رویداد۲۴ محمود فکری، باید درس خوبی گرفته باشد و آن اینکه استقلال به اندازه یک تیم و نصف تیم دیگر بازیکن دارد.
یکم- خب! بفرمایید و تحویل بگیرید! بفرمایید و لذتش را ببرید! بفرمایید و حلوای صبر را نوش جان کنید! حالا این شما و این هم پیروزیهای حاج محمود فکری! حاج محمود وارد میشود! با گل، با برد، با کلینشیت، با پیروزی ۲گله و با یادآوری یک نکته: ...صبر و ظفر، برادران یکدیگرند! بر اثر صبر، نوبت ظفر میآید! و حالا، نوبت را باید داد به محمود فکری که کنار زمین، دنبال مدرک جمع کردن از اشتباهات داوران و از غلطهای داوری نبود!
فکری، باید درس خوبی گرفته باشد و آن اینکه استقلال به اندازه یک تیم و نصف تیم دیگر بازیکن دارد! به قدری که در غیاب وریا، ریگی، باقری- که آخر سر وارد زمین شد- یزدانی، عارف غلامی، دیاباته، اسماعیلی، میلیچ و... باز هم یک تیم تمامعیار و پرانگیزه دارد که منتظرند از طرف صندلی مربیان اشاره کوچی بیاید و اینان- نیمکتنشینان عاشق جنگیدن به خاطر استقلال- با سر به سوی زمین بشتابند! و این همان کلید گمشده و راز و رمز بازی توأم با بردن پسران آبی شد!
برای محمود فکری که دید هر چه صبورتر، پیروزمندتر، مسابقه با شهرخودرو یک درس عالی بود که با محبت خارها گل میشود! و با محبت سرکهها مل میشود و شد!
لذت پیروزی
حلوای چشیدنی!
دوم- و شد! چه شد؟ سرکهها حلوا شد! چه شد؟ بر اثر صبر نوبت پیروزی و ظفر و مال خود کردن نتیجه بازی و کسب هر سه امتیاز «واجب الوجوب» شد! شما تصور کنید که حاج محمود، این بازی را- فقط همین یک بازی را- به حریف خود میباخت! شما مجسم کن که دقیقه ۹۰ تمام شده، ۴، ۵ دقیقه اوقات اضافی هم آمده رویش و استقلال یک گل عقب مانده باشد! یا خدا، چه غوغایی، از یک طرف دیدن چشمهای سیدمهدی که مثل الماس میدرخشد و از سوی دیگر قیافه تک، تک خودیهای واقعی و خودیهای غیر واقعی!
چه لحظات سختی! چه ثانیههای چون کوه سنگینی! قدمها خشک شده! نفسها حبس شده! بدنت انگار یک قطره هم آب ندارد و تو تشنهای و تشنهای و تشنهای! طالب ویروس کووید ۱۹ میشوی اما خبری نیست! کووید ۱۹- بلکه ۱۸ یا ۲۰ هم- افاقه نمیکنند! شاید در حال تجربه کردن دوران کرونایی؟
اما نه! هر چه هست و هر چه باشد، نه باخت است و نه تساوی! دوباره بردهای! دوباره گل زدهای! و دوباره بعد از گل اول، گل دومی را هم زدهای! هیچ اشتباه نکردهای! نه در چیدن تیمت و نه در تعویضهایت! بچهها را، دوباره بچههایت میبینی! عاشق استقلال و نه دنبال این عابربانک و آن عابربانک! انگار پول نمیخواهند و انگار که جز از برای هواداران- که حالا غایبند از حضور- بازی نمیکنند! تیغ زدن نداریم! تیغزنی هم وجود خارجی ندارد! بدآموزان نوکیسه، کاسه کوزههایشان را جمع کرده و رفتهاند! شرشان به خودشان که خیر نمیخواهند!
بیشتر بخوانید: استقلال به یک مربی باتجربه نیاز دارد
بازندههای به تقصیر
سوم- چهارشنبهها، یکی پول گم میکند، یک نفر دیگر پول پیدا میکند! به قول همایونخان شاهرخی «کاریش هم نمیشه کرد»! و این آقای شاهرخی از تک و توک مربیان ایرانی است که در امارات هم مربیگری کرده است! چند سالی در...
بگذریم و بپردازیم به همان حکایت پولهای صاحب گم کرده! در روزی که برای محمود فکری استخوانهای قاپ این وری نشست، برای منصوریان سه پلشک آورد و آن شد که شد!
فکری خوب فکر کرد و به موقع از شلوغکاری دست برداشت و دیگر شلوغش نکرد تا پیروزی بر شهرخودرو را- این شهرخودرو را- نشانه جوانبختی و خوشنشینی خود کند و اقبال بلندش را مثل تیغ تیزی به امضای آفتاب برساند! محمود برد و سید باخت! بیهیچ دلیل و علت جورواجوری، محمود دیگر مرتکب اشتباه نخواهد شد و منصوریان باید- آری باید- تجدید نظر کند! در همه چیز و قبل از هر چیز در سبک آموزشش!
رحمتی هم به دلایل باختش میبالد: ...نزدن گلهای پرشماری که باید میزد! شهرخودرو، عیب تاکتیکی و تکنیکی و حرکتی و فنی دارد، مربی ابراز رضایت میکند؟ پس چرا باید اصلاح کرد؟ پس کدام کاستیها را باید جبران نمود؟ امیر هم پس از دو باخت پیدرپی، همین راه را نشان میدهد! که راه است یا بیراه!
مکتب استقلال در مربیپروری، یک جورهایی جنبش ناجور است! باید عیبهای فنی را هم برطرف کرد!
یک سال گذشت
رضا گنجاپور با قلمی که سلاحش بود
چهارم- چشم به هم گذاشتیم و یک سال گذشت! چشم باز کردیم و دیدیم از همیشه بیشتر محتاجیم به رفتارش به گفتارش و به نوشتارش که او مرد سخن بود! نه آنکه سخنآور باشد و عالم بیعمل! نه؛ هر سخنش مرهمی بود بر جان خسته ورزش و شفای خستهجانی ورزش جفا دیده ما!
سخن از «رضا گنجاپور» است که عامل به هر عملی که درستش میدانست و برای دیگران نیز میپسندید همانی را که بر خود روا میدانست! حرف از مردی است که حرف و عملش در همه حال و در هر کاری یکی بود و هیچگاه دوگانه و ضد و نقیض حرف نزد و عمل نکرد! از دو رویی و ریاکاران بیزاریاش پایان نداشت! با خوبان خوب بود و بدان را هیچ تحویل نمیگرفت! هر که بودند و هر کجا که بودند! سالیان سال هم دوست بود، هم رفیق بود، هم برادر میشد و هم مربی و مربی توانا! «آقارضا» برای یک نسل و دو نسل، از ورزشینویسان و اهالی ورزش، الگوی کرداری بود و میزان و سنجه درستکاری و درست منشی!
همیشه حق با او بود که عاقبتاندیش مینمود و همیشه او را میدیدی که گردن فراز درست دیده و درست اندیشیده، چرا که بصیر بود و بصیرت داشت! قلم در دستش، جز بر مدار صحت و سلامت نچرخید و ننوشت! مربی بود و کشفکننده استعداد!
دیروز، همه فرزندانش، مراسمی کوچک به اقتضای دوران کرونا بر سر مزارش برپا داشتند! ما نیز روح استاد قلمزن ورزش خوزستان را به فاتحهای شاد کنیم!