رویداد۲۴ علیرضا نجفی: یکی از مواردی که بحثهای مهمی در تاریخ ایران بوده، بحث تقابل با «مرجعیت شیعه» بوده است؛ اتفاقی که نه به دست جریان سکولار، که اتفاقا به دست خود اسلامگرایان انجام شده است. به خاطر بیاورید با آیتالله شریعتمداری چگونه برخورد شد یا اتفاقاتی که بر آیتالله منتظری پس از عزل گذشت، شاهدی بر همین ادعاست. چندی پیش جریان سیاسی پایداری در ایران حملات تندی به آیتالله صافی گایگانی ترتیب داد و پس از آن حمله آنها به آیتالله علوی گرگانی یا در نمونه دیگر هجمه شدید حسین شریعتمداری به آیتالله سیستانی نیز نشان میداد که تضعیف جایگاه مرجعیت در تاریخ ایران توسط خود جریاتن اسلامگرا کلید خورده و آنها باب آن را باز کردهاند. رویداد۲۴ در این گزارش تاریخ برخورد با مراجع شیعه را بررسی کرده و نشان داده جریان اسلامگرا مبدع آن بودهاند.
مفهوم تقلید از قرون دوم هجری بود که در میان مسلمانان رواج پیدا کرد. معنای آن پیروی از قول اهل حدیث، از صحابه و غیر صحابه میشود. در صدر اسلام این واژه چندان بار مثبتی نداشت و به معنی لغوی خود نزدیک بود. در پایگاه اطلاعرسانی حوزه علمیه قم آمده است: «تقلید در لغت، به معنای قلاده بر گردن دیگری انداختن، گردنبند به گردن انداختن و در امور شرعی و عبادات، از مجتهدی تقلید کردن است.» عمل تقلید در مذهب شیعه از عصر امامان آغاز شد. آنان پیروانشان را به راویان حدیث یا یاران نزدیک خود، ارجاع میدادند و به علت فاصله زیاد میان شهرها، فراهم نبودن امکانات ضروری برای مسافرت مردم و در نتیجه دشواری دسترسی به امام یا دسترسی نداشتن به وی، رجوع به معتمدین آنها رواج پیدا کرد. اما معنی لغوی تقلید قرنها بعد جا افتاد. پس از آنکه فقها جانشین امام غایب شدند، وظیفه آنها اجتهاد در متون دینی شد و دیگرانی که پیرو آنها میشدند، به زبان امروزی مقلدین، خود را حاکی از آن مجتهد، یعنی حکایت کننده احکام اجتهادی وی، مینامیدند.
معنی اولیه تقلید، قلاده بر گردن انداختن، در قرون چهارم هجری به معنی اخیر آن، یعنی تقلید از مجتهد نزدیک شد و جای «حاکی» را گرفت. این اتفاق پس از شیخ طوسی مشهور به شیخ الطایفه که در قرن پنجم هجری میزیست رخ داد. حکایت کردن از شیخ طوسی که مجتهد و محدثی بزرگ بود اندکی پس از فوت ایشان تعبیر به تقلید از شیخ شد. اما واژه تقلید در قرون پنجم نیز واژهای تخصصی بود و جا افتادن عمومی این واژه در قرن دهم هجری رخ داد.
در ابتدا رابطه مردم و مراجع تقلید رابطهای نامتمرکز بود و در منطقه یک یا چند فقیه محل رجوع مردم بودند. در دوان صفویه با رشد تشیع در ایران و قدرت گرفتن فقهای شیعه گرایشی به ایجاد تمرکز در روحانیت شکل گرفت و علمایی پدیدار شدند که شهرتی فراتر از منطقه خود داشتند. این روند از زمان صفویه در ایران رو به گسترش رفت و پس از آن دورههای بعدی در شخصیت و مرجعیت علی الاطلاق آیت الله بروجردی به اوج خود رسید.
مراتب حوزوی، القابی به ترتیب: ثقه الاسلام، حجت الاسلام، حجت الاسلام والمسلمین، آیت الله و آیت الله العظمی هم در دوره آیت الله بروجردی ایجاد شدند. البته پیش از آن هم از این واژهها استفاده میشد، اما آن زمان به هیچ وجه خصلتی سلسله مراتبی نداشتند.. خود آیت الله بروجردی نیز نخستین کسی بود که به وی «آیت الله العظمی» میگفتند.
مراجع تقلید بزرگ شیعه همواره در معنای عامی سکولار بودند. سکولار در معنی دقیق آن، یعنی عدم دخالت دین در دولت. در مواجهه با سکولاریسم اغلب آن را عدم دخالت دین در سیاست معنی میکنند که تقریبا در هیچ کجای جهان مصداقی ندارد، چرا که در کشورهای سکولار غربی نیز احزاب مسیحی و دینی در پارلمان وجود دارند و دین قدرت چانهزنی سیاسی دارد. اما آنچه به تاسی از روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه سکولاریسم نام گرفت از بین بردن دین به عنوان نیرویی هژمونیک بود که برای قوه مجریه، یعنی دولت، خط مشی تعیین میکرد.
مراجع تقلید بزرگ در ایران نیز به این معنا سکولار بودند، اما این به معنای عدم دخالت کامل آنها در سیاست و وقایع اجتماعی نبود. چنانچه آیت الله بروجردی عامل اصلی محدودیتهایی بود که در دوره پهلوی برای بهاییها ایجاد شد.
برای مطالعه بیشتر
قربانیان پروتستانیسم اسلامی/ نسل روحانیون مستقل چگونه حذف شدند؟
نقش روحانیون منبری و وعاظ در انقلاب ایران چه بود؟
اختلاف تاریخی صوفیان و فقیهان/ چرا مراجع معتقدند شمس تبریزی و مولانا ضاله هستند
به گزارش رویداد۲۴ مرجعیت شیعه تا دهه پنجاه هجری شمسی سودای گرفتن حکومت و ادغام دین و دولت را نداشت و به همین دلیل رابطه مراجع با حکومتها رابطهای حسنه بود. فقها و روحانیون نیز همواره از ورود مستقیم به مسائل سیاسی پرهیز میکردند. برای مثال زمانی که میرزای شیرازی در اوج قدرت بود و به فرمان وی حتی شاه نیز نمیتوانست در اندرونی تنباکو دود کند؛ عدهای از میرزای شیرازی خواستند حکومت ناصرالدین شاه را منسوخ اعلام کند که وی این کار را مذموم و عامل هرج و مرج میشمارد. البته در آن دوران هم حامیان خلع شاه در پی تشکیل حکومت اسلامی نبودند بلکه میخواستند «شاه عادل» را با «شاه ظالم» جایگزین کنند. تشکیل حکومت اسلامی در عالم تشیع همواره از وظایف امام غایب شمرده میشد.
اما در دهههای چهل و پنجاه که ایدئولوژیهای انقلابی فعالیت گستردهای در ایران پیدا کردند، به تدریج ایده حکومت اسلامی مطرح شد و از ترکیب اسلام سنتی و چپگرایی جهان سومی، اسلامگرایی منحصر به فردی در ایران به وجود آمد و رشد کرد.
اسلامگرایی معنایی غیر از باور به دین اسلام دارد و نوعی ایدئولوژی هویتگرای مدرن است که پدیدهای مدرن به حساب میآید چرا که در قرن نوزدهم میلادی ایجاد شد و در قرن بیستم به اوج قدرت رسید. اسلامگرایان تاکید ویژهای بر نقش اجتماعی و سیاسی دین در جامعه دارند و این نقش را نه تنها برای کشورهای اسلامی که برای کل دنیا واجب میدانند. آنها خواستار گسترش اسلام به تمام دنیا و تشکیل امت واحدهای هستند که جهان را یکسره از گناه و تیرگی برهاند؛ یعنی نقشی که در تشیع برای امام غایب قائل میشود. اما اسلامگرایان معتقدند پیش از ظهور امام باید کاری کرد و جامعه را به سمت و سویی تماما اسلامی حرکت داد. همچنین مبارزه با کفر و کفار باید تا نابودی هر آنچه جز دین مبین است ادامه پیدا کند. اسلامگرایی به ویژه به علت مخالفت علمای تشیع با برپایی حکومت دیر به ایران رسید و اساسا اندیشهای غیر شیعی بود.
منشا رشد اسلامگرایی، مصر و پاکستان بود و در واکنش به گسترش فرهنگی-تمدنی ارزشهای غربی و مدرنیته ایجاد شد. ناپلئون در حمله به مصر سه هزار نفر از اسرای مسلمان را قتل عام کرده بود و مصریها مانند اغلب کشورهای اسلامی در تمام نبردهای عصر جدید از اروپاییان شکست خورده و تحقیر شده بودند.
از طرف دیگر حکومت خدیوهای مصر که در پی استقلال از عثمانی بودند به جریانی هویتگرا دامن زده بود که اسلامگرایی از دل آن بیرون آمد. در پاکستان نیز به علت استعمار بریتانیا جریانهای هویتگرای بسیاری رشد کرده بودند که نسخه اسلامگرای آن را «ابوالعلی مودودی» پایهگذاری کرده بود.
جریان هویتگرای مصر در دانشگاه الازهر با اسلام سلفی پیوند پیدا کرد و آرا و فعالیتهای کسانی، چون «سید قطب» تحت تاثیر خوانشی رادیکال از اسلام تثبیت شد.
تاثیر مودودی و سید قطب بر مسلمانان مبارز در ایران نیز بسیار چشمگیر بود. از نشانگان نفوذ گسترده این دو در ایران همین کافی است که به تاثیر آیت الله خمینی از مودودی از سید قطب اشاره کنیم. نصر ادعا میکند امام خمینی کتاب ولایت فقیه خود را که اساس ایدئولوژیک حکومت جمهوری اسلامی در آن گذاشته شد، متاثر از آرای مودودی نوشته است. همچنین آیت الله خامنهای کتابهای سیدقطب را به فارسی ترجمه کردند و در دوران پهلوی دوم دست تالیفاتی درباره سید قطب زدند که باعث شناخت انقلابیون از آثار و آرای وی شد.
از نظر سید قطب و مودودی، استفاده از هر منبعی دیگر به جز خدا برای سامان دادن به امور جامعه خلاف توحید است چراکه حاکمیت مطلق بر کائنات از آن خداست و کسی جز او حق قانونگذاری را ندارد و شایستۀ بندگی نیست. به باور آنها مردم باید بهگونهای به بار آیند که بر وفق منهج الهی در همۀ شئون زندگیشان رفتار کنند و به این کار مجبور ساخته شوند و تمامی قوانین و الگوها و سیستمها و عادتها و سنتها را از خدای یگانه برگیرند و شریعت الهی را در همۀ جنبههای زندگیشان پیاده کنند. همچنین حکومت اسلامی آن حکومتی است که بنیادش بر قانون الهی گذاشته شده باشد. حکومتهایی که بر مبنای قوانین وضعی بشری عمل میکنند شایستۀ فرمانبری نیستند.
این تحولات و ریشه دواندن و گسترش اسلامگرایی در ایران پس از مرگ آیت الله بروجردی ممکن شد چرا که تا زمانی که ایشان زنده بودند، علیه جنبشهای رادیکال و اسلامگرا موضع گیری میکردند.
آیت الله بروجردی مرجع علی الاطلاق تشیع بود و دارای شهرت و مقامی بود که کمتر شخصیت دینی در جهان اسلام داشته است. محمدرضاشاه پهلوی نیز با ایشان روابط خوبی داشت و در مقابل آیت الله بروجردی از بیم غلبه کمونیسم در کشور از شاه حمایت میکرد. این مساله باعث شده بود اسلامگرایان گاه علیه آیتالله بروجردی موضعگیری کنند. این امر، یعنی رویارویی اسلامگرایان با مراجع سنتی و سکولار، بارها در تاریخ ایران رخ داده است.
نخستین رودررویی جدی اسلامگرایان با مرجعیت، در ابتدای دهه سی صورت گرفت؛ یعنی زمانی که آیت الله بروجردی نواب صفوی را از انجام اعمال افراطی منع کرد و رفت و آمد روحانیون و حوزویان با وی را مذموم شمرد. اما نواب و یارانش بی توجه به حکم آیت الله بروجردی، که در آن زمان بزرگترین مرجع تقلید جهان تشیع بود، گروه فداییان اسلام را تشکیل داد و اقدامات خود را که عبارت بود از حذف فیزیکی مخالفان به پیش برد.
بیشتر بخوانید:
آیتالله بروجردی آخرین مانع در برابر اسلام سیاسی
آیت الله حائری یزدی؛ فقیهی که راهش در جمهوری اسلامی رهرو نیافت!
نواب صفوی ؛ پدر معنوی انقلاب اسلامی
آیت الله منتظری؛ پیشگام تشیع سیاسی
آیت الله شریعتمداری؛ مرجع تقلیدی که در حصر خانگی درگذشت
آخوند خراسانی؛ فقیهی که حکومت را حق فقها نمیدانست
آیتالله خویی در مسائل سیاسی ایران موضعی بیطرفانه داشت. وی در دهه چهل و در اعتراض به دستگیری و تبعید آیتالله خمینی درس خود را تعطیل کرد و زمان تبعید آیت الله خمینی به نجف از ایشان استقبال کرد. اما دیدار با فرح پهلوی را نیز پذیرفت که موجب انتقاد انقلابیون از وی شد. وی کشته شدن افراد را در نزاع علیه حکومت شاه را بیهوده خواند که باعث خشم امام خمینی شد و همچنین در جنگ ایران و عراق اعلام بیطرفی کرد. از همه مهمتر اینکه آیت الله خویی نظریهٔ ولایت مطلقه فقیه را یک «بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی» میدانست. تمام این مسائل باعث تیره شدن روابط انقلابیون و آیتالله خویی شد.
اما رودررویی اسلامگرایان و مراجع به علمای سنتی محدود نبود. علاوه بر مراجع نقلی مسلک سنتی، بزرگان دینی که در زمینههای دیگری، چون تفسیر و حکمت اسم و رسمی داشتند نیز از اسلامگرایان فاصله گرفتند.
علامه طباطبایی که مهمترین شخصیت علمی جهان تشیع در زمینههای تفسیر قرآن و فلسفه بود، از جمله کسانی به حساب میآید که از اسلامگرایان فاصله گرفت. علی قدوسی داماد علامه طباطبایی بود که در سال ۱۳۶۰ بر اثر انفجار انتحاری شهید شد و زمانی که دادستان کل انقلاب و دامادش برای گفتن تسلیت به نزدش رفته بودند، گفته بود این انقلاب «یک شهید واقعی» داشت «که مظلومانه هم شهید شد و آن اسلام بود.
وی در سال ۱۳۴۹ به عنوان مجتهد تامالاختیار از سوی آیتالله بروجردی برای پاسخگویی به سؤالات دانشجویان عازم آمریکا شد و همزمان با اقدامات مذهبی تحصیلات دانشگاهی خود را در دوره لیسانس فلسفه آغاز کرد تا اینکه در سال ۱۳۵۸ دکترای خود را دریافت کرد.
او پس از انقلاب به عنوان سرپرست سفارت ایران در آمریکا انتخاب شد، اما به گفته خودش به دلیل «دخالت برخی افراد» از این سمت استعفا کرد. آیت الله حائری سپس به ایران بازگشت در شرایطی مشابه حصر زندگی میکرد تا اینکه در سال ۶۲ از ایران خارج شد و در لندن اقامت کرد. کتاب «حکمت و حکومت» او که سال ۷۳ نوشته شده در ایران امکان انتشار نیافت. او در این کتاب آیین کشورداری بر اساس ولایت فقیه را نقد کرده است. البته سخنان حائری با حمله بسیاری از اسلامگرایان مواجه شد و جوابیههای بسیاری در پاسخ به او نوشتند.
اقدامات اسلامگرایان علیه مراجع سنتی پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. برخی علما علنا اعلام کردند به جمهوری اسلامی رای نمیدهند. برای مثال آیتالله احمد خوانساری که پس از فوت آیتالله بروجردی یکی از مراجع تقلید بود به جمهوری اسلامی رأی نداد. آیتالله خمینی و شاگردانش از اینکه این مرجع تقلید در فعالیتهای سیاسی مشارکت ندارد، انتقاد میکردند. منتقدان او را «دستبوس شاه» نیز مینامیدند چرا که پس از تبعید آیتالله خمینی به ترکیه و بیخبری از او، فضلالله خوانساری داماد آیتالله خوانساری، موفق به کسب اجازه از رژیم شد تا به دیدار امام برود.
همچنین دو مرجع ملیگرای زنجانی، آیت الله سیدرضا و آیت الله سیدابوالفضل زنجانی با انقلاب و نظریه ولایت فقیه مخالف بودند که این مخالفت تبعاتی برایشان داشت. آیت الله رضا موسوی زنجانی در همان سالهای ابتدایی انقلاب نامه تندی در انتقاد از اقدامات حکومت نوشت و مخالفت خود را علنا اظهار کرد. دیدگاههای او باعث شد موجی از انتقاد علیه او شکل بگیرد؛ تا آنجا که تشییع جنازهاش در سال ۱۳۶۲ در میان شعارهای «مرگ بر منافق» برگزار شد.
آیت الله ابوالفضل زنجانی نیز در شهریور سال ۱۳۵۹ رسالهای در انتقاد از وقایع انقلاب نوشت و در این متن با ذکر مثالهای تاریخی از پیامبر و امامان شیعه، از پرونده سازی برای مردم، «تفتیش عقاید»، اقدامات دادگاههای انقلاب، تعطیلی دانشگاهها و مصادره اموال افراد شدیداً انتقاد کرد. او همچنین منتقد ولایت فقیه به معنای «حکومت نامحدود» بود، البته این استدلال فقهی، پاسخهای زیادی داشت و برخی دیگران از فقها مقالاتی در رد دیدگاه او نوشتند
آیتالله کاظم شریعتمداری نیز با وجود گرایش به تشکیل حکومت اسلامی در گروه مراجع مخالف اسلامگرایی به حساب میآید. وی جزو مراجع تقلیدی بود که با مرجع تقلید خواندن آیتالله خمینی در زمان پهلوی دوم از محاکمه امام جلوگیری کرد. این مرجع تقلید پس از انقلاب با برخی از اصول قانون اساسی از جمله اصل ولایت فقیه مخالف بود، اما در نهایت به آن رأی داد. او معتقد بود که در رفراندوم جمهوری اسلامی بهجای «آری» یا «نه»، باید امکان انتخاب مردم بین گزینههای متعدد وجود داشته باشد. موضعگیریهای ایشان علیه انقلابیون به زودی منجر به دردسرهای فراوانی برایش شد.
در ۱۴ آذر ۵۸ نیز افرادی به خانه این مرجع تقلید در قم حمله مسلحانه کردند و یکی از افرادی که در پشت بام خانه مسئول حفاظت از ایشان بود، کشته شد. درگیریهایی نیز میان ایشان مقلدین ایشان و اعضای سپاه پاسداران رخداد و دادستان کل انقلاب، ۱۲ نفر از مقلدین را که دست به اقدام مسلحانه زده بودند اعدام کرد. همچنین این مرجع تقلید به اتهام نقش داشتن در کودتای صادق قطبزاده در ۲۷ فروردین ۶۱ حصر شد. این مرجع تقلید تا اسفند ۶۴ در حصر ماند و ۴۰ روز پیش از مرگش به بیمارستان منتقل شده بود.
تقابل اسلامگرایان و مراجع همچنین شامل حال کسانی میشد که در انقلاب نقش فعال داشتند و پس از انقلاب از اعمال خود ابراز پشیمانی کردند؛ چهرههایی، چون آیت الله منتظری و محلاتی. از آیتالله بهاءالدین محلاتی به عنوان رهبر «قیام ۱۵ خرداد در شیراز» نام برده میشود. به گزارش رویداد۲۴ او مدتی بعد از اقدامات حکومت انتقاد کرد. او بیستم بهمن ماه ۵۹ در پاسخ به استفتایی چنین نوشت «به نام اسلام با ادعای آزادی و غیروابستگی، شاهد همان ماجراهای دردناک و تکرار مظالم هستیم»
همچنین در نامههای خود به سران نظام از موضوعاتی، چون اعدامها، «شکنجه متهمان و محکومان به نام تعزیر» «تهاجمی وحشتناک به دانشگاهها به نام انقلاب فرهنگی» انتقاد کرد. ایشان چنین اقداماتی را چنین توصیف میکرد: «این کارها نه تنها با اسلام که محمد مبشّر آن بود مطابقت ندارد بلکه مایه آبروریزی برای انقلاب اسلامی ایران است» آیتالله محلاتی در سال ۱۳۶۰ درگذشت و از برگزاری مراسم ختمش در مسجد ارگ تهران جلوگیری شد.
همچنین آیتالله حسن طباطبایی قمی رهبر قیام ۱۵ خرداد ۴۲ در مشهد بود و در حکومت شاهنشاهی سالها زندانی و تبعید شده بود، اما پس از انقلاب نیز منتقد اقدامات حکومت شد. برخی نزدیکان آیتالله خمینی نقل کردهاند که او در دیدار با آیتالله خمینی در بیمارستان نیز از مواردی، چون اقدامات دادگاههای انقلاب، مصادره اموال افراد و تشکیل حزب جمهوری اسلامی انتقاد کرده بود.
آیتالله طباطبایی قمی همچنین در آخرین مصاحبهاش به «سلب آزادیهای مردم»، «سانسور» و «عدم آزادی بیان»، «دخالت قضات در کارهای قانونگذاری و سیاسی» و «ایجاد دادگاههای کذایی» اعتراض کرد. اما خمینی در پاسخ نامههای آیت الله طباطبایی از «لزوم وحدت کلمه» نوشت، اما طباطبایی قمی به آن توجهی نکرد. آیت الله طباطبایی قمی تا پایان عمر مخالف حکومت جدید ماند و در نهایت در سال ۱۳۸۶ در حصر درگذشت.
اسامی و مصدایق مراجع و شخصیتهای دینی که از طرف اسلامگرایان مورد هتک قرار گرفتهاند زیاد است؛ مرجعیت و مقام روحانیت در حاشیه قدرت سیاسی هستند. از آیت الله منتظری که زمانی قائممقام رهبری بود تا آیت الله سیدصادق روحانی که به علت انتقاد از قائممقامی آیتالله منتظری ۱۵ سال حصر خانگی کشید تا آیت الله طالقانی که ابوذر زمان خوانده میشد همه و همه در برابر سیاست و قدرت در حاشیه قرار گرفتهاند.