-وقتی کتاب خانوم اثر مسعود بهنود را میخوانید به درستی درمییابید که
چگونه خانوادهی سلطنتی ایران در عصر محمدعلیشاه و احمدشاه قاجار، آنگاه
که در وانفسای مشروطهخواهی از مملکت آواره و گاهی در عثمانی و گاهِ دگر در
فرانسه رحل اقامت میافکنند؛ فیالمثل درمیان کادینها و سلطانههای
عثمانی سختشان است که چادروچاقچور را کنار نهاده و با سربرهنه ظاهر شوند.
خانوم،
شخصیت اصلی داستان، نوهی مظفرالدین شاه، خود همواره حجاب دارد اما بیمیل
به نزهتالسلطنه، خالهاش، هم نیست که تمایلات غربی و مشروطهخواهی داشته و
از همین روست که معلم زبان فرانسه دارد و پیانو مینوازد.
غرض
اینکه از زمرهی تناقضات ما ایرانیها در گفتار، پندار و کردار، یکی همین
مسالهی پوشش است که اینروزها دامنهی این تناقض به بدن نیز کشیده شده
آنسان که زنان و مردان ایرانی نمیدانند با این بدن چه کنند؛ بپوشانند؛
عریان کنند؛ سوراخسوراخاش کنند یا بدلاش کنند به بوم نقاشی.
عریانگری
و بهطور اعم تجربیات بدنیِ نوظهور مختص به ایران هم نیست و در تمام دنیا و
بهخصوص کشورهای مسلمان خاورمیانه بهشدت رواج یافته است.
در خصوص
این موضوع، ترجمهها و تالیفهای متعددی در سایت انسانشناسی و فرهنگ
موجود است که خوانندهی علاقهمند میتواند بدانها رجوع کند.
این
مقدمه را گفتم تا بپردازم به نقد نگاشتهی تاریخدان عزیز آقای خسرو معتضد
دربارهی بازیگری با نام صدف طاهریان. فرازهای داخل گیومه از معتضد است که
عینا نقل قول شده. به شماره مینویسم که از طولوتفصیل ممانعت شود:
1-
آقای معتضد با چه متر و خطکشی حکم به "بیاستعدادیِ" طاهریان در حرفهی
بازیگری میدهند. در خوشبینانهترین حالت چنین حکمِ جسارتآمیزی را شاید
بتوان از سوی یک منتقد فیلم و سینما، بازیگر، کارگردان، سینماگر و یا یک
استاد دانشکدهی تاتر و سینما پذیرفت اما از سوی یک مورخ خیر.
2- "زیباییِ
صوری نسبی"؟ این دیگر چه تعبیری است! بد نبود که نویسندهی محترم چند
مصداق از زیباییِ مطلق یا نازیبایی مطلقِ زنان بازیگر ارایه میدادند تا
همهچیز ار هالهی ابهام بیرون آید. زیبایی مطلق کدام است آقای معتضد؟
نیکول کیدمن؟ آنجلینا جولی؟ پنهلوپه کروز چطور است؟ حکم به زیبایی و زشتیِ
رخساره و چهرهی یک فرد را عملی اخلاقی نمیدانم. حرف شاقّیست. نوعی
دستدرازی به حریم شخصیِ یک فرد خاصه آنکه از صفت "نسبی" هم استفاده شده
یعنی اینکه فرد را بر روی یک طیفِ زیبایی قضاوت کردهاید. شما که هستید؟
ممتحن زیباییِ اشخاص؟ زیبایی و حالت چهره و بهطور کل نمود ظاهر
{literal}{{/literal}Physical appearance{literal}}{/literal} امری است که
امروزه در جامعهشناسی بدن بسیار بدان پرداخته شده. امری که بهطور مسلم در
حیطهی تخصصی آقای معتضد نیست.
3-
"تصور میکند همین که جلوی دوربین عکاسی ایستاد......درهای استودیوهای
هالیوودی به رویش گشوده میشود" تاریخدانِ عزیز ما چگونه روانکاو شده؟
چگونه به ذهنیت و تصورات طاهریان پیبرده است؟ باید مکانیزم چنین چیزی را
توضیح دهند یا در نوشتهشان از الفاظی همچون "گمان میکنم" یا "فکر میکنم"
یا "استنباط من این است" بهره برند.
4-
"من در فضای مجازی دیدم این خانم ....... 400 -300 تا عکس در حالت
نیمهبرهنه بسیار زشت و کریه و خلاف اخلاق گرفت". کاش بنده هم وقت و
فراغبال و اشتیاق آقای معتضد را داشتم که سری به سایتها و عکسها و
اینجورچیزها میزدم!
5-
"ایشان به هیچوجه در زمره مدلهای زیبا که بعضی تلویزیونهای اروپایی
مانند «مدا» میگذارند که به نمایش لباس بپردازند نیستند." مبتذلترین بخش
نوشته همین است. باور بفرمایید برای نخستینبار است که به نام این کانال
تلویزیونی برمیخورم. ولی حالا کنجکاو شدم؛ به محض اتمام این سیاهه، به
مکافات هم که شده جایی سری به چنین کانالهایی بزنم تا ببینم کدام مدلها
حس چهره و بدنشناسیِ مورخ عزیز کشور را روسفید کردهاند کاری که صدف
طاهریان نکرده!
6- "این
خانم که با این تصاویر زننده و پورنو" کار بیخ پیدا کرد. اروتیسم و پورنو
مقولهی پیچیدهایست. کاش آقای معتضد بهعنوان یک مورخ وارد این مقولات
نشوند. کازاتزاکیس، نویسندهی شهیر یونانی در شاهکار خودش مسیح بازمصلوب،
در بسیاری از فرازها و صفحات کتاب، بدن را آنچنان توصیف میکند که یقین
دارم از دیدگاه آقای معتضد بهطور قطعویقین متهم به وقاحتنگاری خواهند
شد. یک مورخ علاقهمند به تاریخ یونان شک دارم که این کتاب با ترجمهی
درخشان محمد قاضی از آن را، نخوانده باشند. آقای معتضد! پورنوگرافی برای
خودش تعریف و اصولی دارد. شاید که پیچیدهترین آسیب اجتماعی همهی تواریخ
باشد؛ به همین سادگی که نمیشود به شخصی اتهام پورنوگرافی زد. حساب تبعات
سنگین چنین اتهامی، حتی اگر از سوی شما باشد را برای فرد کردهاید؟
7-
آقای معتضد! چرا پای خانم لیلا حاتمیِ بندهی خدا را میان میکشید. خانم
حاتمی چه گناهی کرده که باید تاوان نظرهای فخرفروشانهی امثال شما و بهروز
افخمی را بدهد؟ رودررو قرار دادن خانم حاتمی و صدف طاهریان بیآنکه روحشان
هم از چنین چیزی خبردار باشد سیاست نادرستی است. هیچ ضرورتی ندارد که شما
خود را در مقام وکالت از "حرمت خانمهای ایرانی" قرار دهید. خانمهای
ایرانی طیف های مختلفی هستند و اگر افکار عجیبوغریب امثال شما نباشد خود
به راحتی خواهند توانست پاسدار حرمت خویش باشند. واژههایی همچون "شرم"،
"غیرت"، "حرمت" تاریخچه و ریشههایی دارد و حال نیز در گفتمانهای گوناگون
با نیات مختلف بهکار می روند. مردم و بهخصوص زنان ایران آگاهتر از آنند
که از اغراض پسپشت کاربرد چنین واژههایی و گفتمانهای خاصشان بیخبر
باشند؛ آنها بهراحتی تحلیل میکنند.
8- تاکنون
از خود پرسیدهاید که مصطفی عقاد را چه کسانی، با چه تیپ فکری و چه
روایتی از اسلام با چه ویژگیهایی کشتند. شما که به تاریخ یونان
علاقهمندید کمی بیخیال پهلویها شوید و برای مای بیسواد حکومت
سرهنگهای یونانی را منصفانه بشکافید و توضیح دهید یا اینکه زحمت کشیده
صفحهی ایرنه پاپاس {literal}{{/literal}Irene Papas{literal}}{/literal}
را در همان ویکیپدیا ببینید لطفن! عکساش چطور است! خط کش خود را دوباره
به کار بیاندازید! پاپاس یکی از شخصیتهای اصلی فیلم مصطفی عقاد است در اوج
دورهی بازیگری خویش. تصویرش خیلی ایراد دارد نه؟ نظرتان را بفرمایید!
9-
"به هر بهانهای دستها و پاهای استخوانی را نشان دادن برای چه؟......تکان
دادنهای عمدی بدن". عمق دقت و تمرکز بالای شما هنگامی که به قول خودتان
طاهریان بدناش را تکان میداده البته درخور تحسین است. اما این خوب است که
طاهریان یا ما نیز فیزیک بدنیِ شما را به سُخره بگیریم؟ شما به خود اجازه
میدهید که مثل آبخوردن ا ظاهر بدنی فردی را قضاوت کنید. وقتی راجع به
شخصی که زنده و حاضر است اینگونه سخن میگویید بفرمایید که از من خواننده
چگونه انتظار دارید که حرفها و روایت شما از تاریخ سرزمینم و شخصیتهایی
که شاید هزارسال است که از روزگارشان سپری میشود را بپذیرم و به چنین
روایتی اعتماد کنم؟ سخت است؛ دیگر حتی به روایت شما از تاریخ معاصر و یا
همین چند دهه پیش نیز اعتمادی نیست.
10-
من هم هنرپیشهای ایرانی را میشناسم که ترک وطن کرده و حالا هم بسیار
معروف و تاثیرگذار است و اصلن هم فراموش نشده. آخرین فیلماش هم اصلن تولید
هالیوود نیست. زن هم هست و عکسهایی هم در همین مایههای عکسهای طاهریان
دارد. به قول کرمانشاهیها خُب که چه؟ یکی معروف میشود یکی نمیشود؟
اینقدر دغدغهی توفیق یا عدم توفیق کسی را نداشته و لاجرم در پوستین خلق
نیافتید! بیایید اگر با بهغربت رفتن هنرمندی مشکل داریم زمینهای فراهم
کنیم که ترجیحا بماند و نرود. مضافا به اینکه اگرهم کسی خواست برود با هزار
مشکل سد راهش نشویم. این زمین برای همگان است و مرزها قراردادی انسانی و
گاها ظالمانه بیش نیستند.
11-
"در مرور زمان ثابت شده است زنی که لباس بر تن دارد جذابیت، رمزآلودگی،
متانت و فریبندگی بسیار بیشتری بر مدلهای برهنه دارد". مصداق بیاورید تا
ماهم بدانیم که فریبندگی در ذات خود چیست و چگونه رخ میدهد. شما که ظاهرا
ماموریت اصلی زنان در هستی را فریفتنِ جنس مرد میدانید برایتان چه فرقی
دارد با پوشش یا بیپوشش؟شما را گوگل کردم؛ و کتابی دیدم با عنوان زنان و
حرمسرا. سرانهی کتابخوانی در ایران وضعش اصلن خوب نیست؛ معصیت دارد یک
ایرانی همچین قولی بدهد اما به شما قول میدهم که این کتاب را هیچوقت
نخواهم خواند؛ میترسم از خواندنش.
12- "نودیستها.....
همچون اجساد برهنه مردگان در کنار کورههای آدمسوزی زشت و دستکم عادی به
نظر میرسند". ثقیل مینویسید. کمی سبکتر که مغز ماهم بکشد. یعنی چه؟ چه
ربطی میان ... و شقیقه است؟
13-
"چگونه است که دختری پرورده شده در کشوری اسلامی و در جامعهای مسلمان و
سنتی که احتمالا خانوادهای متوسط و حتی پایینتر از متوسط دارد (زیرا
خانوادههای سنتی بالا تن به هنرپیشه شدن دختران خود نمیدهند)".یحتمل بوی
تند و زنندهی این جملات، خود شما را نیز آزار داده که در جملهی آخر
توهیننامهتان آدرس غلط دادهاید و اشارت فرمودهاید که قشری، تندخو و
کینهتوز نیستید. مگر شما مورخ نیستید و تاریخ به فرزندان ایران یاد
نمیدهید؟! پس چرا جای گیردادن به طاهریان به تجمع اخیر اطراف آرامگاه
کوروش نمیپردازید؟ تاریخیتر نیست؟ همه منتظرند تا بدوبیراههای شما به
تجمعکنندگان نیز به کوروش را بشنوند و ببینند؛مدام هم که در رسانه هستید
با زمان کافی، تاخیر دارید آقای معتضد! بسمالله!
14-
در مقام پدری بودن برای کسی، با بسیاری از جملاتی از شما که پیشتر ذکرشان
آمد نمیخواند. آخر کدام پدری راجع به فرزندش اینچنین سخن میگوید خودتان
انصاف بدهید.
15- این شما
هستید که فردای این سرزمین در روایت و کتاب تاریخی که منصفانه و
جامعالاطراف نگاشته شده همچون صفحهای زاید و سیاه، پاره و دور انداخته
خواهید شد. وجود اصطلاح و مکانی به نام "زبالهدان تاریخ" را به شما
یادآوری میکنم.
16- بابت املای صحیح هلیم جای حلیم از شما سپاسگذارم.
17-
ختم کلام اینکه در شرایطی که جرائم و بزههای جنسی در ایران روزبهروز
درحال افزایش است؛ و به حالتی بحرانی رسیده؛ از یک مورخ با انبانی از
کتابهای ریز و درشت انتظار می رود که چیزی بنویسد که مرهمی باشد نه اینکه
هیزمی در تنور و آتشبیار معرکه. انتظار نمیرودها را که پیشتر گفتم.
بختیار باشید!
*فرارو