رویداد۲۴ بازگشایی مدارس پس از ۲ سال تعطیلی باز هم والدین دانشآموزان را به این فکر واداشته است که فرزندان خود را در سال آینده تحصیلی به چه مدرسهای بفرستند. این موضوع از آنجا اهمیت دارد که تجربه آموزش آنلاین در زمان شیوع کرونا بعضی را به این نظر رسانده است که مدارس غیرانتفاعی به دلیل کم بودن تعداد دانشآموزانشان و پاسخگویی مسئولان آنها به والدین برای آموزش کودکان و نوجوانان مناسبترند.
اما اکنون با حضوری شدن مدارس بعضی از کارشناسان میگویند که بهتر است دانشآموزان، بهویژه در مقطع ابتدایی، در مدارس دولتی ثبتنام شوند زیرا حضور در این مدارس باعث اجتماعی بار آمدن آنها میشود؛ چیزی که گفته میشود در مدارس غیرانتفاعی برعکس آنها رخ میدهد؛ اینکه دانشآموزان این مدارس بعدها در تعاملات اجتماعی با مشکل مواجه میشوند.
دکتر تقی ابوطالبی احمدی دکترای تخصصی در رشته روانشناسی تربیتی و عضو هیاتعلمی دانشگاه فرهنگیان میگوید: نگاه سند تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش به رشد همهجانبه براساس ساحتهای ششگانه است. بر اساس این سند، مدرسه مکلف است شرایط را برای رشد متعادل کودکان و نوجوانان فراهم کند تا اینکه آنها بتوانند شهروندان موفق جامعه آینده شوند.
عضو هیات مدیره انجمن مطالعات کودکان پیش از دبستان ایران ادامه میدهد: مدرسه دانشآموز را از خانواده به عنوان فرزند آن تحویل میگیرد که او را تحت تعلیم و تربیت قرار دهد و به عنوان شهروند موفق به جامعه تحویل دهد. دقت کنید که منظور شهروند است نه شهرنشین. ما در مدرسه باید کودک را در ساحتهای ششگانه رشد تربیت و برای زندگی اجتماعی آماده کنیم. این کار باید در فضای حیات طیبه صورت بگیرد، یعنی مدرسه را ـ چه دولتی و چه غیردولتی ـ به گونهای طراحی کنیم که شرایط را به سمت تربیت همهجانبه کودکان ببرد.
ابوطالبی با بیان اینکه در کنار همه این فاکتورها بنای آموزش و پرورش بر این است که بهویژه در حوزه اجتماعی روی تعاملات کودکان کار شود، اظهار میکند: بچهها در مدرسه با چالشهای مختلفی مواجه میشوند که از طریق آنها میتوانند واقعیتهای زندگی آینده را یاد بگیرند. به عبارتی، این چالشها کودکان را برای زندگی اجتماعی آماده میکنند.
وی میافزاید: برای ما که در حوزه آموزش کار میکنیم، از نظر قانونی، در این زمینه تفاوتی بین مدرسه دولتی و غیرانتفاعی قائل نیستیم. مدرسه ماموریتی دارد که باید آن را تمام و کمال انجام دهد و در این زمینه بین مدرسه دولتی و غیردولتی تفاوتی وجود ندارد. البته در مدرسه غیرانتفاعی به لحاظ حقی که دریافت شهریه برای والدین ایجاد میکند، ممکن است انتظار بالاتر باشد.
این روانشناسی تربیتی درخصوص یادگیری تعامل اجتماعی در مدرسه توضیح میدهد: بچهها در مدرسه با همسالان خود در یک گروه قرار میگیرند، یعنی کلاساولی با کلاساولیها و کلاسدومی با کلاسدومیها و... . به عبارت دیگر، در مدارس گروهها بر پایه سن و پایه تحصیلی دیده میشوند که با هم تعامل اجتماعی دارند.
وی با تاکید بر اینکه این تعامل در مدارس دولتی که از مدارس غیرانتفاعی شلوغترند بهتر صورت میگیرد، تاکید میکند: کودک در مدرسه دولتی یا هر مدرسه شلوغی ـ به دلیل زیاد بودن تعداد بچهها ـ انواع رفتارها را میبیند. در این مدارس رفتارها یکدست و تحت مراقبت شدید نیست و تفاوتهای رفتاری و شخصیتی را با توجه به تعداد کثیر دانشآموزان شاهدیم. این مسئله مثل تفاوت وارد شدن ماهی به رودخانه یا دریاست. ماهی در دریا با انواع ماهیها و موجودات مواجه است و محدودیت ندارد اما در رودخانه از این نظر محدودیت دارد.
ابوطالبی ادامه میدهد: وقتی دانشآموز در فضایی باشد که تعداد زیادی دانشآموز دیگر در آن هستند، تجربه ارتباط با انواع منشها، روشها و شخصیتها را پیدا میکند و در واقع آماده میشود که فردا در جامعه و در مواجهه با انواع رفتارها بداند چه واکنشی نشان دهد. او یاد میگیرد کجا و چگونه «نه» بگوید، کجا و چگونه «بله» بگوید و چطور با بچههای مختلف ارتباط متفاوت برقرار کند. فراوانی و تنوع آدمها و رفتارها در مدرسه، مخصوصا در دوره ابتدایی، بسیار به این قضیه کمک میکند.
بیشتر بخوانید: چگونه مدارس ایران به کانون بحران آموزش و پرورش تبدیل شده است؟
ابوطالبی با بیان اینکه یادگیری تعامل اجتماعی در مدرسه از سوی کودکان یک شرط دارد، اظهار میکند: دانشآموز باید راهنما و مشاور هم داشته باشد، از معلم دلسوز و مشاور تربیتی تا پدر و مادر آگاه. منظور کسانی است که بتوانند به سوالات مختلف او پاسخهای مناسب بدهند.
وی با بیان یک مثال میگوید: مثلا دانشآموز میپرسد جلوی یک مغازه خوراکی بود و دوستم گفت صاحبش نیست بیا خوراکی برداریم، آیا میتوانم این کار را انجام بدهم؟ این سوال نشان میدهد که دانشآموز توسط همسال خود به دزدی تشویق شده است و باید با پاسخ متناسب، اشتباه بودن این کار را به او یاد بدهیم. یک راهنمای دلسوز و مطلع که روانشناسی کودک و نحوه برقراری ارتباط با او را بداند، میتواند در این شرایط به بچه بگوید که چرا در چنین شرایطی باید «نه» بگوید و چگونه این کار را انجام دهد.
این استاد دانشگاه تاکید میکند: ممکن است چنین شرایطی در یک مدرسه خاص که دانشآموزانش گزینششدهاند، برای بچه فراهم نباشد تا چنین چیزی را بیاموزد.
ابوطالبی در پاسخ به این سوال که آموزش و پرورش چقدر در پاسخ دادن به سوالاتی که در مدرسه برای بچهها پیش میآید موفق بوده است، میگوید: ببینید، ما تضاد نسلی داریم، تضاد عصری داریم، تضاد بین عملکرد مدرسه و والدین داریم، تضاد بین عملکرد معلمهای مختلف داریم و استانداردسازی در این زمینه متاسفانه صورت نگرفته است. این در حالی است که باید برخورد معلم، مربی تربیتی، مشاور و والدین با دانشآموز یکدست باشد. اگر بین این آدمها هماهنگی وجود داشته باشد، چه در مدرسه دولتی چه غیردولتی، موفق میشویم.
وی ادامه میدهد: بعضی کشورها برای این مسئله کارگروهی متشکل از افراد مختلف ازجمله والدین دانشآموزان، روانشناس، مددکار، مشاور، معلم و مربی و حتی پزشک دارند. در واقع این تیم است که تصمیم میگیرد چه سبکی برای تربیت مطلوب بچهها لحاظ شود و چه کسی به چه سوالاتی جواب بدهد.
این استاد دانشگاه بیان میکند: من اعتقادم این است که در آموزش و پرورش مطلوب باید چنین تیمی وجود داشته باشد که پاسخگوی سوالات مختلف دانشآموزان باشد. در این صورت است که میتوانیم بچهها را در مدارس برای ورود به جامعه آماده کنیم.
این روانشناس تربیتی با بیان اینکه بچهها باید در مدرسه درس زندگی بیاموزند، نه فقط ریاضی و شیمی و غیره میگوید: البته این درسها هم در فرایند رشد شناختی لازماند اما در وهله اول باید بچهها را آماده کنیم که به عنوان شهروند به جامعه وارد شوند. آنها باید برای مواجه شدن با حقایق و مسائل زندگی شخصی و اجتماعی آماده شوند؛ مناسبات شهروندی را یاد بگیرند و مسئولیتپذیر شوند.
وی میافزاید: آنها همچنین باید اعتمادبهنفس، عزت نفس و خودباوری پیدا کنند که در تعاملات اجتماعی بتوانند حق خود را به شکل منطقی بگیرند، احساسات و عواطفشان را کنترل کنند و تصمیمگیرنده خوبی باشند. خب بچه اینها را کجا باید به دست بیاورد؟ او باید اینها را با حضور در میان آدمها یاد بگیرد، نه محیط بسته و محدود. من با تربیت گلخانهای واقعا مخالفم.
ابوطالبی تاکید میکند: اینها هم بیشتر در تعاملات غیررسمی بچهها با یکدیگر ـ مثل بازی کردن ـ به دست میآید. با همین مشارکتهاست که اینها شکل میگیرد. هرچه دامنه مشارکت بچهها را در تعاملات بیشتر کنیم، فضا را بازتر کنیم و محیط آنها را حتی از مدارس به اجتماعات بیرون ببریم و آنها را با حقایق روزگار مواجه کنیم، برای آنچه قرار است در آینده با آن مواجه شوند ـ از مدیریت روابط تا کار و غیره ـ آمادهتر میشوند. آنها کار و تلاش، پشتکار، برقراری روابط با دیگران، مدیریت روابط، نظم، ثبات شخصیت، روحیه همکاری، احترام گذاشت به دیگران، صبر و حوصله، انعطافپذیری معقول، عضویت در گروه و تبعیت از آن و... را یاد میگیرند.
وی ادامه میدهد: اگر این موارد از طریق همان کارگروهی که گفتم به بچه آموزش داده شود، دیگر لازم نیست برای او بترسیم. اگر کسی شنا کردن را یاد گرفته باشد، نمیترسیم که او را در استخر بیندازیم اما اگر تکنیکهای شنا را یاد نگرفته باشد یا ضعیف یاد گرفته باشد، قطعا نگران او خواهیم بود.
ابوطالبی در پاسخ به این سوال که آیا مدارس غیرانتفاعی به دلیل کم بودن تعداد دانشآموزانشان و نیز روشهای تربیتی خاص خودشان و همچنین همسطح بودن تقریبی دانشآموزان از نظر فرهنگی و اقتصادی باعث همین تربیت گلخانهای نمیشوند، میگوید: ببینید، کلی نمیتوان گفت چنین چیزی هست؛ اینکه آن را به همه مدارس غیرانتفاعی تعمیم بدهیم و بگوییم همهشان باعث آن میشوند. ممکن است یک مدرسه غیرانتفاعی به اندازه مدارس دولتی دانشآموز داشته باشد.
وی میافزاید: مدارس غیرانتفاعی هم اگر قشری عمل کنند و فقط از یک قشر خاص ـ مثلا فقط بچهپولدارها یا بچهمثبتها ـ دانشآموز بپذیرند طبیعتا عرصه عمل برای دستورزی رفتارها و آماده شدن برای بیرون از مدرسه فراهم نمیشود. وقتی بچه از چنین مدرسهای بیرون میرود، اگر به یک رفتار بزهکارانه دعوت شود، نمیتواند به آن «نه» بگوید. چرا؟ چون این عرصه در مدرسه برای او فراهم نشده است. اگر مدرسه بچه را به ارتباط با یک یا دو قشر خاص محدود کند، فردا که به جامعه وارد شود و با اقشار مختلف مواجه شود، دست و پایش را گم میکند. اما اگر عرصه فراهم شود، بچهها با واقعیتهای اجتماعی که قرار است در آن زندگی کنند، مواجه میشوند.
این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که چقدر بین وضعیت ایدهآل و وضعیت موجود در خصوص میزان آماده شدن بچه ها در مدرسه برای زندگی اجتماعی اظهار میکند: واقعیت این است که والدین و اولیای مدرسه از هم فاصله گرفتهاند و بین آنها هماهنگی وجود ندارد و همین هم تضاد در عملکرد را در پی دارد.
وی ادامه میدهد: در این شرایط، مدرسه یک چیز به بچه میگوید و خانوادهاش آن را رد میکند چیز دیگری میگوید و برعکس. این ارتباط الان ضعیف است و باید قوی شود. باید تعاملات اینها با هم بیشتر شود، همخوانی اندیشه و مشارکت در تصمیمگیریها صورت بگیرد. میطلبد که ما به این بخش ورود قویتر داشته باشیم.
ابوطالبی درباره دلیل به وجود آمدن این فاصله میگوید: دلایل آن زیاد است. یکی وضعیت اقتصادی و مشغله فکری والدین است. دیگری عدم تشخیص و آگاهی والدین درخصوص اهمیت مدرسه است. مدرسه هم باید ضرورت حضور والدین و هماهنگی با آنها را بپذیرد.
این روانشناس تربیتی با بیان اینکه من بر نقش انجمن اولیا و مربیان تاکید میکنم و اینکه باید تقویت شود، میگوید: حلقه ارتباطی بین والدین دانشآموزان و اولیای مدرسه را انجمن اولیا و مربیان به عنوان یک انجیاُ میتواند، برقرار کند. آموزش و پرورش هم باید برای این انجمن بهای ویژه قائل شود.
وی با انتقاد از اینکه انجمن اولیا و مربیان قبلا در وزارت آموزش و پرورش در جایگاه قائممقامی وزیر آموزش و پرورش بود اما اکنون بسیار ضعیف شده است، اظهار میکند: این انجمن باید تقویت شود. انجمن باید وارد صحنه شود و کارهای جنبی را که الان دارد انرژی مسئولان مدارس و کارشناسان را میگیرد ـ مثل مدیریت سرویس مدرسه و... ـ از دوش آنها بردارد تا آنها کارهای حرفهای و تخصصی را انجام دهند و به این ترتیب به وضعیت مطلوب برسیم.
اینها برای کسب درآمد خودشان فرزند شما را با قابهای اعصاب خورد کن بین بچه ها دیوانه می کنند .