کد خبر: ۲۱۶۹۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۳ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۵
کمال تبریزی میگوید: الان اگر بخواهيد كاري انجام دهيد كه كمي ساختارشكنانه و متفاوت باشد حتما بايد مجوزهاي اوليه آن را بگيريد. مثلا اگر بخواهيم فيلم طنز درمورد مداحها بسازيم قطعا بايد با آنها صحبت كنيم و در جريانشان بگذاريم. ميشود با اين موضوع يك فيلم كمدي خيلي بامزه ساخت چون زمينههاي آن وجود دارد.
رویداد۲۴-کمال تبریزی میگوید: الان اگر بخواهيد كاري انجام دهيد كه كمي ساختارشكنانه و متفاوت باشد حتما بايد مجوزهاي اوليه آن را بگيريد. مثلا اگر بخواهيم فيلم طنز درمورد مداحها بسازيم قطعا بايد با آنها صحبت كنيم و در جريانشان بگذاريم. ميشود با اين موضوع يك فيلم كمدي خيلي بامزه ساخت چون زمينههاي آن وجود دارد.
این کارگردان سینما درباره فیلمسازی و مصائب آن در ایران، تفاوت دوران اصلاحات و سالهای بعد از آن، انتقادش از تلویزیون و برنامه هفت و فیلم مارمولک صحبت کرد.
- آقاي تبريزي با «ليلي با من است» شروع كنيم. اين فيلم زماني ساخته شد كه دور دوم رياست جمهوري آيتالله هاشمي رفسنجاني بود وآقاي ميرسليم كه تفكر سياسيشان همسو با حزب موتلفه اسلامياست رييس وقت ارشاد بودند.از طرفي كشور هم در حالت گذار بود.مردم جنگ را از سر گذرانده بودند و تازه داشتند با شرايط جديدي آشنا ميشدند.
مي خواهم بدانم ساخت چنين فيلمي كه براي اولين بار فضايي كمدي از جنگ ارائه ميدهد نيازآن زمان بوده و به نوعي هزينهاي محسوب ميشده كه بايد پرداخته ميشده يا اينطور نبوده و اصلا هزينه يا نياز محسوب نميشده است؟
من فكر مي كنم براي كار فيلمسازي قاعدهاي وجود دارد و آن هم اين است كه شما به عنوان فيلمساز بايد مواضعتان را مشخص كنيد البته اينكه مي گويم به لحاظ مفهوم و مضمون است چون ممكن است فيلمي با توجه به گذشته ساخته شده و روايتگر بخشي از تاريخ باشد اما در هرحال بايد از نظر مفهومي يا از زمان معاصر بيان كند يا مضموني نسبت به آينده داشته باشد و«ليلي با من است» چنين قالبي براي فيلمسازي جنگ است.
تا قبل از«ليلي با من است» هر فيلمي كه ساخته ميشد بايد يكسري قوانين پروپاگاندا را رعايت و در حقيقت شكل تبليغي خود را حفظ ميكرد. ترس امري عادي است و از ويژگيهاي هر انساني است اما بيان اين مفهوم انساني ساده براي جنگ و سربازي كه در آن جنگيده است قابل گفتن نبود.
تمام سربازها بايد به عنوان انسانهايي نمايش داده ميشدند كه از چيزي نميترسيدند و شهامت خيلي بالايي داشتند. من زمان جنگ كار مستند ميكردم و همراه يكي از دوستانم از گردانها، عملياتها و حال و هواي جنگ مستند ميساختيم. همان زمان يكي از دوستان ما در جبهه خيلي ميترسيد و اين ترسش كاملا مشهود بود يا يكي از دوستانم بود كه زمان بمباران كاملا از نظر اعصاب بههم ميريخت چون هر لحظه فكر ميكرد ممكن است گلولهاي به سرش اصابت كند. اين ترس خيلي طبيعياست و در وجود همه هست فقط شدت و ضعف دارد.
فيلمسازي از سوپرمنها و ابرقهرمانان نشان دادن شجاعت محض است اما وقتي ميخواهيم از انساني فيلم بسازيم كه سرباز است بايد بدانيم اين آدم مجموع صفات و خصلتهاي مختلف است، مانند جمع ترس و شهامت. همين حس به من ميگفت كه بايد چنين فيلمنامهاي ساخته شود. شما ممكن است اين قضيه را به آن تعبير كنيد كه اين ماحصل مسيري بوده كه جامعه طي ميكرده و فيلمهاي زيادي در خصوص جنگ هم ساخته ميشده است. اما اين در اصل به روحيه فيلمساز برميگردد. ما فيلمي ساختيم در مورد فردي كه ميترسد به جبهه برود و براي آن كه اثرگذارياش بيشتر شود از مقوله طنز كمك گرفتيم و فيلم را در قالب كمدي ساختيم.
خب با تمام اين تعاريف بههرحال كمدي جنگي در آن زمان ساختارشكني محسوب ميشده و معلوم نبوده كه سعه صدر در قبال اين نوع فيلمسازي چگونه باشد.
كار اول من يعني فيلم «عبور»، فيلمي در خصوص جنگ بود و بعد از آن «در مسلخ عشق» را ساختم كه هرگز اجازه پخش نگرفت. «در مسلخ عشق» فيلمي ساختارشكنانه محسوب ميشد تا آن زمان هر فيلمي كه راجع به جنگ ساخته ميشد در خصوص پيروزي بود اما اين فيلم راجع به شكست نيروهاي ما و درنهايت عقبنشيني آنها بود كه هرگز اجازه نمايش نگرفت.بعد از آن هم به قدري فيلم مثله و تكه پاره شده بود كه قابليت اكران نداشت.
نترسيديد كه با جنگ شوخي ميكنيد؟ آن هم براي اولين بار...
يكي از مشكلات من اين است كه نميترسم و كلا آدم نترسي هستم. يادم ميآيد كه «ليلي با من است» را با شرايط بسيار سختي ساختيم . اين فيلم يكي از سختترين فيلمهايياست كه تا به امروز ساختهام اما نكتهاي كه وجود دارد اين است كه زماني كه «ليلي با من است» ساخته شد اينطور نبود كه فيلمي به راحتي تخطئه و از اكرانش جلوگيري شود.از طرفي تركيب مديران فرهنگي آن زمان به صورتي بود كه براي چنين ساختارشكنيهايي بسيار با شهامت بودند.
يكي از عوامل حمايت از اين فيلم محمدحسين حقيقي بود كه آن زمان رياست بنياد فارابي را بر عهده داشت و درحقيقت حمايت،پشتيباني و تضميني كه او داد باعث شد ما بتوانيم «ليلي با من است» را بسازيم. يادم ميآيد آن زمان يك آقاي روحاني قدكوتاهي بود كه تمام تلاشش را ميكرد تا «ليلي با من است» اكران نشود و به همه نهادها- از مجلس گرفته تا بسيج و وزارتخانههاي مختلف رفته و- گفته بود كه اينها قصد دارند جنگ را مسخره كنند و به خود من هم گفته بود كه من نميگذارم اين فيلم اكران شود.
مخالفان «ليلي با من است» چه كساني بودند؟
روحيه محتاطي در وزارت ارشاد وجود داشت كه مخالف اكران اين فيلم بودند، عدهاي هم از بيرون اين وزارتخانه بودند كه با «ليلي با من است» مخالفت مي كردند. ما حتي در تهيه امكانات نظامي براي ساختن اين فيلم هم دچار مشكل شده بوديم چون همه بعد از خواندن فيلمنامه مي خنديدند و ميگفتند: آقا نميشود كه با جنگ و جبهه شوخي كرد. حتي خيلي از دوستان و حاميان ما ميگفتند كه اين كار دودمانتان را به باد خواهد داد.من هنوز كه هنوز است فكر ميكنم عرصه هنر ،عرصهاياست كه بايد به آن اجازه تجربه داده شود. ممانعت از رخدادهاي تازه سينما باعث ميشود عرصههايي از اين هنر كه تا به حال نامكشوف مانده براي هميشه گنگ بماند و كسي جرأت نكند براي فيلم ساختن به سمتش برود.فيلمها علاوه بر جنبه سينمايي و هنريشان نوعي مردمنگاري و بيان تاريخ هر كشوري نيز محسوب ميشوند. اينكه نشان دهيم مردم در آن مقطع تاريخي چطور به مفاهيم نگاه ميكردهاند و تعاريفشان از هر موضوعي چه بوده.در حقيقت هر فيلمي نشان دهنده تاريخي از زندگي مردم است.
در مقابل مخالفان، موافقان فيلم هم كساني بودند كه تجربه جنگ را داشتند و كاملا با اين فضا آشنا بودند.
كاملا همينطور است. افرادي كه دستي بر آتش داشتند ميدانستند كه ما داريم چه چيزي را مي گوييم و اتفاقا مميزها هم اين موضوع را دقيق مي دانستند.افرادي كه فيلم را مميزي مي كردند كاملا مي فهميدند كه فيلم واقعياست و هرآنچه در آن مطرح شده درست است ولي «صلاح» نيست كه نمايش داده شود و «مصلحت» است كه از اكرانش جلوگيري شود وگرنه همه مي دانند كه حرف،حرف درستي است. به عنوان مثال فيلم «خانه پدري» كيانوش عياري را كسي نيست كه بر درست بودنش شكي داشته باشد و در مقطعي رابطه هايي كه بر زن ها و مردها حكمفرما بوده همين بوده است اما خب بنا بر همان قاعده «صلاح» نيست كه اين حرفها گفته شود اين فيلم هم توقيف ميشود.
آقاي تبريزي به نظر شما اصلا ميشود اين مصلحت ها را براي سينما تعريف كرد؟
نه، به نظر من اينها سلايق شخصي است وسليقه آدمها مي گويد كه فيلمي بايد اكران يا نبايد اكران شود. درست مانند همان اتفاقي كه براي سريال «سرزمين كهن » افتاد.اين سريال بنا برخواست مديراني ساخته شد و بعد كه آن مديران از سازمان رفتند، مديران تازه وارد گفتند كه ساخت اين سريال از اساس اشتباه بوده و بايد متوقف شود. حالا امروز دوباره آن مديرها هم رفته اند و تفكري مديريت را برعهده گرفته كه متقعد است «سرزمين كهن» بايد ادامه پيدا كند آن هم بدون حذفيات و اصلاحات. در واقع ما درپروسهاي 8ساله درجا زده و فقط هزينه دادهايم.به چه دليل؟ فقط و فقط به سليقه بعضي از آدمها كه مي گفتند نبايد تاريخ اينطور نقل شود و بايدشيوه نقل فيلم عوض شود.
الان كه دردوره اعتدال هستيم فيلمها بيشترين ضربه را از مميزي ميخورند.ميخواهم بدانم آيا آن زمان كه «ليلي با من است» ساخته شد مميزي شد؟
»ليلي با من است» هيچ مميزي عمدهاي نشد. در حقيقت از اول انقلاب تا به امروز ميزان مميزيهاي ما رفته رفته افزايش پيدا كرده است. اوايل انقلاب مميزي به اين شكل و اين حجم وجود نداشت و همه ميتوانستند درباره موضوعاتي كه در فكرشان بود فيلم بسازند. البته نه اينكه اصلا مميزي وجود نداشته باشد بلكه فقط در حدي بود كه مي گفتند فلان پلان يا ديالوگ حذف يا جايگزين شود. به تدريج اين مميزيها بيشتر شد و دليلش هم ضعف مديريتي است.در حوزه فرهنگ خلاء حضور مديراني وجود دارد كه به اين حوزه مسلط باشند.ما مديري نداريم كه متوجه باشد اگر نقدي پايه اجتماعي قوي نداشته باشد كسي آن را نميپذيرد. بايد كاري كنيم كه جامعه سالم داشته باشيم .
اگر جامعه مشكلات نداشته باشد فيلمسازي دليلي براي ساختن فيلمهايي كه روايتگر معضلات باشند، ندارد اما وقتي اين معضلات در جامعه وجود دارد ناخودآگاه فيلمساز هم در قبالش احساس مسئوليت مي كند و فيلم ميسازد آنوقت است كه مي گويند فيلم سياه بوده و فيلمساز سياهنمايي كرده است.درحقيقت اگر جامعه به سمت ايدهآل شدن پيش برود خود به خود ميزان مميزيها هم كم ميشود. مميزي هميشه در جوامعي زياد است كه مشكلات زيادي دارند.
يعني انگ سياه نمايي به فيلمها براي پنهان كردن ضعفهاي مديريتي ساير نهادهاست؟
دقيقا. درحقيقت سعي در پنهان كردن ضعفهاي خودشان دارند.من ميگويم شما نميتوانيد فيلمساز را محدود كنيد كه بدحجابي كه از نظر شما در جامعه وجود دارد را نشان ندهد،فيلمساز به جامعه نگاه مي كند و كاراكترش را بر اساس چيزي كه ميبيند تعريف مي كند و ميسازد.
علت فاصله فرسنگي تلويزيون با بدنه جامعه هم همين است زيرا در تلويزيون ميگويند تمام كاراكترها بايد حتما حجاب كامل داشته باشند ولي در حقيقت اين حجاب كامل در تمام جامعه ديده نميشودبه طور مثال در بخشي از اين فاز سرزمين كهن روايتگر بخشي از داستان هستيم كه در سال 1356 رقم مي خورد. خب در سال 56 وضعيت حجاب ايران چگونه بوده؟ قاعدتا هركسي به ميزاني حجابش را رعايت ميكرده وحجاب تمام افراد يكسان نبوده است.
حتي با يك سرچ ساده اينترنتي تمام عكسهاي آن مقطع قابل دسترسي است.واقعا فاجعه است كه شما سال 1356 را نشان دهي اما همه بازيگرانت مجبور به رعايت حجاب كامل باشند، راه حل اين مساله هم حداقل استفاده از كلاهگيسهاست. تلويزيون بايد به اين بصيرت برسد كه نمايش هر مقطعي از تاريخ بايد باورپذير و وفادار به واقعيتهاي آن زمان باشد.
- به نظر ميرسد فرهنگ نيازمند مديرانياست كه بتوانند اين نياز را براي مديران ارشد توضيح دهند؛ مديراني مثل آقاي ظريف در امور خارجه كه قدرت چانهزني داشته باشند.
واقعيت قدرت نفوذي دارد كه اجتناب ناپذير است و اگر كسي بخواهد در مقابل واقعيت ايستادگي كند اين خودش است كه از بين ميرود نه بخشي كه آن را انكار كرده.فرهنگ مديري مي خواهد كه اين مساله را درك كند.ميخواهم بگويم اين براي ما معضل بزرگياست كه هنوز خيلي از مشكلات ابتدايي در اين عرصه وجود دارد كه پاشنه آشيل آن محسوب ميشود و نوعي فاصلهگذاري بين رسانه و مخاطب است.
- حدود 8 سال بعد از «ليلي با من است» شما فيلم «مارمولك» را ساختيد. فيلمي كه اينبار قشري را مورد هدف فيلمسازي قرار داده بود كه شايد تا قبل از آن شوخي با آن قشر به نوعي تابو محسوب ميشد. شما اين بار سراغ مساله روحانيت رفتيد.
اين شهامت از كجا آمده بود؟
مارمولك در دولت اصلاحات ساخته شد كه در آن زمان فضاي كار بسيار متفاوتتر از قبل و بعد از آن دوره بود.ارتباط فيلمسازها با مسئولان فرهنگي خيلي نزديك و دوستانه شده بود. ديگر كسي اين طرف يا آن طرف ميز نبود، همه همكار و دوست شده بودند كه هدف مشتركي به اسم سينما داشتند.اولين اتفاقي كه ماحصل اين شرايط است آزاد شدن ذهن فيلمساز از محدوديتهاست البته طبيعياست كه همواره خطوط قرمزي وجود دارد كه خود فيلمسازان هم آنها را رعايت ميكنند اما من در مورد نزديك شدن به مرزهاي خطوط قرمز صحبت مي كنم و نتايج آن كارهاي شاخصي شد كه تا قبل از آن امكان ساختش وجود نداشت.
يادم ميآيد زماني كه مارمولك ساخته شد دو دسته نظر و جبهه گيري در قبال اين فيلم وجود داشت؛ مخالفان شديدي كه مار ا تكفيري مي دانستند و تا حد حكم زندان و اعدام ما هم پيش رفته بودند و ميگفتند اينها لباس پيامبر را مسخره كردهاند. گروهي هم مردم بودند كه به شدت فيلم را دوست داشتند.
آنهايي كه من و آقاي محمدي را نميشناختند خيال مي كردند كه ما قصد براندازي كردهايم چون بههرحال روحانيت بسيار با حكومت عجين است و البته نگاه سومي هم وجود داشت و آن هم ديد مخالفان باهوش نظام بود آنها ميگفتند خوب با يك فيلم روحانيت را تطهير كردهايد! چون متوجه بودند كه فيلم اتفاقا ضربهگيري براي جامعه روحانيت است و اتفاقا تبليغ مناسبي براي آن است.
گويا آقاي روحاني هم آن زمان از مخالفان سرسخت «مارمولك» بودند. درست است؟
من و آقاي روحاني باهم «مارمولك» را در شوراي عالي امنيت ملي ديديم. آقاي روحاني با فيلم مخالف بود و علنا در روي من گفت كه فيلم بايد توقيف و با شماها هم برخورد شود. بههرحال هر آدمي نظري دارد كه در جاي خودش محترم است. آقاي روحاني هم در آن زمان نظرشان اين بوده .
آقاي تبريزي سوال بعديام را صريح بگويم. براي من كه در اين زمان با اين اوضاع مميزي و سانسور در سينما روزنامهنگاري ميكنم، باورپذير نيست كه كسي در مورد جنگ يا روحانيت فيلم بسازد بدون آنكه قبل از آن با جايي مذاكره نكرده و مجوزهايي را نگرفته باشد. شما براي مجوز ساخت اين فيلمها رايزني كردهايد؟
خوشبختانه يا متاسفانه آن زمان اينطور نبود اما الان اين وجود دارد كه اگر بخواهيد كاري انجام دهيد كه كمي ساختارشكنانه و متفاوت باشد حتما بايد برويد و مجوزهاي اوليه آن رابگيريد.
مثلا الان چه حيطهاي در فيلمسازي نيازمند كسب مجوز و رايزني است؟
به طور مثال اگر الان بخواهيم يك فيلم طنز در مورد مداحها بسازيم قطعا بايد با آنها صحبت كنيم ودر جريانشان بگذاريم. ميشود با اين موضوع يك فيلم كمدي خيلي بامزه ساخت چون زمينههاي ساخت آن خيلي وجود دارد. زماني كه مارمولك ساخته شد اين محدوديتها نبود ولي الان سكانس هاي مرتبط به مداحي در فيلم «پاداش» حذف شده است و اين نشان از تغيير وضعيت دارد.
شما اكراني هم در شوراي عالي امنيت ملي داشتهايد؛ از آن اكران و فضايش ميگوييد؟
زمان اكران مارمولك شرايط عجيبي پيش آمده بود؛ از طرفي به شدت با فيلم مخالفت ميشد و از طرف ديگر براي ديدن فيلم بليت پيدا نميشد و صفهاي طويل مقابل سينما ايجاد شده بود. زماني كه حساسيتها خيلي زياد شد ،براي ما يك نمايش در شوراي عالي امنيت ملي گذاشتند كه تمام اعضاي آن آمدند تا فيلم را ببينند و درمورد آن تصميمگيري كنند، به ما هم گفتند كنار ما بنشينيد تا اگر در طول اكران سوالي داشتيم بتوانيم بپرسيم. اتفاق جالبي كه افتاد اين بود ؛ زماني كه قرار شد فيلم براي اعضاي شوراي عالي امنيت ملي به نمايش درآيد خانوادههاي آنها از اين ماجرا باخبر شده و گفته بودند براي ديدن فيلم آنها هم ميآيند. كل سالن نمايش فيلم پر شده بود از خانوادههاي اعضاي شوراي عالي امنيت ملي و محافظانشان. زماني كه «مارمولك» شروع شد به پخش شدن در سالن، اعضاي شورا با حالت عصبي ودر سكوت فيلم را ميديدند در حاليكه كل سالن از صداي خنده خانوادههايشان پر شده بود.
يك بار هم دو آقاي روحاني از طرف دادگستري براي تصميمگيري در مورد فيلم آمده بودند و به جاي اينكه فيلم را نگاه كنند مدام يادداشت برمي داشتند. بعد از اينكه فيلم تمام شد به نمايندگان قوه قضاييه گفتيم خب حالا نظرتان راجع به فيلم چيست؟برايم خيلي جالب بود كه گفتند از نظر ما اكرانش هيچ اشكالي ندارد چون آنقدر غيرواقعي است كه كسي تمايلي براي ديدنش ندارد در حاليكه زمان اكران فيلم بليت پيدا نميشد. اين نشان از فاصله با مردم دارد.
گفتيد كه مارمولك هيچ مميزياي نشد؟
»مارمولك» در جشنواره كامل پخش شد اما زمان اكران يك سكانس آن حذف شد.
چه سكانسي بود؟
صحنهاي بود كه رضا مارمولك سوار قطار ميشود كه به مرز برود چند جوان دورش جمع ميشوند و شروع ميكنند به دست انداختنش. به او ميگويند حاج آقا عمامهات را برعكس گذاشتي او هم به تندي جوابشان را ميدهد و در آخر هم ميگويد: «سلام من را به مادرت برسون». البته اين صحنه در نسخهاي از فيلم كه ديويدي شد وجود دارد.
ماجراي تغيير اسم فيلم چه بوده؟ چرا تصميم داشتيد اسمش را عوض كنيد؟
يادم ميآيد آن زمان ما فكر كرديم كه ممكن است اسم «مارمولك» حساسيتزا باشد بنابراين با آقاي محمدي به اين نتيجه رسيديم كه شايد بهتر است اسم فيلم را عوض كنيم. حتي آقاي محمدي در بين گروه سازنده جايزه گذاشت كه اگر كسي بتواند يك اسم خوب براي فيلم پيشنهاد بدهد يك سكه به عنوان جايزه به او داده ميشود. «آدرس خدا» آخرين اسمي بود كه به آن رسيديم و از تمام پيشنهادات بهتر بود اما آقاي محمدي گفت، ارشاد اعلام كرده فيلم بايد با همان اسمي كه مجوز گرفته اكران شود و نيازي به تغيير اسم نيست اما بعد از اينكه فيلم نمايش داده شد خيليها اعلام كردند اگر اسم فيلم اين نبود اين مشكلات برايش پيش نميآمد من هم گفتم اشكالي ندارد من اسم فيلم را عوض ميكنم شما به ما اجازه اكران مجدد بدهيد اتفاقي كه هيچوقت نگذاشتند رخ بدهد.
در كنار تمام مخالفتها،«مارمولك» حاميان بزرگي هم داشت.
بله، اين بعد از آن بود كه مقام معظم رهبري حامي فيلم شدند. زماني كه رهبري حمايتشان از اين فيلم را علني اعلام كردند ساير افراد هم گفتند كه حامي اين فيلم هستند ولي تا قبل از حمايت مقام معظم رهبري چيزي نگفته بودند. تنها كسي كه براي اولينبار از اين فيلم حمايت كرد شخص رهبري بود.
اين حمايت رهبري چطور بود؟
از دفترشان زنگ زدند و از فيلم تعريف كردند كه فيلم بسيار خوبي بوده است و ...
- گويا خود آقاي محمدي جلوي اكران «مارمولك» را گرفتند.
آقاي محمدي دچار استرس وحشتناكي شده بود چون تلفنهاي وحشتناكي ميشد و او را تهديدهاي عجيبي ميكردند. فضاي عجيب و غريبي در زمان اكران «مارمولك» به وجود آمد مثلا در تمام نماز جمعهها عليه اين فيلم صحبت شده بود.يادم ميآيد زماني كه فيلم در دانشگاه تهران اكران شد، عدهاي مي خنديدند و عدهاي ديگر با اخم به فيلم نگاه مي كردند.يعني هميشه فضاي دوقطبي در قبال اين فيلم وجود داشت.
به نظرتان اگر الان «ليلي با من است» و «مارمولك» را ميخواستيد بسازيد امكان ساختش بود؟
اول اين را بگويم كه الان به «مارمولك2» فكر ميكنم.بايد سعي كنيم كه ظرفيت آن را به وجود آوريم و اين اتفاق به مرور رخ ميدهد.
-براي «دونده زمين» چرا آنقدر مشكل پيش آمد؟
چون شما در فيلم «دونده زمين» شرايطي را مي بينيد كه انكارناپذير است و براي اينكه بشود آن را انكار كرد نياز به فرافكني و جنجال هست؛ اينكه بزني در مسير ديگري و بگويي اين فيلم ميخواسته به مردم توهين كند. اين فيلم حاوي نكات زيادياست كه ميگويد جامعه در آن دوران معروف 8 ساله روبه اضمحلال ميرفته و عملا در مسير نابودي بوده است.
حالا براي اينكه از آن دوران دفاع كنند ميگويند اين فيلم ربطي به آن دوران ندارد و قصدش فقط تخريب مردم بوده و اين موضوع كه اين فيلم راوي شرايطياست كه در 8 سال بر مردم گذشته را، منكر ميشوند.اتفاقا اگر به خوبي در فيلم دقيق شويد متوجه ميشويد كه اين فيلم به واقع دارد از آن دوران ميگويد و اگر اين اشاره خيلي رو نيست براي آن است كه در آن صورت اصلا پروانه ساخت به فيلم داده نميشد.
چرا رفع توقيف فيلم و اجازه اكرانش 6 سال طول كشيد؟ شما راضي به انجام اصلاحات فيلم نميشديد؟
آنقدر كه اصلاحيه ميخورد. ما هر صحنهاي را در ميآورديم ميگفتند يك صحنه ديگر هم بايد حذف شود و چون تهيهكننده ميخواست حتما در آن زمان نمايش داده شود تن به اين اصلاحات داد. براي نمايش اين فيلم عجله شد و درحقيقت نتوانستند بپذيرند كه ميشود در مقابل اين هجمهها از آن دفاع كرد.
- و اما برسيم به فيلم «پاداش». شما براي بار سوم سراغ يكي از مفاهيمي رفتيد كه شوخي با آن خط قرمز محسوب ميشد:حج. اما اين فيلم برخلاف دو كمدي ساختارشكنانه شما خيلي خوش اقبال نبود و مسير پرپيچ و خمي را طي6 سال گذراند تا سرانجام به اكران رسيد.
اين فيلم در مورد «حج» است. واقعيت اين است كه زماني كه شما به سفر حج ميرويد همراه هر كارواني يك روحاني اعزام ميشود تا نحوه صحيح نمازخواندن و به جا آوردن آداب را كنترل كند و مواظب باشد كه دعاها درست خوانده شود. ما با اين موضوع شوخي كرديم كه خيلي هم بامزه از كار درآمد.اين موضوع مثل يك خط در كل فيلم ادامه پيدا مي كند كه در نهايت با توجه به آن نتيجهگيري شده و مفهوم اصلي بيان ميشود.
ما با مداحياي كه در طول سفر ميشود هم شوخي كرديم اما آن را هم حذف كرديم. جنس شوخيهاي حذف شده هم اين بود كه يك نفر در كاروان هست كه زبانش ميگيرد و مثلا «سين» را «شين» ميگويد و خب اين برايش سبب بروز مشكلاتي ميشود يا قهرمان قصه از آذربايجان است و «قل» را «گل» مي گويد و غيره. آخر فيلم با استناد به اين صحنهها رقم ميخورد كه چون تماشاگر اين روند را نديده است گيج ميشود كه خب چرا در آخر فيلم اين اتفاقات افتاده.
ايده اوليه فيلم پاداش از كجا آمده بود؟
من كم به سفر حج نرفتهام اما يكبار آن مربوط به زماني ميشد كه با هنرمندان به خانه خدا مشرف شديم و ايده اوليه «پاداش» برميگردد به آن سفر. من در سفرحج با هنرمندان در تمام لحظات سفر كنار آقاي انتظامي بودم و حتي سعي ميكردم هنگام به جا آوردن اعمال هم ايشان را تنها نگذارم. آنجا بود كه روحاني كارواني توضيح ميداد كه براي هربار طواف به دور خانه خدا بايد دعاي مخصوص آن دور خوانده شود مانند دعاي دور اول،دوم تا دور هفتم. يادم ميآيد كه آقاي انتظامي به من گفت كمال من چه كار كنم؟ من كه نميتوانم اين دعاها را حفظ كنم و بخوانم... من هم در جواب گفتم آقاي انتظامي هرچه كه دلت مي خواهد به خدا بگو. ببين چه دوست داري بگويي، همان را به خدا بگو. آقاي انتظامي هم گفت كمال دمت گرم! اين شد ايده و جرقه اوليه براي ساخت فيلم «پاداش».
قضاوت در مورد فيلمهاي شما انگار حد وسط ندارد...
ما آدمهايي كه در جبهه مخالف باشند و تعادل داشته باشند را نداريم.متاسفانه يا موافق افراطي داريم يا مخالف بيمنطق.براي همين تحمل مخالف وجود ندارد. شما ببينيد ميزان اختلاسها در آن دوران 8 ساله چقدر زياد شده بود.
- شما قبل از «پاداش» و بعد از «مارمولك»، فيلم «هميشه پاي يك زن در ميان است» را ساختيد كه برخلاف اين دوفيلم كمدي- فانتزي است. آيا اين نوعي تنفس شما بين اين دو كاربوده يا نه،
اتفاقي اين مسير بهاين شكل طي شده است؟
من موقعي كه فيلمي را كار ميكنم بستگي به اين دارد كه چقدر بتوانم با آن ارتباط برقرار كنم. زماني كه تصميم به ساخت «هميشه پاي يك زن در ميان است» گرفتم زماني بود كه تازه كتاب آقاي سيدمهدي شجاعي را تمام كرده بودم و به نظرم قصههاي كتاب فضايي پيشرو داشتند و اين خيلي برايم جذاب بود كه چنين ساختاري را وارد سينما كنيم و البته اين فيلم مسير خيلي متفاوتي را طي كرد تا رسيد به چيزي كه امروز آن را به اسم فيلم «هميشه پاي يك زن در ميان است» ميبينيد.
چرا نتيجه كار از چيزي كه در فكرتان بوده متفاوت شد؟
ما براي اينكه بتوانيم فيلم را بسازيم مجبور شديم تغييراتي در آن ايجاد كنيم تا اجازه ساخت بگيريم.در حقيقت ساختار اوليه با چيزي كه الان ميبينيد كاملا متفاوت است. فيلم در ابتدا ساختاري اپيزوديك و متفاوت داشت اما در نهايت به اينجا رسيد.اين فيلم روال عادي فيلمسازي را طي نكرد؛ بازيگران و تهيه كننده اش عوض شدند و خيلي پيشامدهاي ديگر كه نگذاشت اين فيلم آن چيزي شود كه بايد ميشد.
زماني كه شما «خيابانهاي آرام» را ساختيد خيلي از افرادي كه جزو مخالفان سرسخت شما بودند گفتند تبريزي كه فيلم «عبور» را ساخته امروز از عقيدههايش چرخش كرده است. چيزي شبيه آنچه تندروها به حاتميكيا براي ساخت «به رنگ ارغوان» هم گفتند.
چرخش را كه معمولا سر هر فيلم به من ميگويند اما من خودم مارمولكيام كه هر دفعه به يك رنگ در ميآيم و مخالفانم ميگويند معلوم نيست دفعه بعدي كه تبريزي مي خواهد فيلم بسازد قرار است چه كار كند! بههرحال ديدگاههاي مختلفي وجود دارد و من هم سواي تمام آنها ديدگاه خودم را دارم. مثل فيلمسازي من به آدمي مي ماند كه بالاي يك بلندي ايستاده و افراد مختلف را ميبيند و هر دفعه به سمت گروهي مي چرخد و در موردآنها حرف مي زند و فيلم ميسازد. طبيعتا آن گروه ديگر ناراحت ميشوند و اين موضوع خوشايندشان نيست.به فيلمهايي كه من ميسازم فقط نگاه ساختاري و هنري نميشود بلكه هميشه منتظر كشف ايدئولوژي مربوط به آن هستند و درصدد كشف حرفهاي مفهومي فيلم هستند خارج از جنبه هنرياش.
خب به نظر شما اين براي فيلمساز خوب است يا بد؟
من فكر ميكنم خوب نيست. چون به عقيدهام نبايد مضمون، سبب لطمه زدن به ساخت فيلم شود. ميخواهم بگويم كه ممكن است فيلمي از نظر ايدئولوژي با ديدگاههاي عدهاي متفاوت باشد خب اين اشكالي ندارد چون ممكن است عده ديگري با آن موافق باشند اما همين عدم تطابق مضمون فيلم با جهانبيني كسي كه آن را نقد مي كند ممكن است سبب تخطئه كردن كل فيلم شود.
حمايت دائمي از فيلمي وجود ندارد از طرفي من هم با كسي عهد اخوت نبستهام كه تا آخر با او در يك جبهه بمانم. يك وقتي ممكن است من تغيير مسير دهم و زماني هم ممكن است او مسيرش را عوض كند و من نخواهم به همراهي با چنين جريان فكرياي ادامه دهم.همين روحيه من باعث مي شود كه امروز خيلي راحت بگويم آقاي روحاني با «مارمولك » مخالف بوده است.
اين افراد در حقيقت گاردشان را در قبال انتقادها باز مي گذارند چون سنگري نيست كه به وقت نياز پشتش مخفي شوند.
كاملا همينطور است. من فكر ميكنم فيلمساز بايد همينطور باشد و وابسته به هيچ تشكل يا جريان حزبي نباشد. استقلال فيلمساز از نظر من خيلي مهم است و اينكه تا جايي كه مي تواند در نقطه تعادل بايستد. من يادم ميآيد در مصاحبهاي گفتم كه در مقطعي به نظرم محصورين ميتوانستند كياست بيشتري به خرج دهند و شايد اگر اين اتفاق ميافتاد به جاي آقاي روحاني امروز آنها رييسجمهور بودند و از اين خيلي جلوتر بوديم. اين حرف من خيلي از دوستانم را ناراحت كرد كه تو چرا اين حرف را ميزني آنها الان در حصر خانگي هستند و مشكلات دارند و زدن اين حرف درست نيست اما خب عقيده من اين بوده و بيانش كردم. در مورد فيلمسازي هم همينطور است.
در حقيقت تبريزي خيابانهاي آرام و عبور از نظر ايدئولوژيك در گذر زمان فرق نكرده است؟
من فرق نكردهام اما جامعه ما خيلي فرق كرده و از نقطه خيلي بالايي به نقطه پاييني رسيده است، بنابراين من هم به عنوان فيلمساز به اين تغييرات واكنش نشان ميدهم. من به طور ناخودآگاه در تمام دوران زندگيام در زمان حال زندگي كردهام. به نظرم كساني كه وارد تشكيلات خاصي ميشوند مجبورند از مانيفست حزبشان دفاع كنند حتي اگر خيلي دمده و ناكارآمد مثل قواعد كمونيستي باشد!
خب چرا آدم بايد چنين كاري كند؟
اينكه شما به خداوند اعتقاد داريد يك اعتقاد بنيادياست مانند قبول داشتن اصول دين ، اما در فروع دين چنين چيزي نيست از همين جهت ميگويند باب اجتهاد براي فقها باز است. اين يعني نبايد افراد دگمي باشيم و بايد تا جايي كه ميشود با قواعد روز پيش رفت.
«طبقه حساس» انتقادات زيادي به همراه داشت اما شما اعلام كرديد كه متفاوتترين فيلمتان بوده است
اين فيلم راجع به آدمهايياست كه وابسته به يكسري از اعتقاداتند و حالا شما ميخواهيد اين وابستگي را مورد نقد قرار دهيد.به نظرم دليل اقبال مخاطب از اين فيلم هم همين است. واقعيت فيلم ارتباط ميان زن و مرد است. ايده اوليه اين فيلم توسط آقاي سيروس همتي مطرح شد؛ يك روز آمد و اين بحث را مطرح كرد كه اين تعصب در بعضي آدمها همينقدر زياد است و فكر ميكنم اين موضوع در فاميلشان اتفاق افتاده بوده.
«طعم شيرين خيال» اولين فيلمتان بود كه شما موضعگيري تنذي در قبال حذفياتش كرديد. چرا؟
چون براي اولين بار بود كه با خودم گفتم فيلمي ميسازم كه هيچ مشكلي براي آن به وجود نميآيدو كسي به آن گير نميدهد و فقط راجع به محيط زيست است اما وقتي به آن هم گير دادند ديگر جوش آوردم!
«امكان مينا» انتقادات زيادي را به همراه داشت. خيلي از منتقدان معتقد بودند فيلمسازي كه آثار موفق و تحسينبرانگيزي مثل «پايان كودكي»، «مهر مادري»، «ليلي با من است» و به ويژه «مارمولك» را ميسازد مسلما انتظارات از او خيلي بيشتر از چنين فيلمي است.
من خودم «امكان مينا» را خيلي دوست دارم.واقعيت اين است كه همه فيلمهايم روي من تاثير زيادي نميگذارند اما «امكان مينا» اصلا اينطور نيست و نسبت به ساير فيلمهايم ديد ويژهاي به آن دارم.به نظر خودم حرفي را كه ميخواسته به حد متعادل زده و از نظر ساختار هم خوب است.
آقاي تبريزي برسيم به تلويزيون. امروزه شاهد گسست عجيبي بين هنرمندان و مردم با تلويزيون هستيم. به نظر شما چرا تلويزيون چنين مسيري را رفته است؟
متاسفانه تلويزيون از يك تاريخي به بعد دشمن سينما بوده و هست.نمي دانم چرا آب تلويزيون با سينما در يك جوي نميرود. تلويزيون ما تا اطلاع ثانوي مثل سدي مقابل سينماست و علتش را نمي دانم! تلويزيون مجبور است يك بازنگري اساسي در سياستهايش كند. عدهاي هستند كه تلويزيون را در يك مدار مصنوعي نگه داشتهاند و راضي به تغيير شرايط هم نيستند.
مخاطب تلويزيون خيلي كم است وخب همين كم بودن مخاطب و آمار فاجعه را مي ديدند كه گفتند چه كار كنيم كه بيننده جذب كنيم؟
جنجال كنيم و فحش بدهيم نمونه بارزش هم برنامه «هفت» است.
- شايد نكته غمانگيزش هم اين است كه يك كارگردان سينما بر مسند «هفت» نشسته و اين اتفاقات رخ داده است.
اصلا مگر افخمي توانايي اجرا دارد؟
او يك كارگردان است و بهترين كاري كه مي تواند انجام دهد اين است كه فيلم خوب بسازد. آدم بايد ظرفيت خودش را بشناسد.الان اگر به من بگويند بياروي ديوار مرگ موتور سواري كن خب معلوم است قبول نمي كنم چون توانايياش را ندارم.
حالا فكر كنيد كنار افخمي آدمي هم گذاشتهاند كه گل سرسبدمنتقدان است خب نتيجه چه آش شوربايي ميشود؟
قطعا تلويزيون نيازمند بازنگرياست چون مسيري كه آنها ميرفتند به جاهاي خطرناكي كشيده ميشد.
- يعني اگر به شما پيشنهاد اجرا بدهند، قبول نميكنيد؟
قطعا قبول نميكنم، چون كار من چيز ديگري است
منبع : روزنامه قانون