رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «حرف تیمورتاش حرف من است و دستور او، دستور من» رضا شاه
«موقعی که برای تیمورتاش پرونده میساختند، داور دوست صمیمی تیمورتاش در سفر بود. وقتی بازگشت، نزد شاه رفت و رضاشاه با لحنی کنایهآمیز به او گفت دیدی رفقیت چگونه از آب درآمد؟ داور در جواب گفت: از کجا معلوم انگلیسیها این مقاله را عمداً برای صدمه زدن به تیمورتاش منتشر نکرده باشند؟ رضاشاه نگاه غضبناکی به او کرد و گفت گوشهایت را باز کن و الا میدهم اعدامت کنند! » از خاطرات سید حسن تقی زاده
برآمدن
رضاشاه پهلوی علاوه بر اینکه محصول آشفتگیهای سالهای پس از پیروزی انقلاب مشروطه بود، مدیون تئوریسینهایی بود که استقلال و آبادانی و امنیت ایران را در گرو وجود یک حکومت مرکزی قدرتمند میدانستند؛ حکومت مرکزی قدرتمندی که حتی اگر شد با زور سرنیزه و با روشهای خشن و استفاده از سرکوب ایران را امن نگه دارد تا در پرتو این امنیت ایران به استقلال و پیشرفت برسد.
حامیان این نظریه در اواخر حکومت پهلوی،
نصرتالدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش و
علی اکبر خان داور بودند؛ سه چهرهای که همگی در به قدرت رساندن رضاخان نقش ویژهای داشتند و همگی آنها پس از تثبیت قدرت رضاشاه مورد غضب او واقع شده و به دست پادشاه پهلوی کشته شدند.
در میان این سه چهره، تیمورتاش مقتدرترین و پُرتلاشترین چهره بود. او نه تنها در به قدرت رساندن رضاخان نقش اصلی را داشت که بعدها و در سالهای اولیه به قدرت رسیدن رضاخان بدل به وزیر دربار و در واقع مهمترین چهره سیاسی آن سالها شد که هیچ انتصابی در دولت بدون نظارت او انجام نمیگرفت.
بیشتر بخوانید:
رضا شاه پهلوی؛ موسس ایران نوین و بنیانگذار ورود نظامیان به اقتصاد
به گزارش رویداد۲۴ تیمورتاش معمار سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی اول هم بود. ضروری دانستن خلع سلاح عمومی، دفاع از سرکوب آشوبها و طغیانها، ایجاد نظمیه و عدلیه قوی و حمایت از تشکیل ارتش ملی، در اصل حلقههای به هم پیوسته یک سیاست یکپارچه و روشن در جهت ایجاد یک جامعه آرام و امن بود که از نظر وی تنها سیاست اصولی و پیششرط تأمین استقلال از یک سو و تأمین نان و کار برای مردم از سوی دیگر به حساب میآمد.
تجلی این دیدگاه را در دفاع تیمورتاش از کابینه
احمد قوام السطنه در مجلس شورای ملی میتوان مشاهده کرد: «تا وقتی که ما قشون نداشته باشیم ما یک ملت واحد ایرانی نمیتوانیم داشت و قشون باید داشته باشیم تا ولایات خودمان را به مرکز ربط بدهیم. قشون باید داشته باشیم که وقتی کلنل محمدتقیخانها با دولت یاغی میشوند و میخواهند یک قسمت بزرگ ایران را هرج و مرج کنند برخلاف آنتریک طرفداران طهران او، سرشان را بکوبیم. قشون لازم است که وقتی میرزا کوچکخانها در گیلان طغیان کنند و طبل استقلال میکوبند باز هم برخلاف اراده و برخلاف طرفداران طهران سرش را بکوبند….. فقط قشون است که از تحمیلات غیر مشروع اجنبی جلوگیری میکند. ما باید تصمیم داشته باشیم که هیچ تحمیل را نپذیریم. من معتقدم که ملت ایران باید با تمام دول روابط دوستانه وحسنه داشته باشد، ولی در همان آن که معتقدم دولت وملت ایران باید حقوق مشروع همه را حفظ کنند یک ذره تحمیل غیر مشروع اجنبی را نباید بپذیرد و در اینجا تکرار میکنم و به دولت حاضره تذکر میدهم که در هر موقعی که یک تحمیل غیر مشروع را بپذیرد ما طرفداران امروزی حکومت مخالف او خواهیم بود. گفتم قشون لازم است و قشون باید تهیه کنیم برای اینکه قشون تهیه کنیم پول لازم است و آنهم از منافع داخلی چنانچه دیدیم توسل به عایدات خارجی یک بدبختی را برای ایران افزون مینمود و در مقابل یک شرایط ایرانکشی و استقلالکشی به ما یک ثمن بخس میدادند؛ و بالاخره بنده عرض میکنم که دولت حاضره مخارج خودش را به واسطۀ عایدات داخلی مملکت میتواند تأمین کنند لکن طریق آن چیست؟»
تیمورتاش بعدها مورد غضب رضاخان قرار گرفت و کشته شد. برای صدور دستور قتل تیمورتاش دلایل مختلفی مانند جاسوسی او برای شوروی، سوءظن رضاخان و ناراحتی انگلیسیها از او در مذاکرات دارسی عنوان شده است. هر کدام از این دلایل را که بپذیریم در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمیکند. تیمورتاش و دیگر سیاستمداران حامی رضاخان با به قدرت رساندن رضاخان غولی را آزاد کردند که خودشان را هم بلعید. تیمورتاش را باید مهمترین حامی و در عین حال قربانی مدرنیته آمرانه رضاخانی دانست؛ چهرهای که شالوده حکومت پهلوی را طراحی کرد و بعد از استقرار خودش به دست همان حکومت به قتل رسید.
پیشینه، خاندان و دوران جوانی تیمورتاش
عبدالحسین خان معززالملک نردینی [تیمورتاش] فرند کریم دادخان فئودال بزرگ خراسانی بود. تیمورتاش در سال ۱۲۶۰ در نردین از توابع بجنورد به دنیا آمد. کریم خان که مشاور مالی یارمحمد خان سهامالدوله والی بجنورد بود و به نوعی با او رقابت داشت تلاش میکرد فرزندان خود را به سبک اعیان و اشراف وابسته به دربار قاجار تربیت کند. به همین دلیل هنوز تحصیلات عبدالحسین در ایران کامل نشده او را به روسیه فرستاد و بعد از یک سال توقف در عشق آباد و فراگیری زبان روسی با حمایت ارفع الدوله وزیر مختار ایران در روسیه وارد مدرسه نظامی نیکلای در سنتپترزبورگ پایتخت روسیه شد. این مدرسه مخصوص اعیان و اشراف روس بود.
تحصیل در کنار فرزندان اشراف روسی چنان تاثیری بر شخصیت عبدالحسین گذاشت که او تصمیم گرفت با تقلید از فرزندان اشراف روسیه نام خود را در تقلید از اسامی روسی از خان نردینی به «خان نردینسکی» تغییر دهد.
تیمورتاش بعد از شش یا هفت سال تحصیل در روسیه و هم زمان با پیروزی انقلاب مشروطه به ایران بازگشت. تحصیل در روسیه از تیمورتاش جوان دیگری ساخته بود و به طور کلی شخصیت تیمورتاش را تغییر داده بود. طبق گفته باقر عاقلی در کتاب «تیمورتاش در صحنه سیاست ایران» شیکپوشی، میخوارگی، زنبارگی و بیاعتنایی به مبانی مذهبی و آداب و سنن بومی از مهمترین ویژگیهای عبدالحسین بعد از بازگشت از روسیه بود.
تیمورتاش که دیپلم مدرسه سوارهنظام را اخذ کرده و به دو زبان روسی و فرانسوی هم مسلط بود و مدت کوتاهی هم به عنوان وابسته نظامی سفارت ایران در روسیه فعالیت کرده بود، بعد از بازگشت به ایران به عنوان مترجم روسی به استخدام وزارت خارجه درآمد.
کریم دادخان که شغل دیلماجی یا همان مترجمی را در شأن پسر خود نمیدانست، تلاشهایی را برای بدل شدن عبدالحسین به یکی از رجال سیاسی مشهور ایران آغاز کرد. دریافت حکم نیابت بلوک جوین برای عبدالحسین و ازدواج او با یکی از بستگان نیرالدوله والی خراسان از جمله این تلاشها بود.
قاسم غنی در کتاب خود یادداشتهای خود نوشته است «تیمورتاش در مراودات سیاسی/اجتماعی خود به اصول تربیت ایرانی آگاه نبود و در واقع از تربیت ملی بیبهره بود. این ناآشنایی به حدی بود که او در دوران نیابت بر بلوک جوین در پشت پاکت یادداشتی که برای حاج میرزا حسین علوی مجتهد معروف سبزوار فرستاده بود نوشته بود: «حضور مبارک حضرت ختمیمرتبت جناب آقای حاج میرزا حسین»
تیمورتاش که به این ضعف بزرگ اجتماعی خود پی برده بود تلاش کرد با نشست و برخاست با ادبا و فضلا ایرانی و مطالعه تاریخ و ادبیات ایران این ضعف را برطرف کند. در حین همین رفت و آمدها و مطالعات بود که تیمورتاش دلبسته فرهنگ ایرانی شد و مدتی هم شعر میسرود و تخلص شاعری او «حیران» بود.
علی اکبر گلشن آزادی در کتاب صد سال شعر خراسان درباره تیمورتاش آورده است: «تیمورتاش نثر خوب مینوشت، در ترجمه دستی داشت و در سخنرانی مقتدر بود. به سلسله نعمتاللهی بیدخت اخلاص میورزید، شعر میگفت و حیران تخلص میکرد.»
ریاست نظام خراسان در زمان نیرالدوله پست سیاسی بعدی تیمورتاش بود. در همین ایام بود که تیمورتاش به معززالملک و سپس سردار معزز ملقب شد که با اعتراض عزیزالله خان شادلوی بجنوردی لقبش به سردار معظم تغییر یافت.
تیمورتاش دو بار ازدواج کرد؛ با اول باشایسته خانم سرورالسلطنه از شاهزادههای قاجار و بار دوم با زنی ارمنستانی به نام تاتیانا. ایران تیمورتاش، منوچهر، مهرپور و هوشنگ از همسر نخست او بودند و پریچهر و نوش آفرین فرزندان تیمورتاش از همسر دومش بودند.
تیمورتاش و همسر و خانوادهاش
حضور در مجلس آغاز فعالیت جدی سیاسی تیمورتاش
آغاز فعالیت سیاسی جدی تیمورتاش را باید حضور او در مجلس شورای ملی دوم دانست. تیمورتاش از همان جوانی آرزوهای سیاسی بزرگی در سر داشت و چند پست سیاسی حاشیهای در ولایت خراسان نمیتوانست حس قدرتطلبی او را ارضا کند بنابراین با نفوذ پدرش و نیرالدوله توانست به عنوان نماینده نیشابور به مجلس شورای ملی راه پیدا کند.
اعتبارنامه نمایندگی تیمورتاش به خاطر دلایلی همچون سن کم، فساد اخلاقی و ریاست او بر قشون حوزه ماموریتش به مشکل خورد، اما در نهایت تصویب شد. ابراهیم خواجهنوری در کتاب «بازیگران عصر طلایی» نوشته است: «تیمورتاش توانست با سخنرانیهای پُرشور و ژستها و موضعگیریهای سیاسی در مجلس نامی برای خود دست و پا کند.»
تیمورتاش همیشه و تا لحظه سقوط سیاسی کرسی نمایندگی مجلس را برای خود حفظ کرد و مشاغل و پستهای گوناگون سیاسی باعث نشد که او از نمایندگی مجلس دست بردارد. بعد از تعطیلی مجلس دوم شورای ملی در سال ۱۲۹۱ تیمورتاش مجدداً به خراسان برگشت و توانست برای مجلس سوم هم نمایندگی مردم نیشابور را کسب کند.
تیمورتاش قصد داشت از فرصت حضور در مجلس سوم استفاده کند و گروههای سیاسی حاضر در ایران را به خوبی بشناسد تا از این راه حوزه نفوذ و قدرت خود را گسترش دهد. اما وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران که تعطیلی مجلس را به همراه داشت این موضوع را به حالت تعلیق درآورد تا تیمورتاش آماده اولین رویارویی مهم سیاسی زندگی خود شود؛ رویارویی با
میرزا کوچک خان جنگلی و نهضت جنگل در گیلان.
بیشتر بخوانید:
میرزا کوچک خان جنگلی؛ شیعه شوریده و مساواتطلب
تیمورتاش و نهضت جنگل
به گزارش رویداد۲۴ تیمورتاش در سال ۱۲۹۷ میلادی از سوی وثوقالدوله به عنوان حاکم نظامی گیلان معرفی شد. سلطه میرزا کوچک خان بر نواحی شمالی ایران و به ویژه گیلان و ترس از گسترش اقدامات موجب شد محور ارتباطی منطقه انزلی تا عراق از نظر کابینه وثوق الدوله و دولت انگلیس، محوری ناامن محسوب شود؛ بنابراین دولت وثوقالدوله بنا را براین گذاشت که با انتخاب حاکمی قدرتمند هم از حوزه نفوذ میرزا کوچک خان بکاهد و هم به وقت لزوم نهضت جنگل را سرکوب کند.
وثوقالدوله بعد از بررسیهای لازم سردار معظم خراسانی [تیمورتاش] را به حاکمیت نظامی گیلان منصوب کرد. عبدالله مستوفی درباره اهمیت گیلان برای کابینه وثوقالدوله در کتاب «شرح زندگانی من» مینویسد: «در مقابل هر قدرت خارجی و هر نیروی داخلی که رنگ و روی خارجی داشت یا متمایل به آنها بود، مقاومت میکرد. وجود او با حفظ راه انزلی به قزوین و بعضی از شهرهای دیگر که وجهه نظر انگلیسیها بوده و همه جا پادگان گذاشته بودند، منافات داشت. برای این ولایت، حاکم مقتدر و نیرویی که بتواند در مقابل میرزا کوچک خان مقاومت کند، خیلی لازم به شمار میآید. وثوق الدوله، سردار معظم خراسانی را که … بیکار مانده بود، به حکومت گیلان فرستاد. عدّهای قزاق ایرانی که در یک سال و چند ماهه اخیر به واسطه از بین رفتن دولت تزاری روس، مطیعتر و قدری ملی شده بودند، برای مقابله با میرزا کوچک خان به دنبال او روانه شدند.»
انتخاب تیمورتاش از سوی حکومت مرکزی نشان میداد که دولت از مذاکره با میرزا کوچک خان جنگلی نااُمید شده و قصد سرکوب نهضت جنگل را دارد. تیمورتاش، اما نتوانست به خوبی بحران پیش آمده در گیلان را مدیریت کند و اقدامات او بحران گیلان را پیچیدهتر کرد.
اعدام دکتر حشمت و توطئه برای قتل حیدرخان عمواغلی در زمان حاکمیت تیمورتاش در گیلان اتفاق اُفتاد. دکتر حشمت و ۲۷۰ تن از اعضای نهضت جنگل به اعتبار تامینی که حکومت مرکزی و تیمورتاش حاکم وقت گیلان به آنها داده بود خود را در رشت تسلیم نیروهای دولتی کردند. اما تیمورتاش در حرکتی ناجوانمردانه و در محاکمهای فرمایشی تعدادی از این افراد از جمله دکتر حشمت را اعدام کرد.
تلگرامی که در کتاب سردار جنگل ابراهیم فخرایی آمده و تیمورتاش بعد از اعدام آن را آشکار کرد مشخص میکند که وثوقالدوله موافق اعدام دکتر حشمت نبوده و خواهان حفظ جان او بوده است.
تیمورتاش برای ایجاد جو ارعاب بسیاری از زارعان گیلانی را به بهانه ارتباط با جنگلیان شکنجه و اعدام کرد. اما رسوایی بزرگ تیمورتاش مشاهده او و معشوقهاش بود که باعث شد مردم درباره او حرفهای نامناسبی بزنند. همین حرفها باعث شد تیمورتاش کینه مردم را به دل بگیرد و بسیاری از آنها را بدون اینکه ارتباطی با جنگلیان داشته باشند به قتل برساند.
آنطور که باقرعاقلی در کتاب نخست وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار آورده است بعد از اینکه صدرالاشراف از سوی وثوقالدوله برای حل بحران گیلان به این خطه سفر کرد بخشی از مشکلات را ناشی از سوءمدیریت تیمورتاش دانست و همین موضوع باعث عزل تیمورتاش شد. نفرت مردم گیلان به حدی از تیمورتاش زیاد بود که بعدها زمانی که رضاخان به باقرآباد رشت آمد و مورد استقبال مردم گیلان قرار گرفت مردم با دیدن تیمورتاش شعار مردهباد تیمورتاش سر دادند که همین باعث شد تیمورتاش کینه اهالی گیلان را به دل بگیرد و بعد از رسیدن به وزارت دربار بسیاری از آزادیخواهان گیلان را به اتهام تمایلات کمونیستی دستگیر و تبعید کند.
تیمورتاش و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
تیمورتاش در انتخابات مجلس چهارم هم به عنوان نماینده مردم نیشابور به مجلس راه پیدا کرد. در آغاز کار مجلس به طیف
سید حسن مدرس و ملکالشعرا بهار نزدیک شد و همین نزدیکی باعث شد بعد از وقوع کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ به همراه تنی چند از رجال سیاسی دستگیر و روانه تبعید شود.
با سقوط کابینه
سید ضیاءالدین طباطبایی در اوایل تیرماه ۱۳۰۰ به تهران بازگشت. سقوط کابینه سیدضیاء مترادف بود با قدرت گرفتن رضاخان. تیمورتاش که تا پیش از این و در اوایل مجلس به طیف بهار و مدرس نزدیک بود خودش را به داور و نصرتالدوله فیروز نزدیک کرد تا در کنار این دو نفر مثلث قدرتمندی برای به قدرت رساندن رضاخان تشکیل دهند.
رضاخان هم که به دنبال نیروهای سیاسی قدرتمندی برای کسب قدرت میگشت پایههای حکومت خود را روی همین محور استوار کرد. در سال ۱۳۰۰ و در کابینه سوم مشیرالدوله، تیمورتاش وزیر عدلیه شد. مهمترین اقدام تیمورتاش در وزارت عدلیه اصلاح و مدرن کردن این وزارتخانه بود. هدف از اصلاحات در عدلیه، برچیدن نظام سنتی قضاوت و پیاده کردن نظامی مدرن مطابق با استانداردهای غربی بود.
تیمورتاش در بیستم بهمن با صدور فرمانی همه محاکمی را که خارج از عدلیه فعالیت میکردند تعطیل کرد و قضاتی را نیز که در عدلیه شاغل بودند ملزم کرد برای ادامه کارشان امتحان بدهند. استخدام نیز از آن پس، بجز در مورد دانش آموختگان مدرسه حقوق، مشروط به قبولی در امتحان شد. این اقدامات سبب بروز ناراحتی میان روحانیون شاغل در امر قضا شد و شکواییههایی علیه تیمورتاش به رئیسالوزرا و مجلس واصل شد. حجم اعتراضات آن چنان بالا گرفت که مشیرالدوله مجبور شد تیمورتاش را از وزارت عدلیه عزل کند و دستورهای تیمورتاش به اجرا در نیامد.
تیمورتاش سال بعد و در کابینه قوام جایی نداشت. در عوض به حکومت کرمان منصوب شد. در کرمان برخلاف گیلان دوران آرامی را پشت سرگذاشت و نتیجه حضور او در کرمان تلاش برای اصلاحات در کارگاههای قالیبافی آن ایالت بود. او در بازرسیها مشاهده کرد که اغلب کارگاههای قالیبافی کرمان غیر استاندارد و شرایط کار در آنها غیرانسانی است. بیشتر این کارگاهها در زیرزمین واقع شده بود و عدم وجود نورکافی خورشید و نبود تهویه مناسب باعث زمینه بروز بیماریهای استخوانی و ریوی را در میان قالیبافان فراهم کرده بود. او دستور داد در کارگاهها پنجره بسوی جنوب بگذارند و کارگاهها را از گودی خارج کنند تا دستکم سطح آنها مساوی سطح زمین باشد و محل نشستن قالیبافان نیز بالاتر از زمین باشد تا راحت بنشینند و کار کنند. اما مالکان و استادکاران کارگاهها به مخالفت برخاستند و شاگردان قالیبافیی را وادار کردند ۲۵ روز در تلگرافخانه علیه این اقدامات تحصن کنند.
فعالیت دیگرش در کرمان توجه به ایجاد خط ترانزیت بین کرمان و سیستان بود که تأثیر مهمی در تبادل کالا و خدمات و رونق اقتصاد منطقه داشت. در مجلس پنجم هم مجدداً به عنوان نماینده نیشابور و این بار از طرف حزب تازه تاسیس تجدد به مجلس راه پیدا کرد. مهمترین حادثه مجلس پنجم مسئله تغییر سلطنت و تاسیس جمهوری رضاخانی بود.
تیمورتاش به عنوان یکی از موافقان این تغییر به متحد قدیمی خود مدرس حمله کرد و علیه او در مجلس شهادت داد. جمهوریخواهی شکست خورد، اما تیمورتاش را به رضاخان نزدیک کرد تا جایی که در دو کابینه بعدی، رضاخان وزیر فوائد عامه بود. چند ماه بعد از شکست طرح جمهوری تیمورتاش همراه داور و یکی دو تن از نزدیکان رضاخان طرحی را آماده کردند که طی آن سلطنت قاجاریه ملغی و رضاخان به سلطنت میرسید. آنطور که بهار در کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» آورده تیمورتاش و دوستانش بسیاری از نمایندگان را وادار کردند تا این طرح را امضاء کنند. با این روش اکثریت قاطعی به نفع این طرح در مجلس شکل گرفت و در جلسه آبان ماه ۱۳۰۴ این طرح تصویب شد و رضاخان به قدرت رسید.
در کتاب «زندگی پُرماجرای رضاشاه» آمده است تیمورتاش و
محمدعلی فروغی جلوی در مجلس ایستادند و مواظب بودند تا نمایندگان از مجلس خارج نشوند که مجلس از حدنصاب بیفتد. با قدرت یافتن رضاشاه عصری در ایران آغاز شد که میتوان آن را عصر تیمورتاش نامید. تیمورتاش بلافاصله وزیر دربار رضاشاه شد و این پست را از یک پست فرعی و بیخاصیت بدل به اصلیترین پست سیاسی در ایران و کانون قدرت دولت رضاخانی در ایران کرد. این تیمورتاش بود که تاج پادشاهی را در سینی طلایی به خدمت رضاشاه برد و شمشیر خاندان زندیه را به رضاشاه تقدیم کرد.
انجام این کارها به تیمورتاش چنان اعتماد به نفسی داده بود که محمدعلی همایون کاتوزیان او را در کتاب اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی با ناپلئون مقایسه کند: «عبدالحسین تیمورتاش مردی بود با توانایی و هوش سرشار که از چهرهای زیبا و ظرافتی اروپایی برخوردار بود و این همه، او را دچار خودستایی و تکبر ساخته بود. او آمیزهای شگفتانگیزی بود از شایستگی فکری و عملی، اعتماد به نفسی ناپلیؤن -وار و بیرحمی و شقاوتی استبدادی.»
تیمورتاش و وزارت دربار
تیمورتاش در سال ۱۳۱۱ به وزارت دربار رسید. دوران وزارت درباری تیمورتاش هفت سال طول کشید. قدرت تیمورتاش در این هفت سال از تمام مراجع حکومتی بالاتر رفت و هیچکس حتی نخست وزیران هم یارای رقابت با تیمورتاش را نداشتند.
قدرت تیمورتاش به حدی زیاد بود که حتی لیست نمایندگان مجلس شورای ملی قبل از برگزاری انتخابات برای تایید به رویت او میرسید. در عزل و نصب نخستوزیران، وزرا و استانداران هم تیمورتاش نفر اولی بود که اظهارنظر میکرد.
رضاشاه در سالهای اولیه حکومت خود یعنی زمانی که هنوز پایههای قدرت استبدادیاش محکم نشده بود به روشنفکران و سیاستورزان قدیمی مثل مشیرالدوله و
مستوفی الممالک احترام میگذاشت. اما هر چه زمان جلوتر رفت و پایههای قدرتش مستحکم شد افرادی مثل تیمورتاش (در کنار داور و نصرتالدوله فیروز) او را از سایرین جدا کرده و در چنگال خود گرفتند.
تیمورتاش و سایرین نزدیکان رضاشاه به او اینگونه تفهیم کردند برای مدرنسازی ایران و پیشبرد سیاستهای مدرنیته نباید به مردم اتکا کرد و مدام نزد رضا شاه این شعر را زمزمه میکردند: «کشور جم استبداد میخواهد هنوز/ بیستونش تیشه فرهاد میخواهد هنوز»
تیمورتاش برای حفظ قدرت خود در برابر رشد روز افزون قدرت رضا شاه «حزب ایران نوین» را تاسیس کردند. اما به دو دلیل این حزب قدرت چندانی پیدا نکرد. اول آنکه رضاشاه و خوی استبدادی که داشت اجازه نمیداد احزاب در ایران پا بگیرند و دلیل دوم هم این بود که حزب ایران نوین اتکای چندانی به مردم نداشت و یک حزب دولت ساخته بود به همین خاطر نتوانست پایگاه اجتماعی قدرتمندی برای خود مهیا کند.
تیمورتاش آموزههای روسی خود در مدرسه نظام را که از روسیه تزاری فرا گرفته بود در دربار پهلوی پیاده کرد و طبق ادعای مسعود بهنود در کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» به قدرتی رسید که راسپوتین در دربار تزار پیدا کرده بود.
آنطور که باقر عاقلی در کتاب ذکاءالمک فروغی و شهریور ۲۰ آورده است «قدرت تیمورتاش به حدی رسید که حتی فروغی را هم از اطراف رضاشاه پراکنده کرد و او را وادار کرد بعد از یک سال از سمت خود استعفا دهد.»
تیمورتاش در این دوران به بدل رضاشاه تبدیل شده بود و چنان قدرتی پیدا کرده بود که حتی سفرای کشورهای خارجی هم برای دستیابی به رضاشاه باید از فیلتر تیمورتاش عبور میکردند. آنطور که در کتاب نخست وزیران ایران باقر عاقلی آمده است «رضاشاه از همان نخستین روزهای سلطنت به تیمورتاش گفته بود که اداره امور نظامی با من و اداراه امور جاری کشور با تو. تو را رئیس الوزرا نمیکنم، اما انتخاب رئیس الوزرا با تو.»
تیمورتاش در دوره وزارت خارجه در کنار بنیتو موسولینی
احتمالاً رضاشاه هم مانند تقیزاده، تیمورتاش را بزرگمهر عصر خودش میدانست. تیمورتاش به تدریج حوزه نفوذ خود را به سیاست خارجه هم گسترش داد و در کابینه
مخبرالسلطنه با گماردن فتحالله پاکروان به عنوان کفیل وزارت خارجه در عمل خودش اداره امور سیاست خارجه را به عهده گرفت.
تیمورتاش از قدرت بیحد و حصرش برای سانسور مطبوعات و حذف رقبا استفاده میکرد و در راه حذف رقبا هم تئوری مخصوص به خودش را داشت. حسین مکی در تاریخ بیست ساله ایران آورده است «تیمورتاش اعتقاد داشت اشخاص بزرگ را نباید به جرم سیاسی محبوس نمود، زیرا در این موقع پشتیبانیهای خارجی و داخلی برای آن کمک موثری خواهد بودبلکه هر کس را میخواهید از میان بردارید او را متهم به دزدی و فساد مالی کنید در منجلاب بیندازید.»
این تئوری تیمورتاش البته بعدها علیه خودش هم عمل کرد و رضاشاه او را با همین روش از صحنه سیاست ایران حذف کرد. تیمورتاش به مقابله به مذهب هم برخاست و زمانی که روحانیت به مخالفت با نظام وظیفه اجباری برخواستند تهدید کرد در صورت ادامه این مخالفتها، قم را به توپ خواهد بست.
تیمورتاش البته در امور فرهنگی هم دخالت داشت و تلاش میکرد با استفاده از چهرههای فرهنگی و دانشمندان خدمات فرهنگی هم انجام داد. آنطور که در کتاب زندگی پرماجرای رضا شاه آمده است «تیمورتاش در سفری که به پاریس داشت مبلغ یکصد هزار فرانک به علامه قزوینی داد تا او بسیاری از کتب فارسی و عربی را صحافی کند و به ایران بفرستد.»
بیشتر بخوانید:
نصرت الدوله فیروز؛ شاهزاده بد اقبال قجری
قتل تیمورتاش به دست رضاخان
به گزارش رویداد۲۴ تیمورتاش در جریان مذاکرات نفت و تجدید قرارداد دارسی با انگلیسیها سرسختی فراواوانی از خود نشان داد، سرسختی که زمینه شهرت تیمورتاش در سطح جهان را فراهم کرد. همین مسئله منجر به نگارش مطالبی در روزنامههای سراسر جهان درباره قدرت تیمورتاش شد که شک رضاشاه را برانگیخت. روزنامهای در رومانی مقالهای درباره رضاشاه نوشت و او را شاه مقتدری توصیف کرد که تنها ایرادش کهنسالی اوست و با توجه به خردسالی ولیعهد تنها کسی را که میتوانست اصلاحات رضاشاه را ادامه دهد تیمورتاش معرفی کرد. انتشار چنین مقالاتی رضاشاه را به فکر فرو برد.
از طرف در کشورهای اروپایی از تیمورتاش مثل یک پادشاه استقبال میشد. در کتاب «تاریخ مفصل مشروطیت ایران» آمده است «در انگلستان برای تیمورتاش گاردن پارتی برگزار کردند و در فرانسه مقامات این کشور به افتخار حضور تیمورتاش ضیافت شام برگزار کردند.»
باقر عاقلی در کتاب تیمورتاش در صحنه سیاست ایران به مقالهای از روزنامه تایمز لندن اشاره میکند که در آن تایمز به نقل از خبرنگار خود در بیروت مقالهای نوشت و در آن یادآور شد که «رضاشاه در آغاز سلطنت خود هیچ چیز نمیدانست و حتی بلد نبود کارد و چنگال به دست بگیرد و همه اینها را تیمورتاش به او یاد داده است.»
تمام این موارد باعث شد رضاشاه نسبت به تیمورتاش بدگمان شود. تقیزاده در کتاب «زندگی طوفانی» که خاطرات اوست، مینویسد: «سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود... یک روز در مساله طلا که از طرف شرکت نفت عاید ما شده بود به مناسبت مطلب باز یادی از تیمورتاش کرد. گفت اگر آن بیشرف بود آن را هم پای خودش مینوشت. کسی به من گفت: [رضاشاه] گفته میخواهد پسر من را از میان بردارد. یکی از دوستان من گفت رضا شاه خودش گفته بود نمیدانی این پدرسوخته چه خیالاتی دارد.»
تقیزاده در نهایت تیمورتاش را بیگناه میداند: «ظلم بزرگی در حق او شد، ظلمی که ازآن بزرگتر نمیشود.» مسئله دیگری که تلاش شد برای خراب کردن ذهنیت رضاشاه نسبت به تیمورتاش جا بیندازند مسئله جاسوسی تیمورتاش برای کشورهای بیگانه بود. مجموع این عوامل رضاشاه را نسبت به تیمورتاش بدگمان کرد. به عنوان مثال تلاش کردند تا به تیمورتاش انگ جاسوسی برای دولت شوروی را بزنند و حتی جاسوسی که یک دختر آسوری بود را اجیر کردند تا کیف مدارک تیمورتاش را که حاوی مدارک مذاکرات معمولی و دیپلماتیک او با مقامات روسی بود را بدزدند و از طریق انگلستان به دست رضاشاه برسانند. این مسائل باعث شد ظن و گمان رضاشاه به تیمورتاش فزونی بگیرد و او مقدمات حذف او را فراهم کند.
تصویر تیمورتاش و رضاشاه پهلوی
تیمورتاش زمانی که از یکی از سفرهای اروپاییاش به انزلی رسید متوجه خطر شد و بدگمانی رضاشاه نسبت به خودش را احساس کرد. آنطور که مسعود بهنود در کتاب از سیدضیاء تا بختیار آورده است «تیمورتاش با پیامی رمزی از شاه خواست که اگر شاه نسبت به او بدگمان است اجازه دهد او مستقیم به بجنورد و بر سر املاک خود برود، اما رضاشاه که از تیمورتاش زرنگتر بود به او اطمینان داد بدگمانی در کار نیست و او را به تهران فراخواند.»
بعد از بازگشت به تهران تیمورتاش به بهانه کسالت مرخصی گرفت و به رشت رفت. او در گیلان قصد فرار از کشور را داشت و بعد از اینکه کشتی بزرگی از شوروی جلوی پلاژ او لنگر انداخت او قصد فرار با آن کشتی را داشت که توسط مامورین شهربانی که از تهران او را تعقیب میکردند از این اقدام او جلوگیری به عمل آمد و او به تهران برگشت. بعد از بازگشت او به تهران با توجه به سوءظن رضاشاه فضا برای مخالفان تیمورتاش و در راس آنها محمد حسین آیرم رئیس شهربانی رضاشاه برای پرونده سازی برای او مهیا کرد.
آیرم در پروندهسازی برای تیمورتاش او را متهم به جاسوسی برای انگلستان و رساندن اطلاعات محرمانه هیات وزراء به خصوص در مذاکرات مربوط به نفت به مأموران اطلاعاتی این کشور و همچنین سوءاستفاده مالی کرد. تیمورتاش به سه سال حبس و جریمه نقدی محکوم شد. آنطور که کاتوزیان در کتاب خود آورده حضور کاراخان سفیر شوروی برای وساطت نزد رضاشاه، شاه را که بدگمان بود ترساند و آیرم هم پیامی رمزی به سفیر شوروی ارسال پیام رمزی عنوان کرد تا ترس رضاشاه را تشدید کند. همین موضوع باعث شد رضاشاه به سرعت دستور قتل تیمورتاش را صادر و او را به دست پزشک احمدی به قتل برساند.
قبر تیمورتاش در محوطه بیرونی امامزاده عبدالله شهرری
تیمورتاش را باید قربانی تجدد آمرانه رضاشاه دانست سه ظلع مثلث به قدرت رساندن رضاشاه که آرزو داشتند به دست او و با زور سرنیزه ایران نوین را پایهگذاری کنند در نهایت قربانی شدند.
در روایتی از خسرو معتضد که البته سندیت آن معلوم نیست، آمده «زمانی که تیمورتاش در زندان بوده، از هراس کشتنش، غذای زندان را نمیخورده و فقط نان و آب میخورد و آب را هم در بطریهای سربسته و مهر و موم شده از خانه برایش میآوردند. اما عاقبت پزشک احمدی داروی مسموم را به زور به او نوشاند و پس از آن تیمورتاش را خفه میکند.»
مرگ تیمورتاش از آن جهت نسبت به دو نفر دیگر (داور و فیروز) جالبتر است که به همان وسیلهای از صحنه سیاسی ایران حذف شد که خودش مخالفان را حذف میکرد. تیمورتاش را باید مهمترین قربانی مدرنیته رضاخانی دانست؛ مردی که به دست شاه بدگمان پهلوی حذف شد تا رضاخان بدون تئوریسینهای اصلی حکومتش سلطنت را پیش ببرد.
در آوردن جسد کریمخان زند از پلههای کاخ گلستان توسط رضا شاه. تیمورتاش با شمشیر مخصوص کریم خان در تصویر مشخص است