رویداد۲۴ ادبیات داستانی معاصر ایران پر از آثاری است که نباید خواندنشان را از دست داد. هر کدام از این آثار تاثیری شگرف بر همنسلان خود و نسلهای بعدی جامعه داشتهاند و روایتهای تازهای را ارائه دادهاند. در این مقاله ما تنها به معرفی چهار اثر درخشان بسنده کردهایم، اما دنیای شاهکارهای ادبیات معاصر ایران بسیار وسیع است و خواندنی. آن را از دست ندهید.
1. جای خالی سلوچ
«مرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچهها هنوز در خواب بودند: عباس، ابراو، هاجر. مرگان زلفهای مقراضی کنار صورتش را زیر چارقد بند کرد، از جا برخاست و پا از گودی دهنه در به حیاط کوچک خانه گذاشت و یک راست به سر تنور رفت. سلوچ سر تنور هم نبود. شبهای گذشته را سلوچ لب تنور میخوابید. مرگان نمیدانست چرا؟ فقط میدید که سر تنور میخوابد. شبها دیر، خیلی دیر به خانه میآمد.»
اینها جملات آغازین رمان بی نظیر «جای خالی سلوچ» نوشته محمود دولت آبادی است که سال 1358 برای اولین بار منتشر شد و تا به همین امروز بارها و بارها تجدید چاپ شده است. شاهکاری که علاوه بر زبان فارسی به زبانهای هلندی، آلمانی، انگیسی، ایتالیایی و فرانسوی هم ترجمه و مورد اقبال جهانیان واقع شده است.
رمان روایت خانوادهای است که یک روز صبح متوجه میشوند مردشان، سلوچ، رفته است. حالا مرگان میماند و فرزندانش و فقر و تلاشی که برای نجات خانوادهاش و از هم نگسستن آن میکند. این رمان را دولت آبادی طی دو ماه و 10 روز نوشت و ایده آن در دوران زندان به ذهنش رسیده بود. حاصل آن ایده و آن نوشتن کتابی شد که تکتک تصاویر آن در ذهن خواننده حک میشوند و اگر کتاب را برای سالها کنار گذاشته باشد و دوباره باز کند، با خواندن چند سطر اول کمکم داستان در ذهنش جان بیشتری خواهد گرفت. پیشنهاد ویژه میکنیم که خواندن جای خالی سلوچ را به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی معاصر ایران از دست ندهید.
2. شازده احتجاب
نمیشود پیگیر آثار درخشان ادبیات داستان معاصر باشید؛ اما سراغ شازده احتجاب نروید. شازه احتجاب را به نوعی مهمترین اثر هوشنگ گلشیری میدانند. رمانی در کمتر از 120 صفحه که درباره یکی از بازماندگان دوران شازدهها روایت میشود. روایت داستان با جریان سیال ذهن پیش میرود و خواننده ناگهان به خودش میآید در حالی که در اتاق تاریک شازده احتجاب در برابر تابلو عکسهای خانوادگی قدیمی او قرار دارد، به دل عکسها وارد میشود، قصهها را میشنود و دوباره با صدای سرفه شازده به زمان حال برمیگردد.
«پدر بزرگ فراش را میفرستد. معتمد میرزا را میبرند توی ارک، توی سیاهچال. اما هر چه میگردند نه فخر النسا را پیدا میکنند نه خانم جان را. هر چه اشیای قیمتی بوده به غارت میبرند. خانه را هم مهر و موم میکنند.پدر بزرگ حتما فهمیده که خانم جان برای عرض حال به پایتخت میرود. دم دروازهها آدم میگذارد. اما خانم جان با یک خر کرایهای و یک نوکر از بیراهه میرود پایتخت. فخر النسا را هم با خودش میبرد...» جریان سیال ذهن موجود در رمان شازده احتجاب یکی از عناصر گیرای این داستان عجیب را شکل میدهد که میتواند برای خواننده بسیار جذاب باشد.
3. بوف کور
صادق هدایت قطعا نابغهای بود که دنیای ادبیات مدرن او را خیلی زود از دست داد؛ اما آثار او از جمله مشهورترین رمانش، بوف کور، برای نسلهای بعد باقی ماند تا نبوغ او را به همگان نشان دهد. بوف کور در سال 1315 در هند منتشر شد و بعد از مدتی به زبانهای مختلفی مثل انگلیسی و فرانسوی هم چاپ شد و علاقمندان زیادی از جمله چهرههای مطرح دنیای ادبیات دوران را به خودش جلب کرد. این کتاب روایت مردی است نقاش که روی قلمدانها نقاشی میکشد و این نقاشی همیشه با یک طرح ثابت است.
طرح دختری با لباس سیاه که یک شاخه نیلوفر آبی در دست دارد و آن را به سمت پیرمردی گرفته است. همه چیز روی قلمدان اتفاق میافتد تا اینکه روزی راوی از سوراخ دیوار اتاقش متوجه منظرهای عجیب میشود؛ او دختر جوانی را میبیند که گل نیلوفری در دست دارد و آن را به سمت پیرمردی که زیر درخت سروی نشسته است، گرفته. تصویری که بیشتر به رویا شباهت دارد تا واقعیت؛ اما به قدری زیبا در هم تنیده و نوشته شده است که خواننده را مسحور خودش خواهد کرد.
بسیاری رمان بوف کور صادق هدایت را رمانی سوررئال یا فرا واقعی میدانند که در نوع و زمان خود بی نظیر است. همین رمان است که به عنوان مبدا داستان نویسی مدرن ایران در نظر گرفته میشود و نام هدایت را در کنار بزرگ علوی و صادق چوبک به عنوان پدر داستان نویسی نوین مطرح میکند. پیشنهاد ویژه ما این است که اگر تا به امروز این کتاب فوق العاده را نخواندهاید، زمان را از دست ندهید و سراغ کتاب صوتی بوف کور این اثر بروید که با خوانش محسن طهماسب پور قابل دانلود برای علاقمندان است. این نسخه با خوانش صحیح میتواند لذت خواندن این داستان را برای شما دو چندان کند.
4. تنگسیر
«هوای آبکی بندر همچون اسفنجی آبستنی هرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ور میچید و دوزخ شعلهور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. جاده «سنگی»، کشیده و آفتاب تو مغز سر خورده و سفید و مارپیچ از بوشهر به بهمنی دراز رو زمین خوابیده بود. جاده خالی بود. سبک بود. داغ و خاموش بود. سفیدی آفتاب بیابتن با سایه یک پرنده سیاه نمیشد.»
اینها خطوط اولیه رمان معروف تنگسیر، نوشته صادق چوبک است که بعدها امیر نادری از روی آن فیلمی با همین نام و با بازی بهروز وثوقی ساخت. فضای داستان همان طور که پیداست در جنوب میگذرد و بر اساس واقعیت شکل گرفته است. داستان روایت مردی به نام زائر محمد است، مردی خانواده دوست و انسانی جوانمرد که به کسی بدی نکرده؛ اما مردمان بندر پولش را بالا کشیدهاند و حقش را نمیدهند.
زائر محمد تصمیم میگیرد برای احیای حقش وارد عمل شود و همین مسئله خط داستان تنگسیر را جلو میبرد. در خلال این داستان شخصیتی روایت میشود که یکی از بینظیرترین شخصیتهای داستانی ادبیات معاصر ایران است. نوشتن این کتاب یکی از دلایلی است که نام صادق چوبک و صادق هدایت در اغلب زندگی نامه ها و در بخش آثار مدرن ادبیات فارسی به عنوان پدران داستان نویسی نوین پدران کتاب ها و رمانهای مدرن در کنار هم به کار میرود. پیشنهاد میکنیم خواندن کتابهای صادق چوبک را نیز حتما مد نظر داشته باشید. نسخه الکترونیکی بسیاری از این آثار نیز قابل دانلود برای علاقمندان است.