صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

جمعه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 2023 April 21
کد خبر: ۲۱۶۱۳۲
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۱ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۱ نظر

بیوگرافی ژاندارک؛ به مناسبت روزمرگ دختری که فرانسه را نجات داد

ژان دوازده ساله بود که شروع به شنیدن «صداهایی» کرد که از جانب خدا برای او فرستاده می‌شد. صدا‌هایی از جانب سنت میکائیل، سنت کاترین و سنت مارگات. صدا‌ها به او می‌گفتند که مأموریت او این است که فرانسه را از دست انگلیسی‌ها نجات دهد و اطمینان حاصل کند که ولیعهد به عنوان پادشاه تاجگذاری کند.

رویداد۲۴  زن مقدس و قهرمان ملی فرانسه، به نام‌های: ژان، اهل «لورن»، «دوشیزهٔ اورلئان» و نیز بسادگی «دوشیزه» هم نامیده می‌شود. او در فرانسه‌ای ویران متولد شد که مرگ و کشتار طی شکست‌های صد سال جنگ، انسان‌ها را به دیار عدم می‌فرستاد که اصطلاحاً به «مرگ سیاه» موسوم شده بود.

انگلیسی‌ها با حمایت متحدان «بورگاندی» خود پاریس را اشغال کرده و در سال ۱۴۲۹ سواحل شمالی رودخانه «لوآر» را به تصرف خود درآورده بودند. مقاومت فرانسوی‌ها در مقابل مهاجمین به خاطر فقدان همکاری و نیز فقدان شهامت ملی به حداقل رسیده بود.
بیشتر بخوانید: زندگی نامه ویکتور هوگو؛ به مناسبت روزمرگ خالق بینوایان
پادشاهی در فرانسه وجود نداشت که مردم را متحد کند و شور و التهاب میهن پرستی را در آن‌ها برانگیزد.

شارل ششم در سال ۱۴۲۲ مرده بود و دو سال قبل از مرگش مجبور شده بود هانری پنجم انگلستان را به عنوان ولایت عهد و وارث خود معرفی کند.

در فرانسه، هانری پنجم فقط ولیعهدی محجوب و بی‌کفایت در رأس امور بود که وزیران بی‌وجدان و بی‌علاقه به مسایل کشور او را در کنترل خود داشتند؛ و حیرت‌انگیز این است که قهرمانی که می‌باید فرانسه را از قعر مشکلات متعدد بیرون کشد، یک افسر شجاع تجربه دیده و آشنا به فنون نظامی نبود، بلکه یک دختر روستایی جوان و بی‌سواد بود که ادعا کرد مستقیماً با خدا در ارتباط است.


ژاندارک در شهر «دُم رمی» در حاشیهٔ شهرستان «شامپانی» و «لورن» نشو و نما کرد. او سومین فرزند در میان پنج فرزند «ژاک دارک» بود که مردی معتقد و با ایمان بود در شهر خود شخصی مهم و مشهور به شمار می‌رفت. او گاهی به جمع‌آوری مالیات‌ها می‌پرداخت و مورد احترام مالکین اطراف بود.

کودکی «ژاندارک» مصروف گله‌های پدرش در مزارع و نیز آموختن فنون خانه‌داری و امور مذهبی از مادرش «ایزابل» می‌شد که زنی پرهیزکار بود.

شهر «دم رمی» در دوک‌نشین «لورن»، آنسوی رودخانهٔ «موزل» قرار داشت و همراه با شهر «بورگاندی» شدیداً به آرمان فرانسه وفادار بود.

بچه‌های روستایی اغلب به همسایگان «لورن» خود سنگ پرتاب می‌کردند و در بازی‌های خود، در قصر متروک نزدیک خود نقش سربازان را بازی می‌کردند.

«ویتا ساکویل وست» زندگی‌نامه نویس ژاندارک، او را: «یک دختر کاملاً عادی روستایی که عادت داشت با سختی‌ها و ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم کند، توصیف کرده است.

«چارلز دیکنز» خصوصیات ژاندارک را به گونه‌ای متفاوت در کتاب خود به نام: «داستان کودکی از انگلستان» وصف کرده است؛ و او را به عنوان «دختری افسرده و خیالباف» که ساعت‌ها در کلیسای دهکدهٔ غم‌آلود خود در مقابل محراب زانو می‌زده و دعا می‌خوانده است معرفی می‌کند.

دیگر حادثه‌نگاران زندگی ژاندارک، دوران کودکی او را در ارتباط همیشگی با دعا خواندن نگاشنه‌اند. آنچه سرانجام از این همه بر می‌آید، تصویردختری است زنده، اما تنها با هوشیاری و تخیلی قوی‌تر از دیگران و احتمالاً دختری که عمیقاً نه تحت تأثیر تقوای مادرش و دروس مذهبی او بوده است.

ژان دوازده ساله بود که شروع به شنیدن «صداهایی» کرد که از جانب خدا برای او فرستاده می‌شد. صدا‌هایی از جانب سنت میکائیل، سنت کاترین و سنت مارگات. صدا‌ها به او می‌گفتند که مأموریت او این است که فرانسه را از دست انگلیسی‌ها نجات دهد و اطمینان حاصل کند که ولیعهد به عنوان پادشاه تاجگذاری کند. به او گفته می‌شد موهایش را کوتاه کند، لباس مردانه بپوشد و اسلحه به دست بگیرد. در سرتاسر دوران نوجوانی ژاندارک آن صدا‌ها را می‌شنید که او را پیوسته به آنچه باید انجام دهد تشویق می‌کردند.


دربارهٔ این صدا‌ها دیدگاه‌های گوناگونی ارایه شده است؛ یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که این صدا‌ها برآیند تجربهٔ مذهبی واقعاً عرفانی است. یک نقطه نظر دیگر بر آن است که عدم تعادل‌های هورمونی بلوغ به تخیل‌ها و توهم‌های شنوایی انجامیده است.

«ساکویل وست» می‌نویسد: «ژاندارک مصمم، بی‌صبر و اغلب تُندزبان بود.» و از قول ژاندارک نقل می‌کند که می‌گفته است: «مرا از پوشیدن لباس‌های زنانه منع می‌کنند من از پوشیدن لباس‌های زنانه امتناع کرده‌ام و هنوز هم امتناع می‌کنم. برای دیگر سرگرمی‌ها و کار‌های زنانه، زنان بسیاری هستند که می‌توانند این کار‌ها را انجام دهند.»

بی‌آنکه اعتبار وحی‌های روحانی برای او را انکار کنیم، این هم روشن به نظر می‌رسد که ژاندارک در جستجوی سرنوشتی برای خویش بود که از سرنوشت عادی دختران جوان روستایی معمولی و سنتی بسیار به دور بود.

در سال ۱۴۲۹، ژاندارک، کاپتن «رابرت دو بودریکور» که سرپرست قوای ولیعهد در «ووکولورس» بود، را متقاعد ساخت که او صدا‌هایی می‌شنود و او موافقت کرد که ژان را نزد ولیعهد «شارل» در قصر «شینون» ببرد.

ژاندارک با لباس مردانه همراه با شش نفر به آنجا سفر کرد. در قصر «شینون» او موفق شد بر تردید‌های «شارل» ولیعهد نسبت به رسالت مقدس خود غلبه کند. اما «شارل» دستور داد که ژان بوسیلهٔ روحانیون «پوآتیه» مورد آزمایش قرار بگیرد.

پس از آنکه خداپرستی و تقوای او مورد تأیید روحانیون قرار گرفت، ژاندارک، «دونوا» پسر نامشروع «لوئی اورلئان» که بنام: «نامشروع اورلئان» مشهور بود و نیز دیگر اطرافیان ولیعهد را ترغیب کرد که به «اورلئان» که در آن زمان زیر سلطهٔ انگلیسی‌ها بود حمله کنند.

چندین گروه سرباز و نیز لقب کاپیتان به ژاندارک داده شد. در سراسر کارزار رهبری الهام‌بخش او روحیه و شهامتی بیش از کارآزمودگی نظامی برای همراهان او فراهم آورد. اگر چه «آلیس بوکان» در کتاب خود بنام: «ژاندارک و احیای فرانسه» نوشته است: «ژاندارک در جنگ کارآزموده‌ترین بود و نیز در حمل نیزه و گردآوری نیرو و فرماندهی سربازان بسیار فنی رفتار کرد.»

بعد از ماه مه ۱۴۲۹، و فتح اورلئان، که همه به عنوان معجزه به آن می‌نگریستند، ژان و سپاه او پست‌های دیگر انگلیسی‌ها را در سرتاسر رودخانه «لوآر» تصرف کردند و دشمن را به «پاتی» عقب راندند.

آن وقت ژاندارک ولیعهد را تشویق کرد به عنوان «شارل هفتم» در «رمس» تاجگذاری کند. پس از ترغیب‌ها و تأکید‌های قابل ملاحظهٔ او، شارل موافقت کرد و ژاندارک در سرتاسر تشریفات تاجگذاری در کنار ولیعهد بود؛ و این نمایشگر اوج و منتهای بخت و اقبال ژاندارک به شمار رفت.

در سپتامبر سال ۱۴۲۹، ژاندارک کوشید پاریس را محاصره کند، اما موفق نشد.

در بهار سال بعد سعی کرد از «کامپی این» دفاع کند، اما به دست اهالی «بورگاندی» اسیر شد. خواست فرار کند دوباره اسیر شد و به عنوان غرامت جنگی تحویل انگلیسی‌ها داده شد که مشتاق بودند با به قتل رساندنش نفوذ او را از بین ببرند. اما به خاطر اینکه خود را از مسئولیت مرگ او معاف دارند، او را به دادگاه کلیسائی «روآن» واگذار کردند.

ژان دلیرانه در مقابل بازجویان از خود دفاع کرد و طی محاکمه در موقع تفتیش عقاید، او به اتهام جادوگری، بدعت گذاری، پوشش مردانه و توهین به کلیسا، شوخ و بی‌محابا جلوه کرد. او را در مقابل اسقف «بووه» محاکمه کردند که هواداری شدید او از انگلیسی‌ها، محاکمهٔ منصفانه برای ژاندارک را غیر‌ممکن می‌ساخت.

ژاندارک مجرم شناخته شد و او را در بازارگاه «روآن» در ۳۰ مه ۱۴۳۱، به تیری بستند که محکومان را برای سوزاندن می‌بستند و زنده زنده در آتش سوزاندند.


نوشته‌اند که جلاد او پس از آتش زدن او گفته است: «من سخت متوحشم که به خاطر به آتش کشیدن یک زن مقدس به جهنم بروم». «شارل هفتم» هیچ کوششی برای پرداخت تن بها یا نجات او نکرد.

«باربارا تاچمن» در کتاب خود به نام: «آئینهٔ دوردست» نوشته است: «شاید به خاطر خلاص کردن اشرافیت از این خجالت که یک دختر روستایی پیروزی و سلطنت برایش میسر ساخته بود».

به هر حال، شارل هفتم سال‌ها پس از قتل ژاندارک، در سال ۱۴۵۶، با برپا کردن دادگاهی برای اعادهٔ حیثیت او که رأی دادگاه پیشین را ملغی ساخت، سپاس دیرآیندی از خدمات او به عمل آورد. ژاندارک در سال ۱۹۰۹ به وسیله پاپ مورد آمرزش قرار گرفت؛ و در سال ۱۹۲۰ در زمرهٔ مقدسان شمرده شد. زندگی او وسیلهٔ ساختن افسانه‌های فراوان شد و او در بسیاری از نقاشی‌ها و مجسمه‌ها تجسم یافت.

شاعر ایتالیایی – فرانسوی «کریستین دو پیزان» که در سال ۱۴۳۰ وفات یافت در تحسین او شعری سرود. او مدت‌ها سوژهٔ دلنشینی برای رمان‌نویسان، زندگی‌نامه‌نویسان و تاریخ‌نویسان بود. همچنین برای آهنگسازان و فیلم سازان.

اگر چه زندگی و مرگ ژاندارک به مقاومت ملی نیانجامید، با این همه امید و نیرو در فرانسویان برانگیخت و به تضعیف روحیهٔ انگلیسی‌ها و «بورگاندی»‌ها کمک کرد و آن‌ها در سال ۱۴۳۵ از اردوگاه‌های فرانسه عقب‌نشینی کردند. اما پدیدهٔ ژاندارک در هیچ طبقه‌ای نمی‌گنجد.

چنانکه «تاچمن» می‌نویسد: «ژاندارک را فقط می‌شود چنین توصیف کرد که او جوابی به ضرورت تاریخی عصر خود بود. زمان او را طلبید واو به پا خاست.»

از کتاب: زنانی که دنیا را تکان داده‌اند/ ترجمه: عفت برادران رحیمی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محدثه
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۹
چقدر جالب بود .قبلا در موردش یه چیزایی خونده بودم اما فراموشً کردم مطلب خوبی بود متشکرم
نظرات شما