رویداد۲۴ در انتخابات سراسری آلمان، آنگلا مرکل صدر اعظم سرزمین ژرمنها و یکی از اصلیترین مدافعان پیوند امنیتی برلین-واشنگتن در ذیل ساختار ناتو، از معادلات قدرت به صورت رسمی کنار رفت و حتی حزب متبوع وی نیز نتوانست در انتخابات پیروز شود. به عبارت بهتر، احتمال دارد به زودی قدرت در برلین در دستان سوسیال دموکراتهایی قرار گیرد که نسبت به روسیه گارد بازتر و در مقابل، نسبت به واشنگتن گارد بسته تری خواهند داشت.
در کشور فرانسه نیز قرار است حدود شش ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. یکی از اصلیترین موضوعاتی که اتحادیه اروپا را شدیدا نگران ساخته است، مربوط به افزایش احتمال پیروزی ملی گرایان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۲ است. انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ۲۰۲۲، یکی از مهمترین آوردگاههای سیاسی در اتحادیه اروپا محسوب میشود.
مکرون تلاش میکند بار دیگر بتواند کلید کاخ الیزه را به تسخیر خود در آورد و احتمال راهیابی وی به دور دوم و نهایی انتخابات نیز وجود دارد. با این حال در دور دوم انتخابات، وی با رقیبی سرسخت (احتمالا از جریان ملی گرای افراطی) رو به رو خواهد شد. رئیس جمهوری فعلی فرانسه، امانوئل مکرون، اگر در انتخابات آتی پیروز شود، نخستین رئیس جمهوری خواهد بود که در ۲۰ سال گذشته، پس از ژاک شیراک، برای دوره ۵ساله دوم ریاست جمهوری پا به کاخ الیزه خواهد گذاشت. میشود که دو چهره راست افراطی درمجموع ۳۲ درصد آرای انتخابات را بهدست خواهند آورد و در این میان ۱۷ درصد رایدهندگان به انتخاب اریک زمور و ۱۵ درصد آنها به مارین لوپن تمایل دارند. در این میان، امکان دارد یکی از این دو نامزد در همان دور نخست، به سود نامزد دیگر از صحنه رقابت کنار رود.
در هر حال، سران اروپای واحد به صورت جدی در حال رصد کردن انتخابات ریاست جمهوری فرانسه هستند، زیرا در صورت راهیابی مخالفان اتحادیه اروپا و منطقه یورو به کاخ الیزه، قطعا پازلهای سیاسی-اجتماعی در قاره سبز بر هم خواهد ریخت. نکته مهمتر اینکه برخی تحلیلگران معتقدند که در انتخابات ۲۰۲۲، مارین لوپن دیگر مثل سال ۲۰۱۷، رقیب اصلی مکرون نخواهد بود و احتمالا جای خود را به اریک زمور خواهد سپرد. زمور، در نژادپرستی و ملی گرایی، حتی از لوپن نیزمواضع صریحتر و خطرناک تری دارد. اریک زمور ماه گذشته کتابی با عنوان "فرانسه آخرین حرف خود را نگفته است" منتشرکرد که بهسرعت در صدر فهرست پرفروشترینهای آمازون در فرانسه قرار گرفت و در مدت دو هفته حدود ۱۳۰هزار نسخه از آن به فروش رفت.
یکی از نظرات جنجالبرانگیز او این است که میگوید شهروندان فرانسوی با نامهای «غیر فرانسوی» باید نامشان را تغییر دهند. او همچنین با حمایت از نظریه موسوم به «جایگزینی بزرگ»، ادعا میکند که مهاجران بهتدریج جایگزین اروپاییان سفیدپوست میشوند و درمورد تغییر بافت جمعیتی کشورهای غربی هشدار میدهد. این تئوری توطئه علاوهبر راستگرایان افراطی اروپایی، در ایالات متحده نیز یکی از نظریههای محبوب برتریطلبان سفیدپوست است.
بیشتر بخوانید: نقش شمخانی در دور جدید مذاکرات هستهای چیست؟
صورت مسئله این است که آتلانتیسیسم یا آتلانتیکگرایی امروز نسبت به هر زمان دیگری بیشتر در بحران قرار دارد! مناسبات جاری در دو سوی آتلاتیک (آمریکا-اروپا) پس از خروج فرارگونه آمریکا و متحدانش از افغانستان شدیدا آسیب دیده است! همین مسئله سبب شده است تا ایده " تشکیل ارتش واحد اروپایی" به صورتی جدی از سوی وزرای دفاع ۲۶ عضو اتحادیه اروپا مطرح شود. اگرچه مقامات اروپایی مدعی هستند که این ساختار، قرار نیست به آلترناتیوی برای ناتو تبدیل شود، اما بر همگان مسجل است که تشکیل ارتش واحد اروپایی پیش در آمدی بر فروپاشی پیمان آتلانتیک شمالی محسوب میشود. نباید فراموش کرد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو فلسفه وجودی خود را از دست داد، اما مقامات آمریکایی و اروپایی اصرار داشتند اتحاد استراتژیک و امنیتی خود را در نظام بین الملل حفظ کنند.
در هر حال، شکست احزاب مسیحی در انتخابات سراسری آلمان و شکست احتمالی مکرون، قطعا ساختار تروییکای اروپایی و حتی اروپای واحد را هدف قرار خواهد داد. یکی از موضوعات مهم دراین خصوص، به مناسبات امنیتی- سیاسی آمریکا و اروپای واحد باز میگردد که بازتاب آن را در پدیدههایی مانند توافق هستهای با کشورمان مشاهده میکنیم. زمانی که در تاریخ هفتم فوریه سال ۱۹۹۲ میلادی پیمان ماستریخت یا همان پیمان اتحادیه اروپا بین سران ۱۲ کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا منعقد شد، اروپاییان بر اساس قرائت و تفسیر رئالیستی خاصی که نسبت به مقوله قدرت داشتند، خود را موظف به بازی در زمین ایالات متحده آمریکا میدانستند.
اتحادیه اروپا درست در زمانی تشکیل شد که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده و ساختار نظام دو قطبی به نظام تک قطبی تبدیل شده بود. از آن زمان تاکنون، اروپاییان فرصت استقلال واقعی از ایالات متحده آمریکا را بارها از دست داده اند. اگرچه برخی مفسران اروپایی معتقد بودند تجمیع قدرت کشورهای اروپایی با یکدیگر به مثابه عرض اندامی موثر در برابر یکه تازی اقتصادی و سیاسی آمریکا در نظام بین الملل خواهد بود، اما نگاه زیرساختی بیشتر کشورهای اروپایی که خود را جزئی از شبکه «حامی ـ پیرو» تشکیل شده پس از فروپاشی کمونیسم به رهبری آمریکا میدانستند، منجر به تعریف «توان جمعی اروپا» در زمین بازی آمریکا شد. اما سوال اصلی اینجاست که آیا در صورت تغییر معادلات بازی در برلین و پاریس، شاهد استقلال واقعی اروپا از واشنگتن خواهیم بود؟
باید در نظر گرفت که در برخی احزاب و گروههای اروپایی و فراتر از آن، در میان شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا تمایلی معنادار و گسترده در خصوص جدایی از آمریکا و استقلال در برابر واشنگتن وجود دارد، اما طی سالهای گذشته و اخیر به واسطه حضور افرادی مانند بوریس جانسون (که کشورش اکنون از اروپای واحد جدا شده است)، مرکل و امانوئل مکرون این موضوع تحقق پیدا نکرده است. در هر حال، علی رغم ادعاهایی که از سوی برخی سیاستمداران اروپایی در خصوص لزوم استقلال امنیتی، نظامی و سیاسی این مجموعه از آمریکا مطرح شده، در عمل شاهد تحقق این مسئله نبوده ایم. تجربه نشان داده است تا زمانی که اقدامی واقعی در این خصوص صورت نگیرد، اساسا نمیتوان بر روی ادعای مقامات اروپایی حسابی باز کرد! هنوز زمان زیادی برای راستی آزمایی این ادعا (استقلال واقعی اروپا از آمریکا) وجود دارد...