رویداد۲۴ اکونومیست نوشت: افراد خوش بین مدتها امیدوار بودند که استقبال از چین در اقتصاد جهانی این کشور را به یک ذینفع مسئول تبدیل کند و موجب اعمال اصلاحات سیاسی در این کشور شود. اما دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا احتمال صحت این پیش بینی را ضعیف اعلام کرد. اکنون جو بایدن در حال تبدیل رویکرد پر سر و صدای ترامپ در مقابل پکن به دکترینی است که آمریکا را در برابر چین قرار میدهد. به این ترتیب، کشمکشی بین سیستمهای سیاسی رقیب در میان است که به گفتهی بایدن تنها یک برنده دارد.
بیشتر بخوانید: سیاست جدید آمریکا؛ پایان جنگهای نظامی و باقی ماندن تحریمها؟
آقای بایدن و تیمش دکترین خود را بر این اساس بنا کرده اند که چین کمتر به همزیستی علاقه دارد و بیشتر به سلطه تمایل دارد. در قالب این دکترین، وظیفه آمریکا این است که بلندپروازیهای چین را کم رنگ کند. آمریکا با چین در زمینههای مورد علاقه مشترک مانند تغییر آب و هوا همکاری خواهد کرد، اما مقابله با جاه طلبیهای پکن در جاهای دیگر در دستور کار قرار میگیرد. این به معنای تقویت خود در داخل کشور و همکاری با متحدان در بیرون از کشور است.
بخش زیادی از دکترین جدید آقای بایدن منطقی است. اما با توجه به واقعیتهای قدرت چین، خوش بینی در مورد تعامل با این کشور نادرست از آب درآمده است. چین تحت رهبری رئیس جمهور شی جین پینگ، سلطهی خود را دریای جنوبی چین اعمال کرده، حاکمیت حزب را بر هنگ کنگ تحمیل و تایوان را تهدید کرده، با هند درگیر شده و سعی کرده تا ارزشهای غربی را در نهادهای بین المللی از بین ببرد. از سوی دیگر، بسیاری از کشورها از دیپلماسی «گرگ جنگجو»ی چین نگران هستند.
به طور کلی، جزئیات دکترین بایدن نگران کننده است، به طوری که بعید به نظر میرسد این دکترین موثر باشد. یک مشکل این است که آقای بایدن چگونه تهدید را تعریف میکند. از آنجا که سیاست در واشنگتن مسئله دار شده، به نظر میرسد بایدن احساس میکند که برای کمک به احیای داشتن حس هدف ملی در آمریکا، به روح پرل هاربر نیاز دارد. اما این یک محاسبه غلط است.
این درست است که جمهوری خواهان در مقابل هر سیاست نرمی در برابر چین واکنش نشان میدهند. به طور مثال، حتی وقتی که آنها از تقلب در انتخابات صحبت میکنند، آن را کار تبلیغ کنندگان چینی میدانند. با این حال، بعید است آنان از برنامه داخلی آقای بایدن فقط به این دلیل که بر روی آن مهر مقابله با چین خورده است، پشتیبانی کنند.
بدتر از آن، هرچه آقای بایدن از لفاظیهای تند استفاده کند تا نظر آمریکاییها را برای مقابله با چین جلب کند، کارش در زمینهی ایجاد اتحاد با قدرتهای بزرگ نوظهور مانند هند و اندونزی سختتر میشود. بایدن در واقع با طرح رابطهی چین و آمریکا به عنوان یک بازی با حاصل جمع صفر، به جای تلاش برای همزیستی یک مبارزه پایدار بین دمکراسی و خودکامگی را ارائه میدهد. واقعیت این است که وی در این اوضاع، نفوذ آمریکا را بیش از حد ارزیابی میکند و این موضوع را دست کم میگیرد که ممکن است آمریکا متحدین بالقوه خود را از دست بدهد.
با توجه به گسترهی اقدامات اقتصادیای که چین میتواند انجام دهد، آمریکا هر کاری که بکند، پکن به یک نیروی مسلط تبدیل خواهد شد. این یک واقعیت است که چین در آیندهی نزدیک بزرگترین اقتصاد جهان را خواهد داشت و در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری کشورهای زیادی است که تقریباً دو برابر از شمار کشورهایی است که آمریکا شریک تجاری آنها است. آلمان، به عنوان نیروگاه صادراتی اروپا قصد دارد روابط تجاری خود را با چین حتی با وجود تنشهای سیاسی حفظ کند. در جنوب شرقی آسیا بسیاری از کشورها به دنبال رابطه با آمریکا برای حفظ امنیت خودشان و رابطه با چین برای کسب موفقیت و سعادت هستند. اگر آنها مجبور به انتخاب بین این دو ابرقدرت شوند، برخی ممکن است چین را انتخاب کنند.
آقای بایدن به جای تحمیل تصمیماتش به سایر کشورها، امروز باید سیاستی را به کار گیرد که به موفقیت آنها بیانجامد. بهترین شانس بایدن در این زمینه این است که نشان دهد میتواند پیشرفت را در داخل کشور خودش به ارمغان بیاورد و رهبر یک اقتصاد موفق و باز در جهان باشد.
در اینجا نیز جزئیات طرح آقای بایدن نگران کننده است. دولت به جای اینکه از نقاط قوت آمریکا به عنوان قهرمان قوانین جهانی استفاده کند، تلاش کرده است تا از تهدید چین برای پیشبرد دستور کار داخلی خود بهره ببرد. دکترین بایدن پر از سیاستهای صنعتی، مداخلات دولت، برنامه ریزی و کنترل است. شواهد نشان میدهد که در حال حاضر بر اساس دکترین بایدن دولت به خاطر مسائل امنیت ملی به مداخله در صنایع میپردازد. این همهی ماجرا نیست بلکه مسائلی همچون نمایندگی اتحادیه ها، عدالت اجتماعی و تقریباً همه موارد دیگر نیز مورد استقبال قرار میدهد. به نظر میرسد آقای بایدن پیشنهاد خواهد کرد که از یارانهها و مقررات برای اطمینان از باقی ماندن مشاغل و تولید در مرزهای آمریکا استفاده شود.
ناگزیر، برنامههای آقای بایدن شامل داد و ستدهایی است. در این ارتباط میتوان به حمله وی به چین به خاطر نقض حقوق بشر به ویژه در ارتباط با اویغورها که تحت شکنجه و کار اجباری در سین کیانگ قرار دارند، اشاره کرد. نکته اساسی در سیاست بایدن در مورد تغییرات آب و هوایی، تغییر جهت به سمت استفاده از منابع تجدیدپذیر است. باید دقت داشت که این دو حداقل در کوتاه مدت به یکدیگر گره خورده اند، زیرا سین کیانگ منشا ۴۵ ٪ سیلیکون مورد استفاده در تولید انرژی خورشیدی است.
یک مشکل اساسی تر، حمایت گرایی نرم است. این مساله طرفداران فعلی را نسبت به رقبا ترجیح میدهد و به احتمال زیاد به جای اینکه اقتصاد را بیشتر شارژ کند به آن فشار میآورد. به طور کلی به نظر میرسد که برنامه جدید بایدن عمدتا به عنوان راهی برای نشان دادن برتری آمریکا نسبت به چینی است که اکنون محبوبیت دارد. با این وجود، این برنامه امکان نوعی رقابت را فراهم میکند که در آن شرکتهای خصوصی مانند SpaceX و Blue Origin میتوانند بدرخشند.
مشکل سوم این است که دکترین آقای بایدن متحدان آمریکا را بیش از پیش محتاط میکند. اگر هدف از قطع ارتباط با چین ایجاد مشاغل خوب در آمریکا باشد، متحدان از خود میپرسند که چه چیزی در انتظار آنها خواهد بود.
طرح آقای بایدن در واقع به مثابهی یک فرصت از دست رفته است. اگر آمریکا میخواهد مانع از بازسازی نظم جهانی توسط چین شود، باید از نوعی جهانی سازی که همیشه در خدمت واشنگتن بود، دفاع کند. در مرکز چنین رویکردی تجارت و سیستم چند جانبه قرار خواهد گرفت، با اعتقاد به اینکه گشودگی و جریان آزاد ایدهها باعث ایجاد برتری در بخش نوآوری میشود.
اگر آمریکا واقعاً میخواهد با چین در آسیا مقابله کند باید به توافق تجاری پان-آسیایی که در سال ۲۰۱۶ از آن کناره گیری کرد، بپیوندد. اگرچه عملی کردن این ایده بعید است، اما واشنگتن میتواند به دنبال توافق نامههای جدید در زمینه محیط زیست و تجارت دیجیتال باشد. همچنین آمریکا باید در زمینهی اعمال نظم غربی در جهان هزینه کند. به طور مثال، باید برنامههایی مانند واکسینه سازی برای همه گیریهای آینده، سیستمهای پرداخت دیجیتال، امنیت سایبری و یک طرح زیرساختی برای رقابت با طرح یک کمربند-یک جاده چین را به اجرا بگذارد. به طور کلی، آمریکا باید به جای کپی کردن ایدهی ناسیونالیسم چین، به دنبال ایدههایی باشد که غرب را قدرتمندتر کرد.