رویداد۲۴ در شرایطی که کُریخوانیهای اصولگرایان برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به دنبال پیروزی در انتخابات اخیر مجلس، بیشتر شده، اما در مقابل بسیاری از اصلاحطلبان هر چند به روند رد صلاحیتهای کاندیداهایشان انتقاد دارند و نگرانند، اما همچنان امیدوارند که این بار نیز، بتوانند شگفتی بیافرینند و نتیجه انتخابات سال ۷۶ را مجددا رقم بزنند. در این ارتباط با سید حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی، به گفتگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
* تحلیل شما از انتخابات ریاستجمهوری سال آینده چیست؟ با توجه به اینکه بسیاری از اصولگرایان یقین دارند دولت ۱۴۰۰ را در اختیار خواهند گرفت؟
انتخابات ریاست جمهوری سال آینده مانند انتخابات گذشته ریاست جمهوری دارای اهمیت ملی و بین المللی برای ایران است. از این رو بنده اگر بخواهم تحلیلی در مورد انتخابات آینده ارائه بدهم، این گونه است که باید با در نظر داشتن گذشته، آینده را پیشبینی کنیم چراکه آینده همیشه ادامه روند گذشته است؛ البته ممکن است با یک سری تغییرات جزیی نیز همراه باشد، اما به هر حال یک امر کلی است.
اگر نگاهی به انتخابات گذشته ریاستجمهوری بیندازیم تا سال ۷۶، انتخاباتهایی که برگزار شد اجماعی بوده و جنبه رقابت به غیر از انتخابات دوره اول، در آنها کمتر بوده است به بیانی دیگر پنج انتخابات یعنی انتخابات دوم تا پایان انتخابات ششم، انتخابات اجماعی بود؛ بدین گونه که نظام در مورد رئیسجمهور آینده به یک جمعبندی میرسید، نخبگان سیاسی از جناحها هم آن جمعبندی را پذیرفته و همه، برای ریاستجمهوری آینده اجماع میکردند. برای شهید رجایی هم این گونه بود؛ همچنین دو دور انتخابات برای مقام معظم رهبری و هم برای مرحوم هاشمی رفسنجانی، اجماع صورت گرفت.
از سال ۷۶، ما وارد انتخابات ریاستجمهوری رقابتی شدیم؛ در واقع از سال ۷۶ تا ۹۶، شش انتخابات به صورت انتخابات ریاست جمهوری رقابتی بوده است، از این شش انتخابات، پنج انتخابات دوقطبی بوده یعنی یک قطب آن اصلاحطلبان و قطب دیگر آن اصولگرایان بودند. در مجموع از این شش انتخابات برگزار شده، در چهار انتخابات، اصلاحطلبان توانستند پیروز شوند در مقابل اصولگرایان توانستند، تنها پیروز دو انتخابات باشند؛ حال اگر این پیروزیها را به صورت آماری تحلیل کنیم میتوانیم اینگونه برداشت کنیم که در ۸۳ درصد انتخابات قبلی، انتخابات دوقطبی میان اصلاحطلبان و اصولگرایان برگزار شده و در مجموع از شش انتخابات هم، چهار انتخابات را اصلاحطلبان بردند و دو نتیجه انتخابات هم به نفع اصولگرایان رقم خورده است؛ بنابراین براساس تحلیل آماری انتخابات ریاستجمهوری گذشته، میتوانیم این گونه برای آینده پیشبینی و تحلیل کنیم که به احتمال بیش از ۸۰ درصد، انتخابات ۱۴۰۰ یک انتخابات، دوقطبی خواهد شد.
*طبق پیش بینی شما، این انتخابات دو قطبی به نفع کدام جریان خواهد بود؟
این که انتخابات، دو قطبی میشود در واقع اینگونه نیست که یک انتخابات چند قطبی مثل، انتخابات ۱۳۸۴ که چندقطبی شد را شاهد باشیم؛ از این رو به احتمال ۸۰ درصد، این انتخابات دوقطبی است. دومین مساله نیز این است که شانس بُرد اصلاحطلبان نسبت به اصولگرایان، ۶۰ به ۴۰ به نفع اصلاحطلبان است؛ به عبارت دیگر اگر براساس تعداد پیروزیها در نظر بگیریم چهار پیروزی از شش انتخابات ریاست جمهوری به نفع اصلاحطلبان، بدین معناست که به احتمال ۶۶ درصد اصلاحطلبان، پیروز و در مقابل به احتمال ۳۴ درصد اصولگرایان، پیروز خواهند شد.
بر اساس تحلیلهای گذشته، ۶۶ درصد شانس پیروزی همچنان با اصلاحطلبان و ۳۴ درصد نیز احتمال پیروزی اصولگرایان وجود دارد، به بیانی دیگر شانس اصلاحطلبان، دو برابر اصولگرایان است. این تحلیل آماری گذشته، وظیفه اصلاحطلبان را برای انتخابات آینده سنگینتر میکند، به بیانی دیگر این تحلیل این گونه حکم میکند که اصلاحطلبان باید انتخابات ریاست جمهوری آینده را جدی بگیرند. هرچند ممکن است اتفاقات دیگری رخ دهد یا شرایط تغییر کند آن استثنائات متفاوت است، اما اگر روند عمومی کشور، همان چیزی باشد که در ۲۴ سال گذشته بوده، پیشبینی بنده این است که به احتمال ۶۶ درصد، امکان پیروزی اصلاحطلبان و اصولگرایان هم ۳۴درصد است. از این رو برای انجام این وظیفه باید همه احزابمان برای انتخابات آماده شوند به بیانی ضروری است هم کار جبههای اصلاحطلبان آغاز شود و هم هر چه زودتر یک نهاد هماهنگکننده انتخابات، با مشورت با شخصیتهای اصلاحطلب و همکاری احزاب اصلاحطلب مستقر شود.
*اولویت دولت آینده چیست؟
اولویت این است که دولت آینده باید در واقع از شرایط جدیدی که بعد از انتخابات آمریکا به وجود میآید استفاده کند در واقع با توجه به اینکه یک دولت تازه نفس هم در ایران شکل میگیرد، ما باید تلاش کنیم بستر روابط عادی را با دنیا برقرار کنیم و با تکیه بر قدرت ملی از تحریمها، عبور کنیم.
نکته مهمی که باید در اینجا اشاره کرد این است که ما در صحنه منطقه و در صحنه بینالمللی با قدرت ظاهر میشویم که یک امر واقعی است. به عنوان مثال، اگر در ارتباط با ایران، از سوی انگلیس اشتباهی و جسارتی رخ دهد به گونهای که این کشور، کشتی متعلق به ایران را در تنگه بابالمندب توقیف کند در تاریخ سیاسی ۱۰۰ ساله کشورمان سابقه نداشته که ایران هم، بتواند مقاومت و مقابله به مثل کند، اما ایران این اقدام را انجام داد و مقابله به مثل کرد، بدین گونه که تا انگلیس، کشتی ایرانی را آزاد نکرد ما اصلا به آزادکردن کشتی انگلیسی فکر هم نکردیم.
همچنین اینکه نخست وزیر انگلیس چندین بار با رئیس جمهور کشورمان برای آزادی یک زندانی دوتابعیتی به گفتگو مینشیند نشان دهنده این است که از لحاظ سیاسی، تا منافع ملیمان حکم نکند نمیتوانیم اقدامی را انجام دهیم در عین حال هیچ کس هم، نمیتواند روی ما اثر بگذارد.
در واقع عربستان میداند که تصمیمگیر منطقه کیست چراکه امنیت خلیج فارس، فقط با ایران تامین میشود. اینکه آمریکاییها دچار اشتباه میشوند و از برجام خارج میشوند بدین منظور که فکر میکردند، ایران دچار یک فروپاشی اجتماعی و سیاسی میشود، اما در حال حاضر متوجه شدند، ایران بسیار مستحکمتر از آن چیزی است که آنها فکر میکردند. اینها قدرت است، اما دو نگاه به قدرت وجود دارد.
نگاه اصلاحطلبان به قدرت این است که آن را ابزار مصالحه با دنیا قرار میدهند چراکه این قدرت برای مصالحه، مفید بوده و در گفتگوها و مذاکرات میتواند منافع ملی کشور را حداکثر کند. نگاه دیگری که به قدرت وجود دارد این است که برخی فکر میکنند، این قدرت به درد اِعمال میخورد و میتواند برای جنگ گرم یا حداقل جنگ سرد مورد استفاده قرار گیرد؛ در حالی که استفاده از قدرت ملی چه برای جنگ گرم و چه برای جنگ سرد به نفع ایران نیست.
در واقع اولویت دولت آینده باید این امر باشد که با اتکاء قدرت ملی در چارچوب مصالحه بینالمللی، منافع ایران را حداکثر کند، دومین ماموریتش هم این است که باید با سرعت، جهت رشد اقتصادی را که در این سالها به دلیل تحریمهای ظالمانه منفی بوده را مثبت کند. به بیانی مبارزه با معلول در اقتصاد، مبارزه عاقلانهای نیست یعنی اگر این گونه فکر کنیم که دولت در بازار مسکن مداخله، اجارهبها را کنترل کند یا خانههای خالی را مدیریت کند یا بخواهد با نرخگذاری، انحراف در بازار خودرو را سامان بدهد همه اینها مبارزه با معلول است در حالی که علت همه این مشکلات در واقع کاهش تولید ناخالص داخلی و کوچک شدن اقتصاد ایران است.
به بیانی دیگر کیک اقتصاد ایران کوچک شده و طبیعی است که فشارها به طبقات پایین و متوسط تشدید شود؛ از این رو ما باید مسیرمان را معکوس کرده و به سمت رشد اقتصادی و بزرگ شدن اقتصاد برویم و در عین حال هوشمندانه، تلاش کنیم طبقات ضعیف جامعه را به طبقه متوسط و طبقه متوسط پایین را به طبقه متوسط بالا تبدیل کنیم و از سوء استفادههایی که صرفا یک طبقه الیت و نخبه را پشتیبانی میکند، جلوگیری کنیم تا در نتیجه اقتصاد و اشتغالمان، درست شده و زمینههای رشد را برای همه بخشهای مختلف فراهم کنیم.
رشد اقتصاد ایران، دو پیش نیاز دارد. پیش نیاز نخست، یک روابط خارجی متعادل است و پیش نیاز دوم توجه به نقش منابع انسانی است. آنچه ثروت ایران است صرفا معادن، نفت و گاز نیست بلکه ثروت ایران، منابع انسانی است؛ منابع انسانی شامل دو بدنه تحصیلکرده و نخبگان و همچنین بخش تجربههای مدیریتی کشور است.
در واقع همه این منابع انسانی چه در سطح مدیران عالی و چه در سطح نخبگان و کارشناسان و چه در سطح بدنه، هر سه بخش باید مورد توجه باشد. ما نمیتوانیم با حذف تجربههای مدیریتی از چرخه تصمیمگیریهای کشور، مسائل کشور را حل و فصل کنیم. بدین منظور ما در حزب کارگزاران، برنامههای جامعی را آماده کردهایم که فکر میکنم تا چهار هفته آینده، آن را اعلام میکنیم. یکی از اجزای این برنامه این است که ما باید پستهای سیاسی را معین و محدود کنیم و پستهای فنی، کارشناسی و مدیریتی را باید سیاستزدایی، کنیم و آنها نباید عرصه سیاستگذاری سیاستمداران باشند، آنها باید تابع نظامات فنی خودشان باشند.
به عنوان مثال معاون بهداشت وزیر بهداشت و درمان یک پست تخصصی است، معاون زراعت وزارت جهاد کشاورزی، معاون شهرسازی وزارت راه و شهرسازی، معاون فنی استانداریها، پستهای سیاسی نیستند که اگر یک دولتی تغییر کرد، اینها را تغییر دهد اینها باید تابع نظامات فنی باشند.
*اخیرا درباره حذف نخبگانی، چون صفایی فراهانی، خاتمی و بادامچیان و برخی دیگر از صحنه مدیریت کشور سخن گفتید، دلایل به حاشیه رفتن چنین اشخاصی چه در جریان اصولگرا و چه اصلاحطلب چیست؟
به طور کلی وقتی که در نبود احزاب و جبهههای رسمی، باندها جایگزین جبههها و احزاب سیاسی شوند این باندها برای در اختیار گرفتن موقعیتها، راهی ندارند جز اینکه افراد با تجربه را حذف کنند. بنده نمیخواهم بگویم که عرصه مدیریت کشور باید در اختیار یک عده معدودی باشد چراکه یقینا به گردش نخبگان احتیاج داریم، اما هیچ گاه یک کشور یا یک نظام موفق، هیچ تجربهای را حذف نمیکند. بسیاری از این شخصیتهایی که اشاره کردم، ممکن است بتوانند در سطح مشاوره، اتاقهای فکر و در سطح ایدهپردازها و پشت صحنه اداره کننده بوده و نیروهای جوان را تربیت کرده و به میدان بفرستند.
حال اینکه کشور فکر میکند به این نیروها نیازی ندارد و احساس بی نیازی کند، ممکن است امور به دست کسانی که ممکن است بخواهند دوباره از نو تجربه بیاموزند، بیفتد که این کار خطرناک است. به عنوان مثال وقتی انقلاب اسلامی سال ۵۷ پیروز شد ما با نیروهای تربیت شده زمان شاه هم اینگونه برخوردهایی که اکنون با نیروهای انقلابی میشود را نداشتیم؛ بنده در سن کم استاندار کرمان شدم، اما از همه بدنه کارشناسی استانداری، حتی آنهایی را که در زمان شاه فعالیت میکردند و پستهایی را نیز در استانداری برعهده داشتند استفاده کردم. در عین حال نیروهای انقلابی را هم آوردیم که با آنها در کنار هم کار کنند تا تجربه منتقل شد، اما از زمانی که دولت احمدی نژاد آمد، دولت احمدی نژاد سرمایه و همه تجربه جمع شده از زمان پس از انقلاب را پراکنده کرد در حالی که میتوانست، همه اینها را نگه دارد، کنار دست اینها مشاوران و دستیاران جوان را قرار دهد و فرصت بدهد که تجربیات به افراد جوانتر منتقل شود تا در این بستر زمانی، به تدریج مسئولیتهای اجرایی به جوانان اختصاص پیدا کند و آنهایی که تجربه دارند بروند در اتاق فکرها و مشاوره بدهند، به نوعی اداره کشور را مانیتور کنند.
* یعنی روال حذف نخبگان از قبل نبوده و از دوره دولت احمدینژاد آغاز شده؟
بله، شدید هم شروع شد و از قبل از آن دوره این گونه نبود؛ عاقلانهترین برخورد با منابع انسانی در دولت آقای هاشمی صورت گرفت. به عنوان مثال بنده از دوره دوم ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رئیس دفتر شدم، وقتی به دفتر رئیس جمهور رفتم دیدم همه پرسنل دفتر رئیس جمهور همان پرسنل دوره ریاست جمهوری مقام معظم رهبری هستند. بعد رفتم به دفتر حبیبی که به عنوان معاون اول، جانشین مهندس موسوی شده بود، دیدم همه کارکنان دفتر حبیبی و کارکنان دولت همان کارکنان دوران نخست وزیری مهندس موسوی هستند حتی حبیبی، رئیس دفتر و منشیاش را هم تغییر نداده بود یعنی از منشی، رئیس دفتر، کارکنان دفتر و دبیران دولت همه افرادی بودند که از زمان مهندس موسوی حضور داشتند.
در دولت خاتمی نیز بیش از ۸۰ درصد کارکنان با همین روال بودند؛ یک ۲۰ درصد را هم، افراد سیاسی اصرار داشتند که سیاسیون با سابقه راست کنار بروند تا آنها بیایند. از این رو ۲۰ درصد در واقع تغییر کرد. در دولت احمدی نژاد همه تجربه کشور بیرون ریخته شد؛ خصوصا در دولت دوم احمدی نژاد. در دولت اول او، نیروهای باتجربه جناح اصلاح طلب کنار گذاشته شدند و در دولت دوم نیروهای باتجربه اصول گرایی هم، کنار گذاشته شدند.
* چرا این روال همچنان ادامه دارد؟
تحلیلی که در این باره وجود دارد این است که وقتی، هیچ کاری نمیتوان انجام داد برخی این گونه فکر میکنند که باید انقلابی عمل کنیم، از نظر این افراد، «انقلاب» به معنایی جابه جایی است؛ بنابراین برخی نه ایده داشتند و نه برنامه و کشور را هم نمیشناختند. در واقع هر فردی که میآید تصور میکند باید افراد و نزدیکان خودش را برای همیشه در تاریخ بچیند.
*نمایندگان مجلس که با شعار انقلابی آمدهاند را چگونه ارزیابی میکنید؟
در باره این جمع، هنوز تجربهای کسب نکردهایم که ببینیم که آیا در این حوزه قرار میگیرند یا خیر.
*آیا اصولگرایان توانستند در انتخابات مجلس آراء خاکستری را جذب کنند؟
اصولگرایان هیچ جذب جدیدی نداشتهاند. در واقع در نبود اکثریت، همیشه اصولگرایان شانس پیروزی دارند؛ بالاخره اگر اکثریت مردم نیایند شانسشان بالا میرود. قالیباف همان رأی قبلیاش در تهران کسب کرده را مجددا به دست آورده است. سیاست جبهه اصولگرایی این است که همان نیروهای خودش را نگه دارد. سالها است که سیاستشان این نیست که جذب جدید داشته باشد.
*برخی اصلاحطلبان از جمله میرلوحی گفتهاند که اصلاحطلبان نماینده بخش خاکستری هستند، موافقید؟
به هر حال همیشه اینگونه بوده بخشی که کمتر به سیاست علاقه نشان میدهند تاکنون به اصلاحطلبان بیشتر اعتماد داشتند تا اصولگرایان. حال ممکن است در آینده تغییر کند.
* کارگزاران با طرح دولت ائتلافی به دنبال چه هدفی است؟
منظور بنده الزاما در سیاست دولت ائتلافی نبود ما ترجیح مان این بود که رئیس جمهور با ظرفیت بالایی داشته باشیم که آن رئیس جمهور با ظرفیت بتواند، همه تخصصهای افراد متخصص عرصه کشور اعم از اصلاحطلب و اصولگرا را وارد عرصه سیاسی کشور کند.
به بیانی دیگر ما انعطاف داریم علاوه بر انعطاف، باید توجه داشت که کشور متعلق به جناح پیروز نیست، در دموکراسیهای پیشرفته اکثریت پیروز، دولت تشکیل میدهند، اما اقلیت حذف نمیشود این نکتهای است که در قوانین انتخاباتی کنونی ما مغفول مانده یعنی در قوانین انتخاباتی ایران، اینگونه است که اگر شورای شهر اکثریت را در اختیار گرفت هر ۲۱ کرسی را در اختیار میگیرد اگر رقیبتان هم گرفت، همین ۲۱ کرسی را میگیرد. در دموکراسیهای پیشرفته میگویند شما ۶۵ درصد آرا را داری و رقیب شما ۳۵ درصد ارا را دارد.
تجربه نشده، رئیسجمهوری که ۷۰ درصد آراء را به دست آورده، ۷۰ درصد وزرایش را از جناح پیروز انتخاب کند و در عین حال بهتر این است که ۳۰ درصد از وزرایش را از جناح شکست خورده انتخاب کند چراکه دولت، متعلق به همه مردم کشور و متعلق به همه سیاسیون است. مجلس نیز متعلق به همه است. مگر میشود ۹۰ درصد کرسیهای مجلس در اختیار یک جناح باشد؟ این اصلا مجلسی نیست که کل ملت را نمایندگی کند یا شورای شهری که ۱۰۰ درصد آن را اصلاحطلبان در اختیار گرفتند. در واقع این نماینده کل مردم تهران نیست. چمران و اصولگرایان ۳۰ درصد آراء کل انتخاباتی را به دست آوردند که ۳۰ درصد کرسیها در اختیار اقلیت میتوانست قرار بگیرد. در واقع در ایران این گونه است که اکثریت دولت تشکیل میدهد، اکثریت مجلس را در اختیار دارد اکثریت شوراها را در اختیار میگیرد، بنابراین اقلیت نباید حذف شود، حذف اقلیت به نفع کشور نیست. حزب کارگزاران این ظرفیت را دارد که بتواند یک دولت در واقع فراگیر تشکیل دهد یعنی اکثریتش مربوط به جناح پیروز باشد و اقلیتش متعلق به جناح شکست خورده باشد.
*اینکه رئیس جمهور با برند اصلاحطلبی باشد هیچ مشکلی ایجاد نمیکند؟
حتما رئیسجمهور باید اصلاحطلب باشد که اکثریت قاطع هم، اصلاحطلب باشد، اما رئیسجمهور اصلاحطلب دولتش باید دولت ملی باشد.
در کارگزاران به دنبال یارگیری هستیم نه از دست دادن یار!
*در حزب کارگزاران در این باره اتفاق نظر وجود دارد؟ اختلافنظر چطور؟
به هر حال ما بحثهای خود را درون حزب به اشتراک میگذاریم، اما در نهایت مواضع مان، مشترک است. گاهی اوقات کرباسچی ممکن است که لحن انتقادیشان کمی تند و تیزتر از بنده، باشد.
*خبری از کنارهگیری به واسطه اختلافنظرها نیست؟
مادامی که نیروهای سیاسی از هم فاصله میگیرند و به دو بخش تقسیم میشوند، کشور به سمت ضعیف شدن میرود. در واقع ما دنبال یارگیری جدید هستیم نه دنبال از دست دادن یار.
* درباره شورای عالی سیاستگذاری یا هر نهاد هماهنگ کننده در بین اصلاح طلبان که مطرح کردید، تمایلی به ریاست دارید؟
چنین بحثی مطرح نیست و من هم چنین آمادگی ندارم.
*اصلاحطلبان چه سازوکار جدیدی را ایجاد خواهند کرد و ایرادات اصلی شورای عالی سیاستگذاری چه بوده است؟
در ترکیبات قبلی شورای عالی، یکی از مشکلات، کثرت جمعیت بود. به عنوان مثال یک شورای ۵۰ نفره، نمیتواند شورایی باشد که در آن بحثهای جدی همراه با اقناع صورت گیرد آنقدر بحثها طول میکشید که مجبور بودیم، همیشه بحثها اقلیت و اکثریت شود. در جبهه اصلاحطلبی این نهاد هماهنگ کننده نباید از نظر ما بیشتر از ۱۵ نفر باشد که امکان بحث و اقناع فراهم شود تا اجماع، شکل بگیرد.
البته پایه کار، شورای هماهنگی بوده که شورای هماهنگی حدود ۳۰ گروه هستند، ۳۰ گروهی که ممکن است گروههای هم وزن نباشند؛ به هر حال دنبال راه حل و بحث و مشورت هستیم تا گروههایی که عِده و عُده واقعی دارند و اثرگذاری سیاسی دارند، نقش محوری بیشتری داشته باشند و مجموع گروههایی با جمعیت کمتر یا نفوذ کمتر هم حضور داشته باشند، اما در قالب یک جمعی شوند که در این شورا شرکت کنند. شخصیتهای حقیقی هم باید کسانی باشند که جامعیت داشته باشند و نماد اصلاحطلبی در ایران باشند. پیشنهاد ما این است که این نهاد هماهنگ کننده، بیشتر از ۱۵ نفر نباشد تا بحثهای جدی به صورت اقناعی صورت گیرد. اینکه دوقطبی شکل گیرد و اقلیت و اکثریت با دو رای بالاتر و پایین تر، نظر خودشان را اعمال کنند این کافی نیست.
*ارزیابی شما از احزاب اقماری چیست؟ آیا نظر این ۱۵ نفر در نهاد هماهنگکننده میتواند جامعیت داشته باشد؟
به هر حال باید به یک راه حلی برسیم که همه قبول داشته باشند. یعنی کسی نباید حذف شود و هر اصلاح طلبی باید متناسب با وزن و سهم خودش در جبهه اصلاحات به او نقش بدهیم نه اینکه حذف شود. با حفظ اینکه همه باید باشند باید شورای ترکیبی وجود داشته باشد که همه را نمایندگی کند.
*زمان تقریبی ایجاد سازوکار جدید اصلاحطلبان چه زمانی است؟
در حال حاضر در حال بحث هستیم. این بحث و رایزنی در سطح احزاب است و به زودی در سطح، جبهه میآید و فکر میکنم تا دو ماه آینده در آبان بتوانیم، نهاد را مستقر کنیم؛ هنوز تصمیمی نداریم و زمان داریم.
*چه موانعی برای ورود نخبگان به عرصه حزبی در کشور وجود دارد؟
این هم از پیچیدگیهای سیاست در ایران است که، عدهای ممکن است تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند و خودشان نمیخواهند وارد هیچ حزبی بشوند مثل خاتمی. خاتمی چه ممنوعیتی دارد که به حزب وارد نمیشود؟ مرحوم آقای هاشمی چه ممنوعیتی داشت که به حزب وارد نشد؟
* چرا وارد نمیشوند؟
آقایان نوری یا معین چرا نمیخواهند وارد شوند؟ به نظر بنده اشتباه است. چند مشکل وجود دارد این سیاست هم در اصلاح طلبان و هم در اصول گرایان وجود دارد. یکی اینکه شخصیتهای موثری داریم که در هیچ حزبی نیستند یکی هم از تعداد زیاد حزب، فضای سیاسی ایران رنج میبرد. مبنای تحزب، منطقش این است که مبنای اندیشه و فکر داشته باشد. یعنی شما چند راهکار برای ایران دارید که قرار است، ۴۰ حزب داشته باشید. مگر ۴۰ تا راه حل وجود دارد؟ بالاخره یک حزبی گرایشهای سوسیالیستی دارد یا یک حزبی گرایشات لیبرالیستی دارد. دو دسته بندی بیشتر نیست. حال اینکه لیبرالی است که در مسائل مذهبی هم عنایت دارد یکی کمتر دارد یا لیبرالی که دموکرات هم هست و یکی که خیلی دمکرات نیست معتقد به مدیریت کردن فضای سیاسی است. اینها را اگر بتوانیم جمع بندی کنیم، چهار پنج تا نحله فکری که بیشتر وجود ندارد. یعنی نمیتوان با چهار پنج تا نحله فکری، ۱۵۰ تا حزب داشت.
*آیا این احزاب اقماری و وابسته هستند؟
اقماری نیستند در واقع عمق سیاست کم است. سیاست به وسعت ایرانِ یک میلیون و ششصد و ۴۸ هزار کیلومتر مربع، به عمق یک میلیمتر است که خوب نیست که متوسط عمق تشکیلات سیاسی، یک میلیمتری باشد که به درد نمیخورد. باید سه تا چهار حزب نیرومند به وجود آید و این گروههایی که در حال حاضر هستند، به فراکسیون تبدیل شوند. روزنامهنگاران زن مسلمان میتوانند در هر یک از احزاب یک فراکسیون شوند. انجمن فارغ التحصیلان دانشگاهها میتوانند شاخههای فارغ التحصیلان احزاب باشند. اینکه هر کسی که از حزبش قهر میکند فوری میرود یک حزب جدید درست میکند این اشتباه است این مسخره کردن، تحزب است. حزب بر مبنای فکر، اندیشه و راهکار برای ایران شکل میگیرد صاحبان اندیشه جمع میشوند آن را بررسی میکنند. در ایران سیاست عمیق نیست سیاست در ایران، عمقش یک میلیمتر است.
*با عمق کم سیاست در ایران چه باید کرد؟
اگر زنده ماندیم و تجربه کردیم به تدریج کنار هم بودن و ادغام شدن را یاد میگیریم و یکی یکی احزاب شروع میکنند در هم ادغام شدن و کار را جلو میبریم. اینکه برخی میگویند حزب، محفلی دوستانه است باید گفت که در واقع همه تمایل دارند دبیرکل باشند در حالی که قرار نیست، همه دبیر کل احزاب باشند.
*کاندیداهای کارگزارن و اصلاح طلبان چه کسانی هستند؟
ما اصلا هنوز وارد هیچ موردی از مصادیق نشدیم وقتی وارد شدیم مطرح خواهیم کرد. هنوز در سطح کارگزاران و شورای اصلاحات راجع به هیچ فردی بحث نشده است.
* ائتلاف چطور؟
وقتی که اصلا وارد اشخاص نشدیم راجع به ائتلاف هم بحث نمیکنیم.
*اصولگرایان میگویند کاندیداها را مطرح کنیم تخریب میشوند؟ آیا شما هم با این نظر موافقید؟
در جبهه اصولگرایی قالیباف، رئیسی و جلیلی ستادشان را تشکیل دادهاند و موضوع پنهانی ندارند و در اصلاح طلبان هم عارف و جهانگیری فعالیتشان را شروع کردند. کسی کاندیدای پوششی نیست اینها کاندیداهایی بودند که از قبل هم، مطرح بودند اکنون هم مطرح هستند تا ببینیم جبهه اصلاحات به چه جمع بندی میرسد.
*آیا اصلاح طلبان در مورد چهرههای مانند سید حسن خمینی یا سردار دهقان یا هر چهره دیگری به جمع بندی رسیدهاند؟
هنوز خیر.
*الله کرم ادعا کرد، اصلاحطلبان از حضور در انتخابات سلب شوند، نظر شما چیست؟
الله کرم که رهبر ایران نیست. این نظر شخصی او است و از طرف نظام، نمیتواند حرف بزند. این اظهارات و پیشبینیهای زودهنگام در شأن آنها نیست. جمهوری اسلامی به جایی نرسیده که الله کرم بخواهد، سخنگوی نظام باشد. سخنی بیاساس مطرح کرده است.
*ارزیابی شما از رهبری جریان اصلاحات چیست؟
خاتمی اهل اینکه چیزی را تحمیل کند، نیست. نظام اصلاحات، نظام جمع است خاتمی هم شخصیتی است که مورد احترام همه بخشهای اصلاح طلب است. یک فرصت خوبی است، تا کسی که همه قبولش دارند، هماهنگ کننده باشد.
*یعنی میتواند همه احزاب اصلاح طلب را مجددا دور هم جمع کند؟
بله.
*تا چه حد کاندیداهای نظامی میتوانند شانس رأیآوری در انتخابات سال آینده را داشته باشند؟
مردم در این باره تصمیم میگیرند. در واقع کاندیدا مهم نیست بلکه مردم تصمیم میگیرند.
*نظرتان در مورد تبدیل نظام نیمه ریاستی کنونی به نظام پارلمانی چیست؟
اصلا در شان مجلس نیست که وارد این بحث شود. این موضوعات در این سطح اگر بخواهد مطرح شود در شان مجمع تشخیص و مقام معظم رهبری است و چنین بحثی هم، الان مطرح نیست. بحث اصول گرایان و اصلاح طلبان نیست اساسا در شان آنها نیست. قانون اساسی تکلیف بازنگری را روشن کرده. در قانون اساسی هر کسی نمیتواند وارد اصلاح قانون اساسی شود. آقایان هم اگر نظری دارند باید بروند به خدمت مقام معظم رهبری، نظرات شان را بگویند.
*وضعیت اقتصادی ایران را تا پایان سال چگونه ارزیابی میکنید؟
برداشتم این است که در امریکا، اگر بایدن برنده شود به برجام برمی گردد. اگر بایدن برنده شود ما باید در بهمن ماه در دولت جدیدی که مستقر میشود، منتظر بازگشت آمریکاییها به برجام باشیم. اگر هم ترامپ برنده شود برداشت من این است که او متوجه اشتباهش در مورد ایران شده یعنی کسانی که به او مشورت داده بودند، مشورت هایشان این بود که ایران با اعمال تحریمها نظام دچار فروپاشی میشود. ترامپ اکنون متوجه شده که نمیتوان در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن ایران به عنوان یک کشور قدرتمند حاضر در صحنه، زندگی و حرکت کرد. به نظر من در هر شرایطی امسال جمهوری اسلامی و ایران عزیز و مردم، ثمره مقاومت ملی شان را خواهند چشید.
اینکه روسای جمهور آمریکا در بحثهای انتخاباتیشان، ایران را لحاظ میکنند این نشان از جایگاه ایران دارد؛ ولی اینکه نتیجه انتخابات آمریکا اثر مستقیمی بر انتخابات ایران داشته باشد، تحلیل درستی نیست.