رویداد۲۴ ابراهیم حاتمی کیا بعد از فیلمهایی همچون آژانس شیشهای و بادیگارد، فیلم جدیدی را در امتداد همان مسیر خلق کرد به نام خروج. اما این بار در جامعه کشاورزی و صد البته قدرتمندتر و تاثیرگذارتر.
انگار این کارگردان شناخته شده ایرانی، هر چه جلوتر میرود به مردم و آن دسته از گروههای اجتماعی که جزو ستمدیدگان و زحمتکشان جامعه هستند، نزدیکتر میشود.
بیشتر بخوانید:کدام بخش اقتصاد بیشترین آسیب را از ویروس کرونا میبیند؟
او این بار با "خروج" آمده تا بلندگوی کشاورزانی باشد که برای ورود به عرصه قدرت، هیچ تکیه گاهی ندارند. او به درستی مشکل بزرگ کشاورزان را درک کرده و در سکانسهای مختلف فیلم این مسئله را به رخ مخاطب میکشد؛ مشکلی از جنس رسانه که فقدان آن، کشاورزان را از متن به حاشیه رانده و صدای آنها را در ازدحامی از خبرهای بورژوا مسلک گم میکند.
حاتمی کیا درد این قشر زحمتکش را میدانست که چطور ناگهان یک شبه ممکن است کل مزرعه شان به باد فنا برود و طعم خاکشان به قدری شور شود که محصول نارسیده آنها مانند اشکهایی که از ساقه شمع پایین میآیند، فرو افتد. آن هم تنها با یک خطای پیش پا افتاده انسانی که در تعیین مسیر آب شور رخ میدهد. کشاورز در میان مزارع نابود شده، به آسانی رها میشود و تنها راهی که در مقابلش میبیند چیزی نیست جز اعتراض.
حاتمیکیا با روبروی هم قرار دادن سنت و مدرنیته، باورهای نادرست نسبت به جامعه کشاورزی را در ذهن مخاطب به چالش میکشد؛ باورهایی که از شرافتمندترین تولید کنندگان، افراد کم سواد، بدون هر گونه کنش اجتماعی و حتی بدون راهکار برای حل سادهترین مشکلات روزمره، ساخته است.
جنتلمنهای شهری، همیشه به روستا و روستاییان از چارچوب این دیدگاه نگریسته اند، غافل از اینکه حتی نان سر سفره همین جنتلمنها حاصل دست رنج روستازادگانی است که اگر دست از کار بکشند، چرخ دندههای صنعت از فشار گرسنگی خرد میشود.
"رحمت بخشی" کشاورزی از اهالی عدل آباد، پیرمردی فهیم است که به همراه دیگر زمین داران خسارت دیده هر چه فریاد میکشد صدایش به جایی نمیرسد. او خسته از استاندار و فرماندار، به دنبال ملاقات با رئیس جمهور است.
خط عبور تراکتورها در اتوبانهایی که بیشتر از هر چیز اتومبیلهای مدل بالا و تندرو را در دل خود جای داده است، تضادی در ذهن تماشاگر ایجاد میکند که گویی آرامش و آهستگی روستا را در مقابل تنش و سرعت شهر قرار میدهد و از مخاطب میخواهد تا خودش درباره این تفاوت بزرگ که از زمین تا آسمان است به قضاوت بنشیند.
در ابتدا رسانهای شدن حرکت اعتراضی کشاورزان در شبکههای اجتماعی، به مذاق ریش سفیدهای های معترض، خوش نمیآید.
آنها سنتی هستند، با طبیعت پیوند خورده اند و دنیای مجازی برایشان ناشناخته است. اما کم کم با این فضا انس میگیرند و از اینکه عکس، فیلم و خبر شان در تلفنهای همراه دست به دست میشود، احساس غرور میکنند. به نظر میرسد نقطه عطف داستان همینجاست. حلقه گمشدهای که جامعه کشاورزی باید آن را دریابد؛ قدرت رسانه.
روستا مانند شهر به رسانه دسترسی ندارد و از این قدرت جادویی دور افتاده است. همان قدرتی که قادر است در عرض فقط چند ساعت شعار "درود بر مصدق " را در افکار عمومی به "مرگ بر مصدق" تبدیل کند. حاتمیکیا با زیرکی هر چه تمامتر در لابلای فریمهایی که در مقابل چشمان مخاطب میچیند، نقش پررنگ رسانه را باز مینمایاند و این پیام را بر تصاویر خود سنجاق میکند که "مارشال مک لوهان" در قرن پیش گفته بود: "رسانه، همان پیام است. "
او به درستی در اکثر پلان ها، نعمت برخورداری از رسانه را جار میزند و تاکید میکند که اگر این قدرت در روستاها ریشه کند، صدای کشاورزان شنیده خواهد شد. اما هدف و منظور او بیش از هر چیزی شبکههای اجتماعی است که با ظهور تلفنهای هوشمند، انحصار حرفهایها در تصاحب رسانه را شکست و آن را به عادلانهترین حالت بین تمام افراد جامعه تقسیم کرد. اکنون هر کشاورزی میتواند یک رسانه باشد و حقش از جامعه مطالبه کند، بدون اینکه به امید ارباب رسانه چشم بدوزد.
همین رسانه بود که قهرمان قصه حاتمیکیا را تا خیابان پاستور همراهی کرد و هژمونیهای پشت پرده نتوانستند او را از این جنبش باز دارند. اگرچه تراکتور او را در مقابل دفتر ریاستجمهوری متوقف میکنند، اما باز هم همین رسانه است که با انتشار تصاویر درگیری او با محافظان پاستور، به یاری اش میشتابد و در پلان آخر، کشاورز قهرمان را در انتظار برای ملاقات با رئیس جمهور مینشاند.
نکته دیگری که دوشادوش آشنایی کشاورزان با فضای مجازی، خط فیلمنامه را همراهی میکند، رد اصول غلط مردسالاری است. همان اصولی که قرنها از زن، یک ضعیفه ساخته و او را در مرتبه پایینتر از مرد و یا به عبارتی جنس دوم قرار میدهد.
در این ژانر، ترکیب تصاویر فیلم به گونهای رقم میخورد که بوی گند فمینیسمهای رادیکال، مشام مخاطب را نمیآزارد و برداشت تماشاگر از هر قشر و فرهنگی، برداشتی نرم، منطقی و انعطاف پذیر است.
اینکه یک زن سالخورده پشت تراکتور مینشیند و همراه مردان روستا راهی پایتخت میشود، زاویه دیگری از تقابل سنت و مدرنیته را به نمایش میگذارد (که البته این زاویه نیز از دید تیز بین شبکههای اجتماعی مخفی نماند).
نمایشی که در لابلایش تکانههایی از حلاوت عشق را میتوان دید؛ عشق به "رحمت بخشی" همان کشاورزی که اکنون در انتظار دیدار رئیسجمهور نشسته و میخواهد سیگارش را مانند ذهنهایی که درگیر تاریکیهای کهنه اند، آتش بزند.
وحید زندی فخر - کارشناس کشاورزی