رویداد۲۴ فرهاد فرزاد - سارا ریاضی: از زمانی که با فرمان آیت الله خمینی ورود نظامیان به سیاست منع شد، تا سالها همه به این سخن تمکین کردند اما ظاهرا این اطاعت عمر درازی نداشت و در تئوریهای جدید اصولگرایان، این ایده مطرح شده که امام این سخن را برای دوران جنگ مطرح کرده و لزومی ندارد که آن فرمان به تمام تاریخ تعمیم داده شود.
اگر در سالهای گذشته فرماندهان نظامی میخواستند بخت خود را در مجلس و ریاست جمهوری هم بیازمایند، چند سال قبلش لباس رزم و پوتین را در کمد میگذاشتند و با احتیاط به وادی سیاست وارد میشدند اما ظاهرا اکنون دیگر زمان احتیاط و انتخاب میان «سیاست یا نظامیگری» نیست. حالا دوره یکی شدن آنهاست؛ چه آنکه کم نیستند نمایندگانی که مستقیما از نیروهای نظامی و انتظامی به پارلمان میروند و به پادگان باز میگردند. تز «انتخاب یک رییس جمهور نظامی» محصول همین دوره است.
در دوره جدید حضور نظامیان در سیاست نه تنها تقبیح نمیشود، بلکه تئوریزه شده است. حامیان این تز معتقدند در شرایط جنگ، این رییس جمهور نظامی است که میتواند تصمیمگیری کند نه سیاستمداران محافظهکار. فرماندهان قدیمی که نفوذ بیشتری دارند نیز برای بسط اثرگذاری خود به شدت ایده گزینه نظامی را پشتیبانی میکنند.
رویداد۲۴ در گفتوگو با دکتر فیاض زاهد موضوع حضور رییس جمهور نظامی در ایران و کشورهای دیگر را بررسی کرده است. شاید نتایج این گفتوگو بیش از آنکه اصلاح طلبان را بهراساند، لرزه بر اندام اصولگرایان بیندازد. زاهد نشان داده چگونه بر پایه دیالکتیک تاریخی، یک پدیده ضد خودش عمل میکند و این هشدار را از زبان مارکس میدهد که «آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود.»
* اخیرا بحثی درباره گزینه نظامی برای ریاست جمهوری ۱۴۰۰ مطرح شده است، دو دیدگاه نسبت به این موضوع وجود دارد. یک دیدگاه از آن حمایت میکند و دیدگاه دیگر مخالف حضور نظامیان برای ریاست جمهوری است.
در دنیا این اتفاق تجربه بدی نبوده و در انگلیس، فرانسه و سایر نقاط عموما نظامیان در سیاست حضور داشتند و دستاوردهای بدی هم به جا نگذاشتند. مثلا در فرانسه شارل دوگل نظامی بود و اصلا جمهوری پنجم فرانسه در دوره او شکل گرفت.
در انگلستان چرچیل نظامی بود و اصلا به خاطر همین سابقه نظامی نخست وزیر شد. هیتلر در آلمان نظامی بود. روزولت در آمریکا سابقه حضور در نیروی دریایی را دارد. در این سمت دنیا ژنرال سوکارنو در اندونزی، تیتو در یوگسلاوی، جمال عبدالناصر در مصر، ژنرال نواز شریف در پاکستان. حتی رضا خان در ایران. همگی این افراد تقریبا موفق بودند.
در ایران، اما یک نگاه صفر و یکی وجود دارد. سوال اولم این است که اگر بخواهیم از این زاویه تاریخی ماجرا را نگاه کنیم، باز هم باید با هرگونه گزینه نظامی مخالفت کنیم؟
شما برخی از کشورها را مثال زدید، به طور مثال در فرانسه یا خود آمریکا قبل از جرج واشنگتن، شرایط ناشی از جنگهای بینالمللی به رشد و اثرگذاری رهبران کمک کرد، در فرانسه ماجرا کمی متفاوت بود. فرانسویها پیش از آن با گزینه نظامی مانند ناپلئون بناپارت روبرو بودند و ۱۰ سال بعد از انقلاب فرانسه، یک سروان ارتش فرانسه به عنوان نجات دهنده فرانسه و بعد از آن به عنوان امپراطور معرفی میشود. آنجا این سوال پیش آمد که چگونه از انقلابی به درخشندگی انقلاب کبیر فرانسه که در آن شعارهای برابری، برادری و عدالت داده میشد، یک نظامی به قدرت رسید.
در انقلاب ایران بعد از مشروطه، باز این اتفاق رخ میدهد. بسیاری معتقدند رضا شاه پهلوی فرزند مشروطه است و میگویند همه رویا و آرزوهای مشروطه را رضا شاه محقق کرد. بعدها محققان و اندیشمندان سیاسی، پدیدهای را در علم سیاست وارد کردند به نام بناپارتیسم. یعنی چگونه یک جامعه برای پذیرش یک نظامی به عنوان رهبر خود آماده میشود.
مثلا در لیبی، مُعمر قذافی فارغ التحصیل دانشکده افسری از لندن بود، زمانی که در لندن بود با دوستش تصمیم میگیرد وقتی به لیبی برگشتند کودتا کنند. او با درجه سروانی کودتا کرد و تا زمانی که زنده بود هم بیشتر از این درجه به خودش درجهای نداد. صدام حسین هم ویژگی و چهره یک نظامی-سیاسی دارد. یا در مصر که بعد از جمال عبدالناصر هم که شما مثال زدید، ماجرا ادامه یافت و انور سادات و حسنی مبارک و اکنون هم ژنرال السیسی همگی نظامی بودند.
زمانی که جامعه از سیاستمداران رفع امید میکند، نظامیان در شکل فرشته نجات ظاهر میشوند
به لحاظ تجربی گفته میشود کشورها به دلیل خستگی و بیکفایتی و بیمسئولیتی رهبران سیاسی خود به سمت گزینههای نظامی میروند؛ این یعنی زمانی که جامعه از سیاستمداران خود رفع امید میکند، زمان مناسب برای ورود نظامیان فرا میرسد.
وقتی مردم میبینند سیاستمداران کارایی ندارند، نظامیان در شکل فرشته نجات ظاهر میشوند. معمولا شکل و قاعده زندگی نظامیان بر پایه نظم است و حس وطنپرستی در آنها بالاست و از نظر افکار عمومی از مرجعیت بالایی برخوردار هستند. همین موضوع را میتوان در ایران بررسی کرد و گفت محبوبیت ارتش غیر قابل انکار است؛ مثلا شما تیمسار سیاری را ببینید، در همین سیستم پرورش پیدا کرده و با یک مصاحبه به یکباره تبدیل به یک قهرمان محبوب میشود. ولی چرا برای سایر فرماندهان نظامی دیگر این اتفاق رخ نمیدهد! پس اینگونه نیست بگویم هر نظامی نمیتواند وارد سیاست شود.
* با این توضیح یعنی نظامیان برای توسعه مناسب هستند؟
اگر از من بپرسید که نظامیان برای توسعه مناسب هستند، میگویم بله. به دلیل اینکه چندپاره و چند وجهی نیستند و چون قرار نیست با مراکز مختلف هماهنگ باشند، امر توسعه را به خوبی پیش میبرند. اما برای اینکه این موضوع را درباره ایران توضیح بدهم، باید سوال را اینگونه مطرح کنیم که در کشوری مانند ایران که قدرت یکدست نیست، آیا نظامیان همان کارکرد را دارند یا خیر؟ بعید میدانم پاسخ چنین پرسشی در ایران «بله» باشد، زیرا در ساختار قدرت ایران یک نظامی مسئولیت همه چیز را بر عهده نخواهد داشت بلکه در راس نظام یک مجتهد عالی رتبه قرار دارد و نهادهای وابسته به آن همواره پرهیزهای امنیتی را در طول این ۴۰ سال رعایت کردهاند تا این ساختار تغییر نکند.
نظامیان ایران توسط نهادهای هماهنگکننده کنترل میشوند
در کشور، ما دو نیروی نظامی داریم که همدیگر را کنترل میکنند. یعنی ما نمیتوانیم نظامیانمان را مثلا با عبدالفتاح السیسی در مصر مقایسه کنیم که قدرت مطلق را داشته باشند، ما در کشور اصلا چنین ژنرالهایی را نداریم. در اینجا ژنرالها هم توسط نهادهای هماهنگکننده کنترل میشوند و از این منظر سرنوشت آنها را در نهایت به سرنوشت همان سیاستمداران تبدیل میکنند. اتفاقا سیاستمداران به دلیل نبود این نظارتها از آزادی عمل بیشتری برخوردار هستند. پس در ایران سیستم به شدت پیچیده است.
بگذارید وضعیت همین الان ایران را توضیح بدهم؛ شما از یک طرف رئیس جمهوری دارید که با دخالت نهادهای دیگر به پایینترین سطح محبوبیت رسیده است، از سوی دیگر این رئیسجمهور خودش با خُلف وعده و عدم استواری و پشت کردن به افکار عمومی، بلایی دیگر را بر سر خودش آورده است. در این سیستم شما به امام جمعه دور افتادهترین شهر نمیتوانید بگویید بالای چشمت ابرو است، اما در صداو سیما و در سایر نهادها تندترین حملات به رئیس جمهوری که ۲۴ میلیون رای پشتش سرش است، داده میشود. زیرا میدانند حمله به رئیس جمهور آسانترین راه ممکن است، چون کسی نیست که از او دفاع کند.
در ایران چهره نظامی که قدرت مطلق را به او بدهند، نداریم
این کنترل در ایران بسیار جدی وجود دارد؛ فکر میکنید اگر همین الان اختیار دست مجلس یازدهم باشد، رئیس جمهور توسط نمایندگان استیضاح نمیشد؟
* بله؛ حتما این کار را میکردند.
سوال این است که چه کسی به آنها گفته که رئیس جمهور را استیضاح نکنید؟ میخواهم بگویم که کنترل بسیار جدی وجود دارد. پس بحث روشن است و میدانیم درباره چه حرف میزنیم. بله؛ رئیس جمهور، زیرساخت و مابقی سیستم ناکارآمد است، اما آیا نتیجه این میشود که یک نظامی بیاید و امور را بهبود ببخشد. جواب خیر است، زیرا با توجه به سخنانی که گفتم ما اصلا چنین نظامیای نداریم که بتواند قدرت مطلق را مثل مصر و لیبی و ... در اختیار بگیرد.
* مانند عراق چطور؟ آنجا مرجعیت وجود دارد و اتفاقا بسیار هم تاثیرگذار و با نفوذ است؟
در عراق ما اصلا حکومت تئوکراتیک نداریم. در عراق مرجعیتی داریم که به دلیل نفوذ بالای معنوی، سیاسی و مقبولیت اجتماعی، توصیههای اخلاقی و اجتماعی میکند، اما در ساخت سیاسی صرفا نقش مشاور و هدایت کننده دارد.
رییس جمهور نظامی نمیتواند در ایران حرف اول و آخر را بزند
در مصر هم اصلا ماجرا شبیه عراق نیست؛ آنجا ژنرال السیسی است که تصمیم اول و آخر را میگیرد. بنابراین شما نمیتوانید رهبران نظامی دنیا را با رییس جمهور مقایسه کنید، زیرا آن روسای جمهور یا نخست وزیرانی که شما مثال زدید، در کشورهایشان حرف اول و اخر را میزدند، اما در ایران رییس جمهور نظامی هم اگر بیاید، نمیتواند حرف اول و آخر را بزند، زیرا ساختار حاکمیتی ایران تفاوت دارد. من میدانم که در همه جای دنیا یک نفر است که حرف اول و آخر را میزند، اما میخواهم بگویم به دلیل پیچیدگی ساختار نظامی جمهوری اسلامی، در ایران چنین چیزی خطرآفرین خواهد شد بنابراین اجازه بازی جدی به هر کسی نمیدهند.
* برای حل این مشکل و کاهش خطر هم برخی پیشنهاد کردهاند که یک نظامی که کاملا در خط مشخص حرکت کند، مناسب است.
مشکل ما گزینه نظامی یا غیرنظامی نیست. مشکل ساخت قدرت در ایران و عدم توازن میان داشتهها و دادهها است که چقدر قدرت دارید و چقدر پاسخگو هستید. به همین دلیل است که برخی معتقدند نظام پارلمانی باید شکل بگیرد.
حاکمیت اجازه نمیدهد همه قدرت یک جا جمع شود
بله، ممکن است بگویند یک گزینه نظامی را پیدا کنیم که مطابق منویات حرکت میکند. خب اینکه دیگر نیاز به انتخابات ندارد! یک نفر را بگذارند و بگویند در خط مشخص حرکت کن و توسعه بده! مشکل اصلی این است که آنها دنبال گزینهای هستند که خود فرد تصمیم بگیرد، ابلاغ کند و اجرا شود. بگذارید این سمت ماجرا را هم ببینیم؛ آیا مثلا امام جمعه یک شهر میتواند در برابر یک رئیس جمهور نظامی بایستد؟
* بله، احتمالا میتواند.
درست است، چون ساخت حاکمیت اجازه نمیدهد همه قدرت یکجا جمع شود. از همین رو فرقی ندارد که سردار قالیباف بر سر کار بیاید یا یک نظامی دیگر.
چه تضمینی وجود دارد که رئیس جمهور نظامی بر فرآیند انتخاب رهبر یا شورای رهبری دخالت نکند؟
اصل پروژه آمدن یک نظامی یک مشکل بالاتر دارد. زمانی که نظامیان پایشان به سیاست باز میشود، مشکلات جدیدی برای نظام ایجاد میشود که اتفاقا دودش به چشم خود حاکمیت خواهد رفت؛ مثلا چه تضمینی وجود دارد که رئیس جمهور نظامی در نتیجه مناسبات نظامی که دارد بر فرآیند انتخاب رهبر یا شورای رهبری دخالت نکند؟ در درازمدت چه تضمینی وجود دارد که اصلا ولایت فقیه به عنوان میراث امام خمینی از بین نرود؟
* یعنی با ریاست جمهوری چهرههایی مثل قالیباف برای حاکمیت امکان خطر وجود دارد؟
بگذارید از انتخابات قبلی مثال بزنم تا ماجرا روشنتر شود. میدانید قالیباف در انتخاباتی که روز بعدش احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، چه چیزی گفته بود؟ از زبان او نقل شد که گفته بود من یک «رضاخان حزباللهی» هستم. در این کشور کسی نمیتواند رضاخان حزب اللهی یا غیرحزب اللهی شود، زیرا در جمهوری اسلامی بالاترین مرجع ولایت فقیه است که تمامی نهادهای قدرت را زیر نظر خود دارد.
مارکس میگوید نظام سرمایهداری در دل خودش بحرانساز است و یک بحران را با بحران دیگر حل میکند. این همان وضعیتی است که اکنون در حال رخ دادن است، یعنی عدهای میگویند چون مدیران بیعرضه و بیکفایت هستند و قدرت تصمیمگیری ندارند (یعنی یک بحران وجود دارد) ما یک نظامی را میآوریم که قدرت تصمیمگیری داشته باشد. (یک بحران دیگر ایجاد میکنند) بنابراین تصمیمگیران یا این موضوع را نمیدانند یا اگر هم میدانند به دنبال «فرج از این ستون به آن ستون» هستند.
افرادی که به دنبال گزینه نظامی هستند، شاید به دنبال کارآمدی باشند اما بالاتر از کارآمدی مسئله اصلیشان وفاداری به ایدئولوژی انقلابی است. در دستهبندی انقلابی توسعه دیگر معنا ندارد. زیرا در نگاه ایدئولوژیک آنها، توسعه نماد بیعدالتی است و مترادف با رفاه است.
آنچه که این دوستان تصور میکنند این است که میتوانند عدالت برقرار کنند آنهم در فقدان توسعه، زیرا توسعه را یک امر غربی و لیبرالی میدانند. برخی چهرههای سیاسی این موضوع را اکنون متوجه شدهاند؛ مثلا آقای قالیباف اکنون به این مسئله توجه کرده و ریش خود را بلندتر میگذارد و دکمه خود را بالاتر میبندد و در سفرهای استانی به جای کتوشلوار، لباس و شلوار بسیجی میپوشد. او همان قالیبافی است که چندسال قبل با لباس سفید و عینک ریبن و کتوشلوار خارجی کنار هواپیما عکس میگرفت. این تعارضات است که جناح نزدیک به نظامیان را گیج میکند.
چرا یک سپاهی موفق هم نمیتواند گزینه مناسب رییس جمهور نظامی باشد؟
* این گفتمان کارآمدی، گفتمان جریانی است که به دنبال توسعه از مسیر اصلاحطلبان است. اگر به این نیتجه برسیم که مثلا قدرت تاثیرگذاری سپاه بالاست،آن زمان آیا یک نظامی سپاهی نمیتواند موفقتر از یک گزینه سیاسی باشد؟
اگر فرض کنیم که مثلا اطلاعات سپاه به جامعیتی برسد که حتی نهادهای اصلی را تحت تاثیر قرار دهد، آنگاه خود این نهاد بزرگ میشود. وقتی خیلی بزرگتر شود، نهادهای حاکمیتی را دچار نگرانی میکند و بار دیگر تعارض قدرت پیش میآید و دعوایی که رخ میدهد دیگر صرفا یک دعوای سیاسی نیست و تبدیل به یک دعوای امنیتی میشود و آنجا دیگر نهادهای مدنی صحنه را خالی میکنند و ممکن است کشور به دعواهای امنیتی فیزیکی و در نهایت مصادره شدن کلیت انقلاب منجر میشود.
نکته بعدی این است که خب مثلا ما از طریق نظامیان توسعهگرا میخواهیم کشور را وارد مرحله رفاه و توسعه کنیم. افرادی که میخواهند این استراتژی را تنظیم کنند، زمانی که از برتری نظامیان حرف میزنند، به دلیل تسلط آنها بر حوزه توسعه نیست، به دلیل این است که دیدگاه آنها را مبتنی بر عدالت و توزیع ثروت میدانند بنابراین اینجا با دو گفتمان در نهادهای نظامی مواجه هستیم. مثل آن فقدان اعتمادی که به محسن رضایی به عنوان فرمانده نظامی روبرو هستیم. محسن رضایی را باید با مارشال دوگل مقایسه کرد به عنوان افرادی که از دل جنگ بیرون میآیند، اما چرا محسن رضایی با شرکت در هر دوره انتخابات از تعداد حامیانش کم میشود اما این امر درباره سردار سلیمانی صادق نبود؟ باید کارکرد و ماهیت رفتاری این افراد را درک کنیم.
امروز اگر یک ژنرال ارتش امکان کاندیداتوری داشته باشد، تصور میکنم رای او از همه سیاستمداران بالاتر است، زیرا کانسپت اجتماعی آنها بالاست و همواره به کمک مردم شتافتهاند و وارد جنگهای زرگری نشدهاند. یکی از دلایل محبوبیت سردار سلیمانی پرهیز از همین حواشی بود. یعنی او برای بخشی از مردم تصور کسی بود که بیرون از مرزها کمان را کشیده و از میهن دفاع میکند یا دستکم دوست داشتند او را در این جایگاه تصور کنند. در تشیع جنازه سردار سلیمانی هم مردم به او پاسخ میدهند و صدها هزار نفر به مراسم او میآیند، اتفاقی که بعید میدانم مثلا برای سردار دیگری با همان وظایف سردار سلیمانی رخ دهد.
دعوای نظامی مثل دعوای مدنی به سادگی حل نمیشود
* شما صحبتی کردید درباره بخش اقتدارگرای حوزه نظامی. تکلیف با دو بخش توسعه مشخص نشد، چه در زمان مرحوم هاشمی که توسعه فیزیکی بود و چه در زمان آقای خاتمی که توسعه نرمافزاری بود. آن بخش رادیکال و اقتدارگرای نظامی که استحاله شده، اکنون صحبت از توسعه میکند و خودش را از نماد توسعه اجتماعی، اقتصادی، عمرانی و حتی رفاهی میداند.
زمانی که بین من و شما دعوایی رخ میدهد، نهایتا در توییتر بحث میکنیم و اتفاق خاصی رخ نمیدهد، اما زمانی که صحبت از دعوای نظامی میکنیم ماجرا تفاوت میکند، زیرا این افراد دارای قدرت هستند و اینگونه نیست که حرفی در توییتر زده شود و یکی هم پاسخ دهد. اکنون در مجلس هم شاهد این صحنه هستیم که قالیباف میخواهد نشان دهد که قدرت یک رئیس مجلس را دارد، اما در بسیاری از حوزهها حریف این مجلس نیست. یک طیف افراطی وجود دارد که ممکن است مثلا من و شما را به قالیباف ترجیح دهد. در این زمان اتفاقی که رخ میدهد این است آن گروهی که طرفدار هستند قدرت را به دست میگیرند و به سمت گشایش اقتصادی و اجتماعی میروند.
این جریان نظامی هم یک جریانی است که به دنبال عرفیسازی فضای سیاسی بعد از دوران فعلی است. آنها دقیقا میخواهند قدسیزدایی انجام دهند و معتقدند که اینکار فقط از دست نظامیان برمیآید. بزرگترین مشکل آنها احزاب، چهرههای سیاسی و مدنی هستند. آنها میگویند ما این چهره یا فلان فرد را کنترل و حذف میکنیم یا زمینههای مشروعیتزدایی آنها را فراهم میکنیم. اگر نظامیانی بیایند جاده، پل، ماشین خوب و ... تولید کنند چه کسی دیگر به حرف سیاسیون اهمیتی میدهد!
* الان مگر همین اتفاق در حال رخ دادن نیست؟ در هر اتفاقی این پیام به جامعه منتقل میشود که نیروهای نظامی حلّال مشکلات هستند؛ فرقی نمیکند آن مشکل آب غیزانیه باشد یا کنترل اعتراضات یا فعالیت عمرانی و پلسازی و بازسازی زلزله و جاده روستایی و ... . در تمام این موارد نظامیان هستند که توسط حاکمیت تبلیغ میشوند.
بله، تبلیغ میشوند. این امکان وجود دارد که مثلا یک نظامی حضور پیدا کند؛ البته یک پشتپردهای وجود دارد که مثلا میگوید من چشمم را روی حجاب میبندم و فقط قدرت را در اختیار میگیرد و قدرت را از طریق سیاسی مهار میکند. به سینما و کنسرتها فضای بازتری میدهد. مسئله حجاب را آسانتر میگیرد و مثلا چند جزیره را به جنبه رفتارهای اجتماعی آزاد میکند. روابط بینالملل را بازتر میکند و میگوید چرا کاری که محمد بنسلمان انجام داد را ما نتوانیم انجام دهیم؟ ما آزادیهای اجتماعی محدود و کنترل شده را میدهیم و رونق و کسب وکار ایجاد میکنیم بنابراین نهادهای سیاسی را به ما واگذار میکنند. این فکری است که برخی از آنها همواره در نظر دارند.
* اگر این ماجرا را در بستر انتخابات ۱۴۰۰ بررسی کنیم؛ چطور؟ حاکمیت با انتخاب یک نظامی مقتدر و البته دارای محبوبیت بخواهد این پیام را برساند که اگر بنا بر مذاکره است، این گزینه اقتدار کافی دارد، ضمن اینکه در داخل نیز روی او اجماع وجود دارد.
با علائمی که میبینیم، این تحلیل کاملا میتواند قابل فهم باشد؛ با انتخاب یک ژنرال نظامی ما پیامی را به جهان مبنی بر نشان دادن همزمان «هویج» و «چماق» ارسال میکنیم. یعنی این پیام را منتقل کنند که: «اگر میخواهید گفتوگو کنید، نظامیان صاحب اختیار بیشتری هستند و سیاستمداران برای هر توافقی، باید با نظامیان تماس برقرار کرده و گفتگو کنند و نظامیان قادر به ارائه پاسخهای صریح هستند بنابراین اگر پاسخ سیاستمداران یکروز طول میکشد، پاسخ نظامیان مثلا یک ساعت طول میکشد، پس اگر دنبال مبارزه و تنش و درگیری هستید ما از چنین ویژگی سیاسی و تشکیلاتی برخوردار هستیم» لذا صرف یک انتخاب نظامی نمیتواند به معنای برخورد نظامی یا تمایل یک کشور برای آغاز جنگ باشد.
هیچ چیز به اندازه انقلاب اسلامی به رشد سکولاریزاسیون در کشور کمک نکرد
باز هم تاکید میکنم این ظاهر ماجراست و پیامدهای چنین تصمیمهایی برای حاکمیت بسیار تلختر از آن است که تصور میکند. بنابراین این نکته را در پایان به مخاطبان اصولگرا میگویم که اگر دغدغههای انقلابی دارند یا در حوزه فرهنگی از سکولاریزاسیون میترسند، بهتر است این را به خاطر بیاورند که هیچ چیز به اندازه انقلاب اسلامی به رشد سکولاریزاسیون در کشور کمک نکرد، یعنی همه تلاشهایی که آن پدر و پسر در ۵۳ سال انجام دادند، نشد. اما در جمهوری اسلامی چنین اتفاقی افتاد. این یعنی دیالکتیکی که هر چیزی درون خود، ضد خود را پرورش میدهد.
انتخاب گزینه نظامی به معنای گام نهادن در مسیر سکولاریسم است
در حال حاضر دختران و پسران نسل جدید کاملا سکولار تربیت شدند و این موضوع چه خوشمان بیاید چه نه، از دستاوردهای همین نظام سیاسی محسوب میشود. اکنون جامعهای ساخته شده که ائمه جمعه آن از تریبون نماز جمعه از «ناامن کردن فضا» سخن میگویند اما جامعه سریعا واکنش نشان میدهد، تا جایی که آن فرد حتی ۲۴ ساعت روی حرفهای خود باقی نمیماند و میگوید این منظور من نبوده است
به برادران و خواهران ارزشی میگویم که انتخاب گزینه نظامی به معنای گام نهادن در مسیر سکولاریسم است و شاید این فرجام، یک فرجام تاریخی مقدر باشد که جامعه ایران لاجرم ناچار به طی کردن آن باشد، اما از این مسیر جامعه انقلابی باقی نخواهد ماند و از این مسیر به جامعه سکولاریسم نیل پیدا خواهیم کرد.