رویداد۲۴ محمدسعید احدیان مدیر کانال تلگرامی آخرین خبر که به دلیل همشهری بودن به سمت مشاور رسانهای قالیباف درآمده است؛ مدتهاست به خاطر مشاورههای غلط مثل ماجرای «سیسمونی گیت»، مورد نقد بسیاری از نزدیکان رئیس مجلس است. او با این پیشینه، نامهای نوشته و آن را به عنوان «تیتر یک» روزنامه صبح نو رسانه نزدیک به طیف قالیباف منتشر کرده است.
تبدیل نامه مدیر یک کانال تلگرامی به تیتر یک روزنامه کاری بس اشتباه است؛ البته نه آن جهت که مطلب او ارزش خواندن نداشته باشد -که ندارد- بلکه از این منظر نگارندهاش هنوز به این سطح از بلوغ سیاسی نرسیده که نامهنگاریهای سیاسیاش اهمیت داشته باشد. از این منظر هم کار روزنامه صبح نو خطا بود و هم خود احدیان که نباید فراموش کند کیست و در جریان سیاسی خود چه وزن و جایگاهی دارد و مطالب او چه اهمیتی برای مخاطب دارد و از همه مهمتر آنکه درباره چه شخصیتی اظهار نظر میکند و مینویسد!
در واقع ظرف کنشگری احدیان، نه در جایگاه یک شخصیت طراز اول رسانهای در جریان اصولگرا همچون حسین شریعتمداری یا عبدالله گنجی یا سیدنظام موسوی یا حمیدرضا مقدمفر و حتی جوانترهایی مثل یاسر جبرائیلی یا مهدی محمدی است که بخواهد با آنها رقابت کند و نه طرف مقابلش، سیاستمداری معمولی است که او نامه سرگشاده برایش بنویسد. در واقع ظرف کنشگری او همان صفحه شخصیاش در اینستاگرام با پنج هزار دنبالکننده یا در توئیتر با نه هزار فالوور است!
او خود را دانشآموخته علوم سیاسی میداند ولی نمیداند باید با چه ادبیاتی «جوانان حامی یک جریان» را مورد خطاب قرار دهد و آنها را «سادهاندیش» میخواند! جوانانی که با «علم و آگاهی»، «هوشمندی و ذکاوت» «درستاندیشی و شناخت دقیق» همیشه در صحنه رقابت انتخاباتی حضور داشتند و ورق را برگرداندند و اگر رفتارهای جانبدارانه و برخوردهای امنیتی بالاجبار آنها از صحنه خارج کرد، تازه فرصت را برای عرضاندام جوانان جریان اصولگرا آن هم در رقابتی نابرابر فراهم کردند.
این «مشاور جوان» که هیچ سابقه اجرایی حتی در حد یک بخشداری در رزومه خود ندارد، با ادبیاتی که نه در اندازه و قواره اوست، به سیدمحمد خاتمی که امام خمینی او را «فاضل، باتقوا ومتعهد» میخواند و عشق او به ملت و میهن و جمهوری اسلامی زبانزد خاص و عام است، میگوید: «منافع مالی و قدرتطلبانه عدهای محدود را بر مصلحت جریان خود ترجیح دادید و صرفا برای حضور در قدرت و منافع آن، حامی ناکارآمدترین دولت پس از انقلاب شدید و چنان ضربهای به جریان اصلاحات زدید که دیگر قابل احیا نیست.» و سپس مدعی شده «خاتمی یک وسط باز سیاسی در میان جریان اصلاحطلبی و برانداز است.»
در بخش دیگر مطلب که نمایش عمق اندک سیاسی و کمتجربگی اوست مدعی است سیدمحمد خاتمی در دوگانهای است «که یا باید بروید کنار مسیح علینژاد عکس یادگاری بگیرید یا عملا سرمایهای ندارید که با آن عملیات سیاسی مؤثر انجام دهد و طبیعتا بازنشسته سیاسی خواهد شد.»
این در حالی است که خاتمی در آخرین بیانیه خود راه دقیقی از برونرفت کشور از مسائل بنبست سیاسی و اجتماعی ارائه داد ولی چون همچون گذشته لایه سخت قدرت معتقد است نباید تحت هیچ شرایطی بستری برای کنشگری خاتمی ایجاد کند و همچین فرصت او را به چشم تهدید میدانند و وطنپرستی او را وطنفروشی میخوانند؛ آنهم در زمانیکه کشور در بدترین و سختترین شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی قرار دارد.
حالا «غوره نشدهای که میخواهد مویز شود» برای خاتمی مشق سیاست میکند و به او علم سیاست میآموزد و به پند و اندرز میدهد و از سر دلسوزی میخواهد برای او عریضه بنویسد! اما شاید بهتر است اظهارنظر و نامهنگاری و پند و اندرز را به بزرگترهای خود بگذارد و وقت خود را پس از ۱۳ سال صرف گرفتن رساله خود کند تا دستکم بتواند یک مدرک تحصیلی برای خودش بگیرد و مشق نقد به جریان رقیب را از همقوارههای خود شروع کند و وقتی به بلوغ رسید درباره بزرگان اظهار نظر کند و از همه مهمتر رسانه را دستاویز شهرت و شهوت خود قرار ندهد.
نقل است روزی ماهیگیری که تور خود را رها کرده بود، جمجمه خشکیده آدمی را در ساحل دید. به شوخی از جمجمه پرسید: «بگو ببینم جمجمه، چه کسی تو را به این حال و روز انداخته است؟» ناگهان جمجمه پاسخ داد: «حرف بیجا زدن!»
بلافاصله ماهیگیر به سوی شهر دوید، یکراست به قصر شاه رفت و آنچه دیده و شنیده بود، برای شاه تعریف کرد. شاه فریادی کشید و گفت: «جمجمهای که حرف میزند! میفهمی داری چه میگویی؟» و او پاسخ میدهد «به چشم خود دیدم، همانطور که الان پیش شما هستم و شما دارید حرف میزنید!»
شاه به او گفت: «حواست باشد، اگر پرت و پلا گفته باشی، سرت را به باد میدهی!» سپس همراه با درباریان و خدم و حشم به ساحل رفت تا جمجمه جادویی را ببیند. مرد ماهیگیر جلوی جمجمه رفت و گفت: «بگو ببینم جمجمه جه کسی تو را به این حال و روز انداخته؟» اما این بار جمجمه پاسخی نداد. پس شاه شمشیرش را کشید و گردن ماهیگیر را زد. سپس با همراهانش برگشت. وقتی شاه رفت، جمجمه از سری که تازه قطع شده بود، پرسید: «بگو ببینم، کی تو را به این حال و روز، پیش من فرستاده؟» سر ماهیگیر که به اشتباه خود پی برده بود، جواب داد: «حرف بیجا زدن»