رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده درسال ۲۰۱۰ که یک سرباز آمریکایی در حال آزار و اذیت یک نوجوان ۱۵ ساله افغانستانی است. عکاس این عکس گفته این سرباز این کار را به قصد تفریح انجام میداده است.
جنگ افغانستان طولانیترین جنگ تاریخ ایالات متحده آمریکا تا کنون است. ایالات متحده در هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله نظامی کرد و نیروهای آمریکایی تا ۳۰ اوت سال ۲۰۲۱ در افغانستان بودند و علیه طالبان میجنگیدند. به این ترتیب جنگ افغانستان ۱۹ سال و ده ماه به طول انجامید و هزینههای گزافی برای منطقه غرب آسیا و خود ایالات متحده داشت. در این جنگ ۱۷۶۰۰۰ نفر در افغانستان کشته شدند. ۴۶۳۱۹ غیرنظامی، ۶۹۰۹۵ نظامی و پلیس و دستکم ۵۲٫۹۳ نیروی طالبان. همچنین جنگ افغانستان برای آمریکا مبلغی نجومی - ۲۲۶ تریلیون دلار هزینه دربر داشت. اما پس از بیست سال مشخص شد که این همه کشتار و هزینهها همه بیهوده بوده است.
بهانه اصلی آمریکا در حمله به افغانستان عدم تحویل اسامه بنلادن و گروه القاعده به ارتش ایالات متحده بود. بنلادن از سالهایی که شوروی در افغانستان حضور داشت حامی این گروه بود و پس از تسخیر افغانستان به دست طالبان و تشکیل امارت اسلامی، بنلادن گروهش را در افغانستان منسجم کرد و حملات یازدهم سپتامبر را انجام داد. امارت اسلامی نیز در کنار بنلادن بود و از تحویل وی به آمریکا امتناع میکرد و همین امر باعث شد آمریکا و متحدینش حمله نظامی تمامعیاری علیه افغانستان را آغاز کنند.
نام عملیات حمله به افغانستان «عملیات آزادی بلندمدت» بود و جورج بوش چنین وانمود میکرد که گویی هدف اصلی حمله رهایی مردم افغانستان از بند نیروهای بنیادگراست. نیروهای آمریکایی برای به دست آوردن حمایت مردم افغانستان تبلیغات گستردهای را آغاز کردند و با شعارهایی چون «برای آینده شما و فرزندانتان» حمله خود را در جهت رفاه مردم نشان دادند.
روز یکشنبه هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱ نیروهای آمریکایی و بریتانیایی با وجود نداشتن اجازه جنگ از سازمان ملل بمباران هوایی کمپهای طالبان و القاعده را در افغانستان شروع کردند. نیروهای اتحاد شمال (مجاهدین) که در مقابل طالبان میجنگیدند، با تضعیف طالبان از سوی آمریکا توانستند شهر مزارشریف را در ۹ نوامبر به تصرف خود درآورند. اینکار باعث شد به سرعت نیروهای طالبان از بخشهای شمالی خارج شده و در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۱ بعد از اینکه طالبان شهر را خالی گذاشتند کنترل کابل را نیز به دست بگیرند. طالبان آرام آرام کمتر شدند و تنها بخش کوچکی از آنها در شهر کندز دیده میشد. آخرین گروه طالبان نیز در ۲۶ نوامبر دستگیر شدند و مابقی به پاکستان متواری شدند. اما طالبان به صورت پنهان به حیات خود در افغانستان ادامه داد و پس از خروج نیروهای آمریکایی بازهم قدرت را در افغانستان در دست گرفت. چنین رخدادی نشانگر میزان اشتباهات دیپلماتیک و سیاسی کاخ سفید بود که جنگی بیست ساله را آغاز کرد که هیچ حاصلی نداشت و تنها باعث کشته شدن هزاران نفر و اتلاف هزینههای کلان شده بود.
اما اگر جنگ افغانستان، همچنین جنگ عراق، برای مردم منطقه و دولتمردان آمریکایی دستاوردی نداشت در عوض نوعی ماجراجویی برای برخی از جوانان بیمار آمریکایی فراهم کرد که در عراق و افغانستان دست به هر آنچه دلشان میخواست بزنند و «تفریحاتی» را تجربه کنند که در شرایط عادی نمیتوانستند تجربه کنند.
تصاویری که در سال ۲۰۰۴ از شکنجه بیمارگونه زندانیان ابوغریب توسط سربازان آمریکایی منتشر شد نخستین خبر جنجالی جنایات جنگی آمریکا در منطقه بود. تصاویری که در آن زندانیان عادی که جرایم بسیار ناچیزی داشتند توسط جوانکهای آمریکایی شکنجه میشدند و شکنجهگران در صحنه نمایشی که برای خود ترتیب داده بودند عکس یادگاری میگرفتند و لبخند میزدند.
واقعه دیگر کشتار محمودیه بود که در این واقعه دختر چهارده سالهای به نام عبیر الجنابی توسط ۵ نیروی ارتش آمریکا مورد تجاوز جنسی قرار گرفت و سپس به قتل رسید. همچنین مادر ۳۴ ساله، پدر ۴۵ ساله و خواهر ۶ ساله وی نیز قبل از انجام تجاوز به عبیر توسط نظامیان آمریکایی به قتل رسیدند.
در فاصله زمانی کمی از کشتار محمودیه تعدادی از تفنگداران آمریکایی برای انتقام کشته شدن یکی از همرزمانشان که در جریان بمبگذاری کشته شده بود دست به کشتار مردم عادی در منطقه حدیثه زدند. در این جنایت ۲۴ غیرنظامی عراقی شامل کودک، زن و مرد توسط گروهی از تفنگداران دریایی آمریکا در شهر حدیثه در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۵ کشته شدند.
پس از این واقعه حداقل پنج کشتار هم اتفاق افتاد و در همه این کشتارها سربازان ایالات متحده با لبخند و لذتی بیمارگونه عکس یادگاری میگرفتند و به دوربین لبخند میزدند. علت تکرار این جنایات قطعا ضعف دولت آمریکا برای برخورد با جنایات جنگی بود. در هیچکدام از این وقایع مجرمین آمریکایی حکم اعدام دریافت نکردند و حتی احکام برخی تنها شش ماه زندان بود. برای مثال یک سرباز آمریکایی به نام رابرت بیلز که هفده نفر غیر نظامی افغانی را کشته و جسدهای آنان را در یک خانه به آتش کشیده بود تنها به ۲۶ سال زندان محکوم شد. قابل ذکر است که در بین قربانیان وی چهار زن، دو پسربچه و هفت دختربچه وجود داشتند.
بیشتر بخوانید: لگد زدن سرباز صرب به زن مرده بوسنایی
به گزارش رویداد۲۴ عامل مهمتر سیاست جورج بوش بود که ریشه در بنیادگرایی مسیحی داشت و توسط لابیهای بنیادگرا و صهیونیست حمایت میشد. بر اساس گزارش روزنامه واشنگتن پست، آنتونی تاگوبا سرلشکر نیروی زمینی ارتش آمریکا طی گزارشی اعلام کرد که جورج بوش شکنجه را به صورت سیستماتیک در عراق مجاز اعلام کرده و مرتکب جنایت جنگی شدهاست.
تصویر تکان دهنده دیگر مربوط به سال ۲۰۱۰ و کشتار در بخش میوند است. این کشتار میل نهفته در پس اعمال سربازان بیمار آمریکایی را به خوبی نشان میدهد. پنج سرباز نیروی زمینی ارتش آمریکا که در قندهار ساکن بودند تیمی تشکیل داده و نام آن را «گروه کشتار» گذاشته بودند. این گروه سه نفر غیر نظامی را به قتل رساندند و با بدن در حال احتضار آنها عکس یادگاری گرفتند.
اعضای این گروه قطعاتی از بدن قربانیان را برداشته و به عنوان غنیمت و یادگاری نگه میداشتند؛ قطعاتی از جمجمه، انگشت دست و حتی چشم و آلت تناسلی. بر اساس گزارش کمیته حقیقتیاب گروه مذکور ماریجوانا و انواع دیگر مواد را مصرف میکردند و کشتار برایشان مانند مراسمی آیینی بود.
آنها در کمال خونسردی افراد بیگناه، زنان و کودکان را شکنجه میکردند و پس از قتل صحنهسازی میکردند تا قربانیان را تروریست یا شبهنظامی جلوه دهند. آنها حتی نقشه قتل یکی از سربازان آمریکایی که در پی افشای جنایاتشان بود را کشیدند، اما پیش از عملی کردنش دستگیر شدند.
پرسشی که با دیدن چنین جنایاتی پیش میآید این است که چرا جوانان تحصیل کرده آمریکایی که اغلب بین بیست تا بیست و پنج سال سن دارند و در شرایط رفاهی خوبی رشد کردهاند دست به چنین اعمال وحشیانهای زدهاند. شاید بتوان پاسخ این سوال را با کند و کاو در ساختارهای فرهنگی و اقتصادی ایالات متحده پیدا کرد.
بر طبق نظرسنجیها مردم آمریکا، «خرافاتیترین مردم» بین «کشورهای توسعهیافته غربی» هستند. آمریکا بهترین دانشگاههای دنیا را دارد و نخبگان سراسر جهان به دلیل سطح بالای آکادمی و امکانات مادی به آمریکا مهاجرت میکنند. اما جمعیت نخبگان و دانشگاهیان آن کمتر از یک درصد است و کار آنها نیز به آکادمی و چهارچوبهای حرفهای آن محدود میشود و نخبگانش رابطه ارگانیکی با متن جامعه ندارند. همچنین انبوه آثار صنعت فرهنگ، مولد نوعی سوژگی منحصر به فرد است که آن را میتوان «سوژه آمریکایی» نامید.
سوژه آمریکایی با نمادهایی همچون مکدونالد و کی.اف.سی و هالیوود اشباع شده و جهان را به واسطه بازیهای کامپیوتری و سینمای اکشن میشناسد. این وضعیت به قدری در ایالات متحده عیان است که میتوان با وام گرفتن از بودریار گفت که آمریکا خود نوعی صحنه سینمایی است: «آمریکا نه رویاست نه واقعیت، بلکه یک جور حاد واقعیت است؛ نوعی خیالآباد.»
رسانههای جمعی الکترونیک معانی قبلی واقعیت را زیر و زبر کرده است، پس از سیطره فرهنگ رسانهها ما دیگر با واقعیت سروکار نداریم. آنچه ما پیش رو میبینیم، چیزی است که از خود واقعیت واقعیتر است، یعنی با قسمی واقعیت متورم و مفرط رویاروییم که در رسانهها بازتولید میشود. در این موقعیت دیگر تفاوتی بین خیال و واقعیت وجود ندارد و سوژه آمریکایی همانقدر که زندگی روزمره را واقعیت میداند؛ به واقعیت بازیهای کامپیوتری و فیلمهای هالیوودی نیز باور دارد.
در چنین وضعیتی که میتوان آن را نیهیلیستی نامید، قید و بندهای اجتماعی و قوای انتظامی بزرگرین مانع سوژه آمریکایی برای پیگیری لذت و واقعیت منحصر به خود هستند. چنین سوژهای میل به تخریب، تجاوز و کشتن دارد؛ اما اجتماع متمدن مانع این لذتهاست. میلی که در این موقعیت پرورده میشود این است که فرد بتواند فارغ از تمام قید و بندهای اجتماعی دست به عمل بزند. به تعبیر اسلاوی ژیژک چنین میلی تعریفی نوین از مفهوم «آزادی» است؛ آزادی سوژه آمریکایی.
میلوسویچ جنایتکار جنگی صرب، زمانی که در دهه نود در قدرت بود جملهای درباره اهداف و امیال خود گفت که به خوبی نمایانگر این نوع آزادی است. میلوسویچ میگفت مردم جهان هر روز با پیامهای ارزشی مدرنیته و دموکراسیهای غربی بمباران میشوند. پیامهایی، چون «نژادپرستی بد است»، «مصرف قند و چربی مضر است»، «باید مراقب گفتار و رفتار سیاسیتان باشید»، «آسیب رسانون به دیگران ممنوع است» و ...
میلوسویچ ادعا میکرد که وی و سربازانش در واقع علیه چنین محدودیتهایی قیام کردهاند و هر چه بخواند میخورند، هر زمان دلشان بخواهد تجاوز میکنند، هر که را اراده کنند میکشند و به این ترتیب از محدودیتهای سرکوبکننده تمدن و مدرنیته رها میشوند.
چنین میلی برای سوژه لذتطلب و مصرفگرای غربی نیز وجود دارد. آنها در افغانستان و عراق فرصت واقعیت بخشیدن به فانتزیهایشان را داشتند و هر آنچه در بازیها گیمها و سینما میدیدند را میتوانستند در عمل اجرا کنند. پیوستن هزاران اروپایی و آمریکایی به داعش نیز در پی همین منطق میلورزی قابل توضیح است. آنها دلزده از محدودیتهای تمدن به دنبال تحقق امیال و فانتزیهای خود به سوریه و لیبی میرفتند تا از آزادی بنیادین برخوردار باشند.
افغانستان و عراق برای سربازان ایالات متحده که نسبت آنها با مساله جنگ و خشونت به واسطه فیلم و بازیهای رایانهای ساخته میشود و مناسبات انسانی را در موسیقی «هوی متال» درک میکنند، همان سرزمین موعودی بود که میتوانستند در آن آزادانه فانتزیهای «اکشن» خود را محقق کنند و از لذاتی که نظام مسلط تولید برای آنها ساخته بود بهره ببرند. عکس یادگاری با جنازهها و انسانهای محتضر و کیف کردن از شکنجه و قتل کودکان و انسانهای بیگناه در نتیجه رشد و شکلگیری شخصیت انسانی در چنان نظام مصرفگرا و معیوبی بود.
جناب نجفی! شما از آمران -عاملان قتلهای زنجیره ای ایران و قتل های محفلی کرمان واسید پاش های اصفهان به پرسید