رویداد۲۴ رضا اسدآبادی: روز گذشته ویروس کرونا گریبان داود فیرحی استاد شناختهشده علوم سیاسی دانشگاه تهران را در دهه پنجم زندگی خویش (یعنی در ۵۶ سالگی) گرفت و جامعه علوم سیاسی ایران از حضور وی محروم شد.
فیرحی پیش از این نیز خود با یک دوره طولانی بیماری دست بهگریبان بود و این زمینه غلبه ویروس بر او را بیش از پیش فراهم کرده بود. اما باوجود این ضایعه، هنوز هم امید میرود که در حوزه دانش سیاسی و علوم انسانی، رویکردهای تاریخی و تالیفی و گریز از ترجمهمحوری و شرحمحوری در نسلهای آتی پرورش یافته در آکادمیهای ایران تقویت شده و پرچم تحقیق و نقد انگارهها و آموزههای گذشته بر زمین نماند.
درگذشت داوود فیرحی بیشک ضربهای به جامعه دانشگاهی در عرصه علوم انسانی و بهخصوص در حوزه علوم سیاسی است. این واقعیت انکارناپذیر به این جهت اهمیت دارد که امروزه حلقه گمشده در میان سلسله اساتید علوم انسانی (و بهخصوص علوم سیاسی در ایران) فقدان استقلال در ایده و «تالیف» است؛ حلقهای که در میان انبوه مفسران و شارحان و مترجمان اندیشه و تفکر، بهدلیل فقدان رویکرد تاریخی به پدیدهها و همچنین جسارت پا فرا نهادن از انگارههای پیشین، جایخالیاش بیش از پیش حس میشود.
قطعا نمیتوان فیرحی را یک نابغه یا کاشف یک نظریه بزرگ دانست، ولی از این جنبه که ذکر شد، فیرحی هم خارج از فضای راکد و تکراری حوزههای علمیه و همچنین خارج از فضای ترجمهای و شرحنویسانه آکادمیهای علوم انسانی ایران است و فاصله خود را با این دو نهادِ دچار خمودگی حفظ کرده است.
وی از جمله حوزویانی بهحساب میآید که پس از شروع تحصیلات مذهبی در دهه شصت، عدم خود بسندگی آموزههای موجود در حوزههای علمیه ایران (بهمنظور پاسخ به همه امور روزمره و پاسخ به سوالات تاریخی) را حس کرده و برای آشنایی با وجوه دیگر تفکر انسانی و دنیاهای متفاوت سپهر اندیشه، وارد فضای علوم انسانی در دانشگاهها شد.
حضور او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران البته موجب ایجاد نوعی التقاط نظری نیز در او شد، حال آنکه در جنبه عملی زندگی وی نیز، دنیاهای مدرن و سنتی نیز مخلوط شد. شاید به همین سبب بود که داود فیرحی همزمان با تدریس برخی دورهها در موسسات مدرنی چون «پرسش» عضو نهادها و مجامع علمی سنتیای، چون «مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم» نیز بود.
از سوی دیگر، تمرکز وی بر بزرگان تفکر فقهی تاریخ معاصر همزمان بود با نوعی تبارشناسی تاریخ تفکر در ایران آن هم با خوانشی خاص از اندیشه میشل فوکو! این جنبهها البته مورد نقد برخی نیز بود، اما هستی اجتماعی و تجربه فکری از سرگذرانده شده برای فیرحی، وجود این برخوردها میان جهان جدید و سنت قدما را ناگریز میساخت.
بیشتر بخوانید: داود فیرحی؛ روشنفکر دینی که حوزه را فاقد صلاحیت اصلاح امور میدانست
آثار فیرحی را میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد. یک مجموعه از آثار باقیمانده از وی جنبه تبارشناسی و پدیدارشناسی تاریخی دارد که در آثاری، چون «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» و «تاریخ تحول دولت در اسلام» -که در آنها رویکردی فوکویی به تاریخ اندیشه در جهان اسلام دارد- اشاره کرد.
همچنین تحلیل تاریخی اندیشه کسانی مثل خواجهنظام الملک و قدمای تفکر سیاسی دوره اسلامی، بخشی از این جنبه تفکر او بهحساب میآید.
جنبه دیگر تفکر و آثار فیرحی، آثار وی درباره تحلیل تاریخی تکامل فقه و حقوق در دوره اسلامی و دوره مشروطه است. این جنبه که بهنوعی «تاریخنویسی حقوق» و «تاریخنویسی سیاسی فقه» در ایران محسوب میشود که جای آن در حوزه اندیشه سیاسی و حقوقی و فلسفی در ایران بسیار خالی است.
از آنجا که پس از حمله مغولان، ایران فاقد تجربه چیزی بهنام «فلسفه سیاسی» و «فلسفه حقوق» است، لذا در فقدان این دو، «فقه» عنصری اساسی در شکلگیری و مشروعیت بخشی به قانون و قدرت بهحساب میآمد و از این جنبه بررسی تاریخ تکامل فقه اهمیتی بهسزا در تبیین ذهنی شکلگیری قدرت دینی در ایران دارد. چهبسا میتوان با آن (از جنبه ذهنی و نظری) بخشی از تحولات منتهی به مشروطه و انقلاب سال ۱۳۵۷ و نقش گروهها و طبقات اجتماعی سنتی و سخنگویان آن (روحانیت) را در این تحولات، توضیح داد.
بخش عمدهای از آثار داوود فیرحی (مانند مجموعه سهجلدی «فقه و سیاست در ایران معاصر» شامل: فقه سیاسی و فقه مشروطه، تحول حکومتداری و فقه حکومت اسلامی و فقه و حکمرانی حزبی) به این حوزه اختصاص دارد.
نکته حائز اهمیتی که در آثار و اندیشههای فیرحی اهمیت دارد این است که او نقاط پیوست تفکر سنتی موجود در حوزههای علمیه در برخورد با ارزشها و اهداف تمدن مدرن غربی را در برخی از آثار خویش نشان داده است. از جمله شرحی که بر اثر مهم علامه نائینی از علمای مدافع مشروطه نوشته، بیش از پیش وجوهی از دفاع روحانیت شیعه برای گذار به تجدد و مدرنیته را عیان ساخته است.
فیرحی در کتاب «آستانه تجدد» نشان میدهد که چطور روحانیونی مانند محمدحسین نائینی ارزشهای حقوقی لیبرال و مدرن مانند حکومت قانون و حکومت مردم و پذیرش عرف عموم در قانونگذاری را به فقه شیعه پیوند داده و راه را برای پذیرش ذات قدرت سیاسی مدرن بورژوایی در سپهر فقه شیعه فراهم ساخته است.
بیشتر بخوانید: سیدجواد طباطبایی؛ مرشد جدید محافظهکاران ایرانی
یک حاشیهی پررنگتر از متن نیز در زندگی فکری دکتر فیرحی نیز وجود دارد که مربوط به واپسین سالهای زندگی وی میشود. فیرحی در اواخر دهه شصت، شاگرد سیدجواد طباطبایی استاد علوم سیاسی در ایران در دانشگاه تهران بوده است. لیکن نسبت شاگردی با استاد و همچنین ادبیات پرطرفدار و مغرورانه و تند طباطبایی، مانع از این جسارت نشد که در اواخر عمر خویش، نظرات خود را بهشکل شفاف و علنی در نقد خوانش طباطبایی از تاریخ ارائه نکند. بهاین سبب فیرحی که -در زمان حیات خویش مدام در محافل مطبوعاتی و مجامع علمیای که طباطبایی و حامیان وی حضور داشت- بهمرور به حاشیه رانده شد و هزینه انتقادات خود را با ادبیات تند استاد خویش پرداخت کرد.
طباطبایی در واپسین آثار خود از جمله کتاب «جستار در بیان نصّ و سنت»، کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» و مقاله «سنت و نص» در مجله سیاستنامه، بهطور مفصل و با لحنی تند به نقدهای ضمنی داوود فیرحی پاسخ میدهد. ماجرا از این قرار بود که فیرحی قصد داشت در دو زمینه تاریخنویسی فقه و تاریخنویسی اندیشه سیاسی در دوره مشروطه و همچنین خوانش بزرگان اندیشه در دوره اسلامی (مشخصا اندیشه سیاسی کسی، چون خواجه نظامالملک طوسی که طباطبایی وی را بهشدت ایرانشهری میداند) پا بر شانههای استاد خود قرار داده و از آن فراتر رفته و برخی از وجوهی که بهنظرش «سوگیریهای ایدئولوژیک ملیگرایانه از تاریخنویسی سیدجواد طباطبایی» است را نشان دهد. برای نمونه او تاکید داشت که فردی چون خواجه نظامالملک و اثر سیاستنامه او، بیشتر متاثر از اندیشه دینی و فقهی اهل سنت است و فاقد آن میزان ادعایی از اندیشه ایرانشهری بوده که طباطبایی مدعی است. این اظهارنظرها در طی دو سال اخیر، خشم طباطبایی و حامیان او را برانگیخت و موجبات ایجاد یک جدال تند را فراهم ساخت.