رویداد۲۴ انتخاب بهترین موزیکالهای تاریخ سینماکار بسیار سختی است و این بدان سبب است که آنقدر کارهای خوب در این ژانر داریم که انتخاب ۱۰ فیلم برتر و حذف دهها فیلم سزاوار دیگر شهامت عظیمی را میطلبد. از همین طریق است که هم موزیکالهای کلاسیکی مثل «آوای موسیقی» (در ایران با نام «اشکها و لبخندها»)، «بانوی زیبای من»، «یک امریکایی در پاریس»، «Show Boat» و «پادشاه و من» از لیست بهترینها بیرون میمانند و هم موزیکالهای طلایی باب فاسی مثل «تمامی آن جز» در سال ۱۹۸۰. به فهرست حذف شدههای اجباری و گریز ناپذیر بیافزایید موزیکالهای مدرنتری مثل «مولن روژ» کار باز لورمن استرالیایی و محصول ۲۰۰۱ و «شیکاگو» را که یک سال بعداز آن اسکارهای اصلی را درو کرد و همچنین «لالالند» را که برنده بزرگ اسکارهای ۲۰۱۶ بود و آن را دیمی ین شازل جوان ساخته است.
در سالهای اخیر «بزرگترین شومن»، «آنا و آخرالزمان» و «بازگشت مری پاپینز» هم موزیکالهای چشمگیری بودهاند، ولی به سبب ویژگیهای فوقالعاده موزیکالهایی که از اواخر دهه ۱۹۳۰ تا اواسط دهه ۱۹۵۰ ساخته و عرضه شدند، هیچیک از این فیلمها به لیست بهترینها راه نمییابند. این در حالی است که از همان بدو ناطق شدن سینما (۱۹۲۷) فیلمهای موزیکال هم به لطف نواهای دائمی و ساز و آوازشان از محبوبین سینماروها شدند و در همان شروع ناطقها فیلم «خواننده جز» سروصدای زیادی بپا کرد و جوایز متعددی را برد.
برخی میگویند «Hello Dolly» در سال ۱۹۶۹ بهرغم برخی موفقیتها، ظرفیت فیلمهای موزیکال را لااقل از منظر سینماروها پر و تمام کرد، ولی فقط یک سال پیشتر موزیکال دیگری همچون «دختر مسخره» با بازی باربارا استرایسند در نقش اصلی چند جایزه اصلی اسکار را کسب کرده بود.
هرچه بود، موزیکالها پساز مرگ بالنسبه زودرس باب فاسی در اوایل دهه ۱۹۸۰ از یادها رفتند و بمدت ۲۰ سال مثل دکانی بودند که کاملاً بسته و پلمب شدهاند، اما ازابتدای دهه ۲۰۰۰ حیات آنها مجدداً پر رونق شد و تقریباً در هر یک از این سالها حداقل یک موزیکال بسیار موفق داشتهایم که تبدیل به پر طرفدارترین و درآمدسازترین فیلمها شدهاند و با این که ساخت آثار تازهای از این ژانر لزوماً اولویت نخست استودیوها پس از فروکش کردن نسبی بیماری کرونا در دنیای سینما نیست، اما خیلیها آرزو دارند کهای کاش بهجای این همه پرداختن به فیلمهای کمیک استریپی یا کارهای علمی- تخیلی، فضایی و اکشن، سینما به فکر بازسازی موزیکالهای کلاسیک میافتاد یا به ساخت موزیکالهای مدرن دو دهه اخیر خود استمرار میبخشید.
با چنین توضیحات و پیش زمینهای میتوان فهمید چرا و چگونه ۱۰ فیلمی که بهعنوان بهترینهای ژانر موزیکال اسم و وصفشان در این مطلب میآید، محصولاتی واقعاً برتر و نشانه غنای زمانه خویش بودهاند و همگی به قدری خوباند که هم میتوانند بهترین باشند و هم با سپردن این مقام به سایرین هفتم و نهم و دهم تلقی شوند. با این حال چه کسی جرأت دارد رتبه اول را به فیلم فراموش نشدنی «آواز زیر باران» نسپرد و چهکسی میتواند کارهای فرد استر و سیمای بسیار زنده جین کلی را در فیلمهای موزیکال آن ایام ببینند و حتی برای یک لحظه چشم از این ساحران خیره کننده هنر موزیکال بردارد.
۱- «آواز زیرباران» Singin in the Rain ۱۹۵۲
هالیوود معمولاً در زمان ساخت فیلمهایی درباره مکانیسم خود و نحوه کارش بسیار موفق عمل میکند، اما یکی از بهترین محصولات این فرآیند «آواز زیرباران» کار استنلی دانن است که البته کورو گرانی (طراحی صحنههای تحرک و آواز) آن را جین کلی انجام داده که بازیگر نقش نخست و ستاره فیلم هم هست. اگر قرار باشد از میان فیلمهای رویاساز آن سالهای کمپانی MGM یکی بهعنوان برترین کار انتخاب شود، همین فیلم است و این که نواها و ترانههای آن اغلب از دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میآیند، کوچکترین خدشهای در این قضیه ایجاد نمیکند.
روایت میکنند یکی از این آواها را که آرتور فرید تهیهکننده این فیلم در ایام جوانیاش بهعنوان یک ترانهسرا سروده بود، جینکلی در شرایطی خوانده است که از عارضه سرماخوردگی رنج میبرده و صدایش گرفته بود و با وجود این اجرایی فوقالعاده از آن در زیر باران استودیویی (مصنوعی) در هالیوود داشته است. تعداد ترانههای ماندگار در این فیلم فراوان است و یکی از آنها را دانلداوکانور خوانده که «آنها را بخندان» نام دارد و بیشباهت به ترانه «دلقک باش» کول پورتر افسانهای نیست. دبی رینولدز هنرپیشه اول زن این فیلم در آن زمان بیشتر از ۱۸ سال نداشت، اما در رقابت با جین کلی پرانعطاف و استثنایی آنقدرها هم عقب نمیماند. فیلم به بهانه به تصویر کشیدن ایام انتقال سینما از دوران صامت به ایام ناطق بواقع نگاهی عمیق به کل تاریخ سینما البته تا زمان اکران خود میاندازد و سکانس مربوط به حرکات مشترک و بالهوار جین کلی و سید چریس به مثابه نگین روی این انگشتر کمیاب است.
هرچیزی هم از این فیلم اگر فراموش شود، سکانس افسونکننده ترنم و آواز جین کلی در زیرباران و بالا رفتن او از این تیر تا آن تیر چراغ برق و چتری که در دست دارد (و البته برای خیس نشدن نیست!) نقطه اوج هنر سینما و هرچیزی است که میتواند در ژانر موزیکال موجود باشد و سایر ژانرها قطعاً به آن رشک میورزند. به واقع هنر مشترک استنلی دانن و جین کلی به حدی است که «آواز زیر باران» را از همه مرزها عبور میدهد.
۲- «جادوگر اوز» The wizard of Oz ۱۹۳۹
خیلیها معتقدند ۱۹۳۹ طلاییترین سال تاریخ هالیوود بوده، زیرا اضافه بر این فیلم، «برباد رفته»، «بلندیهای بادگیر» و دهها فیلم مرجع دیگر نیز در این سال عرضه شده است و بخصوص «جادوگر اوز» در آن سال یگانه چنان محبوب قلوب مردم شد که نسل در پی نسل به آن دل باختند و انگار تحسین آن را از نیاکان خود شنیدهاند. این فیلم از اولین آثاری هم بود که به لطف بهرهوری از سیستم تکنیکالر برخلاف سایر فیلمها بهروش رنگی (و بهتر بگوییم آب رنگی!) عرضه و اکران شد.
شهر خیالی امرالد و جاده موسوم به بریک رود همه و همه در بالاترین سطوح تخیل قرار دارند و با این که قصه، کودکانه و سطحی است، اما کمتر کسی پیدا میشد که بازی جودی گارلند در ابتدای راه شهرت و اعتبار است را تحسین نکند. داستان فرانک بام برای دوستدارانش آنقدر عزیز است که هنوز میپرسند چرا MGM با تبدیل آن به فیلمی که میبینیم، آن را به درجات یک فانتزی صرف تنزل داده، ولی این گلایهها بیمعناست. زیرا هیچیک از اقتباسهای تصویری و صوتی دیگر از روی نوشتههای این هنرمند تبدیل به پدیدهای مانند «جادوگر اوز» نشده و چنین ماندگاری طولانیمدتی نداشتهاند.
۳- «۷ عروس برای ۷ برادر» Seven Brides for Seven Brothers ۱۹۵۴
سینمای موزیکال از اسم استنلی دانن که کمدی- رمانتیکهای فوقالعادهای هم ساخت، غیرقابل تفکیک است، اما عجبا که این کارگردان توانا همیشه اصرار داشت یک سازنده صحنههای ترنم و آواز تلقی نشود و اینها را از محبوبین خود نمیدانست، در عین حال یکی از سکانسهای «۷عروس برای ۷ برادر» به کارگردانی وی که طول مدت آن به ۷ دقیقه میرسد، شاید بهترین سکانس ترنم و آوازی باشد که در کل تاریخ سینما ساخته و اکران شده است.
در این قسمت از فیلم هم حرکات هماهنگ کارگران و چوببرهای اکروبات به چشم میخورد و هم امتیازات سینما اسکوپ تا حرکات جمعی آنها تبدیل به یک باله شود. ترانههای هاوارد کیل نیز بر غنای فیلم و محتوای آن میافزایند و اگر چه تعقیب ماجراها از دید مردان داستان و تبدیل شدن همسران آتی آنها به موجوداتی درجه دوم یک نقص اجتماعی تلقی شده و یکسوم انتهایی فیلم نیز شتابزده بهنظر میرسد، اما کیست که مسحور این قصه اجتماعی نشود و طی طریق روی رودخانه و محیط پیرامونی آن را دوست نداشته باشد.
نظر اکثریت این بود که در آن سال (۱۹۵۴) «بریگادون» با تکیه بر زوج تسخیرناپذیر جین کلی وسید چریس صحنهها را قبضه و بهترین موزیکال سال تلقی خواهد شد بخصوص که صحنههای آن در لوکیشنهای متعدد و واقعی تصویربرداری شده بود، اما کار استنلی دانن بهرغم فیلمبرداری شدن بخش اعظمش در استودیو و اکتفا به مشتی کشاورز و چوببر که سرقت و خلافکاری هم میکردند، از آن پیشی جست و تبدیل به یکی از موفقترینهای سال شد.
۴- «کلاه برتر» Top Hat ۱۹۳۵
برتری قائل شدن بین این فیلم و «وقت ترنم» که بهفاصله زمانی فقط یک سال اکران شدند و در هر دو زوج هنری فرد آستر و جینجر راجرز شعبدهبازی میکنند، کار بسیار سختی است. زیرا تفاوت کلاس بین این دو فیلم اندک است و هر دو آثار بسیار خوبی هستند و به این سبب اولویت را به «کلاه برتر» میدهیم که یک سال زودتر به نمایش درآمد و تمامی کارهای هنری مشترک بعدی این دو هنرمند استثنایی را پایهگذاری کرد.
درست است که قبل از اوجگیری فرد استر هم هنر موزیکال با مهارت امثال بازبی برکلی به سطوح بسیار بالایی رسیده بود، اما این استر بود که آن را در سال ۱۹۳۳ بهرغم نقش کوچکی که در فیلم «Dancing Lady» بهدست آورد، به کلی متحول و تبدیل به پدیدهای بزرگ و بسیار پر تماشاگر کرد. کار وقتی کاملتر شد که جینجر راجرز هم سربرآورد و به یک زوج همراه با فرد استر تبدیل شد و این زوج چنان بر دلها حکومت کردند که رقابت با موزیکالها در آن ایام (نیمه دوم دهه ۱۹۳۰ و کل دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰) به کاری بسیار سخت تبدیل شد. نوع و مدل حرکات فرد آستر روی پیست و در هر صحنه و محوطهای که در اختیارش قرار میگرفت «Tap Dancing» نام داشت و هیچکس در تاریخ این را بهتر از وی اجرا نکرده است.
فرمول موفقیتها در این فیلمها بالنسبه آسان و در عین حال بسیار دشوار است. زیرا اضافه بر هنر والای استر و راجرز در حرکات موزون مشترکشان باید عوامل جنبی و محیطی نیز به نحو احسن در اختیارشان قرار میگرفت و یکی از آنها تصویربرداری مناسب به فراخور هنری بود که شکل میگرفت و دیگری یک لشکر آدم جنبی که صحنه را شلوغتر و هیجانیتر میکردند و البته آهنگها و ترانههای عوامپسند و در عین حال سطح بالایی از اروینگ برلین و ایرا گرشوین که بسیار گوش نواز بود.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهایی که درباره موجودات فضایی ساخته شدهاند
۵- «کریسمس سفید» White Christmas ۱۹۵۴
ترانه «کریسمس سفید» که آن را بزرگانی، چون بینگ کرازبی و فرد استر خواندهاند و ساخته اروینگ برلین است، ابتدا در فیلم «میهمانخانه تعطیلات» به سال ۱۹۴۲ مورد استفاده قرار گرفت و تبدیل به یکی از شیرینترین و الزامیترین نواها برای از یاد بردن رنجهای جنگ جهانی دوم شد. در سال ۱۹۵۴ که ۹ سال از اتمام جنگ میگذشت، همان نوا تبدیل به موتور محرک و جذابیت نخست فیلمی شد که با همین نام (کریسمس سفید) ساخته و روانه پردههای نقرهای گشت و این که این بار فیلمی ساخته شد که کلاً بر اساس این ترانه بود، فقط ارزشهای ماندگار آن را فریاد میکرد.
در این فیلم بینگ کرازبی نقش یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم را ایفا میکند که به اروپا میرود و جانش بهخطر میافتد و فقط با دخالت و کمک کاراکتر دنی کی از مرگ رهایی مییابد. نتیجه این رویداد ایجاد یک تیم هنری تازه بین او و دنی کی است و آنها به اینجا و آنجا میروند و موج شادی را جاری میسازند. روزی آنها مطلع میشوند که یک فرد آشنای آنها در ایام جنگ که یک مجتمع زمستانی در منطقه ورمونت امریکا ساخته است، براثر کمبود بارش برف در منطقه اوضاع تیرهای را میگذراند و برای کمک به او سایر اعضای گروهان خود را نیز فرا میخوانند و مقادیری برف و یخ را به آنجا منتقل میکنند.
چه چیزی جالبتر از اینکه این فیلم موزیکال سرشار از شاخصههای این ژانر را مایکل کورتیز ساخته است که با ارائه «کازابلانکا»، «ماجراهای رابین هود» و «میلدر پییرس» بهترین نمونههای «جنگی- رمانتیک»، «حادثهای- تاریخی» و «فیلم نوآر» را هم رو کرده بود. محصول نهایی، فیلمی است که هر یک از مشخصههای ایام کریسمس را دارد و البته برفی را که سرانجام سر از ورمونت در میآورد.
۶- «وقت ترنم» Swing Time ۱۹۳۶
فرد استر و جینجر راجرز زوج غیر قابل برابری فیلمهای موزیکال ۱۰ کار مشترک ساختند، ولی این یکی شاید خوشساختترین و داستان محورترین همکاریای باشد که بین آنها شکل گرفته است. فرد استر جادویی اینبار نقش یک قمارباز بهنام لاکی را بازی میکند که درصدد ازدواج با زنی (البته فردی بجز راجرز) است، اما ابتدا باید در دوران بسیار سخت و کمرونق جامعه به خواسته پدر همسر مورد نظرش ۲۵ هزار دلار را جور و تقدیم وی کند.
او به نیویورک میرود تا شاید در آنجا به چنین مبلغی دست یابد و آنجا است که با جینجر راجرز که یک معلم موسیقی فاقد ارج و قرب است، آشنا میشود. این چنین است که یک زوج هنری کم نظیر بین این دو هنرمند اصیل شکل میگیرد و ترانه پشت ترانه و ترنم پشت ترنم است که در این فیلم فوقالعاده به لطف مهارتهای آنان و به کارگردانی جورج استیونس شکل میگیرد و هر یک نیز زیباتر از دیگری است.
شاید سکانس ۳ دقیقهای مربوط به اجرای «هرگز نخواهم رقصید» که در پایان فیلم میآید و مانند اکثر کارهای استر و راجرز «یک تکه» گرفته شده، سرآمد همه آنها و بهترین صحنه موزیکال و ترنم دو نفره تمامی تاریخ سینما باشد. همه چیز آسان و جاری بهنظر میرسد و انگار آنها راحتترین صحنه را خلق کردهاند، اما روایت میکنند که کمال طلبی هر دو هنرمند و اصرار جورج استیونس سبب شد آن سکانس ۴۸ بار گرفته شود تا سرانجام رضایت آنان حاصل آید. زمانی که دیگر پا و توانی برای جینجر راجرز باقی نمانده و توگویی، تبدیل به یک جنازه شده بود!
۷- «مرا در سنت لویی ملاقات کن» Meet me in St Louis ۱۹۴۴،
۷۶ سال بعد از اکران اولیه این کار مشهور وینسنت مینهلی، این فیلم همچنان نمونهای عالی از هنر در قالب سرگرمیهای ناب و چالشهای اجتماعی و دشواریهای رشد در هر محیط و کشوری است. مشکلاتی که البته با هنر و مدیریت افراد و در قالب فیلمهای رؤیاپرور هالیوود میتواند تبدیل به نکاتی کوچک و قابل حل شود و قهرمانان این قصهها همیشه چیزی بیشتر و فراتر از این معضلاتاند و آرزوهای هنری زیبایشان بر هر چیزی سایه میاندازد. پس از غوغای بزرگ «جادوگر اوز» این فیلم که پنج سال بعد از آن عرضه شد، این را هم نشان داد که جودی گارلند ستاره نوجوان آن فیلم در انتقال به جمع بزرگسالان و تبدیل شدن به هنرمندی توانا در این عرصه هم کاملاً موفق بوده است.
«مرا در سنت لویی ملاقات کن» با انتقال بینندگان به سال ۱۹۰۳ داستانش را بهطور قطعهقطعه و در چند بخش تعریف میکند و روی خانوادهای بهنام اسمیت متمرکز است که خانوادهای از طبقه متوسط است و اوضاعش هم روبهراه نشان میدهد تا اینکه روزی پدر خانواده (با بازی لئون ایمز) تصمیم میگیرد با ترک ایالت تقریباً کارگری میسوری راهی نیویورک شوند که شکوه و طمطراق و به تبع آن امکان کسب درآمد بیشتری دارد. پیش از این سفر انواع لحظات خوش را در خانواده اسمیت شاهد هستیم که خواندن ترانههای متعددی را توسط دختران خانواده (جودی گارلند و مارگارت اوبراین) هم در بر میگیرد و همینها یک پشتوانه برای شروعی شیرین در فیلم و استمرار این حس به قسمتها و سکانسهای بعدی است.
۸- The Band Wagon ۱۹۵۳
این شاهد بهترین فیلم موزیکال فرد استر بدون مشارکت جینجر راجرز بوده باشد. این فیلم ادغامی از هنرهای اختصاصی فرد استر، قابلیتهای ویژه استودیوی MGM و البته نگاه ویژه وینسنت مینهلی کارگردان فیلم به مقولههای مختلف در هالیوود است و از این مقولهها میتوان به مباحثی کاملاً سطح بالا مثل روش بازیگری موسوم به «متد اکتینگ» اشاره کرد یا به طعنههایی که مینهلی به بزرگانی مثل مارلون براندو و لی استراسبرگ میزند که اولی از شاخصترین شاگردان مکتب متد اکتینگ بود و لی استراسبرگ که از کارگزاران و مؤسسان آن و البته دومی در همین باب یک کلاس بازیگری بهنام اکتورز استودیو را به راه انداخته بود که از درون آن امثال رابرت دونیرو سر بر آوردهاند.
این فیلم پیرامون هنرمندی بهنام تونی هانتر با بازی فرد استر است که پس از جواب ندادن چندین فیلمش در هالیوود به صحنه اولیه و تخصصیاش که تئاترهای موزیکال در برادوی است، رجعت میکند. او در نمایش موزیکال «فاوست» هم که جفری کوردووا (جک بوکانان) کارگردان آن است، مورد انتقاد قرار میگیرد و با اینکه با همت خودش و دوستان خلاقش جذابیتهایی را به موضوع میافزاید و گیشه آن را پربار میسازد، اما رنجهای فراوانی میبرد. شاید هم اتفاقات فوق قدری غریب باشد، زیرا هانتر پس از آن همه سال بالانشینی باید پذیرفته باشد که دوران تنزلش هم رسیده است. هر چه هست، صحنههای توأمان فرد استر و سیدچریس از شاهکارهای دوران است و تعارض شیوههای خیابانی استر و روشهای مبتنی بر باله چریس اصلاً از کیفیت عالی این ادغام کامل نمیکاهد.
۹- «جیجی» Gigi ۱۹۵۸
دختری تحت آموزشهای مادربزرگ و عمهاش میکوشد تبدیل به یک هنرمند صحنه شود و در پاریس بدرخشد، ولی در مسیر زندگیاش با مردی بسیار مسنتر و پولدارتر از خود آشنا میشود و بدون اینکه خودش بخواهد، به زن محبوب وی تبدیل میشود و از همین طریق وارد جمع ثروتمندان و مردم پایتخت فرانسه میشود و در جامعهای کاملاً متفاوت جای پا برای خود باز میکند و البته با حامی پیر خود پیمان زناشویی میبندد.
این قصه و بهتر بگوییم رویدادی است که اینک و در زمانه فعلی غیرقابل تحقق است و اگر بخواهیم منابع الهام و خط و ریشههای آن را بیابیم، باید متذکر شویم که از یک رمان فرانسوی با همین نام نوشته کولت خط فکری گرفته و البته نشانههایی روشن از یک نمایش سال ۱۹۵۱ برادوی هم در آن هست که ادری هپبورن فقید در ابتدای راه شهرتش در آن بازی میکرد.
هپبورن در سالهای بعدی در «بانوی زیبای من» ترانههایی را خواند که الن جی لرنر و فردریک لو سروده بودند وی در زمان تهیه «جیجی» آنقدر برش و نفوذ نداشت تا نقش اصلی آن را به دست بیاورد و این نقش مهم به لسلی کارون رسید؛ و او به بهترین شکل توانسته است مراحل تدریجی رشد یک زن جوان و تبدیل شدنش به زنی پخته را به نمایش بگذارد، بخصوص که او باید نشان بدهد که از حقه باز بودن افراد پیرامون خویش مطلع است و یکی از این اطرافیان یک مرد جوان و بازیگوش فرانسوی با بازی عالی لویی جوردن است و دیگری موریس شوالیه، شمایل پیر و فقید بازیگری در سینمای فرانسه که همچنان دوست داشتنی است.
۱۰- «مری پایینز» Mary Poppins ۱۹۶۴
اندک مدتی بعد از اینکه جک وارنر تهیه کننده معروف هالیوود در یکی از عجیبترین تصمیمهای سینمایی دوران گفت جولی اندروز آن قدر فتوژنیک نیست که بتواند نقش اول را در موزیکال استثنایی «بانوی زیبای من» بازی کند و ادری هپبورن را جانشین وی کرد (و او هم بشدت در آن درخشید) کمپانی والت دیسنی در یک زرنگی حرفهای قابل فهم از اندروز خواست در «مری پاپینز» ایفای نقش کند و او چنان در این فیلم خوب جا افتاد و صحنه را قبضه کرد که ۶۶ سال بعد از اکران آن فیلم و جوایز متعددی که برد، همگان میپرسیدند چطور میتوان این فیلم را بدون وجود وی تصور کرد.
هر چه هست، مری پاپینز اقتباسی آزاد از نمایش پی ال تراورس و پیرامون یک پرستار بچهها است که در شهر لندن و در عصر موسوم به ادواردیان انواع بلاها و اتفاقات سوء برایش روی میدهد، اما با نیروهای جادوییاش از کنار تمامی آنها عبور و بچههای تحت مراقبتش را محافظت و صاحب تربیت و فرهنگ میکند. کار اندروز و همچنین دیک ون دایک در این فیلم چنان عالی است که نسل در پی نسل آن را دیده و به این فیلم دل باختهاند. والت دیسنی بهرغم تمامی پیشینهاش در ساخت انیمیشنهای متعدد و کارهای خانوادگی و آموزنده مری پاپینز را نقطه اوج تلاش حرفهای خود تلقی میکرد و بواقع نیز چنین بوده است.
بیهوده نیست که تلاش اخیر هالیوود برای ساخت دنبالهای برای «مری پاپینز» و شاید هم بازسازی آن که محصولش فیلمی تحت عنوان «مری پاپینز باز میگردد» است و در سال ۲۰۱۸ اکران شد، هرگز رنگ و بو و تجلی فیلم اوریژینال را ندارد و اصولاً چگونه میشود انتظار داشت امیلی بلانت که به جای اندروز نقش اصلی را در این نسخه بازی کرده، همان کارایی و شخصیت ویژهای را داشته باشد که اندروز در فیلم اصلی داشت.