رویداد۲۴ در دهههای اخیر رقابت نفسگیری بین کشورهای درحالتوسعه برای رسیدن به رشد اقتصادی بالاتر و افزودن بر وزن و اعتبار اقتصادشان شکلگرفته است. کشورهای خواهان توسعه در جریان این رقابت تلاش میکنند از تمام داراییها، امکانات و ثروتهای خود استفاده کنند تا از رقبای منطقهای خود عقب نمانند.
در این میان، بدون تردید ارزشمندترین دارایی هر کشور، نیروی انسانی است؛ زیرا توسعه فقط و فقط با محوریت انسان دستیافتنی خواهد شد. به این ترتیب تلاش کشورها برای جذب و بهکارگیری نیروی متخصص و نخبه کشور دیگر مفهوم و معنای روشنی پیدا میکند؛ از یک سو دارایی ارزشمندی از چنگ رقیب خارج و آهنگ رشد اقتصادی آن کشور کندتر میشود و از سوی دیگر اضافهشدن یک نخبه به جمع نخبگان شاغل کشور مقصد، به رشد ظرفیت اقتصادی و افزایش توان ثروتاندوزی آن کمک میکند.
سخنان روز چهارشنبه گذشته مقام معظم رهبری درباره پدیده خسارتبار مهاجرت نخبگان یک بار دیگر توجه همگان را به این نکته مهم که در سالهای گذشته یکی از مهمترین دغدغههای کارشناسان ایراندوست بوده است، جلب کرد. ایشان بهصراحت تشویق نخبگان به مهاجرت را مصداق خیانت دانستند. بالطبع علت را باید در هزینه هنگفتی جست که به کشور تحمیل میشود؛ زیرا با هر مهاجرت، کشور یک فرصت ارزشمند برای دستیافتن به توسعه و شکوفایی را از دست میدهد.
تشویق نخبگان به مهاجرت را نمیتوان در فعالیت بنگاههای تبلیغاتی که شوق رفتن و برخورداری از امکانات گسترده آموزشی، پژوهشی و رفاهی را در دل مهاجران بالقوه میکارند و آبیاری میکنند، خلاصه کرد. در واقع مجموعه شرایطی را که موجب میشود قدرت تأثیرگذاری این بنگاهها بیشتر شده و انگیزه مهاجرت افزایش بیابد باید مقصر اصلی تلقی کرد. تشدید رکود اقتصادی ناشی از تداوم تحریمهای ظالمانه از یک سو و شیوه نادرست توزیع فرصتهای شغلی و آموزشی از سوی دیگر، شرایطی را فراهم آورده که با پدیده بیکاری دانشآموختگان در مقیاس وسیع روبهرو هستیم؛ بهگونهایکه بسیاری از خانوادهها با بیکاری فرساینده فرزندان جوان خود روبهرو هستند، آنهم در شرایطی که بسیاری از این جوانها از مدارج بالای علمی برخوردارند.
در کنار این واقعیت تلخ، وقتی اخبار مربوط به تخصیص فرصتهای «مرغوب» شغلی و تحصیلی به گروهی اندک از صاحبان قدرت و نفوذ، در جامعه منتشر میشود، وقتی افکار عمومی با پدیده استخدام افرادی با پایه دانشی اندک در موقعیت استادی و حضور در مراکز علمی برخورد میکنند، بهتدریج این باور در اذهان شکل میگیرد که یک جوان نخبه و دانشمند چارهای جز رفتن به سرزمینی که قدرش را بیشتر بدانند و به او فرصت شغلی و آموزشی مناسبتری پیشنهاد کنند، ندارد.
شیوه نادرست توزیع فرصتهای شغلی و آموزشی، بهویژه بورسهای آموزشی خارج از کشور و حتی فرصتهای کارآفرینی و تولید ثروت موجب شده جوانهای شایسته و نخبه کشور در مقیاس وسیع خانهنشین شوند و به این ترتیب فرصتی برای برخی سودجویان و فرصتطلبان فراهم شود که نورچشمیهای خود را در غیاب جوانان نخبه برای استفاده از این فرصتها معرفی کنند.
برای راستیآزمایی این ادعا فقط کافی است از موقعیت شغلی و آموزشی فرزندان طبقه متنفذ کشور و صاحبان مقام و موقعیت پرسوجو کنیم و اینکه آیا آنان برای کسب این موقعیت، ناگزیر از رقابت با متقاضیان پرتعداد و فاقد معرف پرنفوذ بودهاند یا با مختصر تلاشی موفق به اشغال چنین موقعیتهای رشکبرانگیزی شدهاند.
گریز از شایستهسالاری و تنندادن به معیارها و اصول آن، موجب شده نخبگان و جوانان بااستعداد کشور در حاشیه بمانند و در عوض افرادی با توان، استعداد و تجربه بهمراتب اندک، بر صدر نشسته و قدر ببینند.