رویداد۲۴ به گزارش رکنا، مرد ۴۳ ساله که در پی شکایت همسرش به دلیل نپرداختن نفقه فرزندانش به کلانتری احضار شده بود، با بیان این که در تصمیمهای مهم زندگی ام دچار اشتباه شده ام، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اگرچه تبعه کشور افغانستان هستم، اما در مشهد بزرگ شدم و تا مقطع راهنمایی درس خواندم.
خانواده ما بسیار پرجمعیت است و به همین دلیل کوچک و بزرگ و زن و مرد کار میکنیم به طوری که ورود به بازار کار از همان دوران کودکی آغاز میشود و تقریبا مانند یک سنت شده است. من هم مانند دیگر اعضای خانواده از حدود ۱۰ سالگی به کارگاه کفاشی رفتم.
در حالی که مادرم و دیگر اعضای خانواده به شغل خیاطی مشغول بودند. خلاصه سرمایه خوبی پس انداز کرده بودم و در ۲۳ سالگی تصمیم به ازدواج با دختر همسایه گرفتم. «کبری» از هموطنان خودمان بود و من او را از هر نظر مناسب این ازدواج میدانستم.
با این تصمیم خیلی زود پای سفره عقد نشستم و دو سال بعد صاحب دختری به نام ژیلا شدم. بعد از آن هم پسرم فرزین به دنیا آمد. در این شرایط و برای توسعه کارگاه کفاشی با یکی دیگر از هموطنانم شریک شدم که مدت زیادی نبود در ایران زندگی میکرد.
من هم به دلیل اعتمادی که به غلام داشتم، تقریبا تصدی همه کارگاه را به او سپردم، ولی روزی غلام با توسل به حیله و نیرنگ کلاه مرا برداشت و همه سرمایه ام را به یغما برد. حالا دیگر به یک ورشکسته گوشه گیر تبدیل شده بودم و همسرم با خیاطی در منزل، مخارج زندگی را تامین میکرد.
در همین حال کبری منزلمان را به کارگاه تولیدی تبدیل کرد تا با کمک هم بدهی هایم را بپردازیم و به قول معروف زندگی را از صفر شروع کنیم، ولی مدتی بعد وقتی کار همسرم رونق گرفت و درآمدش رو به فزونی گذاشت، هر روز مرا سرزنش میکرد که بی عرضه هستی و نمیتوانی حداقل مانند من درآمد داشته باشی! خلاصه سرکوفتها و تحقیرهای او در حالی مرا آزار میداد که من از عهده خواستههای نامتعارفش بر نمیآمدم.
به همین دلیل مشاجره و بحث و جدل بین ما شروع شد و تا حدی پیش رفت که تقریبا روابط عاطفی با یکدیگر نداشتیم. این روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که چهار سال قبل کبری تصمیم گرفت به خارج از کشور مسافرت کند، برای همین از من وکالت گرفت تا بتواند امور مربوط به سفر خارج از کشور را انجام دهد، ولی مدتی بعد ادعا کرد باید از من جدا شود و حضانت فرزندانم را نیز بپذیرد تا در آن سوی مرز مشکلی نداشته باشد.
من هم که دیگر از این سردی روابط عاطفی خسته شده بودم، با خودم اندیشیدم این مدت دوری به نفع همه خانواده است و همسرم با گذشت زمان از رفتارهایش پشیمان میشود، اما همه اینها نقشهای برای طلاق بود و کبری نه تنها به خارج از کشور نرفت بلکه با همین ترفند تسهیلاتی را از سازمانهای بین المللی گرفت و زندگی مرفهی را آغاز کرد.
در این مدت من تلاش میکردم به بهانه دیدار با فرزندانم با او صحبت کنم و با ابراز محبت، او را به زندگی مشترک بازگردانم، ولی کبری همواره از من دوری میکرد تا این که چند سال بعد پسرم به یک بیماری تنفسی مبتلا شد و کبری هم به دلیل بیماری آرتروز دیگر نمیتوانست کار کند. به همین دلیل از من خواست سرپرستی فرزندانم را بپذیرم.
من هم که هنوز او را دوست داشتم بلافاصله حضانت فرزین و ژیلا را پذیرفتم تا شاید او هم دوباره با من ازدواج کند، ولی دو ماه بعد از این ماجرا متوجه شدم که کبری با مرد دیگری ازدواج کرده است.
حالا که همه امیدم را از دست داده بودم سعی کردم با نپرداختن نفقه، این ازدواج را به کام او تلخ کنم. از سوی دیگر هم به دلیل انتقام از همسرم با زن مطلقهای ازدواج کردم، ولی او مراقبت از فرزندانم را نپذیرفت. در این شرایط برای دختر و پسرم یک خانه جداگانه اجاره کردم. آنها در حالی به تنهایی زندگی میکردند که همسرم اجازه نمیداد حتی با آنها تماس تلفنی بگیرم.
در این شرایط یک روز مادرم را به منزل فرزندانم فرستادم و فهمیدم دخترم به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری است و پسرم نیز مواد غذایی برای تغذیه ندارد. در این مدت وقتی فرزین با من تماس میگرفت، همسرم پاسخ تلفن را میداد و او نیز به ناچار به همسرم توهین میکرد.
از طرف دیگر کبری که متوجه این اوضاع اسفبار شده بود، با عصبانیت به منزلم آمد تا با من در این باره صحبت کند، ولی همسرم مانع حضور او شد و آنها پس از مشاجره لفظی با یکدیگر درگیر شدند و کارشان به کتک کاری کشید. بعد از این ماجرا کبری در حالی از من برای نپرداختن نفقه فرزندانم شکایت کرد که من تصمیمهای اشتباه زیادی در زندگی گرفتم و اکنون نیز همسرم، چون فرزندی ندارد، نمیتواند مهر و محبت مرا درباره فرزندانم درک کند.
رسیدگی کارشناسی به این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی