رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «نادر از شگفتیهای بی مانند تاریخ ایران است. گاهی فکر میکنم جادوگری فسونکار به قدرت و عظمت شکسپیر لازم است تا تراژدی حیات او را بنویسد. هیچ لازم نیست این شخصیت تاریخی را از عالم واقعیت به سپهر خیال انتقال دهیم تا رنگ و بوی تراژدی پیدا کند، او خود از لوازم و مشخصات یک قهرمان تراژدی چیزی کم ندارد. نادر برای تاریخ ایران هم رحمت و برکت بود و هم بلا و نقمت؛ عطیه آسمانی بود و هم آغوش فاجعه و مصیبت. پیراهنی بود که تار و پود آن را از برکت و نفرین تنیده بودند. او در میدان جنگ فرماندهی بینظیر و شجاع است و در مقام حکومت حاکمی جبار و سرکوبگر؛ و در عین حال موجودی است سخت نگونبخت و تیرهروز، مسخر و محکوم یک نیروی جادویی مرموز که قربانی خود را بیقرارانه و لاعلاج به آب و آتش میکشد و شما را در کشاکش دو احساس متناقض ترحم و تنفر شگفتزده میکند.» محمد علی موحد
«جای بسی تاسف است که پیروزیهای بزرگ نادر بهعوض آنکه سعادت حقیقی کشور را تامین کند، تلفات و خسارات فراوانی به ملت ایران وارد کرد.» لارنس لاکهارت
نادرشاه افشار یکی از چهرههای محبوب تاریخی برای بخشی از ایرانیان است. بسیاری از خانوادهها اسم نادر را بر فرزندانشان میگذارند و خیابانهایی در سرتاسر ایران به نام این شخصیت تاریخی نامگذاری شده است. در گفتمان ناسیونالیسم ایرانی از فتوحات نادر که در حقیقت غارت دیگر ملل بود، به عنوان یکی از افتخارات و دستاوردهای ایران بزرگ یاد میشود. فتوحات نادر بیش از آنکه به نفع مردم ایران باشد، در راستای توسعه توان نظامی دوران نادر شاه افشار بود و این یعنی اسطورهسازیها و پذیرش او به عنوان عامل امنیت ایران با واقعیتهای تاریخی همخوانی ندارد.
نگاهی به معماری و ساخت و ساز در دوران افشاری نشان میدهد در این عصر تنها بنای مهم مانند «کاخ خورشید»، «مقبره نادر»، «قلعه فورگ»، «ارگ حکومتی سه کوه»، «بند نادری»، «مسجد کبود گنبد»، «آب انبار میرزا مهدی ساری» و «مسجد افغان» ساخته شده که عمده آنها ساختمان نظامی و حکومتی بوده و ارتباطی با نیازهای مردم نداشته است.
ساخت یک آبانبار کوچک در یکی از محلههای ساری نیز قاعدتا نمیتواند مبنای توجه نادر شاه افشار به نیازهای عمرانی مردم بوده باشد؛ این در حالی است که در همین دوره در اروپا انقلاب صنعتی صورت گرفته است؛ ماشین بخار اختراع شده، صنعت نساجی به راه افتاده است؛ سالها قبل از آن صنعت چاپ آغاز شده است. در همین سالها بورکراسی مدرن در اروپا شکل گرفته و نظم سیاسی برای مدیریت جوامع ایجاد میشود. با این حال دوران افشاریه، یکی از معدود دورههای تاریخی است که هیچکدام از غنیمتهای به دست آمده صرف زیرساختها نشده است.
به گزارش رویداد۲۴ نادرشاه در دوران پرآشوبی رشد کرد و به قدرت رسید؛ خاندان صفویه بعد از شاه عباس دوم ضعیف شده بود و پادشاهان صفوی در رفتاری متناقض به میگساری و اشاعه مذهب تشیع مشغول بودند و در این شرایط نظم سیاسی کشور از هم پاشیده بود؛ شاه سلطان حسین که ۲۸ سال سطنت کرد، بیش از اینکه به رونق اقتصاد و امنیت کشور بپردازد تحت تاثیر علامه مجلسی به تخریب هر آنچه با فقه شیعی منافات داشت مشغول شد و امور مملکت را به حال خود رها کرده بود.
شکست اقتصادی و مالیاتهای کمرشکن نارضایتی و شورش بین طبقات مختلف را بیش از پیش کرده بود و شاه سلطان حسین تحت تاثیر علمای دربار به تعقیب و آزار اقلیتهای مذهبی -حتی اهل تسنن- میپرداخت که همین امر موجب گسترش نارضایتی میان گروههای دیگر میشد.
میرویس قندهاری که از قبیله سنی مذهب غلزائی بود در چنین اوضاع و احوالی علیه صفویان شورید و در سفر حج از علمای اهل سنت فتوا گرفت که «قتل شیعیان و نابود ساختن آنها واجب است.» میرویس در بازگشت به قندهار شورشی را سازماندهی کرد و افغانهای ابدالی هرات (قومی از افغانان پشتون که به نام درانی نیز مشهور هستند) را تحریک به شورش کرد.
پس از میرویس، پسرش محمد به قدرت رسید و با اتحاد دیگر افغانها به فلات ایران تاخت و نهایتا در سال ۱۱۳۴ هجری قمری لشکر صفویان را شکست داد. جانشین او اشرف افغان، شاه سلطان حسین را به قتل رساند و عثمانیها نیز با دیدن این شرایط از غرب به ایران تاختند و بسیاری از ایرانیان را به بردگی گرفتند. قابل ذکر است که افغانها خود از حوزه تمدنی ایران بودند و تسخیر اصفهان به دست افغانها مشابه اشغالگریهای مغول و اعراب نبود.
در چنین اوضاع و احوالی بود که نادر در سال ۱۱۰۰ هجری و مصادف با ۱۶۸۸ میلادی در ابیورد خراسان زاده شد. پدرش چوپان بود و خودش نیز تا هجده سالگی به چوپانی مشغول بود. پس از آنکه ازبکها، نادر و مادرش را به اسارت گرفتند و مادرش در اسارت جان داد سرنوشت نادر بهکلی تغییر کرد و پس از فرار به نیروهای نظامی پیوست و به زودی با رشادت در جنگاوری ارتقا درجه پیدا کرد.
مورخان او را مردی بلند قامت با چشمانی سیاه و نافذ توصیف کردهاند که در سوارکاری و جنگاوری نابغهای مسلم محسوب میشد و صدایش به نحوی غیرعادی بلند بود.
نادر در سال ۱۱۳۹ هجری قمری به لشکر تهماسب دوم -پسر شاه سلطان حسین- پیوست و موجب تجدید قوای لشکر صفوی شد. آنها در همان سال خراسان را از افغانها بازپس گرفتند و تهماسب دوم در تایید خدمات نادر به او لقب تهماسب قلی خان -به معنی غلام تهماسب- را عطا کرد. در این دوران نادر تمام بزرگان ایل افشار را به قتل رساند تا خودش بزرگ و نماینده ایل افشار باشد.
نادر پس از تحکیم موقعیت خود به جمعآوری و آموزش قوای نظامی اقدام کرد و به گفته مورخان در این کار بیش از تمام پادشاهان ایرانی مهارت داشته است. یکی از گزارشهای عینی از تمرینات نظامی نادر و جمع آوری لشکریانش گزارشی است که باسیل واتاتزس بازرگان و سیاح یونانی نوشته است. بنابر گزارش واتاتزس نادر تمرینات منظم و سخت هر روزه را شخصا فرماندهی میکرد و افراد علاوه بر تمرینات منظم مهارتهای فردی خودشان را با سلاحهای فردی مانند زوبین، شمشیر و کمان نیز ارتقاء میدادند: «وقتی نادر مشق میکرد به تاخت و تاز میرفت، بازوانش را مانند بال میگشود و جمع میکرد و در همان حال کمان و ترکش را به کار میگرفت و چند بار به هدف میزد. او مانند عقاب بود.»
نادر با تمرینهای نظامی و نوسازی ارتش جان دوبارهای به قوای تحلیل رفته ارتش ایران داد و در سال ۱۱۴۲ هجری قمری در سه جنگ پیاپی افغانها را شکست داد و اصفهان را باز پس گرفت. افغانها به سمت هرات گریختند و نادر برای تعقیب آنها از شاه تهماسب حق جمعآوری مالیات را گرفت و این نادر را قادر میساخت که دولتی میلیتاریستی (نظامی) در درون دولت صفوی تشکیل دهد.
نادر، باقی مانده افغانها را تعقیب کرده و شکست داد و زمانی که در هرات به سر میبرد، فهمید تهماسب دوم خودسرانه به جنگ با عثمانیها رفته و از آنها شکست خورده است. نادر با صدور بیانیهای معاهده صلحی که عثمانیها به ایران تحمیل کرده بودند را رد کرد و با این کار حمایت نجبا و عموم مردم را بدست آورد. پس از آن به اصفهان رفت و با فریفتن تهماسب دوم او را مست کرده و بین نجبای کشور تمهیداتی چید تا تهماسب را از کار برکنار کنند و پسر نوزادش عباس را به جای او بر تخت بنشانند.
نجبای کشور به راهی که نادر اندیشیده بود رفتند و خود نادر را به عنوان سپهسالار -و عملا همه کاره کشور- برگزیدند. نادر در این دقیقه تاریخی سوگند یاد کرد که بر گردن فرمانروایان قندهار، دهلی، بخارا و استانبول افسار خواهد زد و تمام توانش را برای گسترش و نوسازی فزونتر ارتش به کار بست.
نادر پس از سپهسالاری به بغداد که در آن موقع تحت تسلط عثمانی بود لشکر کشید تا سرحدات جغرافیایی ایران را دوباره پس بگیرد؛ حملهای که البته موفق نبود و ارتش عثمانی شکست سختی به نادر تحمیل کرد.
نادر برای بار دوم شروع به جمعآوری ارتش و تجهیزات کرد تا دوباره به جنگ عثمانی برود. روستاییان و شهرنشینان مجبور شدند تمام دارایی خود را برای تجهیز دوباره ارتش بپردازند. آنان که از دادن داراییشان سر باز میزدند با قساوتی باورنکردنی سرکوب میشدند و به قتل میرسیدند.
نادر این بار ارتش عثمانی را در کرکوک شکست داد و روسها نیز -که با ایران علیه عثمانی همپیمان بودند- از شمال کشور عقبنشینی کردند. در این هنگام نادر که اغلب سرزمینهای دوران صفوی را بازپس گرفته بود نجبا و متنفذان کشور را در دشت مغان گردآوری کرد و با خلع عباس سوم خود را به عنوان پادشاه اعلام کرد. شرط نادر برای قبول سلطنت و تاجگذاری برچیده شدن لعن خلفای سه گانه توسط شیعیان بود.
حکومت دویست ساله صفوی اختلاف بین تشیع و اهل سنت را عمیق کرده بود و دو طرف به اختلافات دامن میزدند. نادر میدانست صلح با عثمانی و یکپارچگی کشور بدون حل این اختلافات میسر نیست و توسط نامهنگاری با نمایندگان عثمانی سعی در اتحاد سنی و شیعه داشت.
نادر تمام تلاشش را کرد تا علمای سنی، مذهب تشیع را به عنوان پنجمین مذهب اسلام بپذیرند و از تکفیر و لعن شیعیان بپرهیزند. تاریخ جهانگشای نادری جمله نادر در دشت مغان مبنی بر لزوم اتحاد مذاهب اسلامی را چنین نقل میکند: «چون از وقتی که طریقه شیعه در این مملکت رواج یافته است این مملکت متصل به مرکز فساد و آشوب گردیده و امنیت و آرامش به کلی رخت بربسته، لذا بهتر است که همگی سنی شده و امام جعفر را به ریاست بپذیریم.»
نادر در پی ایجاد پنجمین مذهب از مذاهب اهل سنت و اتحاد مسلمانان تلاش کرد، ولی نهایتا موفق نشد و اختلافات مذهبی سر جای خود باقی ماندند. نادر در یکی از نامههایش از حاصل نشدن این مهم چنین گلایه میکند: «به این همه سفک دماء (خونریزی) راضی شدند و به قبول آن تکلیف راضی نشدند. غرض ما صلاحاندیشی امت محمدیه بود.» نیت اصلی نادر برای این اتحاد، اما رقابت با سلطان عثمانی برای سیادت بر جهان اسلام بود.
نادرشاه که اکنون تمام قدرت را در چنگ خود داشت برای لشکرکشی به قندهار خود را آماده کرد. به همین خاطر با سبعیت تمام اقدام به جمعآوری نقدینگی لازم برای ماجراجوییها نظامی خود از ملت ایران شد.
مایکل اکثورثی در کتاب «ایران در عصر نادر» چنین مینویسد: «نادر با بیست هزار سرباز وارد اصفهان شد. این افراد مانند ملخ هر چه را بر سر راه خود میدیدند میبلعیدند. در شهر تشریفات و آتشبازی به راه انداختند، ولی به زودی، هنگامی که نادر مالیاتها را دو برابر کرد، شهر در موجی از اندوه و افسردگی فرو رفت. موجی از ضرب و شتم و اعدام، فضا را فرا گرفت و داراییهای مردم مصادره شد. ماموران نادر در سرتاسر ایران به جمعآوری پول، آذوقه، حیوانات و سایر تمهیدات برای جنگ در قندهار مشغول بودند. در کرمان ماموران جمعآوری مالیات مردم را مضروب میکردند و آنقدر در خانه آنها میماندند تا مبالغ مورد نظر پرداخت شود. در نتیجه این اقدامات کسب و کار در شهر راکد گردید و میزان تصاحب غذا در بندرعباس آنقدر زیاد بود که اصناف ورشکست شدند. فراهم آوردن تدارکاتی که برای جنگ لازم بود، از جمله آذوقه، حیوانات باربر و پول تاثیراتی منفی بر زندگی مردم و اقتصاد کشور داشت.»
نادر بالاخره پس از تامین آذوقه و پول به قندهار لشکرکشی کرد و افغانها که مقاومت میکردند با محاصرهای طولانی و سخت مواجه شدند. محاصره طولانی صبر نادر را سر آورده بود چرا که نادر سودای فتح دهلی را در سر داشت. به همین دلیل دستور داد تا ۱۸ هزار نوجوان را از سراسر ایران به خدمت نظامی اجباری بگمارند و به قندهار بیاورند. سرانجام پس از هجده ماه محاصره، قندهار تسلیم شد و نادر تمام سرزمینهای ایران در عصر صفوی را فتح کرد. اما نادر جاه طلبتر از این بود و به بهانه اینکه دولت تیموری هند، به فراریان پناه داده پس از فتح کابل به سمت دهلی لشکر کشید. نادر لشکر محمدشاه تیموری را در کرنال در هم کوبید و دهلی را تصرف کرد.
نادر اندک زمانی پس از فتح دهلی دست به کشتار بیرحمانهای در آنجا زد و بیش از ۳۰ هزار انسان را که اکثرا غیر نظامی بودند از دم تیغ گذراند. اقامت دو ماهه نادر در دهلی بلای عظیمی برای مردمان آن دیار بود. نادر تمامی ثروت موجود در دهلی را غارت کرد.
ارزش تقریبی اموالی که نادر از دهلی به تاراج برد چیزی در حدود ۸۷۵ میلیون پوند استرلینگ بود. برای پی بردن به مقدار این رقم بد نیست آن را باهزینههای همان دوران مقایسه کنیم. کل هزینههای فرانسه در جنگهای هفت ساله ۹۰ میلیون پوند استرلینگ بود و کارگر انگلیسی در آن دوران نهایتا ماهیانه ۲۰ پوند استرلینگ حقوق دریافت میکرد.
هدف نادر از لشکرکشی به هند، تامین نقدینگی لازم برای تجدید قوای نظامی و کشورگشایی در غرب بود. در حقیقت اگر نادر میتوانست این حجم از پول و ثروت را از راه مالیات و خراج گرفتن از مردم ایران به دست بیاورد هیچ گاه به هند حمله نمیکرد. اما او به قدری مالیات و خراج از ایرانیها گرفته بود که مردم چیز دیگری نداشتند و به همین دلیل راهی غارت و چپاول همسایگان شد.
ثروت افسانهای نادر در حمله به هند به هیچ عنوان خرج سازندگی و آبادانی کشور نشد. حسن نراقی در «چکیده تاریخ ایران» مینویسد: «اگر همین مبلغ نیز خرج سازندگی و عمران مملکت میشد باز جای تشکر و تاملی بود، ولی این نابغه نظامی برای قتل و غارت و تخریب ساخته شده بود نه برای سازندگی و آبادگری. او استعداد این کار را نداشت. در سراسر ایران یک آب انبار، مسجد، مدرسه یا بازار از او به یادگار نداریم. هنوز در نمایشها و تئاترها در هندوستان از نادرشاه همانگونه یاد میکنند که ما ایرانیان از چنگیز خونریز.»
ثروت افسانهای نادر شامل تخت طاووس، الماس کوه نور و الماس دریای نور هم میشد و جالب است که ناسیونالیسم ایرانی این چپاولها را جزو افتخارات تاریخی ایران میداند و به افتخار آن، اسمی در خیابانهای پایتخت نیز به یاد آن نامگذاری شده است.
نادر پس از بازگشت از هند به ترکستان لشکر کشید و پیروز شد و پس از آن به سراغ شورشیان لزگی (قومی که در جنوب داغستان و شمال شرق جمهوری آذربایجان زندگی میکنند) رفت تا سرکوبشان کند. اما در سرکوب آنها موفق نبود چرا که لزگیها به شیوه پارتیزانی میجنگیدند.
شکست در داغستان خلقیات نادر را وخیم کرد. او پس از بازگشت ناکام از داغستان، آماده لشکرکشی به عراق شد و باز هم مشغول جمعآوری خراج و مالیات از مردم بینوا شد. همچنین چشمان فرزند و ولیعهدش رضاقلی میرزا که از پدرش انتقاد کرده بود را از حدقه بیرون آورد و بلافاصله پشیمان شد و دستور داد تمامی آنانی را که در کور کردن فرزندش دست داشتند را سر ببرند. مرض مالاریا، سوءهاضمه و شکست در داغستان نادر را به راستی دیوانه کرده بود.
پسرش رضا قلی میرزا در انتقاد از پدرش چنین نوشت: «پدر من میخواهد حتی تا انتهای جهان را فتح کند و به همین دلیل ما و تمامی ایران را سرکوب میکند و از جنگ در هیچ جا پرهیز نمیکند و دست از نبرد برنمیدارد؛ ولی ما هیچ وسیلهای برای آزادی و خلاصی از دست او ندایم. نه ما و نه ایران و نه دولیتهای همسایه و نه هیچ کس دیگر علاجی نخواهیم داشت مگر آنکه مرگ بر او غلبه کند.»
بسیاری از مردم ایران نیز مانند رضا قلی میرزا آرزوی مرگ نادر را داشتند، مگر از شر لشکرکشیها و خراجهای اجباری و کمرشکن او رها شوند. در واقع نادر میل سیری ناپذیری برای فتح و پیروزی داشت که این امر با واقعیات اقتصاد ایران خوانا نبود. ایران بسیار فقیرتر و عقب ماندهتر از آن بود که بتواند نقش امپریالیست را بازی کند. کشورگشاییها و ماجراجوییهای نادر در منطقه به ضرر مردم بیچاره و فقیر ایران تمام میشد و منفعتی برای کشور نداشت.
میرزا مهدی مورخ رسمی نادر پس از مرگ او چنین نوشت: «ماموران وصول مالیات معمولا کشاورزان را تحت فشار میگذاشتند. آنها را به غل و زنجیر میکشیدند و اگر کسی توان پرداخت مالیات را نداشت، دختران و زنان او را به جای مالیات میگرفتند. در هنگام لشکرکشی برای ایجاد رعب و وحشت از کلههای مردم بیگناه منارههایی میساخت که به کله منار معروف بودند.»
نادر عمل سفاکانه مناره درست کردن با سرهای بریده را از تیمور لنگ به ارث برده بود. نادر خود را همچون تیمور میدانست و خود را با او مقایسه میکرد، تا جایی که نام فرزند تیمور، شاهرخ را بر نوه و جانشینش گذاشت. سفاک گورکانی الگوی کشورگشایی و حکومتداری نادر در سراسر زندگانیاش بود.
بنابر گزارش مایکل اکثورثی جمعیت ایران در دوارن نادر از ۹ میلیون نفر به ۶ میلیون نفر کاهش پیدا کرده بود. بسیاری از مردم در اثر قحطی و گرسنگی و بسیاری دیگر در جنگ کشته شده بودند و اقتصاد در نتیجه جنگ و مطالبات اجباری برای تامین هزینههای جنگ از کار افتاده بود.
اکثورثی اوضاع مردم در دوران تاراج اموالشان به دست نادر را چنین توصیف میکند: «آزارها هر روز بیشتر میشدند. مالیاتچیها مردم را مجبور میکردند که اموال و خانه خود را با قیمتی بسیار نازلتر از قیمت واگذار کنند. آنها مردم را فقیر و مستمند میکردند. اقتصاد کشور به علت فقدان پول نقد دچار رکود و بحران شد. بسیاری به خاک سیاه نشستند، عدهای به بیابانهای دور و مناطق کوهستانی فرار کردند، به این امید که مالیاتچیها نتوانند آنها را پیدا کنند. جمعیت زیادی نیز مهاجرت کردند؛ برخی به مناطق غربی، بغداد و بصره و برخی به شرق و هند.»
حمله به عراق در ابتدا موفق بود و نادر توانست موصل را تصرف کند، اما بسیاری از افرادش کشته شدند و نادر نهایتا تن به صلح با عثمانی داد و به بلند پروازیهای خود در غرب خاتمه داد. اما او باز هم سودای جنگ و تصرف داشت و آماده حمله به داغستان میشد.
نادر برای تامین تدارکات باز هم دست به خشونت دیوانهواری علیه مردم ایران زد. مردم که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند در شهرهای مختلف دست به شورش و آشوب زدند. نادر شخصا برای سرکوب شورشها به همدان رفت و شورشها با خشونت تمام سرکوب شدند. نادر شهرهای شیراز و استرآباد را به کلی ویران کرد و در هر کدام منارههایی از سر انسانهای بیگناه ساخت.
در سال ۱۱۲۳ هجری شمسی نادر به ایروان لشکر کشید و معاهده صلحی با عثمانی امضا کرد. طمع و قساوت نادر، اما هر روز بیشتر میشد. در این هنگام نادر به اصفهان رفت و ده هزار تومان از حاکم اصفهان طلب کرد. او اشراف را به فلک بست تا کسانی که قادر به پرداخت پول بودند را معرفی کنند. دست و گوش و بینی بساری از مردم به دستور نادر بریده شدند و بسیاری را خفه کردند و کشتند. نادر پس از ترک اصفهان به مشهد رفت و در آنجا نیز بسیاری را کشت و قطع عضو کرد. او در بدو ورود به شهر ۱۰۰ نفر را اعدام کرد. مبلغ ۵۰۰ هزار تومان ظرف یک سال از مردم اصفهان گرفته شد.
مردم باز دست به شورش زدند و به چیزی جز سقوط نادر راضی نبودند. لشکریان نادر هر جا که برای مالیات گرفتن میرفتند رسما آنجا را غارت میکردند؛ گویی به شهرها و سپاه دشمن حمله کردهاند. هر روز اجساد زیادی در شهرها رها شده بودند؛ آنها افرادی بودند که به دستور نادر خفه میشدند.
جوناس هانوی جهانگرد انگلیسی که در این دوران به ایران سفر کرده بود و مستشار نظامی نادر شاه بود در کتابش میگوید مردم به کلی از نادر و ویران کردن کشور به دست او ناراضی بودند. بنابر گزارش هانوی فقر و فاقهای که کشور را در بر گرفته بود چهره نادر را میان مردم بسیار منفور کرده بود و اغلب مردم نادر را با الفاظ زشت خطاب میکردند.
بد خلقی و خودشیفتگی نادر هر روز بیشتر میشد. او فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه از آن به بعد او را ولینعمت نگویند بلکه به عنوان شاهنشاه، نادر دوران، فرمانروای ایران، بخشنده سلطنت به هندوستان، خوارزم و سرزمینهای ازبک خطابش کنند.
همزمان شورشهایی در هر گوشه و کنار کشور انجام میشد که نادر همه را سرکوب کرد. یکی از این شورشها را دوست سابق نادر، تقی خان شیرازی سامان داده بود. نادر پس از دستگیری او دستور داد اختهاش کنند و یک چشمش را از کاسه در آورند. سپس دستور اعدام تمام خانوادهاش را داد و سربازان نادر مقابل چشمش به دخترش تجاوز کردند.
در خواستهای نادر برای پول هر روز بیشتر میشد و اکنون دیگر حلقه نزدیکان و خانوادهاش نیز از خطر در امان نبودند. نادر برای به دست آوردن هر چه بیشتر پول به کرمان رفت و به قطع عضو و کشتار عظیمی در آنجا دست زد.
دو مناره هولناک از سرهای بریده مردم به پا کرد و به راهش ادامه داد و برای خواباندن شورشها به خراسان رفت. در آنجا علیقلی خان برادر زاده نادر که از سوی او برای سرکوب شورشها روانه مشهد شده بود خود با دیدن عمق نفرت مردم از نادر به شورشیان پیوست و اکنون میان نادر و علیقلی خان جنگ درگرفته بود.
بسیاری از مردم، حتی نزدیکترین افراد به نادر دعا میکردند علیقلی خان در این نبرد پیروز شود و ایران را از بلای جنون نادر نجات دهد. در نتیجه نادر به تمام افراد و نزدیکانش نیز بیاعتماد بود و گاه و بیگاه دستور اعدام آنها را صادر میکرد. اکثورثی درباره این دوران مینویسد: «بسیاری از افراد اعم از گناهکار و بیگناه تنبیه میشدند، طوری که هیچکس احساس امنیت نمیکرد. او به جای اینکه آنگونه که از یک شاه انتظار میرفت مانند یک چهره آسمانی و فراتر از دغدغههای انسانی بیارزش عمل کند، مانند یک دزد طمعکار به جان و ثروت مردمش افتاد. قشون نادر امپراطوری و نظم عمومی نبودند، بلکه مانند گروه دزدان عمل میکردند و بسیاری از مردم را که میبایستی از آنها محافظت کنند به وادی فقر، فرار، مهاجرت و بردگی میکشاندند.»
حکومت کردن به چنین شیوهای غیر ممکن بود. هیچکس از خشم و جنون نادر در امان نبود. علیقلی خان و مخالفان نادر که در میان ملازمان نادر نفوذ داشتند نقشه قتل نادر را کشیدند و نهایتا او را در سال ۱۱۲۶ هجری قمری به قتل رساندند.
اگر نادر خردمندانه حکومت میکرد و ثروت کلانی که به دست آورده بود را برای آبادانی و شکوفایی اقتصاد کشور هزینه میکرد قطعا ایران یکی از کشورهای نوگرای جهان میشد که توان مقاومت علیه مداخلات استعماری قرن بعد را دارد و به کاروان ترقی و پیشرفت جهانی پیوسته است.
مورخان نادر را با پتر کبیر در روسیه مقایسه میکنند. پتر کبیر نیز مانند نادر مستبدی قسیالقلب بود؛ اما از خرد حکمرانی و مدیریت نیز بهرمند بود و کشورش را در راه نوسازی و پیشرفت قرار داد. نادر چنین توانی نداشت. او برای تخریب و کشتار زاده شده بود نه برای آبادانی و ساختن؛ و براستی که حکومت دوازده ساله او برای ایرانیان مملو از تخریب و بلا بود و مرگش آرزوی مردم آن عصر.
منابع:
ایران در عصر نادر/ مایکل اکثورثی/ ترجمه صادق زیباکلام/ نشر روزنه
نادرشاه/ لارنس لاکهارت/ ترجمه مشفق همدانی/ نشر امیرکبیر
نادرشاه بازتاب حماسه و فاجعه ملی/ پناهی سمنانی/ نشر نمونه
امپراتوری اندیشه/ مایکل اکثورثی/ ترجمه شهربانو صارمی/ نشر ققنوس
تاریخ عالم آرای نادری/ محمدکاظم مروی/ نشر زوار
چکیده تاریخ ایران/ حسن نراقی/ نشر اختران
تاریخچه نادرشاه/ مینوزسکی/ ترجمه رشید یاسمی/ نشر سی
آخه خب وحشی گری هاش گفتن نداره که