رویداد۲۴ مازیار وکیلی: کره جنوبی در سالهای اخیر در تولید محصولات نمایشی جهش خیرهکنندهای داشته است. پیشرفت کرهایها به قدری شگفتانگیز بوده که اکثر صاحبنظران حوزه سینما و تلویزیون رقیب جدی سینمای هالیوود در یک دهه آینده را نه هند و چین، که کره جنوبی میدانند. کرهایها استاد تلفیق ژانرهای مختلف در آثار سینمایی و تلویزیونی خود هستند و میتوانند فیلمهایی بسازند که لذت تماشای چند فیلم را به مخاطب بچشاند.
نقطه عطف چنین توان و رویکردی را میتوان در فیلم پارازیت (انگل) مشاهده کرد که بدل به فصل جدیدی در سینمای کره جنوبی شد و تمام جوایز اصلی اسکار دو سال پیش را درو کرد؛ بنابراین سریالهای کرهای را باید رقیب جدید و جدی سریالهای خوش ساخت آمریکایی دانست. شرکتهای بزرگ تولید و بازاریابی فیلم و سریال هم این موضوع را فهمیدهاند که برای پخش سریالها و فیلمهای کرهای پیشقدم شده و مانند نتفلیکس این سریالها را در سطح جهانی حمایت و پخش میکنند.
بازی مرکب آخرین و میتوان گفت پُر سر و صداترین سریال ساخته شده در سالهای اخیر توسط کره جنوبی است، که باز هم نام کره جنوبی را میان مخاطبان سینما و تلویزیون بر سر زبانها انداخته است. سریالی که با وجود تبلیغات فراوان و مخاطب انبوه، آن پدیده خاص و بینظیری نبود که نتفلیکس تبلیغش را میکرد. سریالی بود به غایت ضعیف و سطحی که ایدههای دسته چندم و تکراریاش را پشت سر یک طراحی تولید سطح بالا پنهان میکرد.
بازی مرکب داستان تعدادی انسان شکستخورده و بدهکار است که توسط گروهی از سرمایهداران مرموز و ناشناخته برای انجام یک سری بازی خطرناک کنار هم جمع میشوند. بازی که انتهای آن یا بردن چند تریلیون یوان (واحد پول کره جنوبی) است یا مرگ.
مهمترین مضمونی که سریال به دنبال اثبات آن به تماشاگر است، این بوده که پول چیز خوبی نیست یا حداقل کسب آن از هر راهی برای انسان مناسب نیست. پول در سریال بازی مرکب عامل ویرانی تمام آن افرادی است که در مبارزات مرگبار سریال شرکت میکنند. حتی سونگ گی-هون که در نهایت جایزه چهل و چند میلیاردی پایانی را میبرد هم حاضر نمیشود به آن دست بزند و به خیابانگردی روی میآورد. این شعار سایه سنگین خود را بر سریال انداخته و کارگردان کوشیده نشان دهد پول به عنوان مهمترین ابزار سرمایهداری چگونه انسانها را مثل حیوان به جان هم میاندازد و روح آنان را از هم میدرد. این تلاش بدل به تم مرکزی سریال شده و بازی مرکب را بدل به روایت تراژیک از سرنوشت انسان در دنیای سرمایهداری کرده است.
بیشتر بخوانید: چیزهایی که درباره سریال «بازی مرکب» نمیدانید
به گزارش رویداد۲۴ مشکل اصلی سریال بازی مرکب دقیقاً نگاه عوامانهای است که به «پول» دارد. کارگردان سریال مرکب، رفاه و پول را به مشتی آدم عیاش و هوسران که فقط از سر لذت آدمها را به جان هم میاندازند، تقلیل داده است و مثل یک دانشآموز دبیرستانی که به تازگی دو سه مقاله از کارل مارکس خوانده، فیلمنامهای نوشته که به ظاهر با نگاهی چپگرایانه در ضدیت با سرمایهداری است اما در باطن شیفته آن.
کارل مارکس برای سرمایهداری جایگاه والایی قائل بود و در ابتدای «مانیفست کمونیست» تعاریفی از آن میکند که به گفته «فریدریش انگلس» اگرخودشان میخواستند اینگونه تعریف کنند، نمیدانستند اما مارکس در نهایت نتیجه میگیرد که ادامه این شرایط خطرناک است و دوران «سرمایهداری» باید پایان یابد اما در این سریال بازی مرگ، داشتن پول به انسانهای سادیستیک و شهوتران محدود شده است و موضوع نقد یک ساختار اجتماعی به روابط شخصی تقلیل داده شده است و افرادی تصویر شدهاند که صرفاً از روی لذت، بازی را ترتیب دادهاند که شرکتکنندگان مانند گلادیاتورهای درگیر در کولوسئوم به جان یک دیگر میافتند که همدیگر را بدرند. چنین نگاه کودکانه و عوامانهای اصلاً بدل به تفکر نمیشود که بخواهد ماهیت انتقادی هم پیدا کند. چه آنکه سریال اصلا وارد دلایل اجتماعی پیش آمدن چنین وضعی نمیشود و اساسا کاری به آن ندارد؛ از این منظر نقد ساختاری در سریال برای سازندگان آن اهمیت ندارد و صرفا با حمله به ظواهر تمام حرفشان را میزنند و در خوشبینانهترین حالت اگر نقدها هم به تناقض برخورد، همچون سریال مانی هیست (خانه کاغذی) با دو سه شعار سر و ته قضیه را هم میآورند تا مشکل حل شود.
نتیجه؟ نتفلیکس روی هوا سریال را میزند و آن را پشتیبانی و پخش میکند تا سریال در قلب کشورهای سرمایهداری (یعنی آمریکا و انگلستان) بدل به پُربینندهترین سریال سال شود. جالب نیست کارگردانی که ظاهراً دشمن قسمخورده سرمایهداری است چگونه با میل شخصی خود به آغوش همان سرمایهداری که ظاهراً به آن فحش میدهد فرو میغلتد؟ یعنی فیلمی در نقد سرمایهداری پخش شود که اتفاقا در قلب سرمایهداری از آن حمایت شود و برای آن تبلیغات میلیون دلاری کنند!
ملودرام؛ راه رهایی سریالسازی
اگر طراحی تولید درخشان، خشونت بیش از حد و کیفیت فنی درجه یک سریال را که کنار بگذارید، ماهیت آن فرق چندانی با سریالهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ندارد. سریال پُر است از عناصر ملودراماتیک سطحی که برای به وجد آوردن تینایجرها در سریال تعبیه شده است.
نقطه اوج این نگاه ملودراماتیک صحنه گفتگوی کانگ سه-بیوک با جی-یونگ هنگام تیلهبازی است. شخصیتها در سکانسی مطول و کشدار با سوز و گداز فراوان به شرح گذشته پُر از رنج خود میپردازند و بعد از اینکه حسابی تماشاگر را پُختند و آماده کردند به صحنه نهایی میرسند که قرار است یکی از این دو حذف شود! اینجا ظاهراً همان نقطه عطفی است که تماشاگر ناپخته اشک میریزد و سریال را تحسین میکند.
به خاطر وفور همین صحنههای ملودرام (که به تماشاگر تحمیل میشود) است که تماشاگر از اشکالات واضح روایی سریال نمیپرسد. مثلاً از خودش سوال نمیکند چگونه یک نیروی پلیس به مانند یک ارتش تک نفره درون سیستمی به این پیچیدگی نفوذ میکند و تا جایی پیش میرود که موفق میشود از تمام آن مکان خطرناک که با گاردهای مسلح کنترل میشود فیلم عکس تهیه کند؟
البته برای پوشاندن چنین ضعف آشکاری یک عنصر ملودراماتیک هم به کار گرفته شده تا حواس تماشاگر از این ضعف بزرگ پرت شود و آن برادر از کار درآمدن پلیس قهرمان با پیشرو به عنوان مباشر شخصیت مرموز پشت پرده و گرداننده اصلی بازی است. میتوان مثالهای بیشتری از ضعفهای روایی سریال زد، اما همین یک ضعف کافی است تا ما متوجه شویم با چه سریال سطحی و کلیشهای روبرو هستیم که برای مخاطب لذتبخش شده اما باید بدانیم این لذت نه به خاطر مفاهیم خاص آن، که به خاطر کیفیت در اجرا و تکنیک ساخت سریال بوده است.
بازی مرکب را دقیقاً همان کسانی جدی میگیرند که تلقیشان از فیلم خوب کمدیهای تینایجر پسندی مثل «آمریکن پای» است و حالا در مواجهه با سریالی مانند بازی مرکب احساس میکنند سریال پیچیده و سطح بالایی دیدهاند که بسیار بالاتر از سطح درک و فهم آنها است. بازی مرکب هم به این تصور (یا بهتر است بگوییم توهم) دامن میزند.
هوآنگ دونگ-هیوک سریالش را پُر میکند از ایدههای قابل کشف در باب حقارت ذات بشر تا تماشاگر با پیدا کردن این ایدهها کیف کند و خیال کند هسته اتم را شکافته و به چنان کشف عظیمی نائل آمده که فلاسفه هم از درک آن عاجز هستند.
کارگردان البته آنقدر هوشمند هست که جنس خود را در بستهبندی لوکس به مخاطب عرضه کند تا مخاطبی که شیفته آن بستهبندی لوکس شده، احساس توهم کند که درون آن بستهبندی زیبا هم چیز باارزشی وجود دارد. غافل از اینکه مانند تفنگی که سونگ گی-هون در قسمت اول سریال به فرزندش هدیه میدهد و فندک از کار در میآید، درون بستهبندی سریال بازی مرکب جنس بنجلی وجود دارد که صرفاً ظاهر متفاوتی دارد. این سریال هم مانند آن هدیه نه یک تفنگ واقعی که فندکی بیآزار است.
مقایسه با سریالای صدا و سیما؟ خخخ