رویداد۲۴ میز گرد «توسعهنیافتگی ظرفیت حکومت در ایران؛ چگونه و چرا؟» ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ در فضای کلابهاوس «گروه جامعهشناسی سیاسی» انجمن جامعهشناسی ایران با حضور احمد نقیبزاده، محمد فاضلی و احمد بخارایی برگزار شد. در این نشست به هفت پرسش اصلی پاسخ دادهشد. ابتدا، مدیر میزگرد (احمد بخارایی) با طرح پرسش نخست در خصوص چیستی و تعریف «ظرفیت» گفت: «هر انسان و موجود و هر پدیداری از جمله «جامعه» متناسب با وضعیت و موقعیت خود، ظرف و ظرفتیش شکل میگیرد و اگر از ظرفیت قبلی استفاده و بالفعل شود، ظرفش بالقوه بزرگتر خواهدشد» و سپس از دکتر محمد فاضلی به عنوان پرسش نخست، مفهوم اصلی در عنوان این نشست شامل: «توسعهنیافتگی ظرفیت» را از نگاه او پرسید.
محمد فاضلی با اشاره به این که منظورش از «ظرفیت دولت» توانایی حکومت برای تولید کالاهای عمومی است به نظم و امنیت به عنوان دو کالای عمومی تاکید کرد و گفت: «سطحی از آموزش با کیفیت، زیرساختهای توسعه اقتصادی، زیر زمینه هموار نهادها توأم با رقابت، سیاست خارجی معطوف به توسعه، وجود بنگاههای اقتصادی داخلی، نظام بوروکراسی با سطحی از استقلال و خودگردانی نسبت به گروههای دارای نفوذ در جامعه از جمله ویژگیهای ظرفیت دولت است و این نظام اداری هم نیازمند تأمین منابع است از طریق اخذ مالیات یا منابع نفتی و گازی یا از صنایع اعم از صنایع نظامی مانند آنچه در آمریکا است». او در نهایت متذکر شد که در ایران در سه عنصر: کالای عمومی، بوروکراسی توانمند و تأمین مالی دچار ضعف هستیم.
پس از آن، بخارایی به عنوان مدیر مدیرمیزگرد با تاکید بر اینکه «توسعه ظرفیت» به معنای تشدید توان اجرایی دولت است با اشاره به عوامل تضعیف کننده ظرفیت اجرایی گفت: «سه عامل موجب تضعیف ظرفیت اجرایی میشود که عبارتند از: انتظارات فزاینده مردم، گروههای فشار و راهبرد نادرست کارشناسان سیاستگذار و امروز در ایران هر سه عامل به شدت در صحنه حضور دارند از جمله گروههای فشار رسمی که در نهادها آشیانه کردهاند و نیز گروههای فشار غیر رسمی و محفلی و علاوه بر این دو گروه، اپوزیسیون خارج از کشور که وسیع و متنوع است و روز به روز به واسطه دفعی که از داخل صورت میپذیرد، قویتر میشود یعنی همانها که از جامعه ایران به واسطه سیاستگذاری ناصحیح رفتهاند». سپس او نظر دکتر نقیبزاده در مورد مفهوم «توسعهنیافتگی ظرفیت» را جویا شد.
احمد نقیبزاده با اشاره به اینکه ما مشکل ایجاد دولت مدرن داریم و از زمان آقامحمد قاجار ایجاب میکرد که دولت مدرن داشتهباشیم و تا زمان مشروطه دولتها با شکست مواجه شدند تا نوبت به رضاشاه رسید گفت: «تنها زمانی که تاحدودی موفق بودیم زمان پهلویها بود که تازه ارتش ملی شکل گرفت، شناسنامه دادهشد به مردم، اما دولت مطلقه نتوانست به دولت دموکراتیک تبدیل شود.
او گفت: جامعه مدنی در غرب ۲۰۰ سال سابقه داشت و زیرسازی شدهبود و این جامعه مدنی است که تولیدات اقتصادی و فرهنگ و شعر دارد حال آنکه دولت رضاشاه از بالا نظارت میکرد و میبینیم که وقتی بحران پیش میآید عقبنشینی میکند. این نوع حکومتها نمیتوانند با جامعه مدنی رابطه برقرار کنند بلکه احساس تهدید هم میکنند».
او در نهایت اشاره کرد که در دهه پنجاه خورشیدی یک طبقه متوسط شکل گرفت، اما حزب رستاخیز در مقابلش قد علم کرد و مستحکم شد.
بیشتر بخوانید: دوقطبیسازیهای حاکمیت، مردم را به سمت استفاده از سلاح سوق میدهد/ تنگ کردن فضا به طغیان اجتماعی منجر خواهد شد
پس از آن بخارایی خطاب به فاضلی گفت: «ظرفیتهای اجرایی دولت مدرن در مقابل دولت مطلقه در ایران با تهدیدهایی مواجه است که عمدتا هفت دستهاند. اول، دولت مدرن مجاز است اعمال زور کند، اما در ایران این زور جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و از زور مشروع در دولت مدرن بسیار فراتر رفته، دوم در دولت مدرن نگرش سرزمینی وجود دارد و بر این اساس «ملت» شکل میگیرد، اما در اینجا پای «امت» وسط است، سوم در دولت مدرن حاکمیت ملی است، اما اینجا حاکمیت الهی است، چهارم در آنجا مشروطیت و قانون و حقوق برابر ملت است، اما اینجا تفاسیر ویژه از قانون صورت میپذیرد، پنجم در دولت مدرن، قدرت جنبه غیر شخصی دارد، اما اینجا جنبه شخصی دارد، ششم در آنجا دیوانسالاری کارامد است، اما اینجا در دل نظام بوروکراتیک، تبعیض آشیانه کرده و هفتم در دولت مدرن مقوله شهروندی مطرح است، اما در مقابلش رعیت وجود دارد» و نهایتا ضمن اینکه از دکتر فاضلی درخواست کرد که در مورد ایران امروز سخن بگوید از ایشان پرسید: «آیا دولت مدرن اساسا و ساختارا در ایران با تهدید مواجه نیست و به عنوان پرسش دوم، از پدیده دولت-ملت در ایران امروز چه باقی مانده؟
محمد فاضلی در پاسخ با اشاره به توسعه کشورهای آلمان، ژاپن و کره جنوبی که برخوردار از سه ویژگی: تأمین کالای عمومی، بوروکراسی توانمند و تأمین مالی قوی دولت هستند گفت: «اگر امروز پایه مالی دولت ضعیف است در دوره قاجار هم این گونه بود و اگر دولت امروز نمیتواند جلوی تخریب منابع طبیعی را بگیرد به علت نداشتن اسناد مالکیت در صد سال گذشته است. مورگان شوستر در خاطراتش نوشته که وقتی در سال ۱۲۹۱ نمایندگان دولت مرکزی به نقاط دیگر کشور میرفتند کسی حرفشان را نمیخرید و مثلا شیخ خزعل نمایندگان نظام گمرکات مرکزی را تحویل نمیگرفت و کشور به شکل ملوکالطوایفی اداره میشد. الان هم دولت درامدهایش مشخص نیست؛ بنابراین مقوله ظرفیت دولت را باید تاریخی دید. علاوه بر این ۸۵درصد بودجه دولت را همین کارمندان دریافت میکنند که معلوم نیست کارشان چیست. در این شرائط سخن گفتن از اینکه جامعه دموکراتیک شود سخن عجیب و غریبی است. ماشین دولت مانند گاری است که حالا میخواهیم با روش دموکراتیک برایش راننده انتخاب کنیم. در سه قرن اخیر دولت کارامد در ایران پدید نیامدهاست. اینک هم دولت برای کسری بودجه تبدیل به خالق پول شده و فشار عظیمی به جامعه تحمیل میکند». ایشان یاداوری کرد که دولتی که نتواند تأمین کالای عمومی کند سخن از دموکراتیک شدنش، امری موهوم است.
پس از آن بخارایی به عنوان مدیرمیزگرد خطاب به نقیبزاده گفت: «محور مرکزی سخن دکتر فاضلی مبتنی بر شکل نگرفتن دولت در ایران بود حال آن که پدیده شکلگیری دولت یک امر نسبی است و در ایران معاصر دارای فراز و فرودها بوده و به سهولت نمیتوان مطلقا گفت که شکل نگرفته. در زمان پهلویها رگههایی از شکل گیری دولت مدرن را شاهدیم». سپس بخارایی اشاره داشت که خطکش ما برای اندازهگیری «دولت» مهم است که بنا به تعریف «کلاسیک» از «دولت-ملت»، شکلگیری هویت قومی و ملی و حس ناسیونالیستی و نگاه آنتونی اسمیت مهم میشود و بر اساس تعریف «مدرن» از «دولت-ملت» عنصر خشونت مشروع در قالب ارتش ملی و نظامیگری در چارچوب تعریف شده با محوریت «اقتصاد» و نهایتا عنصر حرکت به سوی «پسا ملی» در نظریه هابرماس مبنی بر عدم پایداری موجودیت سیاسی دولت-ملتها دارای اهمیت میشود و اگر هم بخواهیم «پسا مدرن»ی فکر کنیم که پدیده دولت-ملت بر اساس کارکرد «صلحجویانه» و ضد خشونتشان تعریف میشود یعنی آنجا که «صلح» نهادینه و دولت مدرن متحول شده». پس از این مقدمه، بخارایی از نقیبزاده پرسید چرا در چهار دهه اخیر در ایران شاهد افول جدی در روند شکلگیری پدیده دولت-ملت هستیم؟
احمد نقیب زاده در پاسخ گفت: «فاز اول دولت مدرن در زمان پهلویها تحقق یافت. پس از انقلاب ۵۷ مشکلات ده برابر شد و به جای توسعه نگاه واپسگرایی بود، اما در هر دو دوره قبل و بعد از ۵۷ دولتها استقلال نداشتند. در اروپا فاز اول سیصد سال طول کشید. در فرانسه ۱۹۰۰ با اینکه پنجاه درصد فرانسویها فرانسه بلد نبودند و چهار زبان و چهار ملت وجود داشت، اما رسما اعلام شد که زبان رسمی فرانسوی است و نهایتا متحد شدند. رضا شاه خیلی کارها کرد و قدرت هم در دست خودش متمرکز بود و روشنفکران هم حمایتش کردند. در دهه پنجاه که آمدند گام دیگری بردارند مسیر دیگری باز شد. موسیقی ایران در دوره پهلوی دوم اوج گرفت، اما اینها محدودش کردند. این دولت امروز حواسش پرت است، اما مردم دارند پیش میروند و بزرگتر و مدرنتر میشوند. جامعه فهمیده که ملت تاریخی است و میفهمد که تاریخش بیش از ۱۴۰۰ سال است. در دانشگاهها چشمان ما بازتر شده. حالا آمدند و دانشگاه آزاد را سپاهی کردند و این ابلهانه است و به فروپاشی کلی میانجامد»
بیشتر بخوانید: مرگ تدریجی یک رویا/ باورهای انقلابی چگونه کمرنگ شد؟
سپس احمد بخارایی به طرح پرسش سوم پرداخت و خطاب به محمد فاضلی گفت: «اگر بپذیریم که جامعه قبل از ۵۷ ظاهرا به سمت پساملی شدن خیز برمیداشت، اما به علت شکل نگرفتن دولت مدرن در ابعاد وسیعش، پدیده «ملت» هم شکل نگرفت و اگر بپذیریم که در یک جامعه، اگر مردم مطالبهگر نباشند سلطهپذیری تقویت میشود و «دولت» هم توسعه نمییابد و از سوی دیگر بپذیریم که مطالبهگری در ابعاد پنج گانه: «طبقاتی» از سوی مزدبگیران، «آزادیخواهی» در میان اهالی فرهنگ و هنر و سینما و رسانه، «جنسیتی» در میان زنان، «صنفی» در بین دانشگاهیان و معلمان و نویسندگان و وکلا و نهایتا «قشری» در بین جوانان، برای تقویت دولت-ملت مهم است، اینک ملت چه نقشی در شکل دادن به دولت کارامد میتواند داشتهباشد؟
فاضلی در پاسخ با اشاره به اینکه قبول ندارد برخی ملتها سلطهپذیرند و برخی دیگر نیستند و دولت و ملت باید همزمان قدرتشان افزایش یابد گفت: «اگر حکومت، بسطنایافتهتر از جامعه باشد ناگزیر خشن میشود. گفتمان نخبگان امروز منتج به همان هفت ویژگیای شده که شما در انحراف حکومت کنونی از دولت مدرن گفتید و اینک از دهه ۴۰ که رشد صنعتی ۱۶درصد داشتیم عقبتر هستیم. امروز کمبود درامد نفتی ما ریشههای داخلی و خارجی دارد و حکومت خشن شده. امروز مهم است که نخبگان داخل حکومت و منتقدان بدانند که آیا برای افزایش ظرفیت حکومت برنامهای دارند و دو عامل ساختاری و کنشی در کجای این برنامه لحاظ شده؟ دو گانه دولت-ملت در تعامل با هم شکل میگیرند. یکی از بنیانهای ملتسازی، آموزش مدرسهای و دیگری خدمات عمومی و نیز دانشگاه است. اگر دولت با ظرفیتی وجود نداشته باشد ملتی هم وجود نخواهدداشت».
پس از آن بخارایی خطاب به فاضلی گفت اینکه اگر دولت رشد کند ملت هم رشد میکند درست است، اما این یک گزاره کلی است مانند اینکه بگویند: اگر توده ابر باشد باران هم میبارد! ما میخواهیم بدانیم این دولتی که میگویید: «ملت را در خودش جای دهد» با کدام خطکش اندازهگیری میشود؟ کدام دولت میتواند و میخواهد ملتش را در خود جای دهد؟ آیا اگر مطالبهگری ملتها و اقوام و قشرها نباشد دولتها ظرفیتشان خود به خود افزایش مییابد؟ به نظر میرسد شکلگیری دولت باظرفیت، معلول و پیامد یک سری کنشگریهای جمعی از سوی مردم است. نمیتوان نشست و انتظار داشت تا دولت مناسب شکل گیرد. سپس بخارایی خطاب به نقیبزاده گفت ظاهرا ما به پرسش چهارم نزدیک شدهایم و آن این که مبانی مشروعیت قدرت یا همان «اقتدار» در نگاه ماکس وبر در چهار دهه اخیر در ایران چه بوده که چنین شدهاست؟ [در چارچوب لیبرالیسم که روشن است مشروعیت قدرت در بعد سیاسی عبارت از محترم شمرده شدن حقوق خاص فردی و قانون و استقلال قوای سهگانه است و در بعد اقتصادیاش هم تبادلات آزادانه بازار و تجمیع سرمایهها به سمت سرمایه بزرگتر است و دولت به عنوان ناظر و حامی صاحبان سرمایه عمل میکند. در دوره نئولیبرالیسم از دهه ۱۹۷۰ هم مشروعیت قدرت ناشی از دخالت بیشتر دولت برای تنظیم بازار کار و رواج بازارهای نیمهخصوصی در آموزش و پرورش و بهداشت و هنر و ... و تقریبا پایین کشیدهشدن فتیله لیبرالیسم سیاسی بوده].
به قول «فردریش هایک» نئولیبرالیست این «رقابت» است که به عنوان فرایند «کشف» وارد صحنه میشود پس دولت هم همه چیز را از منظر اقتصاد بیرحم میبیند. حال در ایران با چه خطکشی و با چه نوع از مبانی مشروعیت قدرت مواجهیم؟ آقای نقیبزاده شما در جایی اشاره به «فرهنگ سیاسی» کردید و پاسخ به پرسش چهارم یعنی مبانی و مبادی مشروعیت قدرت در ایران کنونی آیا بی ارتباط با فرهنگ سیاسی است؟
نقیبزاده با اشاره به اینکه امروز رسیدهایم به جایی که اگر دوره پهلوی از جامعه جلوتر حرکت میکرد الان حکومت از جامعه عقبتر است و اگر پشتوانه تاریخی نمیداشتیم مضمحل شدهبودیم گفت: «یکی از خیانتهای شاه نگاه داشتن مردم در بیخبری نسبت به شناختن گروههای منتقد اعم از چریکها و سوسیالیستها و مجاهدین و دیگر گروهها بود. در سال ۵۷ این روحانیون بودند که در این بیخبری جلو افتادند. نهاد پادشاهی هم از بین رفت و از دوره هخامنشی تا حالا همین بوده که آن کسی که بالا مینشیند اطمینان و اعتماد به پایینیها نداشته و دست به حذف فیزیکی میزده. تنها نهادی که اعتبارش باقی ماندهبود نهاد دین بود که این هم اعتبارش در این سی چهل سال اخیر از بین رفته. مردم حتما یک کاری خواهندکرد و الان آمادگی بیشتری برای دموکراسی دارند. تودهها در سال ۵۷ وارد عرصه شدند و این مهم بود. در انقلاب کبیر فرانسه هم همین گونه بود. اما در ایران بین حاکمیت ملی با محوریت قانون اساسی و حکومت الله پارادوکس وجود دارد و دو نیرو شکل گرفته، یکی نیروی اقلیت متصل به خدا و دیگری توده مردم که میخواهند زندگی معمولی داشتهباشند و این شروع یک پایان است! البته دخالتهای بیگانه هم مهم است و اثرات منفی خودش را به جای میگذارد».
پس از آن بخارایی خطاب به نقیبزاده گفت: «شما به سه موضوع اشاره کردید: انقلاب کبیر فرانسه، فرهنگ سیاسی و جلوتر بودن مردم از حکومت. در انقلاب فرانسه، از دل خشونت انقلابی، صلح بیرون آمد و نیز در موارد مشابه مانند شکلگیری امپراتوریهای آلمان و ایتالیا در نیمه دوم قرن نوزده ناشی از اتحاد دولتهای کوچکتر، آرامش ایجاد شد، اما در ایران به نحو دیگری پیش رفتیم و خشونت، افزون شدهاست. از سوی دیگر در فرهنگ سیاسی سه عنصر: احترام، اجماع و اتحاد وجود دارد که هر سه میتوانند در یک بستر ناکارامد اجتماعی، ضعیف شوند مانند اینکه نظام سیاسی به مردم «احترام» نگذارد و «اجماع» بین مردم ایجاد نشود آنگونه که در آخرین انتخابات ریاستجمهوری در ایران حدود ۴۲ درصد افراد واجد رأی مشارکت داشتند یا «اتحاد» شکل نگیرد آنگونه که در ذهن برخی از اهالی اقوام، تجزیه کشور مرور میشود. موضوع سومی که مطرح فرمودید در مورد جلوتر بودن مردم از حکومت، ما را به سمت پرسش پنجم این میزگرد سوق میدهد که آیا آگاهی جمعی در میان مردم شکل گرفته و اگر آری یا خیر، با چه تعریفی از آگاهی جمعی؟ این پرسش را از دکتر فاضلی دارم با این توضیح که انقلاب ۵۷ با امید به توسعه سیاسی یا امید به بازگشت ماهیت پویای دین شکل گرفت تا جامعهی با اخلاق ایجاد شود، اما اکنون جامعه پر از بحرانهای اجتماعی و اخلاقی است در کنار این موضوع که به هر حال این حاکمیت دارای پایههای مشروعیت نزد قشرهای دینخو یا برخی کاسبان ثروت است و این گونه نیست که همه پایداریاش بر اساس سرنیزه باشد، حال آیا واقعا آگاهی جمعی شکل گرفتهاست؟»
محمد فاضلی در پاسخ به این پرسش با اشاره به اینکه آگاهی جمعی در ایران ایجاد شدهاست و نیازمند نیروی سازمانی است تا اثرگذار شود مانند نیروی ارتش که سازمان اثرگذار دولتها و ملتهاست، احزاب هم سازمان اثرگذار آگاهی جمعی است، گفت: «اینکه آگاهی جمعی منجر به تغییرات شود یا خیر تابع اجازه حاکمان برای سازماندهی در عرصههای داخلی و خارجی است. تکنولوژی، فضای رسانهای، فضای مجازی و چند میلیون فارغ التحصیل آگاهی جمعی را خلق کردهاند، مسئله این است که این آگاهی جمعی چگونه به کنش تبدیل شود».
پس از این بخارایی از ایشان پرسید: «چه موانعی به نحو ملموس و واقعی در ایران امروز برای بروز بیرونی آن آگاهی جمعی وجود دارد؟»
فاضلی پاسخ داد: «در ده سال گذشته فضای مجازی گسترش پیدا کرده و سازماندهی مجازی خلق شده و حکمرانان خودشان را تحت فشار میبینند. نیروی زنان هم دارد سازماندهی میشود اگر چه به ورزشگاه هم نروند. هر قدر جامعه ایران سازماندهی مجازی وسیعتری پیدا کند توازن قدرت شکل خواهدگرفت. البته ممکن است در افق میانمدت، جامعه ایران به هیچ قدرت متوازن کننده بین خود و نظام سیاسی دست پیدا نکند».
پس از آن بخارایی سراغ پرسش ششم رفت و از احمد نقیبزاده پرسید: «روند اصلاحات در ایران چه مسیری را میتواند طی کند؟ از بالا به پایین یا بالعکس یا روش دیگری؟» او اضافه کرد که: «انسان نو» در خلأ خلق نمیشود و به قول آلکس اینکلس باید دارای ده ویژگی پیشینی باشد که آموزش و پرورش و رسانهها نقش مهمی در ایجاد انسان نو دارند. او افزود: اینک که در شبکههای مجازی کاربران به سان جزیزههای منفرد و گاه تودهای حضور دارند و از سوی دیگر، نظام سیاسی هم مبنای ایدئولوژیک دارد و به نحوی تحکمی رفتار میکند چه مسیری برای اصلاحات آتی قابل ترسیم است؟
در پاسخ، نقیبزاده با تاکید بر این که اصلاحات از دوره خاتمی شکست خورده و فقط میتوان دلخوش داشت به وجود حلقههایی که فشار به دولت میآورند گفت: «به نظر من بعید است اصلاحات، امکانپذیر باشد. میلیاردها دزدی میشود میگویند طبیعی است. چه طبیعی است؟ همان چیزی که در شوروی سابق اتفاق افتاد در جمهوری اسلامی هم صورت خواهدگرفت.
حاکمیت، سرسختی نشان میدهد و استدلالش این است که اگر شاه در ۵۷ سخت میگرفت سقوط نمیکرد. توجه ندارند که در انقلاب فرانسه و روسیه مردم با شعار زندهباد شاه و تزار به خیابانها آمدند، اما در ایران با شعار «مرگ بر شاه» آمدند و این انقلاب از نوع آن انقلابها نیست که پایدار بماند».
پس از آن مدیر میزگرد، احمد بخارایی به طرح پرسش آخر و هفتم از محمد فاضلی پرداخت و پرسید: «آیا امکان برقراری آشتی ملی به عنوان راهی برای برونرفت از شرائط کنونی وجود دارد؟»
محمد فاضلی با اشاره به اینکه کلا تاریخ، نامقدر است و هر رخدادی تحت شرایط گوناگون بستگی به کنش نخبگان سیاسی داخلی و نیز منتقدان داخلی و بیرونی و هم چنین شرایط بینالمللی دارد گفت: «ما به تعداد کشورها مسیرهای تاریخی داریم از شوروی سابق تا چین بعد از مائو تا کره شمالی. ما دو دسته کنش داریم که عبارتند از کنشهای مبتنی بر توافقات داخلی در بردارنده قواعد بازی برای گذار غیر خشونتآمیز و تأمین منافع و مبتنی بر توافقات بینالمللی که پیامدش ایجاد درجهای از ثبات و نظم امنیتی است». او افزود: «البته ادامه دستفرمان فعلی با این سطح درگیری با نظام بینالمللی و نرسیدن به توافقات داخلی بین حاکمیت و مردم، آینده خطرناکی را رقم خواهدزد»!
پس از آن دکتر نقیبزاده در صحبت پایانی اشاره کرد که همه حس وطندوستی دارند و تنها دورهای که خیلی امیدبخش بود همان ۸ سال آقای هاشمی رفسنجانی بود که توسعه اقتصادی ایجاد کرد، اما در قانون اساسی دوم اضافاتی شد که متفاوت از روند قبل شد. آقای خاتمی که آمد و برای برون رفت از موانع توسعه سیاسی تلاش کرد دوباره به بن بست رسید و انحرافات شروع شد. نظام جمهوری اسلامی توانمند بود و تاحدودی هم هست، اما لجبازی جزو فرهنگ سیاسی ماست از مصدق تا دیگران در امروز.
سپس دکتر بخارایی در نقد صحبت نقیبزاده گفت: «دولت آقای هاشمی معلوم نبود لیبرالیستی یا نیمه لیبرالیستی یا لیبرالیسم مفلوج است و مشخص نبود تبادلات بازار آزاد و تجمیع سرمایهها و رقابت واقعی و همگانی که از مشخصات لیبرالیسم است در کجا و چگونه سامان مییافت. یک نمونهاش شرکت شستا یا شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی، بزرگترین هلدینگ اقتصادی ایران بود که در سال ۱۳۶۵ به عنوان یک شرکت سهامی خاص تاسیس و در سال ۱۳۷۹ تبدیل به سهامی عام شد. در حالی که مالکین اصلی این شرکت بیمهشدگان سازمان تأمین اجتماعی بوده و هستند انتخاب هیأت مدیره از سوی رئیس سازمان به جای مالکین اصلی یعنی کارگران و بیمهشدهها، و انتخاب رئیس سازمان هم از سوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و انتخاب او هم از سوی رئیس جمهور و انتخاب او هم در چارچوب غیررقابتی است.
این شرکت در حال حاضر ۱۰ درصد مجموع ارزش بازار بورس اوراق بهادار تهران را در اختیار دارد و شامل صنایع بزرگ در حوزههای نفت و گاز و معدن و برق و فولاد و ترابری و کشاورزی و سلولزی و ... است که بر اساس گزارش تحقیق و تفحص مجلس نهم در سال ۹۱ مقرر شدهبود که ۱۳۸ شرکت از ۲۰۷ شرکت موجود به هلدینگ سورینت متعلق به بابک زنجانی واگذار شود.
گذشته از استخدام نورچشمیها و اعطای مبالغ کلان به مدیران، فقط در یک مورد در مرداد ۱۳۹۰ شرکت پتروشیمی فنآوران ۰۰۰/۳۰۰/۹ دلار را با قیمت ۱۰۶۰ تومان به صرافی GCM فروختهبود که قیمت دلار در همان موقع حدود ۱۲۰۰ تومان بود یعنی ۱۳درصد زیر قیمت بازار معادل ۰۰۰/۲۰۰/۱ دلار که به قیمت دلار امروزی معادل ۲۹هزار تومان حدود ۳۵ میلیارد تومان میشود. این یک نمونه از صدها نمونه است.
در سال ۱۳۹۲ سعید مرتضوی مدیر عامل وقت شستا در دولت احمدینژاد پس از نشر گزارش مجلس از کار برکنار میشود، اما همچنان همان مسیر در دولت روحانی و اینک رئیسی ادامه دارد. به نظر میرسد باید روی این گفته تامل داشت که یک دولت از بقیه دولتها تفاوت اساسی و ماهیتی داشتهاست.
این میزگرد با مشارکت حاضرین در کلاب هاوس «جامعهشناسی سیاست» و طرح پرسش و پاسخ ادامه یافت و حدود ۳ ساعت با حضور ۴۰۰ مخاطب، به طول انجامید. فایل شنیداری میزگرد: «توسعهنیافتگی ظرفیت حکومت در ایران، چگونه و چرا؟» در کلاب هاوس گروه جامعهشناسی سیاسی انجمن جامعهشناسی ایران قابل استفاده است.
گزارش تفصیلی نشست:
https://docs.google.com/document/d/1TJzCATKhjjIBggnAp8rDHWF4V00v0UBA/view
بازپخش برنامه:
https://www.clubhouse.com/event/PGv7zBzO
یادداشت احمد بخارایی:
در این میزگرد به موضوعاتی از این دست پرداختهشد: چرایی شکل نگرفتن دولت با ظرفیت در ایران، تفاوت حکومت ایران با دولت مدرن، سلطهپذیری ایرانیان، موانع شکلگیری آگاهی جمعی، روند اصلاحات و تحولات احتمالی در آینده.
دیگر یادداشتها و سخنرانیها
www.dr-bokharaei.com
t.me/s/dr_bokharaei
و کشور ایران هم پیشرفت هم که نداشته هیچ
پسرفت هم داشته
ایران قبل از انقلاب خیلی بهتر و نوساز تر بود