صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۱ - 2023 January 19
کد خبر: ۲۹۷۸۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۹ - ۰۵ آبان ۱۳۹۵

روایت آخرین سفیر ایران از کلاف پیچیدۀ رابطه تهران-ریاض

آخرین سفیر ایران در ریاض در کافه خبر از دلایل و ریشه‌های اختلاف تهران- ریاض و ضرورت ترمیم روابط ایران و عربستان گفت.
رویداد۲۴- آخرین سفیر ایران در ریاض در کافه خبر از دلایل و ریشه‌های اختلاف تهران- ریاض و ضرورت ترمیم روابط ایران و عربستان گفت.

حسین صادقی؛ آخرین سفیر ایران در عربستان؛ دیپلماتی آرام، با طمأنینه اما محتاط که در عین حال مصاحبه با او کار آسانی نیست. بعد از چند نوبت گفتگو و رایزنی پذیرفت تا به کافه خبر خبرگزاری ما بیاید. آخرین سفیر ایران در ریاض حرف‌های تازه ای برایمان زد. از زمانی که در دورۀ احمدی نژاد سفیر بود و به کشور بازگشت تا آخرین بازگشتش به کشور یعنی پس از حمله به سفارت عربستان در تهران. صادقی می‌گوید به رغم همۀ آنچه که سعودیها با ما کردند، با زبان تحقیر در مقابل سعودی موافق نیست؛ می گوید می توانیم سر یک میز بنشینیم و بالاخره به آنها بفهمانیم که امت واحدیم. این کارشناس جهان عرب همچنین معتقد است که برخی کشورها بر سر راه بهبود رابطه ایران و عربستان مانع تراشی می‌کنند چون به نفع‌شان نیست دو قدرت مهم جهان اسلام پای میز مذاکره بیایند. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گپ و گفت ماست در کافه خبر با حسین صادقی، آخرین سفیر ایران در ریاض:

چرا نمی‌توانیم با سعودیها پای میز مذاکره بنشینیم؟ چرا دو امت اسلامی تا این اندازه عاجز از برقراری ارتباط هستند؟ چرا آنگونه که قانون اساسی ما بر امت اسلامی واحد تأکید کرده است، امروز هیچ شاخصی برای تحقق آن وجود ندارد

 

راجع به عربستان بسیار سخن گفته ایم و این روند اظهارنظر دربارۀ این کشور همچنان ادامه دارد. باور من اینست که اگر ما می توانستیم یک روابط قابل قبولی با عربستان سعودی طراحی می کردیم و براساس آن جلو می رفتیم، وضعیت منطقه و جهان اسلام متحول می شد.

واقعیت اینست که با وقوع انقلاب اسلامی، نگرانی جدی برای عربستان سعودی و کل کشورهای اهل سنت و به طور مشخص کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس ایجاد شد. در هر حال یک حکومت اسلامی شیعی در ایران روی کار آمد و در رأس کشورهای نگران، عربستان سعودی قرار گرفت. به اعتقاد من، اگر روند به گونه ای رقم می خورد که کارتر می توانست در قضیه گروگان گیری پیروز شود؛ شاید در وضعیت عربستان سعودی تحول جدی صورت می گرفت. چون در آن زمان مسئله حقوق بشر خیلی جدی بود.
در همین اثنا، چند اتفاق افتاد که منجر شد عربستان سعودی به رغم نگرانیها، نفس راحتی بکشد:

1. اول اینکه جمهوریخواهان روی کار آمدند؛ جمهوریخواهان به لحاظ سنتی با کشورهای عربی پادشاهی همخوانی بیشتری دارند. سعودیها نگران این بودند که اعتبار و جایگاهشان نزد ایالات متحده آمریکا از دست برود. این نگرانی جدی بود. به خصوص اینکه دیدگاه و تحلیل خاصی نسبت به جمهوری اسلامی ایران داشتند.
2. اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی
3. جنگ ایران و عراق و انگیزه های صدام و متعاقب آن حمایتی که از سوی سایر کشورها در جنگ دریافت کرد.
4. بحرانهای داخلی در ایران: کشورمان نیز با یکسری از بحرانهای مرزی و مسئله مجاهدین خلق در مرزها روبرو شد.

مجموع این مسائل باعث شد تا عربستان سعودی نفس راحتی دربارۀ ایران بکشد و نگرانی هایش تا حد زیادی مرتفع شده و در واقع بخش اعظم نگرانی های عربستان دربارۀ صدور انقلاب ایران به سایر کشورها مرتفع شد. در آن زمان جو انقلابی، شعارها، آمال و آرزوها نیز بسیار خاص بود که بر فضای موجود تأثیر می گذاشت. این روند تا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران ادامه یافت.

جالب است بدانید که عربستان سعودی نگران عراق هم بود. اساسنامۀ حزب بعث، کل کشورهای منطقه را کشورهای وابسته و مرتجع می دانست و اعتقاد داشت که این کشورها باید از بین بروند. اما جنگ ایران و عراق سبب شد تا دو نگرانی عربستان سعودی یعنی ایران و عراق مرتفع شود. تا اینکه عراقی‌ها کویت را اشغال کردند و متعاقبا سایر اتفاقات سبب شد تا همسایگان عربی رویکرد جدیدی را در قبال ایران در پیش بگیرند و در واقع رابطه ما با کشورهای عربی وارد مرحله نوینی شد. در سال 1367 ما شاهد قطع رابطه میان ایران و عربستان بودیم؛ در واقع همان اتفاقات سال 1394 در آن سال رخ داد و ارتباط دو کشور را قطع کرد. متعاقباً با گذشت زمان و تحولات منطقه و همچنین تمایل دو کشور برای برقراری ارتباط مجدداً برقرار شد.

جدای از اشتباهات سعودی، فکر می کنید کدام مسیر را ما اشتباه رفتیم؟
به اعتقاد من اگر سیاست و رویکردی که در دوران سازندگی و در زمان آقای هاشمی رفسنجانی آغاز شد و در دوره اصلاحات به اوج خودش رسید، ادامه پیدا می کرد، شاید سرنوشت منطقه و دنیای اسلام و افراط گرایی و خشونت به شکلی که امروز شاهد آنیم، نبود.

چرا امروز نمی‌شود با آن سیاست پیش رفت؟ 

در مقاطعی که نام بردم، دو کشور به سمت اعتماد متقابل رفتند. در پرتو این اعتماد همۀ درها باز شد. در آن مقطع، ملک عبدالله ولیعهد بود، و به دلیل بیماری ملک فهد کارها در اختیار ملک عبدالله بود و اصولاً موانع عمده از سر راه ما برداشته شد. رفت و آمدها اعم از رسمی و غیررسمی را خود سعودیها آغاز کردند. این رفت و آمدها در حالی بود که در گذشته به دلیل ترس و نگرانی که سعودیها از ما داشتند اصلا جرأت نمی کردند به ایران بیایند. زمانی که یخ روابط دو کشور شکست، این رفت و آمدها افزایش یافت و تصویری که مردم عربستان نسبت به ایران پیدا کردند، دگرگون شد.

متأسفانه در دولت نهم و دهم وضعیت دوباره به پله اول برگشت. عربستان سعودی که تصور و پندارش این بود که رویکرد ایران یا حاکمیت نسبت به ایران تغییر کرده است، در دولت نهم و دهم تمام تصوراتش دربارۀ تغییر رویکرد ایران فروپاشید. یعنی سعودیها به این جمع بندی رسیدند که سیاست ایران تغییر نکرده و ایران همان رویکرد دهه 60 را دنبال می کند.

نگاه دستگاه سیاست خارجی نسبت به تنش زدایی چیست؟

واقعیت اینست که هنوز در داخل کشور به نگاه واحد و یا یک جمع بندی در قبال عربستان سعودی نرسیده ایم. باور من اینست که به رغم همۀ مسائل و چالش هایی که داریم می توانیم با سعودیها مذاکره کنیم و پای میز بنشینیم. برخی بر این باورند که به دلیل اختلافات ایدئولوژیک، تنش های سیاسی میان دو کشور، درگیری در حوزه های نفوذ نمیتوانیم با سعودیها همکاری کنیم، اما من به این مسئله معتقد نیستم. شاید خیلی از کشورها اعم از عربی و غیرعربی (مثل اسراییل و آمریکا) نمی خواهند که این اتفاق بیفتد؛ خود آمریکایی ها علاقه ای به بهبود رابطه ایران و عربستان ندارند چون هنوز چشم انداز روشنی نسبت به ایران و منطقه ندارند. چون وضعیت منطقه کلاً پس از فروپاشی نظام پادشاهی در ایران، غیرقابل پیش بینی شده، یعنی خلأ قدرتی به وجود آمده و پس از 38 سال هنوز چیزی نتوانسته جایگزین آن شود و روز به روز هم بحرانها افزایش پیدا می کند.

متأسفانه دامنۀ این بحرانها گسترش یافته و به شمال آفریفا هم کشیده شده است. تا زمانی که نظم جدید شکل نگیرد نمی شود امیدوار بود که امنیت پایداری در منطقه شکل بگیرد؛ لذا ما سیاست هایمان در قبال عربستان سعودی اگر می توانست مبتنی بر وحدت رویه باشد، شاید اتفاقات مثبت زیادی در حوزۀ مناسبات دو کشور رخ میداد. تصور بکنید در سایۀ این همکاری، مثلا صدای اسلام بلندتر می شد، و دو کشور به جای اینکه انرژی خود را صرف ضربه زدن و حذف یکدیگر بکنند، می توانستند با هم باشند و در جهان اسلام و غرب صدایشان بلندتر باشد.

مسئله ای که شما بدان اشاره می فرمایید در فصل نهم قانون اساسی نیز بدان اشاره شده است و حتی با ذکر آیۀ شریفه، از امت اسلامی نام برده شده و اینکه ما موظفیم جهان اسلام را به سمت وحدت ببریم و در سایۀ این وحدت رونق اقتصادی و فرهنگی داشته باشیم. این مسئله ای است که همه بدان واقفیم. می دانیم اگر در جهان اسلام همصدایی داشته باشیم دستاورد بزرگی خواهیم داشت. می دانیم که اسراییل، برندۀ منازعات خاورمیانه است و همۀ حواسها از اشغالگری این رژیم به کشتن مسلمانان توسط یکدیگر معطوف شده است. به یک معنا، قدرتها تنها نظاره گر خشونت مسلمانان علیه یکدیگر شده اند و هزینه ها برای جهان اسلام زیاد شده است. آیا واقعا، این معادله ساده دیده و درک نمی شود؟ آیا همان هایی که به سفارت حمله می کنند و یا حمله را سازماندهی می کنند، این معادلات را درک نمی کنند؟ آیا درک می کنند و یا اصولاً منافعی برای ندیدن اینها وجود دارد؟

قطعا نکته ای که بدان اشاره می کنید، درست است. یعنی بالاخره یک طیفی به جای اینکه منافع و مصالح ملی کشور را مدنظر داشته باشند، منافع گروه خاص و طیف خاصی را مد نظر دارند و شاید بتوان گفت که یکی از علت هایی که ما را در بسیاری از عرصه ها دچار مشکل می کند همین است که به مصالح ملی کشور بی توجهیم و شاید ریشه اصلی کار همین باشد.

راهکار اینست که جمعی باید ببنشینند و دربارۀ این مسئله تعیین تکلیف کنند. باور من اینست که در کشور زمانی که مردمسالاری دینی وجود دارد، و مردم با انتخاب شان به یک دیدگاه رأی می دهند و آنرا انتخاب میکنند این دیدگاه باید قدرت و این ظرفیت را داشته باشد که ایده های خود را عملی کند.

طبیعی است که عده ای در این مسیر با نگاه انتخاب شده از سوی مردم مخالف باشند که اصلا مهم نیست؛ مخالفت باید وجود داشته باشد اما در چارچوب صحبت، نشست، ارائه دیدگاه، مقاله و .... عرضه شود، اما این طیف نباید قدرت اجرایی داشته باشد. شاید مشکل عمده ای که با آن روبرو هستیم، همین است. یک مثال ساده برای شما میزنم؛ مثلا دولت تصمیم می گیرد که در بخش گردشگری سرمایه گذاری جدی کند، و باورش بر اینست که می توان با این سیاست چرخهای اقتصاد را به حرکت درآورد، مشکل بیکاری را حل کرد و حتی تصویر ایران هراسی را از بین برد، و درآمد گردشگری را به بیش از درآمد نفت رساند. همۀ اینها ساز و کارهایی می خواهد. تصور کنید زمانی که دولت می خواهد وارد کار شود، با موانع جدی روبرو می شود و به افرادی برخورد می کند که توان ایجاد مانع در این مسیر را دارند. زمانی است که شما به لحاظ فکری با یک سیاست مخالفید مثلا مخالف سیاست توسعۀ گردشگری هستید، این مخالفت هیچ اشکالی ندارد، ولی زمانی است که مانع ایجاد می کنید یعنی اجازه نمی دهید مثلا مردم اثرات توسعه گردشگری را لمس کنند.

این حق یک ملت است که اعتراض کند، و حتی این حق را دارند که اعتراض شان را جلوی سفارت انجام بدهند. اما مسئله تعرض به یک سفارت، کاملا متفاوت است؛ امنیت سفارت به عهدۀ کشور میزبان است. نیروهای تندرو این قدرت را پیدا کردند که وارد سفارت شوند؛ با توجه به اینکه قبلا نیز این تجربه را داشتیم، باید جلوگیری می شد و حداقل اجازه نمی دادند که هزینه ها اینقدر بالا برود تا جایی که عربستان سعودی نیز منتفع بشود.
شما تصور کنید عربستان در شرایط فعلی تحت چه فشار مضاعفی از سوی جامعه جهانی است و ما با این حمله به کمک آنها رفتیم و صفحه را کاملا علیه خودمان و به نفع پادشاه سعودی ورق زدیم.

آیا منفعتی در نادیده گرفتن این مسائل در کار است؟ 
به باور من یک نگاه در کشور وجود دارد که قطعا طرفدارانی در میان طبقات مختلف اجتماعی دارد. بخشی از آن نگاه تنگ نظرانۀ ایدئولوژیک است؛ که امت واحد اسلامی در آن نایده گرفته می شود. از سوی دیگر، عده ای منافع و مصالح خاص مادی دارند. چرا تمایل نداریم در عرصه های مختلف شفاف سازی داشته باشیم؟ چرا طیفی در جامعه تمایلی به شفاف سازی ندارد؟ واقعیت اینست که اگر این شفاف سازی صورت بگیرد، منافع شان به خطر می افتد و نمی توانند ثروت های کلان بدست بیاورند. تصور کنید اگر در ابعاد بزرگتر مثلا در حاکمیت این نظارت و شفافیت سازی وجود نداشته باشد، اتفاقات زیادی رخ می دهد.

لذا در کنار نگاه ایدئولوژیک، یک نگاه مادی نیز نسبت به پرسشی است که شما مطرح کردید، وجود دارد. چرا عده ای با برجام مخالفت می کنند؟ در زمان تحریم؛ عده ای ثروتهای نجومی بدست آوردند به این بهانه که راهکاری برای دور زدن تحریمها پیدا کنند. چرا شکاف طبقاتی تا این اندازه در جامعه عمق یافت؟ به اعتقاد من یکی از دلایل مهم افزایش شکاف طبقاتی نسبت به قبل از انقلاب، شفاف نبودن است. مشخص نیست عده ای این ثروت های کلان را از کجا آورده اند. 

سوئیس که هم اکنون حافظ منافع عربستان در ایران است، چه اقدامی می تواند در راستای بهبود مناسبات دو طرف بردارد؟

سوئیس نمی تواند کار جدی برای ایران بکند. من اعتقادم اینست که ایران و عربستان نیازی به میانجی ندارند. دو کشور همسایه و مدعی در جهان اسلام که ادعای سرآمدی دارند باید سرآمدی، بلوغ و کفایت از خودشان نشان بدهند. من بارها به طرف ایرانی و سعودی گفته ام که باید یک گفتگوی چالشی را آغاز کنیم ولو خیلی طولانی. می توانیم سر میز با هم دعوا و کشمکش داشته باشیم اما در عین حال می شود همکاری کرد.

نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که عربستان نقش عمده ای در پیدایش و شکل گیری افراط گرایی داشته است، ولی هم اکنون خود این کشور نیز دچار بحران است؛ لذا زمان آن رسیده که با آنها سر میز یک برویم. ما می توانیم با هم کار بکنیم و به آنها بگوییم که این تهدید مشترک ماست.

صحبت از پای میز مذاکره آمدن در زبان ساده است؛ حریف ضعیف شده (عربستان) که در عرصه بین الملل متأثر از پرونده های متعدد اعم از پرداخت غرامت به قربانیان 11 سپتامبر، بمباران یمن و ... وجاهت و اعتباری برایش باقی نمانده، پای میز مذاکره نمی آید ...
این مسئله بر می گردد به رشد و بلوغی که بدان اشاره کردم. دو کشور باید بستری را فراهم کنند که این گفتگو آغاز شود. بله، یکی از اشتباهات بزرگ عربستان تجاوز به یمن بود و جنایاتی که هم اکنون در حال انجام است.


نظرات شما