صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 07
کد خبر: ۲۱۶۰۶۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۱ - ۰۷ خرداد ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۱۴ نظر

روایت تازه از قتل رومینا؛ پدر در زندان از بی‌آبرویی جسد و قبر «ناموسش» می‌ترسد

تلاقی روایت‌های بهمن و اسفندیار در یک نقطه به هم گره می‌خورد، ندیدن رومینا. برای بهمن، رومینا همسر او بود که با خواست خود می‌خواست در سن چهارده سالگی وارد زندگی زناشویی شود؛ برای پدر و اسفندیار، اما رومینا مطلقا یک واژه بود: «ناموس».
رویداد۲۴ ساعت سه بعدازظهر روز یک خرداد، کفش‌ها پشت در خانه تازه از پا کنده شده‌اند و هنوز یک ساعتی نمی‌شود که پدر از دادگاه به خانه بازگشته است، صبح همان روز پدر برای بازگرداندن دختر چهارده ساله به دادگاه رفته بود، با این خیال که دختر فریب خورده و با مردی همسن و سال پدر فرار کرده است، صحبت‌های دختر در دادگاه و ننگ عکسی در گوشی همراهش، اما او را با خشم مضاعفی به خانه بازگردانده بود.

از همان لحظه ورود، عربده‌ها و داد و بیداد‌ها بالا می‌گیرد، «بی‌ناموسی» واژه‌ای است که در این میان بار‌ها از میان لب‌های خشمگین پدر بیرون می‌ریزد، لابه و انکار رومینا، اما بر خشم پدرش می‌افزاید تا آنجایی که مادر خانواده و برادر رومینا در حمام زندانی می‌شوند، خشم تا منتهای درجه وجود پدر را فرا می‌گیرد، به سوی دختر خطاکار می‌رود تا او را خفه کند، رومینا با چابکی فرار می‌کند و این‌بار پدر داس را از دیوار خانه بر می‌دارد و با ضربه‌ای به پشت سر رومینا، به زندگی دخترش در همان لحظه پایان می‌دهد.

قتل رومینای چهارده ساله بار دیگر داغ دیگر قتل‌های ناموسی را در سال‌های اخیر زنده کرده است. بهمن، همان مردی است که به قول اسفندیار، عموی بزرگ رومینا، ننگ بی‌ناموسی را بر این خانواده زده است. روایت بهمن، روایت دلدادگی و عشق دختربچه‌ای است که از آشوب خانواده به شادی و امنیت مردی دیگر پناه برده است، روایت اسفندیار، اما روایت قتلی است که مسبب اصلی آن انتشار عکس‌های بدحجاب رومینا در فضای مجازی است، مسبب اصلی آن مردی است که با اغفال رومینا، حرمت خانواده را شکسته است.

او به من پناه آورد

«از ۹ سالگی عاشقم بود و منو می‌خواست. یازده ساله که شد با هم حرف زدیم و وابسته شدیم.» بهمن ۲۸ ساله بود که در کوچه پس کوچه‌های روستای حویق برای اولین‌بار با رومینای ۹ ساله آشنا شد. بهمن ساکن «حویق» نبود، اما خانه‌اش کمتر از یک کیلومتر با حویق فاصله داشت و عصر‌ها که از کارگری خلاص می‌شد، می‌توانست قدم‌زنان خود را به حوالی خانه رومینا برساند. از همان روز‌هایی که رومینا توانست در دستان کوچکش گوشی همراه بگیرد، رابطه رومینا و بهمن دور از ید خانواده در فضای مجازی ادامه پیدا کرد.

مادر رومینا از همان روز‌ها از رابطه دختر دوازده ساله‌اش با پسری که فقط یکی، دوسال با همسرش اختلاف داشت، آگاه بود، اما این رابطه را از پدر رومینا مخفی و در خلوت با دخترش جدل می‌کرد. مخالفت و اصرار رومینا به رابطه‌اش سرانجام به گوش پدر نیز می‌رسد. بهمن بار‌ها می‌گوید که پدر رومینا دست بزن داشت، نه فقط رومینا، بلکه مادرش نیز از سیلی‌های او نوش جان کرده بودند و بار‌ها رومینا به بهمن شکایت برده بود که پدرش موهایش را می‌کشد و او را می‌زند.

پس از اینکه آوازه رابطه رومینا و بهمن به پدر رسید، یک هفته گوشی تلفن از رومینا گرفته شد، بهمن در این یک هفته مطلقا خبری از رومینا نداشت تا اینکه بالاخره یک روز صبح از گوشی خود پیامی از رومینا دریافت می‌کند: «امروز ظهر بیا سرکوچمون و منو با خودت ببر.» بهمن پاسخ مثبتش را بدون تعلل می‌دهد.

او پیش از این «آدم» به خانه رومینا فرستاده و از پدر خواستگاری دختر را کرده است، اما پدر به بهمن دختر نداده است، بهمن سنی است و خانواده شیعه رومینا چنین پیوندی را صلاح ندانسته‌اند. همین مساله و اصرار رومینا برای فرار از خانه کابوس‌وار پدری بهمن را مصمم می‌کند تا ظهر اردیبهشت ماه رومینا را همراه با کیف کوچکی از وسایل شخصی‌اش به سوی خانه خواهر بزرگش ببرد.

بهمن می‌گوید که شش، هفت روزی را که فرار کردند، رومینا در خانه خواهر بزرگش مانده بود و خودش در خانه یکی دیگر از خواهرانش، تاکید اوست که در این مدت آن‌ها جدا از هم بودند و بهمن تلاش کرده است تا لااقل صیغه محرمیت میان آن دو خوانده شود. به‌رغم تلاش‌های بهمن برای صیغه کردن رومینا، در این مدت پدر رومینا بار‌ها او را تهدید به مرگ و انتقام کرده و گفته است که «تو ناموس ما رو بردی؛ ناموس ما رو لکه‌دار کردی.»

بیشتر بخوانید: توضیح مقام قضایی راجع به ماجرای قتل رومینا اشرفی: پرونده به صورت ویژه رسیدگی می‌شود
در این میان رومینا و بهمن تصمیم به انجام کاری می‌گیرند که سرنوشت تلخ رومینا را رقم می‌زند. انتشار عکسی دونفره در اینستاگرام گرچه به‌زعم بهمن نشان از این دارد که رومینا با خواست خودش فرار کرده و حالا در کنار او احساس خوشبختی می‌کند، اما انتشار عکس «ناموس» در اینستاگرام برای پدر و عمو‌های رومینا بسیار دردناک‌تر از فرار آن دو نفر از خانواده می‌شود.

در آخرین روز اقامت رومینا در خانه خواهر بزرگ، بهمن موفق می‌شود تا با حضور برخی اقوام رومینا و والدین و اقوام خود مراسم صیغه‌ای تدارک ببیند، مهمانان حاضر می‌شوند و رومینا نیز در لباس سپیدی کنار بهمن سر سفره عقد می‌نشیند، روحانی به خانه می‌آید تا صیغه را بخواند و در لحظه‌ای که بهمن در دل یک قدم تا وصلت با رومینا فاصله دارد، پلیس‌ها از میان مهمانان نقاب از چهره برمی‌دارند و بهمن را دستگیر می‌کنند.

بهمن یک شب را در بازداشتگاه می‌ماند تا فردا روز در دادگاه حاضر شود، با اینکه خطبه صیغه عقد موقت هرگز میان رومینا و بهمن جاری نشد، اما بهمن رومینا را پس از آن روز همسر خود می‌داند رومینا چطور؟ «ما همدیگه رو دوست داشتیم و رومینا به من می‌گفت که پناه آورده به من. می‌گفت تا حالا تو عمرش اینقدر خوشحال نبوده، اون چند روزی رو که خونه خواهرم بود می‌گفت تا حالا چنین خونواده خوشحالی ندیده، وقتی می‌گفت به من پناه آورده یعنی می‌خواسته زن من بشه.»

دادگاه

اقامت یک‌شبه بهمن در بازداشتگاه به درازا نکشید، صبح روز بعد، در مسیر بازداشتگاه تا دادگاه، بهمن لحظه‌ای از ناسزا‌های پدر و عمو‌های رومینا در امان نماند. همانجا از زبان پدر رومینا شنید که نه فقط او، بلکه پدر و مادر و خواهرهایش را به قتل می‌رساند. رومینا و بهمن در دادگاه حاضر می‌شوند، رومینا با گریه و بهمن با سکوت. هر دو یک صدا می‌گویند که دزدی در کار نبوده و رومینا با خواست خود فرار کرده است، اما تفاوت نظر رومینا و بهمن در برداشت معنا از یک کلمه خلاصه می‌شود، رومینا دلزده و ترسان از خشم پدر به مردی همسن و سال پدر خود «پناه» برده است و بهمن این «پناه آوردن» را به دلدادگی تعبیر کرده است.

بهمن تعریف می‌کند که رومینا در دادگاه با صدای بلند گریه و زاری کرده و بار‌ها از مقام قضایی خواسته است تا او را پیش پدرش باز نگرداند، رومینا بار‌ها در کنار پدرش فریاد کشیده است که اگر پایش به خانه برسد، پدر او را می‌کشد. مراجع قضایی حاضر در آن جلسه هرگز فکر نمی‌کردند که لابه‌های دختر ۱۴ ساله همان روز رنگ واقعیت به خود بگیرد.

با اینکه توضیحات رومینا با شفافیت تمام نشان می‌دهد که او از آشوب خانه فراری شده است و از مواجهه دوباره با پدر تندخویش واهمه دارد، اما همان روز دادگاه بهمن را تبرئه کرد و دست لرزان رومینا را در دستان پدر گذاشت تا ساعت سه بعدازظهر همان روز، آن دست‌های زمخت به زندگی دختر پایان دهند.

دو، سه ساعت پس از قتل رومینا، دوستان بهمن او را مطلع کردند. او به سوی خانه رومینا دوید، اما هم‌محله‌ای‌هایش به او هشدار دادند که پدر رومینا قصد خون او را هم دارد و بهمن، یگانه مقصر این قتل ناموسی است، این بهمن است که دامن دختر خانواده را لکه‌دار کرده است، این بهمن است که دختر خانواده را فریب داده است و این بهمن است که مقدمات دخترکشی را فراهم کرده است. در این چند روزی که از قتل رومینا گذشته، بهمن بار‌ها تلاش کرده تا شبانه به مزار رومینا برود، اما پدر چند مرد را بر قبر دخترش گمارده است تا مانع حضور بهمن بر مزار او شوند، پدر از پشت میله‌های زندان نیز از بی‌آبرویی جسد و قبر «ناموسش» واهمه دارد.

شرم از بی‌ناموسی

«بچه بود دیگه، سیزده سالش بود، تازه رفته بود توی چهارده سالگی، چی می‌فهمید مگه؟» اسفندیار عموی بزرگ رومیناست، حالا که پدر پشت میله‌های زندان روز‌ها را شب می‌کند، اسفندیار راوی آن سوی ماجرایی است که چندان با روایت بهمن همخوانی ندارد، جز در ارسال و انتشار همان عکسی که هنوز هم برای عموی رومینا به مثابه «بی‌آبرو کردن ناموس» است.

بعد از آن روز شوم، اسفندیار می‌گوید که بار‌ها زنگ و پیام تهدید از بهمن دریافت کرده است، بهمن حالا مدعی است که رومینا زن اوست و باید قبر او را به روستای خود منتقل کند. اسفندیار بار‌ها به جان پسرش قسم می‌خورد که در آن پنج، شش روز فرار، کسی برای خواستگاری نیامد، حتی او برای سامان دادن به اوضاع به پدر بهمن مراجعه کرد، اما پدر بهمن دست رد به سینه او زد و گفت: «ما دختری رو که فرار کرده نمی‌خوایم، ببرید چنین دختری رو بفروشید.»

یادآوری این صحبت‌ها، یادآوری انتشار عکسی از «ناموس» خانواده با «لباس نامناسب» هنوز هم برای عموی رومینا دردناک است، دردناک‌تر از جای خالی برادرزاده.

گرچه بهمن بار‌ها می‌گوید که رومینا به میل و خواسته خود به او پناه برده بود، اما عموی رومینا معتقد است که بهمن در خلوت کوچه چاقو زیر گلوی او گذاشته و او را تهدید کرده بود که باید با او فرار کند، کاری که پیش از آن نیز با چند دختر دیگر انجام داده و حالا پرونده‌ای قطور در دادگاه به اسم بهمن خورده است.

اما اسفندیار ناراحتی اصلی برادرش را در همان عکس‌ها می‌داند، می‌گوید بعد از اینکه بهمن عکس‌های رومینا و خودش را برای او فرستاد و گفت «این زن منه» چند ساعتی گوشی همراهش را خاموش کرده بود، خانه را دورتا دور قدم می‌زد و احساس شرم می‌کرد: «آنقدر ناراحت بود که بدون صیغه بدون عقد ناموسش پیش یه مرد دیگست، عکس و اس‌ام‌اس میومد براش، نمی‌تونست سرشو از خجالت پیش در و همسایه بلند کنه.»

روز قتل، اسفندیار به ییلاق رفته بود، ساعت پنج که به روستا برمی‌گردد خبر می‌رسد که تمام پاسگاه محل جمع شده‌اند در خانه برادرش. به دو به سوی خانه می‌رود و برادر گریانش را می‌بیند که روی پله‌های حیاط نشسته است و گریه می‌کند و می‌گوید: «ناموسم رفت.»

حالا مادر رومینا که چهل سال هم ندارد گریان است و بی‌تاب، اسفندیار می‌گوید که مادر رومینا از آن روز نتوانسته از شرم دروهمسایه از خانه بیرون برود و از ننگ این اتفاق دوام نخواهد آورد. کدام اتفاق؟ قتل دخترش به دست پدر یا بی‌ناموسی؟ «بی‌ناموسی، شما جای ما بودید چی کار می‌کردید؟ همش سر نامردی اون مرد شد که ناموس ما رو فریب داد و با خودش برد. من حالا دیگه شرمم می‌شه تو کوچه راه برم. ما هممون داغدار و شرمنده‌ایم. از این شرم و خجالت می‌رم توی جنگل گریه می‌کنم. کمر ما شکسته خانم.»

دخترکشی

تلاقی روایت‌های بهمن و اسفندیار در یک نقطه به هم گره می‌خورد، ندیدن رومینا. برای بهمن، رومینا همسر او بود که با خواست خود می‌خواست در سن چهارده سالگی وارد زندگی زناشویی شود؛ برای پدر و اسفندیار، اما رومینا مطلقا یک واژه بود: «ناموس». واژه‌ای که با این ننگ، پیش از مرگ نیز از دست رفته بود.

پرسش‌های مکرر از هر دو سوی ماجرا نشان می‌دهد که هیچ کدام از این و طرف مذکر، هرگز به ریشه‌های ناآرامی و بی‌تابی رومینا در منزل پدری توجه نکردند، بهمن هرگز از خود نمی‌پرسد که یک دختر چهارده ساله چگونه می‌تواند با خواست خود به عقد یک مرد سی ساله در بیاید و اسفندیار هرگز از خود نمی‌پرسد که بر برادرزاده‌اش در خانه چه گذشت که چنین بی‌تابانه در پی خانه مردی دیگر دوید، ناله‌های رومینا حتی به گوش دادگاه نیز نرسید و دادگاه نیز چندان لابه‌های او را جدی نگرفت و بی‌معطلی دست دختر را در دستان پدر گذاشت.

شاید اگر دادگاه پیش از بازگرداندن رومینا به پدرش، تنها یک جلسه مشاوره برگزار می‌کرد، یا اجازه می‌داد که زمان بار خشم و کینه پدر را فرو بخواباند، شاید رومینا حالا نفس می‌کشید، گرچه به عنوان «یک ناموس خطاکار»، اما هنوز از زندگی بهره داشت و شاید آینده روی دیگری جز «ناموس یک مرد بودن» برای او متصور می‌شد.
برچسب ها: قتل ، رومینا اشرفی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۱۷:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
مشکل اینه قانون قوی با اجرای قوی در حمایت از زنان و گودکان نداریم فقط هم‌مسایل ناموسی نیست چقدر توی خبرها دیدیم پدر و ناپدرری و معتاد و نامادری و همسایه و فامیل زدن بچه های بیچاره رو کشتن
عجب
۰۳:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
این سیستم فاسد باعث این فجایع میشن،فقر اقتصادی و فرهنگی آفتی 1400ساله در ایران که از زمان حمله تازیان سراسر ایران رو در برگرفته اما در طول 41 سال اخیر این آفت آنچنان رشد کرده که هیچکس توان مقابله با آن را ندارد، تنها راه ریشه کن کردن آفت خطرناک فقر فرهنگی و اقتصادی موجود ریشه کن کردم فقر است که به شدت بر این موضوع دامن زده است
پاسخ ها
ناشناس
۱۷:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
برو بابا شماهام یه چی حفظ کردین هرچی میشه ربطش‌میدید به ۱۴۰۰
رجبی
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
واقعا مو به تن ادم سیخ میشه وقتی این ماجراها رو میشنوه
رومینای عزیز هم یکی دیگر از قربانیان خشونت ها و کوتاه فکری ها میشه و صدالبته ضعف دستگاه اجرایی و قوانین کشور
با چه منطقی وقتی رومینا چندین بار دردادگاه فریاد میزنه که اگه به خونه برگرده کشته میشه ولی هیچ گوش شنوایی نیست که فریادهای رومینای بیچاره رو بشنوه
ننگ باد ننگ باد
رجبی
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
واقعا مو به تن ادم سیخ میشه وقتی این ماجراها رو میشنوه
رومینای عزیز هم یکی دیگر از قربانیان خشونت ها و کوتاه فکری ها میشه و صدالبته ضعف دستگاه اجرایی و قوانین کشور
با چه منطقی وقتی رومینا چندین بار دردادگاه فریاد میزنه که اگه به خونه برگرده کشته میشه ولی هیچ گوش شنوایی نیست که فریادهای رومینای بیچاره رو بشنوه
ننگ باد ننگ باد
میرزایی
۱۶:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
چه فایده همه الان واکنش نشان میدهند اما اصل قضیه که قانون باید ورود بکند واین مسائلی که به اسم ناموسی منجر به مرگ دختری نوجوان می شود را بگیرد اگر این پدر خشن نبود ، دست بزن نداشت با فرزندش رفیق بود و محیط خانه را با خشونتهایش ناامن نمی کرد مطمئنا این دختر به بهمن نامی پناه نمی برد همه دارند صورت مساله را پاک می کنند و آن کلا داشتن محیط آرام برای فرزندان اگر با هر خشونتی قانون دخالت بکند دیگر هیچ نامردی به اسم پدر برادر و شوهر به خود اجازه چنین کارهایی را نمیدهد چ برسد به قتل عمد دختری که خدا به او جان داده است .برای همچین پدرها و همسرها و رادرانی باید با اشد مجازات برخورد کرد تا دیگر به خود اجازه ندهند جان فرزندان بیگناه خود ررا در اثر گناه اینها نگیرند!
ناشناس
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
اون مرده که مثلا میخواسته با این بچه به هر قیمتی ازدواج کنه خودش و خانواده باید جواب پس بدن البته بعد از پدره
..
۲۰:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
مرگ بر چنین پدری
پاسخ ها
ناشناس
۱۶:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
اشباهی منفی دادم
ناشناس
۱۶:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
اون بي شرف كه بچه نه ساله رو اغفال كرده بايد سنگساركرد
علی
۱۴:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
دختره همچین دختر سر به زیری نبوده و من کاملا به پدرش حق میدم که از دستش عصبانی باشه ولی نه اینقد که دختره رو بکشه
ناشناس
۱۴:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
دادگاه احمق بگو چرا تو اون شرایط دختره رو سپردید دست پدرش حداقل فکری برای حفظ جانش میکردن
ولي
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
اين حيوان جنايتكار رو بايد بدون محاكمه اعدام كرد . من خودم يك پدر هستم .
پاسخ ها
ناشناس
۱۶:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
والا اسم حیوان هم برای این آدم حیف است .
نظرات شما