رویداد۲۴ انتخاب وزرای دولت رئیسی نه تنها برای افکار عمومی که برای سیاستمداران هم تعجبانگیز بود؛ تا کنون سابقه نداشته که بخش عمده وزرا با تعداد رای بالای ۲۰۰ و ۲۵۰ نماینده رای اعتماد بگیرند؛ اگر وزرای پیشنهادی چهرههای سرشناسی بودند که سابقه آنها در مدیریت مشخص بود، باز هم این اتفاق تعجبآور نبود اما مجلس اصولگرای یازدهم در حالی چنین اقدامی کرد که به گفته یکی از نمایندگان شرایط به گونهای بود که حتی خود وزرا نیز یکدیگر را نمیشناختند و در راهروهای مجلس با هم آشنا شدند! در چنین شرایطی سوال این بود که چرا بخشی از حاکمیت ایران افکار عمومی را رها کرده و توجهی به خواستههای مردم ندارند.
در ادبیات سیاسی گفته میشود خروجی تصمیمهای یک حکومت باید همپوشانی بالایی با خواستههای مردم داشته باشد؛ به این معنا یک حاکمیت بر اساس نیازها و خواستههای یک ملت برنامهریزی میکند تا بیشترین نزدیکی میان تصمیمها و خواسته وجود داشته باشد؛ هر چقدر این فاصله زیادتر باشد، به این معناست که یک حکومت اکثریت شهروندان خود را نادیده گرفته است. یکی از مثالهای قابل فهم ماجرای عادل فردوسی پور بود؛ هرچند درخواست اجرای او درخواست همه مردم نبود، اما نکته اینجا بود که برنامه او بر اساس آرای مردمی بهترین برنامه تلویزیون ایران شده بود اما در اتفاقی عجیب فقط بنا به لجبازی یکی از مدیران تلویزیون ایران که اتفاقا هیچ سابقهای در رسانه نداشت، برنامه او از تلویزیون ملی ایران حذف شد!
اگر در بُعد سیاسیتر مثالی بیاوریم، ماجرای انتخاب علیرضا زاکانی در شهرداری تهران یکی از همین اتفاقات بود که حاشیههای زیادی را به وجود آورد. نه تنها اصلاح طلبان که نیروهای عمدتا اصولگرای بدنه شهرداری هم از آن انتخاب استقبال نکردند. در واقع این گمانه وجود داشت که فقط بدنه بسیج دانشجویی که روزگاری زاکانی فرماندهی آن را بر عهده داشت و از آنجا پیمودن پلههای ترقی را آغاز کرده بود موافق زاکانی باشد، اما همان بسیج دانشجویی هم بیانیه داد و از انتخاب زاکانی انتقاد کرد.
در بیانیه بسیج دانشجویی دانشگاههای بزرگ تهران آمده بود «جنابعالی پیش از این نیز با بیان دلایلی خود را اهل قم و خادم آن دیار عزیز معرفی کردهاید؛ در انتخابات اخیر مجلس نیز با وجود انتقادات گسترده احزاب، گروهها و نیروهای انقلابی شهر قم، برای نمایندگی مردم قم در مجلس شورای اسلامی، نامزد شدید! امید است که تاکنون صدای اعتراض حوزههای علمیه و مردم مؤمن و شریف شهر قم را شنیده باشید.»
با روی کار آمدن دولت رئیسی، این انتظار وجود داشت که زاکانی، به خاطر نقشآفرینی در مناظرهها، سهمی از کابینه داشته باشد، اما حضور در شهرداری، خیلی با انتظارات افکار عمومی همسویی نداشت. اما به نظر میرسد افکار عمومی همان جایی باشد که خیلی برای بخشی از تصمیمگیران جمهوری اسلامی اهمیت استراتژیک نداشته باشد؛ این بخش اتفاقا همانجاست که قلب تصمیمگیری هم در دست اوست!
آنها در این چند سال برنده انتخاباتهای غیر رقابتی بودهاند و با تاسی از شعارهای ابتدای پیروزی انقلاب، مبنی بر اولویت تعهد به تخصص، به دنبال نیروهای متعهدی میگردند که بیشتر و بیشتر به آرمانهایی که انقلابی معرفی میشوند، متعهد باشند.
در همین کابینه ابراهیم رئیسی هم، نمونههای دیگری از این مسئله به چشم میخورد. شاید بهخاطر تخصصی بودن حوزهها، جمعیت بسیار کمی از مردم ایران با وزارت نفت، اقتصاد یا مسکن به صورت مستقیم در ارتباط باشند، اما وزارت آموزش و پرورش، مهمترین وزارتخانهای بود که به صورت مستقیم با میلیونها نفر از دانش آموزان و معلمان در ارتباط است. اما ابراهیم رئیسی، گمنامترین گزینه ممکن را با سابقه مدیریت یک مدرسه غیر انتقاعی، به این وزارتخانه فرستاد؛ و عجیبتر آنکه همین وزیر ناشناس که کوچکترین تجربهای در حوزه آموزش و پرورش نداشت، ۷۶ رای مجلس را به دست آورد؛ یعنی یک سوم! به بیان دقیقتر اینکه وزارت آموزش و پرورش به عنوان مهمترین وزارتخانه پاشنه آشیل دولت بشود، بسیار عجیب است؛ در حالی که این وزیر معرفی شده میبایست بالاترین رای را بیاورد نه وزارت دفاع یا وزارت اطلاعات!
در حوزه فرهنگ و ارشاد هم که هنرمندان به خاطر نحوه مواجهه با سانسور، با حساسیت اخبار آن را پیگیری میکنند، این اتفاق به شکل دیگری تکرار شده است. این رفتارها، شبیه لج بازی با افرادی است که سعی دارند خود را در زمینهای صاحبحق معرفی کنند.
در حالی که افکار عمومی به خاطر ماجرای بابک زنجانی و گم شدن دکلهای نفتی رستم قاسمی را مقصر میداند، در اتفاقی عجیب او به عنوان وزیر راه و شهرسازی معرفی میشود و اتفاقا کسی هم در مجلس در مخالفت با او صحبت نمیکند!
در ماجرای شیوع ویروس کرونا نیز وضعیت به همین شکل بود و در حالی که درخواست بخش عمدهای از مردم واردات واکسن بود، بخشی از تصمیمگیران آنقدر روی ساخت واکسن اصرار کردند و وعدههای نابجا و دروغ دادند که همان تولید ملی که میتوانست باعث افتخار باشد را به یک نقطه ضعف برای جمهوری اسلامی تبدیل کردند که پیامد آن جان باختن بیش از صد هزار نفر از هموطنانمان بود.
این لجاجت با افکار عمومی، تنها در انتصاب و انتخاب افراد نبوده است. همین یک ماه پیش طرح صیانت از فضای مجازی هم با مخالفت گسترده مردم مواجه شد. صدها شرکت استارتآپی علیه آن بیانیه دادند و نزدیک به یک میلیون نفر در مخالفت با آن در یک کارزار اینترنتی شرکت کردند. به جز صدها هزار توییت و پست که در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود. اما در نهایت این طرح روند خود را حفظ کرد و نمایندگان مجلس، حاضر به عقبنشینی درباره تصمیم خود نشدند. این یعنی باید این سوال را از حاکمان پرسید که آنها نمایندگی چه کسانی را برعهده دارند؟
حذف مردم و توجیه افکار عمومی، از طرفی به حذف نیروهای متخصص منجر شده است و از طرف دیگر، ریاکارانی را به عنوان نیروی متعهد وارد سیستم کرده که به ناکارآمدی مستمر آن منجر شده و متاسفانه به نظر میرسد فعلا انگیزهای برای اصلاح این روند وجود ندارد.