رویداد۲۴فارین پالیسی در یادداشتی به قلم آرون دیوید میلر و ریچارد سوکولسکی نوشت: «مردی که واشنگتن را اداره میکرد: زندگی و زمانه جیمز بیکر»، کتابی است که اخیرا توسط دو روزنامهنگار به نامهای پیتر بیکر و سوزان گلاسر، نوشته شده است. کتاب فوق دورانی از واشنگتن را به تصویر میکشد که مصالحه سیاسی و معامله بین جمهوری خواهان و دموکراتها امری ممکن و مطلوب بود. همچنین ماجرای یک وزیر خارجه بزرگ را در دورانی روایت میکند که آمریکا برای آخرین بار در جهان مورد احترام، تحسین و حتی ترس بوده است.
امروز آن دنیا از بین رفته است. اینکه دوران رهبری آمریکا دوباره بازگردد یا یک شخصیتی مثل بیکر یا هنری کیسینجر در کاخ سفید باشد به نظر بعید میرسد. با این حال همانطور که جو بایدن و آنتونی بلینکن، گزینه وی برای تصدی وزارت امور خارجه، آماده ورود به کاخ سفید میشوند تا در دنیای بی رحم امروز، آمریکا را هدایت کنند، لازم است به خود یادآوری کنیم که چه چیزی از یک نفر، وزیر خارجهای بزرگ میسازد. شاید هم باید پرسید که چرا لزوما هم برای انجام کارهای بزرگ به یک بیکر یا یک کیسینجر احتیاج نیست. امروز شاید تنها نیاز کشور داشتن یک دیپلمات ارشد با استعداد و متعهد در کمک به آمریکا برای بازگرداندن جایگاه دیپلماتیک خودش است.
بیشتر بخوانید: آیا "بلینکن" طرفدار بازگشت فوری به برجام است؟
نخست باید اشاره کرد که هم کیسینجر و هم بیکر مورد احترام و اطمینان روسای جمهور خود بودند. روسای آنها سیاست خارجی را درک میکردند و میتوانستند استراتژی را تبیین و کشور را در سیاست بینالملل فرماندهی کنند. دوستی مادام العمر بیکر با رئیس جمهور جورج اچ دبلیو بوش در تاریخ آمریکا بی نظیر بود. یکی از ما در سال ۲۰۰۶ با رئیس جمهور سابق مصاحبه کردیم، وی در جریان آن مصاحبه صریحاً اظهار داشت که انتخاب بیکر، که وی او را یک تاجر سرسخت توصیف میکرد، تصمیمی فوق العاده درست بوده است. روابط کیسینجر با رئیس جمهور ریچارد نیکسون پیچیده و رقابتیتر بود و او اختیارات زیادی به کیسینجر داده بود. در واقع، در پی رسوایی واترگیت، به ویژه در دوران «دیپلماسی رفت و برگشتی» خاورمیانه پس از ۱۹۷۳، کیسینجر به برکت نیکسون به طور موثر سیاست خارجی آمریکا را اجرا میکرد. این اقدام اطمینان ایجاد کرده بود که آمریکا به دلیل رسوایی داخلی تضعیف نشده است. برای متحدان و دشمنان آمریکا، تنها ۵ دقیقه زمان لازم است تا دریابند که روابط بین رئیس جمهور و وزیر خارجهاش چگونه است، یعنی آیا وزیر امور خارجه با اقتدار در برابر رئیس جمهور صحبت میکند یا خیر.
دوم، برترین دیپلمات کشور باید طرز تفکر و مهارت یک مذاکره کننده خبره را داشته باشد. کیسینجر و بیکر به خوبی میدیدند که چگونه قطعات دیپلماسی در کنار هم قرار میگیرند. آنها هر دو در درک مواضع طرف مقابل و همچنین در درک نیازهای سیاسی، آسیب پذیریها و منافع حیاتی کشورشان مهارت داشتند. این دور وزیر امور خارجه همچنین فهمیدند که مذاکرات زمانی موفقیت آمیز است که هر دو طرف مطمئن شوند پیروز شدهاند. وزرای کارآمد دولت نمیتوانند ایدئولوگهایی باشند که دیدگاهشان برای مذاکره از آن نشات بگیرد.
هنگامی که کیسینجر و بیکر احساس میکردند که یک معامله امکان پذیر است، سرسختی آنها در ادامه کار زبانزد بود. بیکر برای کنفرانس صلح مادرید ۹ سفر انجام داد. کیسینجر ۳۰ روز تمام برای به نتیجه رساندن توافقنامه اسرائیل و سوریه در سال ۱۹۷۴ در سفر بود. آنها همچنین فهمیدند که چه موقع باید ماجرا را به کلی رها کنند، به عنوان مثال بیکر یک بار در میانه جلسه با حافظ اسد، رئیس جمهور سوریه، تهدید کرد که مذاکرات را ترک میکند یا در سال ۱۹۷۵، وقتی کیسینجر تهدید به بازبینی مجدد روابط با اسرائیل کرد، امری که اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل را مجاب به توافق کند.
سوم، کیسینجر و بیکر البته خوش شانس هم بودند. هر چقدر مهارتهای دیپلماتیک آنها فوق العاده بوده باشد، بدون برخی از بحرانها یا فرصتهای بزرگ، آنها نمیتوانستند موفق شوند، پس میشود بخشی از این موفقیت را به حساب بخت و اقبال آنها بگذارید. حمله مصر به اسرائیل در سال ۱۹۷۳ به کیسینجر فرصت خوبی برای نقش آفرینی داد. حمله صدام حسین رهبر عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ این فرصت را به بوش و بیکر داد تا اجلاس مادرید را برای پیشبرد اهداف صلح در خاورمیانه سازماندهی کنند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در همان سال موفقیت بیکر را در مدیریت اتحاد آلمان، آن هم بدون هیچ بحرانی تسهیل کرد. البته نکته این است که، وقتی لحظات حساس فرا میرسید، آنها میدانستند که چگونه از این فرصت استفاده کنند.
هنگامی که ما دو نفر در دفتر برنامه ریزی سیاستهای وزارت امور خارجه برای جورج پی شولتز به عنوان یکی از وزرای امور خارجه بزرگ تاریخ آمریکا کار میکردیم، او معمولاً نقش خود را به نگهبان باغ دیپلماسی تشبیه میکرد. وی از این استعاره برای توصیف تلاش خستگی ناپذیر و گاه حتی بی حاصل برای ایجاد روابط سودمند با کشورهای خارجی برای پیشبرد منافع آمریکا استفاده میکرد. شولتز مانند کیسینجر و بیکر فهمید که دیپلماسی موثر به جلب اعتماد، ایجاد سرمایه برای مذاکره با رهبران خارجی، دانستن زمان و نحوه استفاده از اهرم فشار و درک فرهنگ، تاریخ، جغرافیا، ایدئولوژی و ویژگیهای رهبران مقابل بستگی دارد.
بلینکن در حالی که خود را برای پیوستن به دولت بایدن آماده میکند، برای دستیابی به شغل شماره یک در حوزه دیپلماسی کشور باید تلاش زیادی داشته باشد: دور نگه داشتن آمریکا از مشکلات خارجی، به طوری که رئیس جمهور جدید بتواند تمام وقت، انرژی و سرمایه سیاسی خود را بر روی رفع مشکلات آمریکا در داخل بگذارد جزو اصلیترین مسئولیتهای پیش روی بلینکن است. برای این هدف او باید مهارت بالایی داشته باشد، روند مشورت را بفهمد، تجربه پیمایش در واشنگتن و جهان را داشته باشد و تعهد عمیق رئیس جمهور را برای بازگرداندن جایگاه رهبری آمریکا در جهان منعکس کند.
خبر خوب این است که بلینکن به صورت بالقوه دارای بسیاری از این ویژگیها است و همچنین ویژگیهای مثبتر دیگری که او را از سلفاش، پمپئو متفاوت میکند. او یک شخصیت عمل گرایانه و محتاط دارد ضمن اینکه از مهارتهای ارتباطی و اجماع سازی خوبی هم برخوردار است. این ویژگیها به او کمک میکند تا مشکلات را از بایدن دور نگه دارد.
هرچند ممکن است برای بلینکن خبر بدی به نظر برسد که امروز مشکلاتی که آمریکا را از چین و روسیه جدا کرده بسیار عمیق است و این مشکلات نمیتواند از طریق تغییر سیاست سریع یا معاملات بزرگ حل شود. همانطور که اخیراً رابرت منینگ، نوشت، این مشکلات فقط از طریق یک چارچوب و تنها برای همزیستی رقابتی میتوانند مدیریت شوند. پیشرفت در زمینه گرم شدن کره زمین و واکنش به همه گیری کرونا به کار دیپلماتیک ماهرانهای نیاز دارد، اما جان کری وزیر امور خارجه پیشین، مسئول جدید آب و هوا، مسئول مجموعه تغییرات اقلیمی خواهد بود و سایر نهادها نقش اصلی را در بهبود همکاریهای بین المللی در زمینه بهداشت جهانی بازی میکنند. دستیابی به موفقیت سریع در روابط آمریکا و کره شمالی هم بسیار بعید است. در بهترین حالت، او میتواند امیدوار باشد که روند ایجاد اعتماد متقابل را برای ایجاد یک زمینه بلند مدت جهت توافق نامههای مربوط به کنترل تسلیحات و اقدامات برای افزایش امنیت در شبه جزیره کره آغاز کند.
در مجموع مخاطرات امروز بسیار زیاد است، اما ثمره حل آنها نیز چشمگیر خواهد بود. ریسک و خطرها بالاست، اما نتایج مثبت آن هم ممکن است زیاد باشد. ناکامی دولت بایدن در رسیدن به توافق هستهای با ایران مسئلهای که میتواند ضربهی حیثیتی سنگینی به دولت بزند و از سوی دیگر برنامهی داخلی بایدن را در ماههای نخست با مشکل مواجه کند. باتوجه به سرنوشت توافق هستهای ۲۰۱۵، فردی که سعی کند توافق هستهای دیگری با ایران منعقد کند، به مثال فردی میماند که هم ثواب میکند، هم کباب میشود، اما با این همه، وزرای خارجه خوب همین کارها را میکنند.