رویداد۲۴ به گزارش رکنا، رسیدگی به پرونده سرقت طلا از خانمهای شرق تهران با شکایتهای سریالی بانوان در دستور کار ماموران اداره ششم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. دوربینهای مدار بسته، تصویر سارقان را در حین سرقت نشان میداد و بعد از تحقیقات تخصصی، سارقان شناسایی و دستگیر شدند. بعد از دستگیری سلاح سرد که با تهدید آن اقدام به سرقت میکردند از آنها کشف شد.
در حالی که یکی از این افراد منکر اتهامات خود بود و ادعا میکرد از شاکیان حاضر در آگاهی سرقت نکرده است، یکی از خانمها که برای طرح شکایت به اداره آگاهی آمده بود او را شناسایی کرد و گفت نشان به آن نشان که پشت کمر سارق یک خالکوبی هست.
این زن در اظهارات خود گفت: «وقتی با این سارق درگیر شدم، پیراهنش را کشیدم و از پشت یقه اش دیدم که زیر گردنش خالکوبی دارد.»
این ادعا در حالی بود که وجود خالکوبی روی گردن سارق، صحت ادعای شاکی را تائید میکرد.
یکی دیگر از شاکیان که سارق را شناسایی کرده بود در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت: «در خیابان پیروزی در حال عبور از پیاده رو بودم که این جوان به من حمله کرد. ابتدا گمان کردم که قصد دارد گوشی من را سرقت کند. برای همین گوشی ام را محکم گرفتم و وقتی با او درگیر شدم، کلاهش را کشیدم و چهره اش را دیدم. بعد از یک ساعت زمانی که به خانه ام رفته بودم متوجه شدم که او دستبند من را از دستم ربوده است. دستبند من حدودا ۸ گرم بود، اما گذشته از خسارت مالی، الان چند روز است که استرس خیلی بدی دارم.»
در ادامه این گزارش گفتگوی خبرنگار رکنا با متهم پرونده را بخوانید.
چه شد دست به سرقت زدی؟
سه ماه بود که کرایه خانه ام عقب افتاده بود. همسرم هم باردار و پا به ماه بود. زندگی ام خیلی به مشکل برخورده بود، برای همین به فکر سرقت افتادم. اما بعد از اینکه دستگیر شدم خانمم ترسید و بچه سقط شد.
سابقه داری؟
بله یک بار به دلیل سرقت موتور دستگیر شدم.
شغلت چه بود؟
لیسانس حقوق دارم، اما با موتوی کار میکردم.
پولی که به خاطرش سرقت کردی ارزشش را داشت؟
به یک شب بازداشت هم نمیارزید. پول زیادی نصیبم نشد. حدودا ۲۰ میلیون تومان کسب کردم.
یکی دیگر از متهمان این پرونده نیز در گفتگو با رکنا گفت: «سابقه سرقت خودرو دارم و سال ۹۲ حدودا دو سال زندان بودم. وقتی از زندان بیرون آمدم کسی به یک سابقه دار کار نمیداد و برای همین مجبور بودم باز هم دست به سرقت بزنم. اما یادم نمیآید که اولین بار به چه دلیل سراغ خلاف رفتم که به زندان افتادم.»