رویداد۲۴ شوهر محبوبه محمد زاده بعد از به قتل رساندن او جسد را در کمد دیواری خانه شان دفن کرد. متهم بعد از فاش شدن راز جنایت از مهلکه گریخت.
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، در خانهای که قرار بود به زودی در آن عطر زندگی جاری شود، گرد مرگ پاشیده اند.
محبوبه گوشه حیاط خانه شان مینشست و رویا میبافت. بچههای قد و نیم قدش جلوی چشمانش قد میکشیدند و فکر اینکه با ساخت چند اتاق دیگر ته حیاط، خانه شان بزرگتر میشود و جای بچهها وسعت پیدا میکند، در خیال او نقش رویا رقم میزد.
شوهرش سیمان به خانه میآورد و محبوبه قند توی دلش آب میکرد. شاید در ذهنش جای اثاثش را هم در جای جای خانه تصور کرده بود. اینکه تلویزیون را کجا بگذارد و در طبقههای کمد دیواری چه چیزی را کجا بچیند ...
نوزدهم ماه رمضان بود که مثل خیلی وقتها صدای بحث و مشاجره محبوبه و داریوش بلند شد. پنج فرزند محبوبه با چشمانی لرزان از نگرانی به مادرشان چشم دوخته بودند و داریوش مثل همیشه وقتی اعصابش به هم میریخت با عصبانیت به آنها گفت:که چرا ایستاده اید من را نگاه میکنید؟ بلند شوید بروید خانه مادربزرگتان.
بچهها هم از تشنج خانه به خانه مادربزرگشان پناه بردند. فردای آن روز وقتی بچهها به خانه برگشتند مادرشان ناپدید شده بود. پدر فقط یک توضیح داشت: دعوایمان شد و گذاشت از خانه رفت! فکر کردم خانه مادرش آمده است.
بیشتر بخوانید: قتل هولناک ۸ عضو یک خانواده در یک شب
هنوز چند ساعتی از گم شدن محبوبه در خانه شان واقع در روستای جعفرآباد بندرعباس نگذشته بود که پیامکهای او به دست اعضای خانواده میرسید.
برادر محبوبه در توضیح این ماجرا به خبرنگار رکنا گفت: «وقتی خواهرم ناپدید شد، در واتساپ استوری گذاشته میشد و موقعیت او را در حال سفر به تهران یا سفر به ترکیه اعلام میشد. چند باری به همسر پسرعمویم و دیگر اقوام پیام داده و نوشته بود قصد دارد از مرز خارج شود. حتی یک بار گفته بود فعلا کرونای انگلیسی گرفته ام و بستری شده ام و نمیتوانم ار مرز خارج شوم، اما اگر بهتر شوم حتما به ترکیه میروم.»
خانواده محبوبه غافل از اینکه خواهرشان به خاک سرد گور رهسپار شده است، گمان میکردند که پیامها توسط محبوبه ارسال میشود. اما حقیقت این بود که قاتل محبوبه سعی میکرد با این شگرد برای خودش زمان بخرد تا بتواند فرار کند: «چند روز بعد از ناپدید شدن خواهرم بود که شوهرش از پشت موتور خواهرزاده ام زمین خورد و در بیمارستان بستری شد. حالا که خوب فکر میکنم میفهمم که او صحنه سازی کرده بود تا بتواند بهانهای پیدا کند و فرار کند.»
بعد از اینکه داریوش، شوهر محبوبه از بیمارستان مرخص شد، به بهانه ادامه درمان دستش و همچنین پیدا کردن ردی از محبوبه عازم سفر شد، اما همان موقع خانواده محبوبه به او مشکوک شدند.
برادر محبوبه در ادامه گفت: «داریوش میگفت قصد دارد به تهران برود و محبوبه را پیدا کند، ما هم به او اصلا شک نداشتیم و فکر میکردیم به خاطر بچه هایش حتما دنبال خواهرمان میگردد. اما یکدفعه اتفاقی افتاد که به او مشکوک شدیم. داریوش به برادرم گفته بود که محبوبه گوشی و طلاهایش را فروخته و فرار کرده است. یکدفعه من و برادرم به او گفتیم پس محبوبه اگر گوشی ندارد، چطور پیام میفرستد؟ یک لحظه انگار داریوش در دروغ گفتن هایش اشتباه کرد و دست و پایش را گم کرد! از همان لحظه به او شک کردیم و من به برادرم گفتم محبوبه در خانه اش هست. مادرمان همسایه اوست، اما نه خانواده خودمان و نه همسایههای دیگر ندیدند که او از خانه بیرون رفته باشد. با این حرف داریوش من به او شک دارم و گمان میکنم چیزی را از ما مخفی میکند.»
با ساخته شدن این فرضیه از سوی برادران محبوبه آنها موضوع را پلیس در میان گذاشتند و ماموران پلیس در بازرسی خانه محبوبه جسد او را که یک ماه قبل در کمد دیواری خانه شان دفن شده بود پیدا کردند: «داریوش در حال ساخت چند اتاق در حیاط خانه شان بود. اتاقشان نیمه کاره بود. ماموران پلیس موقع بازرسی از خانه متوجه شدند کف یکی از کمد دیواریها بتن شده است که بقیه قسمتها تفاوت داشت. با کندن کف کمد دیواری، جسد خواهرم را پیدا کردیم. داریوش او را با سیم برق خفه کرده بود. بعد هم او را دفن کرده بود.»
برادر محبوبه در ادامه گفت: «بعد از اینکه داریوش متوجه شد به او مشکوک شدیم متواری شد. دلم میخواهد دستگاه قضایی هر چه سریعتر ردی از او پیدا کند و بازداشت شود تا او را قصاص کنیم. او یک ماه در خانهای زندگی میکرد که جسد خواهرم در آن دفن شده بود. چطور توانست در آن خانه بخوابد و غذا بخورد؟»
از برادر محبوبه میپرسیم که به نظر شما انگیزه داریوش از قتل محبوبه چه بود که میگوید: «محبوبه از چندین سال قبل با همسرش اختلاف داشت. داریوش میگفت محبوبه با مرد غریبه ارتباط دارد، اما برای این تهمت خود دلیل نمیآورد. ولی محبوبه چند بار داریوش را با زنهای دیگر دیده بود. حتی یک بار خودم شاهد بودم که داریوش به خاطر ارتباط نامشروع بازداشت شد و حتی آن موقع هم خواهر من کمک کرد که آزاد شود.»
برادر محبوبه در آخر گفت: بعد از قتل خواهرم همه اهالی روستا در وحشت و شوک هستند. اهالی حتی دیگر از صدای رعد و برق هم میترسند و تا داریوش دستگیر نشود، حس اعتماد آنها برنمی گردد.