صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 08
کد خبر: ۲۴۵۲۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۷ - ۲۳ شهريور ۱۳۹۵
گزارش رویداد۲۴ به بهانه موفقیت فیلم دختر

همه فراز و فرودهای رضا میرکریمی

سیدرضا میرکریمی بهترین کارگردان طیفی است که در سینمای ایران به عنوان طیف مذهبی شناخته می‌شوند. کارگردانانی که به سینما آمدند تا از مفاهیم دینی در سینما صحبت کنند و یا از ارزش‌های نظام در قالب سینما دفاع کنند.
رویداد۲۴سیدرضا میرکریمی بهترین کارگردان طیفی است که در سینمای ایران به عنوان طیف مذهبی شناخته می‌شوند. کارگردانانی که به سینما آمدند تا از مفاهیم دینی در سینما صحبت کنند و یا از ارزش‌های نظام در قالب سینما دفاع کنند.

سید رضا میرکریمی در کنار کمال تبریزی، مجید مجیدی، ابراهیم حاتمی‌کیا، رسول ملاقلی‌پور، سیف‌الله داد، شهریار بحرانی، جمال شورجه، احمدرضا درویش و... در این طیف قرار می‌گیرد.

میرکریمی موفق‌ترین کارگردان این طیف است. تداوم منطقی در کار‌هایش و ساخت فیلم‌هایی که به لحاظ سینمایی همگی قابل بررسی هستند او را موفق‌ترین کارگردان این طیف از بچه‌های سینما بدل کرده است.

آخرین موفقیت میرکریمی کسب سه جایزه از جشنواره فیلم مسکو است. به علت این موفقیت نگاهی خواهیم انداخت به کارنامه یکی از موفق‌ترین کارگردانان سینمای ایران و فیلم‌ها و کلیدواژه‌های مهم سینمای او را بررسی خواهیم کرد.

زندگی نامه
سیدرضا میرکریمی در سال ۱۳۴۵ در زنجان به دنیا آمد. پدرش نظامی بود و او از‌‌ همان کودکی به تمام شهرهای ایران سفر کرد. در دانشگاه گرافیک خواند.

میرکریمی در یادداشتی از حضورش در کلاس‌های استاد مرتضی ممیز حرف زده. از این‌که زمانی قرار بوده طرحی برای استاد بکشند و به کلاس ببرند و میرکریمی که یک دهم امکانات هم‌کلاسی‌هایش را هم نداشته با ترس و لرز و تنها با یک جعبه مداد رنگی طرحی را آماده می‌کند و به کلاس استاد می‌برد.

روز موعود فرا می‌رسد و میرکریمی با ترس و لرز به کلاس استاد می‌رود. استاد از تک تک دانشجویان می‌خواهد طرح‌هایشان را بیاورند و استاد تک‌تک طرح‌ها را بدون هیچ شفقتی رد می‌کند.

تا این‌که نوبت به میرکریمی می‌رسد. او طرحش را نزد استاد می‌برد و استاد زیرلب می‌غرد که: «یه کارایی کردی تا هفته بعد تکمیلش کن» این اولین تشویق برای میرکریمی در طول فعالیت هنری‌اش بود. 

با خواندن همین خاطره می‌توان به شرم و نجابت و بی‌عقده بودن کریمی پی برد. و از همین خاطره می‌توان فهمید که خواندن گرافیک چقدر به او در شناخت تصویر کمک کرده است تا بعد‌ها بتواند میزانسن‌هایی چنان پیچیده را به سرانجام برساند.
 
میرکریمی فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۶۶ و با ساخت فیلم‌های کوتاه شانزده میلی‌متری آغاز کرد و بعد به تلویزیون رفت و دو سریال آفتاب و عزیز خانوم و بچه‌های مدرسه همت را برای کودکان و نوجوانان ساخت که دومی به شدت مورد توجه قرار گرفت.
 
سادگی و صمیمیت جاری در آن مدرسه شبانه‌روزی و نگاه مشفقانه و مشتاقانه میرکریمی به تک‌تک بچه‌ها سریال را بدل به اثری به یادماندنی کرد. هنوز آن قسمتی که محرم بسیم به عنوان پدر بیوک به مدرسه آمد و کنار بچه‌ها ماند و بچه‌ها را مفتون خودش کرد از یاد نرفته است.

حضوری که چنان گرم و گیرا بود که وقتی پدر بیوک فوت کرد ناگهان بغضی گلوی بینندگان را فشرد. بغضی که نشانگر موفقیت میرکریمی در این سریال بود. میرکریمی از‌‌ همان اولین کارش طعم موفقیت را چشید.

با «کودک و سرباز» پروانه زرین جشنواره کودک و نوجوان، جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره آسیاپاسفیک، بالن نقره‌ای جشنواره سه قاره نانت، کفش طلایی جشنواره زلین و فیل نقره‌ای جشنواره بین‌المللی کودک هند را تصاحب کرد.

با «زیرنورماه» موفقیت‌هایش را تداوم بخشید و یکی از جنجالیترین فیلم‌های بعد از انقلاب را درباره روحانیت ساخت. با این فیلم جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم فجر، جایزه دو هفته منتقدان کن، لوح بهترین کارگردانی و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره توکیو، جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بیروت، طاووس نقره‌ای جشنواره دهلی‌نو و بهترین فیلم جشنواره بین‌المللی کوآلالامپور را به دست آورد.

فیلم بعدی میرکریمی «اینجا چراغی روشن است» جایزه بین‌المذاهب جشنواره فجر، سیمرغ بلورین جشنواره فجر، جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره آسیا پاسفیک و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بالی را برای او به ارمغان آورد.

«خیلی دور، خیلی نزدیک» جایزه بهترین فیلم از جشنواره فجر، بهترین فیلم از جشن خانه سینما و بهترین فیلم از انجمن منتقدان را به دست آورد و در کنار این جوایز جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کلکته را نیز کسب کرد.با ساخت به همین سادگی میرکریمی فضای متفاوتی را نسبت به کارهای دیگرش تجربه کرد. 

این فیلم برنده سیمرغ بلورین فیلمنامه و کارگردانی بخش آسیا جشنواره فجر شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش مسابقه را نیز به‌دست آورد. همچنین جایزه گئورگ مقدس جشنواره مسکو هم به این فیلم تعلق گرفت.

فیلم بعدی میرکریمی یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران و شاید بهترین فیلم او بود. «یه حبه قند»، بهترین فیلم جشنواره ابن عربی شد و دیپلم افتخار جشنواره گرانادا و بهترین فیلم جشنواره مسلمانان کازان را هم به دست آورد.

امروز تجربه متفاوتی نسبت به یه حبه قند برای میرکریمی بود که جوایز زیادی هم کسب کرد. بهترین فیلم و جایزه مردمی جشنواره رباط، جایزه سپاس سیگینیس جشنواره بین‌المللی واشنگتن، برنده جایزه مردمی و الحمرا برنز جشنواره گرانادا سینز دل سور و جایزه مردمی و بهترین فیلم جشنواره فیلم‌های شب‌های سیاه. آخرین فیلم میرکریمی دختر بود که باز هم با موفقیت همراه شد و سه جایزه اصلی جشنواره مسکو شامل جایزه بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و جایزه سینه‌فونداسیون را کسب کرد.بعد از بررسی افتخارات می‌رکریمی کارنامه فیلم‌سازی او را فیلم به فیلم بررسی می‌کنیم.

کودک و سرباز
اولین فیلم بلند میرکریمی یادآور سینمای کیارستمی و سینمای موسوم به کانونی است. داستانی با محوریت شخصیتی کودک که در دل طبیعت اتفاق می‌افتد و با نگاهی انسانی سعی در بررسی رابطه ساده جوان سرباز و کودک مجرم داشت.

حضور نابازیگران در این فیلم یکی دیگر از شباهت‌های این فیلم با آثار کیارستمی بود. فیلم صرفاً یک شروع مناسب برای کارگردانی آینده‌دار است. اثری است که به جز شباهت با فیلم‌های کیارستمی دست‌آورد دیگری برای میرکریمی ندارد و نمی‌توان با دیدن این فیلم آینده کارگردان جوانش را پیش‌بینی کرد. هرچند که فیلم از لحظات خوب خالی نیست و کارگردانش نگاهی انسانی به سوژه و داستان دارد.

اما ریتم فیلم به شدت کند و مصالح داستانی آن اندک است. کودک و سرباز در ‌‌نهایت یک شروع متعادل برای میرکریمی است. شروعی که به فیلم‌های درخشانی ختم شد.

زیرنورماه
میرکریمی بعداز کودک و سرباز به سراغ موضوعی حساسیت‌برانگیز رفت. موضوعی با محوریت روحانیت که داستانش را نزدیک خطوط قرمز تعریف می‌کرد. داستان شک سید حسن طلبه ساده‌دل و خوش طینت بعد از برخورد با جمعی از فقرای شهر داستانی نبود که بشود به راحتی تعریفش کرد.

اما میرکریمی با نجابت ذاتی خودش داستان را به سمت و سویی برد که علاوه بر نقد شرایط اجتماعیشان روحانیت نیز حفظ شود. در پایان فیلم شک سید حسن به یقین بدل می‌شود و او لباس روحانیت را به تن می‌کند. لباسی که به قول دوست سید حسن لباس کار است و نه آسایش. خیلی‌ها با توجه به این‌که تهیه کننده این اثر با فیلم مارمولک مشترک بود، زیرنورماه را ورسیون درام مارمولک می‌دانستند. اما، زیرنورماه به خودی خود و مستقلاً اثری بود گیرا و نجیب که می‌رکریمی را به عنوان فیلم‌سازی صاحب سبک معرفی کرد.

اینجا چراغی روشن است
اینجا چراغی روشن است با هر متر و معیاری یک عقب‌گرد کامل برای میرکریمی بود. در سال‌هایی که ساخت آثار معناگرا با گرایشات عرفانی بدل به یک مد فراگیر در سینمای ایران شده بود می‌رکریمی هم نمونه‌ای از این آثار را ساخت و ارائه کرد. اثری انتزاعی و کلیشه‌ای که چیزی به کارنامه رضا می‌رکریمی اضافه نمی‌کرد. اینجا چراغی روشن است پر است از المان‌های آثار معناگرا از جوان عقب‌مانده ساده دل بگیر تا ارواح مردگان و قدرت جوان ساده دل در حل مشکلات مردم. تمام این ویژگی‌ها یک‌راست از کلیشه‌های رایج این فیلم‌ها به فیل می‌رکریمی منتقل شده بود. علی‌رغم تمام تلاش‌های می‌رکریمی اینجا چراغی روشن است بدل به یک اثر ضعیف شد. اثری که نه چیزی به کارنامه می‌رکریمی اضافه می‌کرد و نه دارای بداعت و تازگی آثار قبلی او بود.

خیلی دور، خیلی نزدیک
بهترین فیلم میرکریمی و یکی از بهترین آثار دینی سینمای ایران. فیلمی باشکوه و قدرتمند که داستان کلاسیکش را به زیبا‌ترین شکل ممکن تعریف می‌کرد. داستان یک متخصص مغز و اعصاب بی‌اعتنا به دین که در جست‌و‌جوی پسر بیمارش به سفر می‌رفت.

سفری که جدای از نمود بیرونی‌اش به سفری درونی برای کسب ایمان بدل می‌شد. فیلم آنقدر دقیق جزئیات خود را در بافت داستان قرار می‌داد که می‌توانیم مدت‌ها درباره این جزئیات حرف بزنیم.

داستان فیلم منزل به منزل پیش می‌رفت و در سیری دقیق دکتر عالم را به خدا نزدیک‌تر می‌کرد. نگاه زیبای می‌رکریمی به امر قدسی در این فیلم در اوج خودش قرار دارد. نقطه اوج فیلم آخرین سکانس آن است. جایی که دستی از غیب به کمک دکتر عالم می‌آید تا او را نجات دهد. برای اولین بار ما با فیلمی طرف هستیم که بدون ذره‌ای شعار مفهوم ایمان را به تماشاگر منتقل می‌کند. فیلمی که چنان نقطه اوجی را برای سینمای دینی ایران رقم زد که عبور از آن غیرممکن می‌نماید.

به همین سادگی
به همین سادگی از هر نظر نقطه مقابل خیلی دور، خیلی نزدیک است. اثری خلوت و متمرکز بر روی یک شخصیت محوری که داستانش را مبتنی بر خرده پیرنگ روایت می‌کند. تفاوت مهم دیگر فیلم با آثار قبلی میرکریمی زنانه بودن فضای اثر است. فیلم داستان زنی خانه‌دار بنام طاهره است که در زندگی روزمره خود احساس پوچی می‌کند و به همین دلیل قصد ترک خانه را دارد. 

فیلم با تمرکز بر جزئیات روزانه زندگی طاهره پیش می‌رود بدون آن‌که اوج و فرود خاصی داشته باشد. به جای یک داستان کلاسیک و پرحادثه با داستانی پر از خرده پیرنگ طرف هستیم که قرار است بازتابی از حالات روحی طاهره باشد. میرکریمی در پروراندن شخصیت زن فیلم بسیار موفق است.

او، جزئیات زندگی یک زن خانه‌دار را به دقیق‌ترین شکل ممکن ترسیم می‌کند و لحظه لحظه ملالی را که در زندگی این زن جاریست نشانمان می‌دهد.

تصمیم نهایی زن به ماندن و نرفتن ناشی از دیدگاه دینی فیلم‌ساز است. زن در پایان فیلم و در کش‌مکش تصمیم‌گیری برای رفتن، ماندن را انتخاب می‌کند. او در پایان به قدرتی می‌رسد که سعادت را در رضای خداوند و تسلیم بودن برابر تصمیم و تقدیر الهی می‌بیند. رضایی که نشانگر جایگاه والای این زن در زندگی اطرافیان اوست.

یه حبه قند
دومین شاهکار میرکریمی حاصل دل‌تنگی‌های کارگردان برای گذشته‌ای از دست رفته است. گذشته‌ای پر از خوشی، سعادت و شورزندگی که جایش را به سردی و کرختی زندگی ماشینی داده است.

آن خانه بزرگ و زیبا تمثیلی است از دنیایی حالا نوستالژیک که به تاریخ پیوسته است. فیلم روایت‌گر دورانی است که خانواده کلی منسجم بود که در مصیبت‌ها و خوشی‌ها کنار هم می‌ماندند و پای تمام مصائب هم می‌ایستادند. 

نگاه شاعرانه فیلم‌ساز به جزئیات این زندگی فیلم را بدل به ضیافتی از نور و رنگ کرده است. اثری در بالا‌ترین سطوح فنی سینمای ایران که مغرضانه از نظر هیئت داوران جشنواره فجر آن سال دور ماند.

اثری که شبیه آلبوم عکسی است که بیننده را به سوی گذشته نه چندان دور اما زیبایی می‌برد که حالا از بین رفته است. به نظر می‌رسد در پایان فیلم پسند در خانه می‌ماند و به خارج نمی‌رود. پسند می‌ماند تا آن خانه همچنان پایدار باقی بماند و خانواده محوری برای بازگشت به دیار خود داشته باشد. یه حبه قند چنان بزرگ و چنان متفاوت است که بدیلی در سینمای ایران ندارد. اثری به غایت شریف و چشم‌نواز که ما را به سفری دور و دراز و رویایی می‌برد.

امروز
بازگشت میرکریمی به دنیای به همین سادگی. فیلمی خلوت و کم شخصیت که باز هم با تاکید بر داستان‌ک‌ها و خرده‌پیرنگ‌ها پیش می‌رود.

یونس قهرمان فیلم راننده تاکسی ساده‌ای است که مجبور می‌شود زن حامله‌ای را به بیمارستان برساند و به او کمک کند. یونس فیلم در برابر تمام اتهامات فقط سکوت می‌کند. سکوتی که از دیدگاه مادی بیننده احمقانه جلوه خواهد کرد. اما این سکوت باری عرفانی دارد.

این سکوت برای یونس حکم تطهیر را دارد. تطهیری که او را به رستگاری پایان فیلم می‌رساند. اگر یونس حرف بزند دیگر کارش و تلاشش ارزشی نخواهد داشت. او نمی‌خواهد آبروی زن قصه را ببرد. او از گذشته زن نمی‌پرسد و توضیحی نمی‌خواهد او آن‌جاست که کمک حال زن باشد. او وسیله است.

مردی تنهاست که آمده تا فرشته نجات زن باشد و با سکوتش برای زن تنهای قصه آرامش به ارمغان بیاورد. حضور و نگاه گیرای پرستویی در کنار میزانسن دقیق و داستان پر جزئیات، امروز را بدل به فیلمی گرم و گیرا می‌کند. فیلمی که پرده پوشانه از حسی بزرگ حرف می‌زند. از حس تسلیم و بندگی.

دختر
دختر که به تازگی در جشنواره مسکو سه جایزه کسب کرده اجتماعی‌ترین فیلم میرکریمی است. فیلمی ساده با داستانی یک خطی که شاید هر کارگردانی را از ساخت چنین اثری منصرف کند. اما میرکریمی همین داستان ساده را با فضاسازی درخشانش بدل به اثری جذاب می‌کند.

فیلم جایی میان سایر آثار میرکریمی قرار می‌گیرد. هم به اندازه خیلی دور، خیلی نزدیک داستان‌گو است و هم به اندازه به همین سادگی و امروز مبتنی بر فضاسازی است. میرکریمی در دختر به دنبال آشتی سنت با مدرنیته است. به دنبال این است که بین پدر سنتی و دختر امروزی باب گفت‌و‌گو را بگشاید.

در این‌جا هم سفر نقش مهمی را در تحول آدم‌ها ایفا می‌کند. این سفر باعث می‌شود تا پدر سنتی از پیله خود بیرون بیاید و با واقعیت‌ها و خواسته‌های دخترش آشنا شود. این آشنایی آقای عزیزی را دچار تحول می‌کند. تحولی که او را به تعادل باز می‌گرداند. تعادلی که لازمه یک رابطه درست است و ترمیم این رابطه آغاز گفت‌و‌گو است.

فیلم‌ها و سینمای میرکریمی را با چند کلیدواژه می‌توان شناخت. واژگانی که هربار و در هر فیلم می‌رکریمی به سراغ آن‌ها رفته و شمای جدیدی از این واژگان به تماشاگر ارائه داده است. واژگانی که مبین زیست جهان خالق آثارشان هستند.

سفر
شخصیت‌های میرکریمی درحال سفر هستند. این سفر‌ها گاهی نمود بیرونی دارد، مثل دختر و خیلی دور، خیلی نزدیک و گاهی رنگ و بویی درونی به خود می‌گیرد مثل به همین سادگی و امروز. علت این سفر‌ها نقب زدن شخصیت‌ها به درون خودشان است.

آن‌ها در طی این سفر‌ها، نگاهی مجدد به درون خودشان می‌اندازند. نگاهی که باعث تغییر دیدگاه شخصیت‌ها نسبت به خود و پیرامونشان می‌شود. دکتر عالم در طی سفرش به شناخت جدیدی از هستی می‌رسد. سفر آقای عزیزی باعث می‌شود تا او نگاه دیگری به خانواده‌اش و جامعه اطرافش بیاندازد.

کاووش درونی طاهره و گشت زدنش در متروپلیسی بنام تهران باعث می‌شود به درک جدیدی از زندگی زناشویی دست پیدا کند و سفر درونی یونس در امروز باعث می‌شود نفس او تزکیه پیدا کند و تطهیر شود. مضمون سفر در یه حبه قند رنگ و بویی نوستالژیک و تاریخی به خود می‌گیرد. به طوری که تماشاگر را به گذشته‌ای پرخاطره می‌برد. جایی همین حوالی. به دل تاریخ و در طی این سفر در دل تاریخ است که از گذشته‌ای زیبا برای او حرف می‌زند.

سنت
سنت‌گرایی گاهی به عنوان اتهام و گاهی به عنوان ویژگی به میرکریمی نسبت داده می‌شود. میرکریمی دلبسته سنت‌ها است و در فیلم‌هایش از آن دفاع می‌کند. او اعتقاد راسخی به ریشه‌های ایرانی/اسلامی جامعه ایران دارد و سعی می‌کند در آثارش درباره آن‌ها صحبت کند. حمید بعد از کندن زیرزمین آن خانه قدیمی به جای پیداکردن نسخ خطی قدیمی به ریشه درخت تناور داخل حیاط می‌رسد. طاهره به همین سادگی برای حفظ نهاد خانواده از خواسته‌اش می‌گذرد. سنت اما برای می‌رکریمی در دیالوگی مدام با مدرنیته قرار می‌گیرد و این دیالوگ دو طرفه باعث می‌شود تا هریک از دیگری تاثیر بگیرد. سنت‌گرایی می‌رکریمی به ضدیت با مدرنیته نمی‌انجامد بلکه باعث همجواری صلح‌آمیز این دو مفهوم با یکدیگر می‌شود. می‌رکریمی دشمن مظاهر زندگی مدرن نیست، بلکه دل‌بسته سنت‌هاست.

شخصیت‌های فیلم‌های میرکریمی انسان‌هایی هستند راضی و قانع. مردمی که به وجود خدا واقف هستند یا واقف می‌شوند. آن‌ها تسلیم اراده پروردگارند و راضی به رضای او. یونس در فیلم امروز راننده‌ای است تنها که از چیزی که هست راضی است. طاهره زن خانه‌داری است که مانند یک مادر برای پیشرفت خانواده‌اش از خواسته‌اش صرف‌نظر می‌کند و به وضع موجود راضی می‌شود.

شخصیت‌های یک حبه قند خانواده‌ای خوشحال و قانع هستند که برایشان یک عروسی ساده سروری بی‌پایان است. این قناعت و بندگی ریشه اصلی تمام آثار می‌رکریمی است. آدم‌های آثار می‌رکریمی قبل از هر چیز بنده خدا هستند و به این بندگی راضی. رضایتی که عمیقاً درونی است و از باور شخصیت‌ها نشات می‌گیرد.

دیالوگ
میرکریمی به دیالوگ اعتقاد راسخی دارد. فیلم‌های میرکریمی پر است از گفت‌و‌گو میان دو مفهوم. گفت‌و‌گو میان انسان و هستی در خیلی دور، خیلی نزدیک. گفت‌و‌گو میان سنت و مدرنیته در یه حبه قند. گفت‌و‌گو با درون خود در امروز و به همین سادگی و گفت‌و‌گو میان نسل قدیم و نسل جدید در دختر. 

ارتباط میرکریمی با مفاهیم ارتباطی یک سویه نیست. او اهل مونولوگ نیست. بلکه او با مفاهیم پرچالش اطرافش وارد گفت‌و‌گویی دو سویه می‌شود گفت‌و‌گویی که لزوماً به نتیجه نمی‌انجامد اما باعث ایجاد تفاسیر مختلفی می‌شود که راه را برای تفکر باز می‌گذارد. این یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای میرکریمی به عنوان کارگردان است.

خدا
مهم‌ترین عنصر فیلم‌های میرکریمی خداست. فیلم‌های میرکریمی خلاصه‌‌ همان دو کلمه‌ای است که عالم ربانی سیدرضا بهاءالدینی به زبان آورده بود: خدا هست.

در فیلم‌های میرکریمی هر لحظه حضور خدا را حس می‌کنیم. خدایی رئوف و کریم که جز خیر بندگانش نمی‌خواهد. خدایی که همه ما به عنوان بنده به او نیاز داریم. خدایی که یار و یاور است. خدایی که دست می‌شود و دست دکتر عالم را می‌گیرد. خدایی که یونس را وسیله قرار می‌دهد تا به یاری آن زن جوان بشتابد.

خدایی که حافظ خانواده است و پسند را برای خانواده حفظ می‌کند. خدایی بزرگ که قابل دسترس است. خدایی که حس می‌شود. خدایی که همه جاهست. درست مثل شعر زیبای سهراب سپهری: و خدایی که در این نزدیکی است/لای این شب‌بوها/پای آن کاج بلند

میرکریمی قبل از آن‌که فیلم‌سازی بزرگ یا هنرمندی چیره دست باشد بنده خوب خداست. بنده خوبی که می‌داند خدا هست و بودنش مایهٔ رضایت قلبی است. این مقام و مرتبه بالا‌تر از هر چیزی است. بنده خدا بودن بالا‌ترین ارزش‌هاست...


نظرات شما