رویداد۲۴ مازیار وکیلی: در یکی دو روز گذشته و در پی توقیف برخی فیلم تئاترهای شبکه نمایش خانگی نامهای از سوی ۲۵۰ نفر از سلبریتیهای تئاتر منتشر شد که واکنشهای مختلفی را برانگیخت. عمده واکنشها معطوف به دو موضوع بود، یکی محتوای خود نامه که نماینگر کرنش عجیب سلبریتیها در برابر پدیده سانسور بود و دیگری قیاس این هنرمندان با هنرمندان قدیمیتر که با تمام توان در برابر سانسور ایستادند و اجازه ندادند تا سانسور قلم و اندیشه آنها را محدود کند.
مسئله قابل توجه در این نامه تقاضای عجیب این سلبریتیها از وزیر ارشاد در مسئله سانسور بود. سلبریتیهای امضا کننده این نامه اقدامات وزارت ارشاد در حوزه سانسور فیلمها مناسب ارزیابی کرده و فقط از وزیر خواستهاند تئاتریها را از این سانسور مستثنی کند: «ما ممّیزی را رعایت کردهایم؛ نه، چون دوستش داریم یا پذیرفتهایمش یا برایمان محترم است، بلکه چون ساکن سرزمینی هستیم که عاشقانه دوستش داریم، و قانونِ این سرزمین ـ خوب یا بد ـ ممیّزی را بر گردن ما نهاده. ما در همهی کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیّزی فکر میکنیم و رعایتش میکنیم و اگر چیزی از دستمان در برود ممیّزان زحمتش را میکشند. پس این نامه دربارهی کلیت ممیزی نیست. بلکه به موضوعی در دل ممیّزی میپردازد. نگاهِ همکارانِ سینمایی شما - با توجه به اعتقاد به لزوم ممیزّی - کاملن صحیح است؛ تغییر رسانه، و طیف گستردهی مخاطب، ملاحظات دیگری میطلبد؛ همانطور که ممیّزی تلویزیون - رسانهای در خانهی همگان، با سینما - رسانهای بسته به انتخابِ تماشاگران - متفاوت است.»
معنی ساده این متن این بود که «بقیه جاها را سانسور کنید و بگذارید ما خودمان، خودمان را سانسور میکنیم»؛ متنی که نشان میدهد مسئله سلبریتیهای امضا کننده آن نه نفس غلط سانسور، که چرایی سانسور آنها است.
بیشتر بخوانید: سلام سانسورچی!/ تاریخ دردناک ممیزی در ایران
به گزارش رویداد۲۴ نگاه منفعتطلبانه سلبریتیها باعث واکنشهای بسیار زیادی در افکار عمومی برانگیخت؛ مضمون واکنشها این بود که «نامه ۲۵۰ فعال تئاتر ابتذالِ شر بوده و فقط یک کارکرد دارد: عادیسازی. همان فرایندی که قبح همه چیز را میریزد و آن را معمولی نشان میدهد.»
برخی هم به قیاس این نامه با برخورد هنرمندان قدیمیتر در عرصه فرهنگ و هنر مثل بهرام بیضایی پرداختهاند که در سال ۱۳۷۱ و در اعتراض به توقیف فیلم مسافران نوشته بود: «من دستم را میشکنم و اجازه نمیدهم مرا سانسورچی خودم کنید.»
سپهر عاطفی این بخش از نامه بیضایی را با آن بخش از نامه سلبریتیها که نوشتهاند: «ما در همه کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیزی فکر میکنیم و رعایتش میکنیم و اگر چیزی از دستمان در برود ممیزان زحمتش را میکشند.» قیاس کرده است.
حقیقت آن است که عمده فعالان تئاتر و سینمای امروز ایران، بیش از آنکه هنرمند باشند، فقط سلبریتی هستند؛ سلبریتیهایی از هنرمندان سالهای پیش دور اُفتادهاند. بیانیه سال ۱۳۷۳ کانون نویسندگان ایران این تفاوت را بیشتر نشان میدهد: «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان ـ اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیر ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان ـ آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانه ای، در صلاحیت هیچ کس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارۀ آنها بر همگان گشوده است.»
لحن نامه این سلبریتیها بر خلاف نامه اعضای کانون نویسندگان در سال ۱۳۷۳ نشان میدهد که سانسور به شکلی فراگیر در ذهن هنرمندان این عرصه که برخی از آنها چهرههایی مشهور و باسابقه هستند نهادینه شده است. برخی از این هنرمندان در نامهای که مدتی قبل در حمایت از آزادی محمد امامی تهیه شده بود هم مشارکت داشتند. صدور چنین نامهها و بیانیههایی هر خواننده عاقلی را درباره ورود پولهای کثیف و شبهبرانگیز به عرصه هنر کنجکاو میکند.
مخاطبان این نامهها حق دارند دنبال خط و ربط این نامهها با پولهایی که فضای هنری ایران را آلوده کرده بگردند و از خود بپرسند چرا سلبریتیهای ایرانی در سالهای اخیر که پولهای مشکوک به این عرصه سرازیر شده برای منافع شخصی خود بیانیه صادر میکنند؟
حامد بهداد در مراسم جشن منتقدان سینمای ایران گفته بود: «اسم کثیف سلبریتی را از جلوی صورت ما بردارید.» رفتارهایی همچون نامه چند صد امضایی برای آزادی محمد امامی یا قبول سانسور تئاتریها نشان میدهد آنها نه هنرمند، که همان سلبریتیهایی هستند که هیچگاه نمیتوان باورشان کرد.
محمد مختاری نویسنده فقید ایرانی درباره سانسور گفته است: «سانسور میکروب جان است. فرهنگ را از درون میپوساند. تنها به معنی نقطهچین شدن کتابها نیست، اندیشه و احساس را هم نقطهچین میکند. روابط و حضور و سلوک انسانها را هم نقطهچین میکند. حتی گریستن و خندیدن، و سکوت و تاملها را نیز نقطهچین میکند»
این گفته محمد مختاری به خوبی نشان میدهد سانسور و دفاع از آن سرآغاز ریاکاری و ابتذال است. سانسور باعث میشود چهرههای مهم عرصه فرهنگ و هنر که حقیقتاً حرفی برای گفتن دارند از صحنه حذف و کسانی جای آنها را بگیرند که به جای صحبت از اندیشه در تلاش برای حفظ سرمایههای مادی خود هستند. مهمترین نماد این ابتذال فرهنگی را میتوان در برنامه مهران مدیری «دورهمی» مشاهده کرد که به بینندگان خود گوش دادن «باخ» و «بتهوون» و «راخمانینوف» را توصیه میکند، اما از بهنام بانی و بنیامین برای جلب مخاطب دعوت میکند. این دقیقاً همان کاری است که سانسور با ساحت فرهنگی ایران کرده است؛ حذف و ممنوعیت بزرگان رشتههای هنری از عرصه عمومی و فضا دادن به کسانی که در مراتب نازل کار هنری فعالیت میکنند و امضاکنندگان این نامه دقیقاً از چنین مسئلهای به نفع سود شخصی خود استفاده کردند و متوجه نیستند که حتی در قلب سرمایهداری هالیوود نیز بازیگران اینچنین خنثی و ابتر نیستند.
کافیست سلبریتیهای ما به توئیتهای دنیرو، صحبتهای مایکل مور و سخنرانیها و حتی در مبتذلترین شکل آن به شوخیهای مراسم اسکار و گلدن گلوب سالهای اخیر نگاهی بیاندازند تا متوجه شوند بر خلاف تصور آنها هنر از سیاست جدا نیست. خصوصاً در جامعهای مثل ایران که تمام شئون زندگی مردم به سیاست گره خورده است.
نوشتن چنین نامه ملتمسانهای در دفاع از سانسور برای حفظ قدرت فردی و کنترل منابع مالی این عرصه نشان میدهد فرهنگ و هنر ایران با سرعت بسیار بیشتری نسبت به سایر عرصهها به دره ابتذال سقوط کرده و غمانگیز آنجا است که خود سلبریتیها از این سقوط حمایت میکنند.
خواندن چنین نامههایی بار دیگر نشان میدهد که جایی برای بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، محمد مختاری و همه کسانی که در برابر هیولای سانسور ایستادند وجود ندارد و در عوض میدان فعالیت برای کسانی گسترده است که دست در دست حاکمیت به نقطه چین کردن فرهنگ ایران و گسترش ابتذال کمک میکنند.