رویداد۲۴ «اینهم یکجور طرز تفکر احمقانهای است که آبروی میهن حفظ بشود یا نشود. کدام آبرو؟ کدام میهن؟ شاید اگر حفظ نشود بهتر است. اقلاً همانجور که هستیم معرفی بشویم!» از نامههای صادق هدایت به حسن شهید نورایی
«هدایت قلیخان... جنون دیگری به سرش میزند یعنی در همه جا سه قطره خون میبیند...» محمدعلی جمالزاده، دارالمجانین
«صادق هدایت خواسته بود از همه حیث محو و نابود شود، ولی مهر دوستانش وی را از این کار مانع خواهد شد.» ژان کامبورد
در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ (۱۷ فوریه ۱۹۰۳) هدایتقلی خان و زیورالملک صاحب فرزند پسری میشوند که بعد از گذشت سالها از مرگش هنوز بیشترین تفاسیر درباره آثارش نوشته میشود. از ستایشهای پرشور تا تفاسیر و انتقادات عجیبی درباره زندگی خصوصی او و آثارش که ریشه در هیچ سنت فکری ندارند.
صادق هدایت در طول زندگی بیشتر از چهل داستان، سه نمایشنامه، سه مقاله درباره فرهنگ مردم، مطالعاتی درباره خیام و کافکا، تحقیقاتی درباره زبان پهلوی و ترجمههایی از این زبان به فارسی برجای گذاشته است. مهمترین و شناختهشدهترین اثر او رمان بوف کور است که هاله عجیبی از انواع اسطورهها همیشه پیرامونش را وجود دارد. از نقد و تفسیرهای متعدد تا داستانهای عجیبی که خواندن این کتاب باعث افسردگی و حتی خودکشیِ خواننده میشود. برای مثال صادق چوبک از دوستان هدایت در یادداشتی به تاریخ ۶ ژوئن ۱۹۵۶ در این رابطه مینویسد: «این روزها توی روزنامهها این هیاهو افتاده که باید نوشتههای صادق هدایت را بنا به مصلحت اجتماعی از دسترس جامعه خارج ساخت تا نسل داریوش شیرهای نشود و خودکشی نکند.»
از تراژدیهای دوران ما شاید بازگشت همین تفکر محافظهکار در دوران ماست که در تمامی جهان فراگیر شده است و شبیه رمانهای آخرالزمانی نویسندهها به بهانه تاثیر منفی که احتمال دارد بر گروهی بگذراند با لیست بلند بالا و بیپایانی از نبایدها مواجهاند که این بار نه فقط از سوی دولتها که توسط طبقات بالادست و نیروهایی نامرئی وضع شدهاند.
هدایت، اما متعلق به منظومهای از نویسندگانی است که همیشه تلاش برای معنا بخشیدن و تفسیر آثارشان بهطور شگفتانگیزی زیاد است. احتمالا ما هنوز مانند اجداد غارنشین از هر چیز ناشناخته میترسیم و سعی در ادغام آن در نظم از پیش موجود و ذهنی خود داریم. با استفاده از واژگان فلسفی میتوان گفت صادق هدایت با زمانه خود دچار اختلاف فاز و ناهمزمانی بود و دقیقا به همین علت او نویسندهای معاصر به حساب میآمد. «آنکه بهراستی به عصر خویش تعلق دارد، یک معاصر واقعی، کسی است که به تمامی، همآیند با زمانهی خویش نیست و به تظاهرات و ادعاهای آن نمیچسبد.»
مصطفی فرزانه از دوستان صادق هدایت در کتاب خود «آشنایی با صادق هدایت» درباره او اینگونه مینویسد «صادق هدایت نمونهای از یک نویسنده برگزیده است. او ابتدا در وضع تاریخی خاصی قرار گرفت و بدون علت ظاهری معروف شد و هنگامی که شهرتش ادامه یافت، باسوادان ایران بهقدری به او پیرایه بستند که سرنوشتش را افسانهوار ساختند» این مطلب بهخوبی نشان میدهد هاله گرد سر هدایت تقریبا از ابتدای دوران نویسندگی او وجود داشته است.
صادق هدایت هنوز یکی از مهمترین و شناخته شدهترین نویسندگان در ایران و جهان به شمار میآید که به جز نوشتن داستان، پژوهشگر و روشنفکری مهم در زمانهی خود بهحساب میآمد. هدایت را در کنار نویسندگانی مثل محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پایهگذاران داستاننویسی مدرن ایرانی میدانند.
به گزارش رویداد۲۴ صادق هدایت بیشتر زندگانی خود به استثنا چند مسافرت که طولانیترین آنها مربوط به دوران دانشجوییاش به فرانسه بود عمر خود را در تهران گذراند. هدایت در دوران جوانی شخصیت ماجراجویی داشت. قبل از پایان تحصیلات تصمیم گرفت خود را برای مسابقه پست آماده کند، پس از آن تصمیم به تحصیل در رشته دندانپزشکی گرفت، اما در نهایت هیچکدام از این تصمیمات عملی نشد و اقدام به مهاجرت کرد.
در سال ۱۳۰۵ با اولین گروه دانشآموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشته ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان «مرگ» را در مجله ایرانشهر که در آلمان منتشر میشد به چاپ رساند و مقالهای به زبان فرانسه به نام «جادوگری در ایران» را نوشت.
صادق هدایت، اما از اوضاع تحصیل و رشته تحصیلی خود در بلژیک راضی نبود و میخواست که خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن دوران مرکز تمدن غرب بود برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و تلاشهای فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخه کاملتری از کتاب «انسان و حیوان» و اولین کتابش که به شهرتی نسبی رسید به نام «فواید گیاهخواری» را با مقدمه حسین کاظمزاده در برلین به چاپ رساند. این اثر هدایت هنوز یکی از ارزشمندترین کتابها در زبان فارسی در ارتباط با حقوق حیوانات به حساب میآید. نکته مهم کتاب بررسی و نقد دقیق عادت گوشتخواری است که احتمالا بسیاری از مخاطبان را درباره عادتهای غذایی خود به تفکر وادار میکند. نکته مهم دیگر درباره این کتاب نوشته شدنش در دروانی است که حمایت از حقوق حیوانات و مباحث گیاهخواری به اندازه امروز گسترده نشده بود.
بیشتر بخوانید: صادق هدایت و گروه ربعه
هدایت پس از تلاشهای فراوان و رسیدن به پاریس در بزانسون و یک پانسیون خانوادگی شروع به زندگی کرد. در کمال ناباوری اطرافیان همان روزها سعی کرد خود را در رود مارن غرق کند. در نهایت سرنشینان یک قایق او را نجات دادند. در همین دوران تعداد زیادی از داستانهای خود که بعدها در مجموعههای «زنده بهگور» و «سه قطره خون» منتشر شد را نوشت. نمایشنامهی تاریخی پروین دختر ساسان، که ستایش از ایران باستان است و افسانه آفرینش و داستان کوتاه مادلن نیز حاصل این دوران از زندگی او بود.
در همین اوضاع هدایت با دختری به نام ترز آشنا شد. رابطهای که زیر بار داستانهای زندگی هدایت کمتر دربارهاش صحبت میشود. ترز همدم صمیمی و یکی از نزدیکترین افراد به صادق هدایت در زمان تحصیل او در پاریس بود. پدر ترز در جنگ جهانی اول در جبهه «مارینو» کشته شده بود و مادرش آرزو داشت دخترش با مرد دلخواه خود ازدواج کند و خوشبخت شود. اما ترز راه دیگری برای زندگیاش در پیش گرفت و هرگز ازدواج نکرد. او نامهای به صادق هدایت، پشت یک کارت پستال نوشت. متنِ نامة ترز به زبان فرانسه در کتاب «زندگی و آثار صادق هدایت» چاپ شده است.
نکته جالب کارت پستال نامهی ترز و ارتباط احتمالی آن با بخشی از داستان بوف کور است. معمولاً کارت پستالها عکس مناظر زیبا یا بنایی تاریخیاند، ولی کارت ترز تمثالی از پیرمردی سپیدموی و «خنزرپنزری» است که بر کنار رودی نشسته است و به نقطهای نامعلوم مینگرد.
ترز در این نامه خطاب به صادق هدایت نوشت: «گربه کوچکِ ایرانی من. تنها یک کارت کوچک، زیرا در مرخصی هستم، در «اترتا» پیش مادرم، و خیلی گرفتار. من چند روز پیش از «پون تورسن» رد میشدم، خیلی به نخستین ملاقاتمان فکر کردم – مادرم پیر شده و کمی بیمار است، این مرا ناراحت کرده. وقتی برگشتم به شما نامه خواهم نوشت، نزدیکِ ۱۵ ژوئن. من را محکوم به بیوفایی نکن، شاید تنبلی، و چرا اسم معشوقم را میپرسی؟ ترجیح میدهی که به شما جواب بدهم که چند تا دارم، چیزی که لازم است بگویم این است که من از آنها هیچکدام را دوست ندارم. من به شما نامهای مفصل، تا ده روز دیگر مینویسم. من شما را همیشه دوست دارم.»
پس از این کشمکشهای روحی و عاطفی هدایت در سال ۱۳۰۹ با ناتمام گذاشتن تحصیلاتش در پاریس به تهران بازمیگردد و در بانک ملی شروع به کار میکند. هدایت با توجه روحیاتش از اوضاع کار و زندگیاش راضی نیست و در نامهای که به تقی رضوی در پاریس نوشتهاست، از حال و روز خود شکایت میکند.
دوستی با حسن قائمیان، اما که پس از مرگ هدایت تلاشهای زیادی برای شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. در همین سال مجموعه داستان زندهبهگور و نمایشنامه پروین دختر ساسان را در تهران منتشر شدند. هدایت در این سال با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا میشود که از آنها بعدا گروه موسوم به ربعه بهوجود آمد.
این گروه در واقع در واکنش به گروهی متشکل از افرادی مثل بدیعالزمان فروزانفر، رشید یاسمی، محمدتقی بهار، سعید نفیسی و محمد آشتیانی شکل گرفت که صادق هدایت و دوستانش آنها را واپسگرا میدانستند.
مجتبی مینوی درباره فعالیت گروه ربعه در این دوران مینویسد: «ما با تعصب جنگ میکردیم و برای تحصیل آزادی میکوشیدیم و مرکز دایره ما صادق هدایت بود.»
در نهایت سالهای بین ۱۳۱۰ و ۱۳۱۴ دوران پر کار و حاصلی شکل گرفت. بسیاری از آثار درخشان او طی همین دوران دوره نوشته شد. کتابهایی مثل: مجموعه داستان ّهای کوتاه سایهروشن، نمایشنامه مازیار با مقدمه مجتبی مینوی و کتاب مستطاب وغوغ ساهاب با همکاری مسعود فرزاد که بهخاطر آن هدایت به نظمیه احضار شد. این احضار به دلیل شکایت علی اصغر حکمت وزیر معارف صورت گرفت. پس از مدت طولانی نیز مجموعه درخشان سه قطره خون و داستانهای «چنگال»، «لاله»، «طلب آمرزش»، «گرداب»، «مردی که نفسش را کشت»، «محلل»، «دون ژوان کرج»، «علویه خانم» و سفرنامه جذاب «اصفهان نصف جهان» در این دوران به چاپ رسیدند. برخی داستانهای جنونزده و شخصیتهای بیمار که مخاطب را یاد شاهکارهای ادگار آلنپو تا شارل بودلر میاندازد تا نقدهای تند و تیز به سنتهای قدیمی و معاصر فرهنگ ایرانی در بیشتر این داستانها مشهود است.
یان ریپکا، مجبتی مینوی، غلامحسین مینباشیان، بزرگ علوی،
نشسته: آندره سوریوگین (عکاس) و صادق هدایت در منزل مجتبی مینوی
آندره سوریوگین، مجتبی مینوی، غلامحسین مینباشیان، مسعود فرزاد، صادق هدایت در اطراف تهران
هدایت پس از این دوران پربار همراه با علی شیرازپور پرتو (شین پرتو) به هند سفر کرد و شروع به یادگیری زبان پهلوی کرد. حاصل این آموزش ترجمه «کارنامه اردشیر بابکان» در هند از زبان پهلوی به فارسی بود. در همان زمان و در طول اقامت در بمبئی معروفترین اثر خود بوف کور را نوشت و نسخههایی از آن را برای مجتبی مینوی و محمدعلی جمال زاده فرستاد. از نقدهای برخی جریانها به هدایت کپی بودن داستان بوف کور از یک داستان هندی است. تاثیر فرهنگ هندو و تجربه زندگی هدایت در هندوستان در برخی از قسمتهای بوف کور مشخص است، اما طبق گفته اطرافیان هدایت او نگارش بوف کور را پیش از رفتن به هند و در پاریس آغاز کرده بود. در نهایت آن زمان این کتاب اجازه انتشار را در ایران پیدا نکرد.
هدایت پس از سفر به هند با مشکلات مالی زیادی مواجه شد و مدتی را با کمک دوستش پرتو گذراند. نهایتا او در سال ۱۳۱۶ از هند به تهران بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد. سال بعد، اما از بانک ملی نیز استعفا کرد و در وزارت فرهنگ استخدام شد. او تا سال ۱۳۲۰ که متفقین ایران را اشغال کردند به فعالیتهای ادبی پرداخت و چندین داستان و مقاله منتشر کرد.
در ابتدای دهه بیست و شروع باز شدن نسبی فضای کشور هدایت «گزارش گمان شکن» و «یادگار جاماسپ» را از زبان پهلوی به فارسی برگرداند. در همین سال مجموعه داستان درخشان «سگ ولگرد» از او منتشر شد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و آزادی بیشتر فضا و حضور نیروهای متفقین نقدهای اجتماعی صادق هدایت شکل تازه و تندتری بهخود میگیرد. داستان بلند «حاجی آقا» و طراحی شخصیتی ریاکار، ثروتمند و مذهبی در آن دوران مهم به حساب میآمد. داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعه ولنگاری نیز در همین زمان نوشته شدند. هدایت در این دوران به ترجمه آثاری از کافکا پرداخت و مقالههایی در حوزه نقد ادبی در نشریات به چاپ رساند که جزو اولین نقدهای مدرن در زبان به حساب میآیند. او به واسطه برخی دوستانش مثل عبدالحسین نوشین و بزرگ علوی مدتی با اعضای حزب توده نشست و برخاست داشت و در برخی از جلسات آنها شرکت میکرد. هدایت حتی مقالاتی با نام مستعار در روزنامه مردم (ارگان حزب توده) به چاپ رساند، اما با وجود اصرار اطرافیان هرگز بهطور رسمی به این حزب نپیوست.
بعد از به پایان رسیدن جنگ و مشکلات داخلی کشور مثل مسألههای آذربایجان و کردستان، هدایت دچار سرخوردگی و ناامیدی بیشتری شد که در نامههای معروفش به شهید نورایی و جمالزاده مشخص است. در همین دوران اثر بحث برانگیز توپ مرواری را نوشت که تا پس از مرگش منتشر نشد.
او در سال ۱۳۲۷ مقالهی «پیام کافکا» را بهعنوان مقدمه داستان گروه محکومین نوشت و پس از آن در سال ۱۳۲۹ همراه با حسن قائمیان ترجمه فارسی مسخ کافکا را منتشر کرد. در همین سال هدایت دوباره به فرانسه برگشت و سفر کوتاهی به آلمان کرد. پس از آن برای رفتن به لندن تلاش کرد، اما موفق نشد و باز به پاریس بازگشت.
محمدعلی جمال زاده درباره این دوره از اقامت هدایت در فرانسه در نامهای به محمود کتیرایی مینویسد: «من معتقدم اگر در آخرین ایام عمرش [صادق هدایت] با اشخاص بهتر و مرتبتری نشست و برخاست کرده بود که اهل خمر و دود و ... نباشند خودکشی نمیکرد یا [شاید] نمیکرد.»
در نهایت صادق هدایت در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ (دو سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد که احتمالا او را سرخوردهتر میکرد) در پاریس، خیابان شامپیونه که به گفته حسن فرزانه یکی از غمانگیزترین کوچههای فقیرنشین فرانسه است از طریق باز گذاشتن گاز به زندگیاش پایان داد. از نظر دوستانش او قبل از مرگ تعداد زیادی از نوشتههای خود را نابود کرد. سنگ مزار هدایت توسط علی سردار افخمی ساخته و تشییع جنازهاش با حضور تعدادی از دوستانش که پاتوقنشینان همیشگی کافههای زیرزمینی پاریس بودند در گورستان مشهور پرلاشز صورت گرفت.
صادق هدایت نه تنها در تاریخ ادبیات فارسی ماندگار شد که خواسته یا ناخواسته انواع قرائتهای آکادمیک از تاریخ ادبیات معاصر را دچار اختلال کرد. از نظر بسیاری بوف کور هنوز مدرنترین داستان در زبان فارسی است.
منابع:
آشنایی با صادق هدایت / بهمن فرزانه / نشر مرکز
یادبودنامه صادق هدایت در ششمین سالمرگ او / جمعی از نویسندگان / انتشارات امیرکبیر
نامههای صادق هدایت به شهید نورایی
روی جاده نمناک / محمد قاسمزاده و دیگران / نشر کاروان
تأملات نابهنگام / فریدریش نیچه / ترجمه سید حسن امین / نشر جامی
معاصر چیست / جورجیو آگامبن / ترجمه یاسر همتی/ انتشارات گام نو