نشست
«نگاهی به ریشه های وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران» و با تأکید بر
«ناگفته هایی از آغاز جنگ »با حضور سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در
عراق، سید محمد غرضی استاندار وقت خوزستان، محمد درودیان نویسنده و پژوهشگر
جنگ و همچنین مسعود بختیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس برگزار شد .
درودیان در قسمت دوم این نشست در شرایطی که دعایی پس از تمام شدن صحبتهایش برای کاری سالن را ترک کرده بود،
گفت:تحرکات اصلی از سال 58 شروع شده بود. در مورد حرف های اقای دعایی و آن پیامی
که الان میگویند در شبکه های اجتماعی منتشر شده است باید بگویم که ایشان قبل از
این اتفاقات روایتی کرده بودند که در آن پیام صدام گفته بود خودم به تهران می ایم
و نمیدانم چرا ایشان الان این روایت را عوض کردند.
در ادامه نشست سید محمدغرضی به اتفاقات پیش از جنگ پرداخت و گفت:قبل از بهمن 58 من به خوزستان رفتم. تمام نیروهایی که با انقلاب زاویه داشتند در خوزستان فعال بودند. من وقتی به خوزستان رفتم تعداد کمی در استانداری بودند، معاون سیاسی نداشتند و هر روز یک جایی منفجر میشد. دو ماه بعد من خدمت امام امدم و فرمودند آنجا چه خبر بود.؟من گفتم امام خبری نیست. گفتند پس اتفاقاتی که می افتاد چه بود؟ من گفتم آن اتفاقات خیلی عمیق نبود.
وی در ادامه با اشاره به کودتاه نقاب، توضیح داد: روزی که کودتای نقاب انجام میشد، من رفتم بودم در لشکر 92 نماز وحدت بخوانم، دیدم که اکثر افسرها در صف های آخر نماز ایستاده و یا اصلا نیامده اند و برخی نیز در اطراف هستند و نگاه های مشکوکی دارند. من این جمعیت را به مدت سه ساعت نگه داشتم و در مورد ارتش مفصل حرف زدم، ضمن حرفم دیدم که جمعیت پراکنده می شود و در نهایت فقط سربازها ماندند. بعد از این اتفاق به استانداری رفتم و گفتم که مهم است این را بررسی کنید. آنها گفتند لشکر 92 ماموریت داشته و الان آمده به اینجا و توپش هم به سمت استانداری است. من هم دستور دادم که سه تا از فرماندهان را دستگیر کنند و به جای آنها جهان آرا را فرمانده نیروی، شمخانی را فرمانده نیروی هوایی کردم. شب که شد دیدم تعداد زیادی از این افسران فرار کردند و 6 نفر خود را به بغداد رساندند، در همان زمانی که صدام برای بررسی نتیجه کودتا جلسه داشتند. به این ترتیب کودتای «نقاب» از سوی هر کسی که بود در خوزستان مندرس شد، سرکوب نشد، بلکه مندرس شد.
مسعود بختیاری فرمانده ارتش در دوران دفاع مقدس در این حین از غرضی پرسید که چرا با وجود این اتفاقات وجود روسای بی تجربه در نقاط مرزی ادامه پیدا میکند و این روند تا زمان حمله عراق ادامه پیدا میکند؟»، غرضی در پاسخ به این سئوال گفت: من در زمانی وقتی محاصره بودیم از دزفول به پادگان حمید رفتم و در مسیر دیدم که تعداد زیادی لباس کردی پوشیدند و پیاده راه میروند. بنده به عنوان فردی دست و پا چلفتی، زمانی یک نفری را پیش حافظ اسد فرستادم و چندتا آرپیچی را به اینجا آورده بودم. به همین دلیل ویژگی آرپیچی را میشناختم. در همین راستا تانکی که سر سه راهی سوسنگرد و پادگان حمید بود را با آرپیچی تانک زدیم و با اتش گرفتن این تانک سوسنگرد آزاد شد و 16 هزار عراقی به سمت ایران آمدند.
مسعود بختیاری خطاب به غرضی گفت:مهندس این حرف ها برای بعد از جنگ است، شما قبل از جنگ را بگویید.
غرضی گفت: فرمانده ارتش بنی صدر بود.وضعیتش معلوم بود. ایشان یک هفته قبل از اینکه خوزستان مورد حمله قرار گیرد یک افسر عالی رتبه من را به لشکر 92 دعوت کرد و وقتی توضیحاتش از سلاحها و تجهیزات عراق تمام شد گفتم ما چی داریم؟ گفت خوزستان خالی است.
غرضی در مورد حمله عراق به اهواز گفت: وقتی آنها با 70 تانک حمله کردند، من در رادیو اعلام کردم که ای مردم، عراقی ها حمله میکنند، ما رفتیم.(خنده حضار) جدی میگویم، تعداد زیادی از مردم آمدند و در سه راهی خرمشهر که در اهواز بود ریختند جلوی عراقی ها و آنها را مجبور به عقب نشینی کردند.
بختیاری با لبخند و طعنه به غرضی گفت: اگر همین تانک ها دو سه خمپاره میان مردم می انداخت شما چه میکردید؟
غرضی پاسخ داد: من اگر چند خمپاره داشتم که در نخلستان خرمشهر می انداختم وضع عوض میشد. آقای بختیاری ارتش همه چیز داشت. بنی صدر در آن زمان حکم داد که غرضی باید اعدام شود، من خدمت امام رفتم که اقای خامنه ای را دیدم، ایشان گفتند اگر امام نبود الان اعدام شده بودید.
غرضی معتقد است:«اگر ارتش درگیر تاکتیک و این موضوعات نبود، روایت به گونه ای دیگر رقم میخورد.»
وی خطاب به بختیار گفت:من با دوتا خمپاره سوسنگرد را نجات دادم آنوقت توی ارتشی عقلت نمیرسید که پشت نخلستان های خرمشهر که عراق تانک گذاشته است، دوتا خمپاره بزنی.ببین برتری نیروی هوایی ایران نسبت به عراق خوب بود، باریکلا اما نیروی زمینی وا رفت»(خنده حضار)
غرضی گفت: من دفتر امام بودم، بنی صدر آمد خدمت امام، طوری وانمود کرد که آمده است، نامه برای ریاست جمهوری بگیرد، یقه حاج احمد را گرفتم و گفتم به امام زمان اگر بگذارید این آدم رئیس جمهور شود. در این هنگام حاج احمد خندید و رفت. آخر همین شد.
در این هنگام یکی از حضار واکنش نشان داد که بنی صدر به رأی مردم رئیس جمهور شد، غرضی در برابر این انتقاد گفت: آن زمان منافق ها کار تبلیغاتی کردند و حتی شعار می دادند که «بنی صدر، صد در صد». اما ما هرگز بنی صدر را به عنوان رئیس جمهور قبول نداشتیم. بنی صدر خودش به من گفت که ما باید با اروپا هماهنگ شویم و آمریکا را مایوس کنیم جنگ در آنجا ختم شود. من به او گفتم جنگ معنای میدانی دارد نه سیاسی.
پایان این جلسه به بحث ها، طعنه ها و شوخی ها غرضی با بختیاری در مورد نقش ارتش در اوایل جنگ تحمیلی اختصاص یافت.