رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در آپریل سال ۱۹۷۵ که گروه خمرهای سرخ در کامبوج قدرت را به دست گرفتند و جنایات بسیاری مرتکب شدند. خمرهای سرخ با حمله ویتنام قدرت را از دست دادند. هنوز گروههایی از آنها در کامبوج حضور دارند.
با گسترش مدرنیته در جهان کشورهای شرقی نیز یک یه یک ایدئولوژیهای غربی دوران مدرن مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، پارلمانتاریسم و... را پذیرفتند و با منطق بومی خود آنها را در ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشور پیاده کردند.
شرق بر خلاف اروپای غربی چیزی به نام فردگرایی و عاملت فردی نداشت. دولت، پادشاه و دین در شرق جایگاه خدایی داشتند و افردا در آن حل میشدند. عاملیت فردی، دموکراسی و فردیت در چنین ساختاری غایب بودند و از همه مهمتر چیزی به نام جامعه مدنی مستقل از دولت وجود نداشت تا جلوی زیادهخواهیهای دولت را بگیرد و ظهور فردیت و قدرت مردمی را ممکن سازد. به همین دلیل بیشتر تجارب ایدئولوژیک بومیسازی شده در شرق به تمامیتخواهی و فجایع انسانی انجامید.
کامبوج یکی از کشورهایی بود که نظام سلطنت باستانی خود را در دهه هشتاد قرن بیستم و با کودتای مادودیستها از دست داد. اما نتیجه همانطور که پیش بینی میشد نه به وضعیتی بهتر که به فاجعه ختم شد.
حزب کمونیست کامبوج که متشکل از تعدادی مبارز مائوئیست بود در سال ۱۹۵۱ تشکیل شد و تا نیمه دهه هفتاد فعالتهای زیرزمینی داشت. رهبر خمرهای سرخ فردی به نام پول پوت بود که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بود و برای تحصیل به فرانسه رفته بود. اما تحصیلات پل پوت در فرانسه ناموفق بود چرا که وی فردی کمهوش و بینظم بود و کمتر میتوانست به فعالیتهای فکری منسجم بپردازد. وی در عوض به کمیتههای کمونیستی فرانسوی پیوست و متاثر از آنها به کمونیسم گرایش پیدا کرد. پل پوت نتوانست از فرانسه مدرک تحصیلی بگیرد، ولی با ذهنی مملو از مفاهیم چپ رمانتیک و خردستیز فرانسوی راهی کامبوج شد و شغلی دولتی در کامبوج گرفت.
بیشتر بخوانید: انقلاب چکسلواکی و پیروزی کمونیستها در شرق اروپا
به گزارش رویداد۲۴بازگشت پل پوت به کامبوج مصادف بود با برخورد قهری دولت کامبوج با نیروهای چپ و دموکراسیخواه. پادشاه کامبوج دستور قتل بسیاری از کمونیستهای زندانی را داده بود چرا که آنها نظام سلطنت را تهدید میکردند و کشور در آستانه انقلابی خونین قرار داشت.
قتل و اعدام رهبران کمونیست باعث شد در عمل گزینهای برای رهبری حزب کمونیست بجز پل پوت باقی نماند و وی در نیمه دهه هفتاد میلادی قدرت را در حزب کمونیست به دست گرفت. وی علاقه عجیبی به بودیسم داشت و بودیسم را با آموزههای مائوئیستی خود تلفیق کرد و ملغمهای از مفاهیم متافیزیکی و سیاسی ساخت. همچنین برای قدرت گیری حزب کمونیست کمبوج از ویتنام کمونیست کمک خواست تا حزب خود را مسلح و آماده قبضه قدرت کند.
وی عده از حزب کمونیست کامبوج نیز فراتر رفت و نام گروه خود را خمرهای سرخ گذاشت. انشعاب بزرگی که در کمونیستهای کامبوج رخ داد به پول پوت اجازه داد سلایق شخصی خود را در حزب اعمال کند و وی را تبدیل به مستبد شماره یک حزب کرد که خواستار بسط استبدادش به کل ساختار قدرت بود.
پل پوت با کمک چین و ویتنام گروه خود را مسلح کرد و با پشتیبانی مردم روستایی موفق شد تا سال ۱۹۷۳ دو سوم خاک کامبوج را تصرف کند. وی برای خود پول جدید چاپ کرد و دستور سلسله کشتارهایی داد تا مخالفان را به کلی از میان بردارد.
نیروهای پل پوت در هفدهم آوریل سال ۱۹۷۵ توانستند پایتخت را تصرف کنند و به این ترتیب کل قدرت در کامبوج به دست پل پوت افتاد. وی لیستی از مخالفان خود تهیه کرد که پلیس کامبوج هر نامی را که در آن لیست قرار گرفته میشد فیالفور اعدام میکردند.
شعار پل پوت این بود: «نگهداری تو هیچ منفعتی ندارد. کشتن تو هیچ ضرری ندارد.» و با این شعار دو میلیون نفر از جمعیت هشت میلیون نفری کامبوج را قتل عام کرد. پیروان ادیانی مانند اسلام و بودیسم اعدام شدند و بسیاری از کارگران و کارمندان به جرم همکاری با دولت قبلی به کشتارگاههای انسانی رفتند.
بنا به نوشته آنتونی بییور «صدها هزار از مردم کامبوج که تحت نام ذخیرهها، طبقهبندی میشدند در مزارع مرگ با دست خودشان قبرهای دسته جمعیشان را میکندند و سپس سربازان پل پوت آنها را با اشیاء فلزی، پتک و چکش میزدند تا بمیرند یا گاهی نیز همانطور زنده زنده روی آنها خاک میریختند.»
پل پوت مدرسهها را تعطیل کرد و دستور برپایی سازوکارهای عظیم دولتی برای شکنجه سیستماتیک شهروندان داد. همه اینها از جنون شخصی وی ناشی میشد که به لطف فقدان سختارهای محدود کنند قدرت ممکن میشدند. حکومت خمرهای سرخ تا سال ۱۹۷۹ به طول انجامید و با حمله ارتش ویتنام از هم پاشید. اما خمرهای سرخ از میان نرفتند و با تجدید ساختار درونی خود پل پوت و دیگر دست در کاران جنایات دوره چهارساله حکومت را برای محاکمه به دادگاههای بینالمللی معرفی کردند.
تجربه تلخ حکومت خمرهای سرخ نشان داد که همانطور که کارل مارکس گفته بود «سوسیالیسم نظامی برای فراتر رفتن از نظام سرمایهداری است و نه بازگشت به قبل از آن و تنها کشورهایی که از مرحله صنعتی شدند گذر کنند میتوانند آن را به انجام برسانند و کمونیسم در کشوری دهقانی، با درصد سواد کم و ساختارهای دموکراتیک ضعیف به فاجعه میانجامد.»