دختر نوجوان مشهدی به خاطر لجبازیهای کودکانه والدین شان آواره خیابانها شدند و هر جرمی آنها را تهدید میکند.
رویداد۲۴ امروز من و خواهرم به دلیل لج و لجبازیهای پدر و مادرم که از یکدیگر جدا شده اند، آواره خیابانها شده ایم، در حالی که هیچ کدام از آنها ما را به خانه راه نمیدهند و ...
دختر ۱۹ ساله که به همراه خواهر کوچک ترش وارد کلانتری شده بود، با بیان این که پدرم ما را از خانه بیرون کرده و مادرم نیز با تعویض قفلهای منزلش مدعی است مسئولیتی در قبال ما ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: از همان روزی که دست راست و چپم را شناختم، شاهد درگیری و ناسازگاریهای بین پدر و مادرم بودم.
بیشتر بخوانید: قتل داماد به خاطر انتشار عکس عروس
در این میان، دخالتهای اطرافیان پدرم بر مشکلات خانوادگی آنها میافزود. در واقع آنها آتش بیار معرکه بودند و با سخن چینی هایشان به این درگیریها دامن میزدند تا جایی که بالاخره ۱۰ سال قبل پدرم ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. آن زمان دو خواهرم ازدواج کرده بودند و من و خواهر کوچک ترم نزد مادرم ماندیم و در منزلی که ارثیه مادرم بود زندگی میکردیم. چند ماه بعد از این ماجرا، مادرم با گرفتن یک وکیل از پدرم به خاطر نپرداختن نفقه و هزینههای زندگی شکایت کرد. وقتی به حکم قانون پدرم را در جلسه دادگاه دیدیم، تازه مشخص شد که او با زن دیگری ازدواج کرده است و با او زندگی میکند.
خلاصه طبق رأی دادگاه قرار شد پدرم به هر کدام از ما ماهیانه ۲۵۰ هزار تومان بپردازد، اما مدتی بعد زیر تعهدش زد و پرداخت مخارج زندگی ما را قطع کرد. در همین حال مادرم نیز سرپرستی ما را به عهده گرفت و پدرم هر چند ماه یک بار سری به ما میزد و متوجه میشد که در سختی و عذاب زندگی میکنیم. مادرم در بیرون از منزل کار میکرد و به سختی میتوانست از عهده هزینههای زندگی بر آید. پدرم آشکارا میگفت، برای تامین مخارج زندگی تان باید کار کنید، اما ما در حال تحصیل بودیم و نمیتوانستیم کاری پیدا کنیم. از سوی دیگر وضعیت مالی پدرم هر روز بهتر میشد تا جایی که یک شرکت باربری راه اندازی کرد و دو کامیون نیز خرید، اما از درآمدش چیزی به ما نمیداد.
خلاصه اواخر سال گذشته همسر دوم پدرم به دلیل سرطان ریه فوت کرد و او با دو پسر کوچکش تنها ماند. مادرم که این ماجرا را شنید از من و خواهرم خواست تا نزد پدرمان بازگردیم. او میگفت، ۱۰ سال بدون پدر شما را بزرگ کردم، اما دیگر توان این کار را ندارم!
خلاصه من و خواهرم به منزل پدرم رفتیم، اما او که حاضر نبود سرپرستی ما را بپذیرد، با کتک کاری، فحاشی و توهین جنگ روانی به راه میانداخت تا ما از خانه اش بیرون برویم، اما من و خواهرم که جایی نداشتیم مجبور به سکوت بودیم تا این که بالاخره پدرم قفل خانه را عوض کرد و ما را از خانه بیرون انداخت.
در حالی که همه لوازم شخصی ما آن جا بود، به ناچار به دنبال پدرمان به خانه مادرزن دوم او رفتیم، ولی او نه تنها ما را به منزلش راه نداد بلکه بعد از توهین و فحاشی و به جرم ایجاد مزاحمت با پلیس تماس گرفت. این در حالی بود که من و خواهرم به دنبال پدرمان بودیم تا ما را به خانه اش راه بدهد، چرا که درآمدی برای زندگی مستقل نداشتیم. از طرف دیگر نیز مادرم قفل منزلش را عوض کرده و ادعا میکند هیچ گونه مسئولیتی در قبال ما ندارد. این بود که دست به دامان قانون شدیم و به کلانتری آمدیم تا شاید ...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) پرونده دختر جوان برای انجام اقدامات حمایتی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.