با این حساب چنانچه مردم فقط نصف هزینههای نذورات ده روز اول محرم را به بهزیستی بپردازند، این سازمان میتواند مقرری ناچیزی که به ایتام، زنان بیسرپرست و… میدهد دو برابر کند و گره بزرگی از زندگی قریب چهار میلیون نفر افراد تحت پوشش خود بگشاید.
هدایت چنین منبع عظیمی به سوی هزینه شدن سیستماتیک در یک نهاد عامالمنفعه به منظور سامان دادن به بخشهایی از جامعه که لاجرم فاقد شغل یا توان کار هستند، در نظر اول کاری سهل مینماید اما به آن آسانی که در نظر اول مینماید نیست.
دو نهاد بزرگ بهزیستی و کمیته امداد به طور سیستماتیک به حمایت از ایتام، فقرا، معلولان و خانوادههای زن سرپرست مشغولند به طوری که مجموعاً ده میلیون نفر را زیر پوشش دارند. با این حال، بودجه عمومی و کمکهای مردمی تکافوی هزینههای برعهده آنها را نمیکند و مقرریهای آنها کسری از هزینه نیازمندان نمیشود. در عین حال که از مجموع رقم نذوراتی که مردم با عمق باور دینی تقدیم میکنند، بخش قابل ملاحظهای صرف سیر کردن گرسنگان واقعی نمیشود و به افراد برخوردار و متمکّن یا دستکم بینیاز و متوسط میرسد.
اینکه چگونه میشود کمکهای داوطلبانه و نذورات مردمی را به صورت پیوسته، نظاممند و ساختارمند به سمت نیازهای ضروری اقشاری از جامعه هدایت کنیم که به دلایل متعدد و متنوع قادر به تأمین نیازهای خود نیستند، به پیشنیازهایی وابسته است.
نخستین پیشنیاز باور نذرکنندگان و انفاقگران است. چنانچه کسانی که مبالغ، کالاها یا مواد غذایی را با نیتهای خیر صرف میکنند، باور داشته باشند که با تغییر رویکرد نذر براساس نیازهای ضروری زمان و مکان فعلی، میتوان کاری کرد که حاصل نذورات مفیدتر و سازندهتر باشد، بخشی از مشکل حل میشود. این تغییر رویکرد براساس نیاز زمان البته باید توسط رهبران معنوی و دینی جامعه صورت گیرد و آنان هستند که میتوانند این پتانسیل بزرگ را، وارد دستگاه گردش خون جامعه کنند. اما موضوع بعدی ساختار نهادهایی است که باید این وظیفه را برعهده گیرند.
موقعی مردم حاضر میشوند کمکها و نذوراتشان را در اختیار نهادهای دولتی خیریهای بگذارند که اعتماد کامل داشته باشند که آنها به نیابت از صاحبان هزینههای خیریه، کارشان را به نیکی و سلامت به انجام میرسانند. اما آیا اکنون این جوّ اعتماد به تمامی در جامعه جاریست؟
اعتماد که باشد میتوان به مردم گفت که اگر فقط نیمی از نذورات را به بهزیستی بدهید، قریب چهار میلیون افراد نیازمند تحت پوشش این سازمان آبرومندانه زندگی میکنند و توانمند میشوند و به متن جامعه میپیوندند… و آنگاه سود و حاصل چنین اتفاق بزرگی به همه جامعه میرسد. به نسل فردا میرسد…
اعتماد که باشد دولتها، بخش بزرگی از مسائل و کارهای بر زمین مانده را به عهده مردم میگذارند و مردم بخش عظیمی از ناتوانی مزمن دولتها را در ایجاد رفاه جبران میکنند.