رویداد۲۴ کمسن و سالترین متهمی که در تازهترین طرح رعد پلیس دستگیر شده ۱۷ سال بیشتر ندارد. بهگفته خودش نخستین باری است که در زندگی خلاف را تجربه کرده و با وجود سن کمی که دارد، شگرد عجیبی برای زورگیریهای سریالی انتخاب کرده است. نوجوان زورگیر با حمله به دختران و زنان در بهشت زهرا (س) اموالشان را سرقت کرده و برخی از آنها را آزار داده است.
از جزئیات سرقتهای سریالیات بگو. با چه شگردی دست به زورگیری میزدی؟
سوار بر موتورم میشدم و پلاکش را مخدوش میکردم. سپس به مقابل در ورودی بهشت زهرا میرفتم و هر زن تنهایی را میدیدم که با ماشینش وارد آنجا میشد به تعقیبش میپرداختم. وقتی سر مزار میرفت موقعیت را میسنجیدم و اطراف را زیرنظر میگرفتم، اگر شلوغ بود و اطراف آنجا پای قبرها آدم نشسته بود که بیخیال سرقت میشدم، اما اگر خلوت بود و کسی در آن اطراف وجود نداشت به سمت طعمهام هجوم میبردم و با یک دست دهانش را از پشت سر میگرفتم تا فریاد نکشد و با دست دیگرم گردنش را. آنها را تهدید میکردم که اگر حرفی بزنند جانشان در خطر است و آنها وحشتزده چارهای جز سکوت نمیدیدند. بعد طعمهام را به مقابل درختی در آن محدوده میکشاندم و پس از آزار و اذیت طلاهایشان را سرقت میکردم.
هیچکس متوجه سرقتهایش نمیشد؟
نه. معمولا سر ظهر و اوایل هفته راهی سرقت میشدم، چون معمولا آخر هفتهها بهخصوص پنجشنبه و جمعه بهشت زهرا خیلی شلوغ میشود و اصلا زمان مناسبی برای سرقتهای من نبود.
بعد از سرقت، طعمههایت را رها میکردی؟
پس از آنکه تمام طلاهایشان را سرقت میکردم، با چاقو تهدیدشان میکردم که اگر فریاد بزنند برمیگردم و جانشان را میگیرم و آنها بهتزده نگاهم میکردند. من هم در یک چشم بهم زدن پا به فرار میگذاشتم، سوار بر موتورم میشدم و میرفتم.
با طلاهای سرقتی چه کردی؟
بخشی از آنها را فروختم تا قسط موتورم را بپردازم.
پس انگیزهات از سرقت پرداخت قسط موتورت بود؟
همینطوراست. سالها بود که آرزو داشتم یک موتور بخرم. من عشق موتورسواری دارم و گاهی موتورهای دوستانم را امانت میگرفتم. دلم میخواست برای خودم موتور بخرم، اما خانوادهام اجازه نمیدادند. پدرم هم حاضر نبود پول برای خرید موتور به من بدهد و نظرش این بود که زود است. تصمیم گرفتم خودم کارگری کنم تا پول بیعانه موتور را بهدست آورم، اما پس از خرید قسطی، نتوانستم اقساطش را بدهم و این شد که پا در دنیای سارقان گذاشتم تا با پول سرقتی پول موتورم را بپردازم.
درس میخوانی؟
من دانشآموزم؛ کلاس نهم. چون سالها قبل با موتور دوستم تصادف کردم از درس عقب ماندم و نتوانستم به مدرسه بروم. دلیل مخالفت خانوادهام برای نخریدن موتور هم همین بود که میگفتند سنم کم و جانم نیز با موتورسواری در خطر است.
ایده این سرقت چطور به ذهنت رسید؟
برای مراسم یکی از آشنایانمان به بهشت زهرا رفته بودم که وقتی بهدنبال قطعه میگشتیم، زنی را دیدم تنها بالای سر مزاری نشسته و روی قبر گل پرپر میکند و فاتحه میخواند. آنجا بود که وسوسه سرقت به جانم افتاد چرا که برق طلاهای زن وسوسهام کرد تا تبدیل به یک زورگیر خشن شوم، اما حالا که دستگیر شدهام خیلی پشیمانم. روزی که دزدی را شروع کردم اصلا فکر نمیکردم به این زودی گیربیفتم. اصلا به عاقبت کار اشتباهم فکر نکردم، چون بیتجربه بودم.
چطور دستگیر شدی؟
برای شناسایی طعمه جدید در اطراف قبرها میچرخیدم که ناگهان پلیس رسید و دستگیرم کرد. ظاهرا با مطرحشدن شکایتهای سریالی، پلیس آنجا را زیرنظر گرفته تا اینکه پیش از سرقت تازه دستگیر شدم.