب بروز رفتارهاي غيراخلاقي و ناجوانمردانه درفضاي انتخاباتي ايران شده است. وضعيت به اين شكل بوده كه اصلاحطلبان گمان ميكردند اگر آنها وارد مجلس شوند بهترين مجلس تاريخ شكل خواهد گرفت و اگر اصولگرايان پيروز شوند بدترين مجلس تاريخ شكل خواهد گرفت. اصولگرايان نيز عكس اين وضعيت را فكر ميكردند، اگر آنها وارد مجلس شوند جامعه آرماني شكل خواهد گرفت و اگر اصلاحطلبان وارد مجلس شوند منافع ملي و مردم به صورت جّدي به خطر خواهد افتاد. ديدگاه بنده اين بوده كه در انتخابات آينده بايد رقابت بين «خوب» و «خوب تر» صورت گيرد.
به نظر شما اين پتانسيل در بين اصولگرايان وجود دارد؟آيا اصولگرايان اين مساله را قبول دارند كه اگر آنها پيروز انتخابات شدند مجلس خوبتري شكل خواهد گرفت واگر اصلاحطلبان موفق شدند وارد مجلس شوند مجلس خوبي تشكيل خواهند داد؟
در برخي شخصيتهاي اصولگرا اين روحيه وجود دارد. در مجلس كنوني برخي از اصولگرايان با اينكه داراي خاستگاه اصولگرايي هستند اما روح همزيستي سياسي و مدارا در آنها موج ميزند. البته برخي پديدههاي منكر نيز در مجلس حضور دارند كه جز توهين كار ديگري انجام نميدهند. از نظر عقلاي دو گروه، مجلس به تريبوني براي خشونت طلبي و افتراق افكني و به هم زدن نظم اجتماعي تبديل شده است. به همين دليل اگر شخصيتهاي ممتاز اصولگرايي در انتخابات حضور داشته باشند، فرصت جولان از اين افراد گرفته ميشود و سطح رقابتهاي انتخاباتي متناسب با سطح اعتقادي و منافع ملي ارتقا خواهد يافت. ما از رقابت عارف و لاريجاني يا نجفي و ناطق نوري وامثال اين شخصيتها دفاع ميكنيم. هر كدام از اين افراد كه به پيروزي برسند براي ما قابل احترام هستند.
از نظر مديريتي بين آقاي عارف و لاريجاني كدام يك براي رياست مجلس مناسبتر هستند؟
در نگاه اول آقاي لاريجاني به دليل اينكه تجربه موفقي در مديريت مجلس داشته و نسبت به سازوكار پارلمان و مشكلات آن آگاهتر است، نسبت به آقاي عارف كه تجربه پارلماني نداشتهاند مناسبتر به نظر ميرسد. درحالي كه آقاي عارف در مديريت اجرايي به عنوان وزير، معاون اول و حتي «رئيسجمهور در تقدير»، داراي تجارب ارزندهاي است كه روزي بهكار ميآيد.
با ثبتنام چهرههاي اصلاحطلب در انتخابات مجلس و حوزههاي انتخابيه آنها ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تمركز اصلي اصلاحطلبان در تهران خواهد بود و در عين حال برخي از شخصيتهاي صاحب نام نيز نقش سرليستي اصلاحطلبان را در پنج كلانشهر مهم كشور ايفا خواهند كرد. به احتمال زياد و در صورت تاييد صلاحيت مصطفي معين سرليست اصلاحطلبان در استان فارس، ابراهيم اصغرزاده سرليست اصلاحطلبان مشهد، مرتضي مبلغ سرليست اصفهان و مسعود پزشكيان سرليست اصلاحطلبان تبريز خواهند بود. به نظر شما اين استراتژي اصلاحطلبان با چه هدفي تدوين شده است؟
با توجه به نظارتي كه از طريق هياتهاي نظارت بر انتخابات ذيل عنوان نظارت استصوابي اعمال ميشود، مسيرهاي پيش روي اصلاحطلبان به ويژه قبل از مشخص شدن وضعيت تاييد صلاحيتها قابل پيش بيني نيست و نميتوان با قطعيت در اين زمينه اظهارنظر كرد. شيوه عمل نظارت استصوابي براي ما قابل گمانه زني نيست. در گذشته براي برخي از رد صلاحيتها پاسخ مناسبي دريافت نشد و برخي از افراد به دلايل نامعلومي اجازه حضور در انتخابات پيدا نكردند. در شرايط كنوني اصلاحطلبان از نقطه هدف، فاصله زماني طولاني دارند و براي آنها مشخص نيست در چشمانداز انتخاباتي آينده چه دست اندازهاي سياسي ممكن است برسر راه آنها قرار گيرد. به دليل اينكه افق آينده براي اصلاحطلبان نامشخص است، اصلاحطلبان تصميم گرفتهاند افرادي با هر ظرفيتي كه توانايي نقش آفريني در پارلمان دارند، در انتخابات ثبتنام كنند.
به نظر شما نظارت استصوابي سبب ريزش نيروهاي اصلاحطلب خواهد شد؟
اصلاحطلبان به طورطبيعي با اعلام نظرهياتهاي نظارت با ريزش نيرو مواجه خواهند شد.
آيا اين ريزش بزرگ و سهمگين خواهد بود؟
اصلاحطلبان چندان نگران نيستند، اگرچه شوراي نگهبان همچنان به روشها و رويكرد گذشته خود وفادار و پايبند است و از آن عدول نميكند. لذا رويكرد سابق نهادهاي نظارتي معيار شرايط كنوني است و درآينده نيز به همان صورت گذشته عمل خواهد شد. مواضع اخيرجناب آقاي جنتي به عنوان دبيرمحترم شوراي نگهبان نشان ميدهد، اين شورا درصدد غربال گسترده اصلاحطلبان به عناوين مختلف خواهد بود. نكته ديگر اينكه برخي از چهرههاي مطرح اصلاحطلب از حوزههايي به جز تهران كانديداي مجلس شدهاند، که این مساله مدبرانهاي است كه حسن تدبير فكر اصلاحطلبي را نشان ميدهد. بسياري از افراد كه شما نام برديد شخصيتهاي موجهي هستند كه ميتوانند در حوزههايي كه كمتر شخصيتهاي موجهي حضوردارند، تاثيرگذار باشند. به همين دليل تصميم اين بوده تا نيروهايي كه رابطهاي با حوزه انتخابيه غير تهران دارند از آنجا كانديدا شوند تا بتوانند تاثيرملي و بيشتري بر فضاي انتخاباتي بگذارند. اصولگرايان نيز چنين رويكردي را در دستور كار خود قرار خواهند داد. در گذشته نيز آنها از چنين روشهايي استفاده كردند. به عنوان مثال آقاي باهنر در چند دوره از كرمان كانديدا شد و آقاي لاريجاني ازحوزه انتخابيه قم وارد مجلس شوراي اسلامي شدند.
علي لاريجاني به صراحت عنوان كرد كه به صورت مستقل در انتخابات شركت كرده است. «نه» بزرگ وي به ائتلاف اصولگرايان چه پيامدهايي براي وي و همچنين اصولگرايان به همراه خواهد داشت؟ آيا لاريجاني مسيري را در پيش گرفته كه پيش از اين علي اكبر ولايتي در انتخابات رياستجمهوري در پيش گرفته بود؟
اعلام حضور مستقل آقاي لاريجاني هنگام ثبت نام در انتخابات، ناشي از ترفند غير اخلاقي نيست كه تداعيكننده «خنجر از پشت زدن» به جريان اصولگرايي باشد. در شرايط كنوني آقاي علي لاريجاني به جز اين، تصميم ديگري نميتوانسته اتخاذ كند. جريانهاي سياسي بايد به اندازه وزن و ثقل سياسي شخصيتهاي خود به آنها بها دهند. شخصيت آقاي لاريجاني در متن جريان اصولگرايي شكل گرفته و ايشان علاقهمند است اردوگاه اصولگرايان، اردوگاه منسجمي باشد. با اين وجود ايشان مشاهده كرد، عدهاي تندرو به دنبال بازيگري هستند و وحدت وانسجام اصولگرايان در اولويت بعدي آنها قرار گرفته است. در چنين شرايطی آقاي لاريجاني كه داراي وجهه ملي است و از نفوذ گستردهاي در جريان اصولگرايي برخوردار است گليم خود را از آب گل آلود تندروي، بيرون كشيد. با توجه به تجارب و نقشآفريني موثر آقاي علي لاريجاني، چنان نيست كه او بايد خود را به اصولگرايان نزديك كند، بلكه اين اصولگرايان هستند كه بايد به آقاي لاريجاني نزديك شوند و اقتدا كنند. حضور مستقل علي لاريجاني در انتخابات به معناي برهم زدن تعادل و انسجام جريان اصولگرايي نيست، بلكه به عنوان اقدامي پيشگيرانه است كه از اضمحلال وحدت در يك جريان سياسي مهم جلوگيري ميكند. در واقع آقاي لاريجاني با دو قدم به جلو و يك قدم به عقب، سرعت وحدت دروني اصولگرايان را افزايش داده است. اگر از شخصيت موجه و منطقي آقاي ناطق نوري در جريان اصولگرايي عبور كنيم كه عملا ايشان خود را از نظرانجام مناسك سياسي بازنشسته كردهاند، شخصيت ممتاز ديگري كه بتواند محور وحدت اصولگرايان باشد قطعا علي لاريجاني است.
به نظرمي رسد مجلس آينده از سه اقليت اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالگرا تشكيل خواهد شد كه اعتدالگرايان نزديك به اصلاحطلبان محوريت مجلس را برعهده خواهند داشت. در چنين شرايطي بين جريانهاي سياسي اصطكاك زيادي براي انتخاب رئيس مجلس به وجود خواهد آمد. نظر شما درباره رقابت احتمالي عارف و لاريجاني براي رياست مجلس آينده چيست؟
بنده احتمال چنين تركيبي را واقعي نمي دانم. در هيچ كدام از مجالس ايران پس از انقلاب اسلامي، با سه اقليت روبه رو نبودهايم و وضعيت به شكلي نبود كه يك اقليت بتواند از اهرم فشار خود عليه رقيب استفاده كند. در همه مجالس گذشته، اكثريت مجلس يا در اختيار اصولگرايان قرار داشته يا اينكه اصلاحطلبان مجلس را در اختيار داشتهاند. از سال 68 تا كنون جز سال 78 هيچ گاه يك مجلس اصلاحطلب در ايران تشكيل نشده است. تنها مجلسي كه اصلاحطلبان سهم بيشتري در آن داشتند مجلس ششم بوده كه حالت استثنائي در بين مجالس ديگربوده است. مجلس ششم تحت تاثير حماسه بينظير دوم خرداد76و اتمسفر سياسي آن زمان شكل گرفت. ممكن است برخي گمان كنند انتخابات مجلس دهم نيز ممكن است تحت تاثير انتخابات رياستجمهوري و پيروزي آقاي حسن روحاني قرار گيرد و اصلاحطلبان موفق شوند اكثريت مجلس را به دست گيرند. به نظر من اين اتفاق واقع بينانه نيست وغيرقابل تكرار است. نكته ديگر اينكه اگر بپذيريم مجلس آينده از سه اقليت تشكيل شود بدون شك اين سه اقليت اصولگرايان، اصلاحطلبان و اعتداليون نخواهند بود. به نظر من مجلس آينده در اختيار اصولگرايان قرار خواهد داشت. اصلاحطلبان نيز يك اقليت قدرتمند را خواهند تشكيل داد. گروه احتمالي سوم نيز جماعت محدود وراديكالي خواهد بود كه هويت خود را از جبهه پايداري الهام گرفته است.
شما معتقديد اعضاي جبهه پايداري در مجلس دهم نيز حضور خواهند داشت؟
بله، به نظر من حضور خواهند داشت. البته نميتوان نام اين عده را اقليت گذاشت. بلكه شامل عناصري پراكنده خواهند بود كه فاقد انسجام و تشكيلات منسجم هستند. كساني كه شما از آنها به نام جريان اعتدالي نام ميبريد در فضاي انتخاباتي ذيل نام جريان اصلاحطلبي فعاليت خواهند كرد و جريان اصلاحات آنها را پوشش خواهد داد. در نتيجه اعتدالگرايان بارويكرد اصلاحطلبي وارد مجلس ميشوند و پرچم مستقلي در مجلس بلند نخواهند كرد. دولت اعتدالي اجازه ورود مستقيم به انتخابات را ندارد.
منبع: روزنامه آرمان