رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «هزارهگرایی» اندیشهای اسطورهای است که تبار آن را باید در ادیان ابتدایی بینالنهرین و غرب آسیا جستوجو کرد. همانطور که دینشناسان بزرگی چون «میرچا الیاده» نشان دادهاند، اسطورههای ابتدایی بشر جملگی بر ایدهای واحد استوار هستند؛ یعنی باور به اینکه جهان در ابتدا چیزی جز بینظمی و آشوب نبوده و خدایان به آن نظم و هماهنگی بخشیدهاند.
برای انسانهای ابتدایی چیزی بدتر از آشوب و بینظمی وجود نداشت. طغیان رودخانهها، قحطی، سیل، حمله قبایل دیگر و جنگ و خونریزی از جمله نمودهای آشوب و بینظمی بودند که زندگی انسانهای ابتدایی را به خطر میانداختند و به همین دلیل بینظمی و آشوب برای انسانها هولناک بود.
در باور اسطورهای اعتقاد بر این بود که «عالم» در شکل نخستین خود مادهای بیشکل و نامنظم بوده که یونانیها به آن «خائوس» و ایرانیها «هاویه» میگفتند. این ماده بیشکل در نتیجه اقدام خدایان به نظم در آمده و حیات روی آن ممکن شده بود که به این عالم منظم «کاسموس» میگفتند.
در تفکر اسطورهای همانطور که خدایان ضامن نظمبخشی به هاویه بودند، پادشاهان نیز باید جامعه را از آشوب و هرج و مرج حفظ میکردند. نمونه بارز این تفکر را میتوان در کتیبه بیستون دید که در آن داریوش هخامنشی میگوید بردیای دروغین را از تخت شاهی کنار گذاشته و خود به جای وی بر تخت قدرت نشسته است و بدین ترتیب «اشه» به معنی نظم را بهجای «دروج» به معنی بینظمی برقرار ساخته است.
نکته قابل توجه در این تفکر این است که برای برقراری نظم و تضمین باروری محصولات کشاورزی، دورهای از ضعف و بینظمی لازم است. در واقع الگوی این باور از مشاهده خورشید حاصل شده است. باور انسان ابتدایی مبتنی بر درک چرخه طول و غروب خورشید بود. خورشید صبح طلوع میکند، ظهر به اوج قدرت خود میرسد، عصر ضعیف شده و زوال مییابد، شب میمیرد و نهایتا صبح روز بعد با قدرت دوباره زاده میشود. فصول چهارگانه نیز با الگویی مشابه حرکت میکنند و بهار و زایش مجدد زمانی حاصل میشود که زمستان و مرگ طبیعت پیشاپیش فرارسیده باشد. این فهم چرخهای از طبیعت، به تاریخ نیز تسری یافت و ایده ظهور منجی در ادیان ابراهیمی را متاثر کرد.
دین یهود در دوران نخستین تکامل تاریخی خود، سخنی از جهان پس از مرگ و رستاخیز نمیزد. در تورات نشانی از این دو مفهوم وجود ندارد و روز موعود برای یهودیان ظهور یک منجی، برای نجات قوم یهود از دست ستمکاران به این قوم است.
این نجات روی زمین انجام میشود و منجی نقشی چون موسی دارد که قوم یهود را از ستم فرعون رها کرد. یهودیت با زندگی «اینجهانی» سر و کار دارد نه با حیات پس از مرگ، و دلمشغول اطاعت از شریعت خداوند در حال حاضر است نه نظرورزی درباره آینده.
در کتابهای مکاشفات، پسر انسان شخصیتی متعالی، کمابیش الهی و ازلی است که در حال حاضر در آسمان و ناپیداست. واو ی در «آخرالزمان» ظاهر میشود تا درباره قیام مردگان در میان جهانیان قضاوت کند. مؤمن از سلطه ظالم رها میشود و او برای همیشه در صلح و عدالت بر جهان حکمرانی خواهد کرد. اغلب از او بهعنوان شخص برگزیده یاد میشود.
یهودیت ایده «خلق جهان از عدم» را در الهیات و متون مقدس خود داشت، اما فاقد آخرت و رستاخیز بود. یهودیان بعدها و با تاثیر از ادیان ایرانی و مسیحیت، معاد را نیز وارد الهیات خود کردند. اما با ظهور مسیحیت، نگاهی تازه به تاریخ و زمان پدیدار شد.
بنابر اصول عقاید مسیحی، جهان توسط خداوند و از عدم خلق شده است و رو به غایتی در انتهای تاریخ میرود. انجام تاریخ، پادشاهی خدای پسر یعنی عیسی مسیح روی زمین است که با غلبه وی بر نیروی شر، که با عنوان «دجال» از آن یاد میشود، به انجام خواهد رسید.
اناجیل تصویر عیسی مسیح را بر اساس بشارت او نگاشتهاند. مسیح بیش از هر چیزی بشارت میدهد و بشارت او فرارسیدن ملکوت خداوند است و همه باید خود را برای این ملکوت موعود آماده کنند. مسیح هشدار میدهد که پایان جهان براستی در پیش روست: «هر آینه به شما میگویم تا جمیع این حوادث واقع نشود، این فرقه نخواهند گذشت.» (مرقس - ۳۰:۱۳)
بیشتر بخوانید: سلفی گری چیست و خاستگاه آن کجاست؟/ با تاریخچه افراطیون مذهبی آشنا شوید
آنچه با پایان جهان باید فرا رسد ملکوت خداوند است. ملکوت خداوند هنگامی است که مسیح دوباره ظهور کرده و دوباره بر زمین حکومت میکند و عدالت را بر زمین برقرار میسازد. از همین مسیح در اناجیل بشارت میدهد که: «خوشا به حال شما تهیدستان، زیرا ملکوت آسمان از آن شماست» و «هیچ ترسان مباشید،ای گله کوچک، زیرا خوشایند پدر آمده است که ملکوت را به شما ارزانی دارد.»
اما مسیح به صلیب کشیده شد و ملکوت وعده داده شده محقق نشد. از اینرو مسیحیانی که در انتظار ظهور بودند ادعا کردند که مسیح در سال هزار میلادی ظهور خواهد کرد و بشر باید منتظر تاریخ موعود بنشیند.
به گزارش رویداد۲۴ استناد آنها به آیهای از مکاشفات یوحنا بود که یوحنا در آن رویای فرشتهای را توصیف میکند که با زنجیری بزرگ و یک کلید از آسمان فرود آمده و شیطان را اسیر میکند و او را برای هزار سال به زندان انداخته و میگوید: «گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود. خوشا بحال کسی که میخواند و آنانی که میشنوند کلام این نبوّت را، و آنچه در این مکتوب است نگاه میدارند، چونکه وقت نزدیک است.»
این ایده به عالم اسلام نیز رسید و گروه کثیری از مسلمانان به روایتی از پیامبر اسلام استناد کردند که در آن عمر اسلام پانصد سال توصیف شده بود. برخی نیز گفتند عمر آن هزار سال است که همه چیز باید از نو آغاز شود. این باور در بخشی از مسلمانان به «هزارهگرایی» معروف شد.
حسین توفیقی در مجله «موعود» درباره باور به هزارهگرایی مینویسد: «مسلمانان از همان آغاز، پایان جهان و فرارسیدن روز داوری را نزدیک میدانستند. پس از چندی، برخی گفتند که عمر جهان ۶۰۰۰ سال است و حضرت رسول اکرم در میانه هزاره ششم برانگیخته شده و عمر اسلام ۵۰۰ سال خواهد بود. پس از سپری شدن آن مدت و پایان نیافتن جهان، گفته شد عمر جهان ۷۰۰۰ سال است و حضرت رسول اکرم، صلی الله علیه وآله، در آغاز هزاره هفتم مبعوث شده و عمر اسلام ۱۰۰۰ سال خواهد بود. ارقام دیگری نیز در زمانهای گوناگون مطرح شده است. برخی از عارفان فاصله میان رحلت حضرت رسول اکرم تا ۱۰۰۰ سال پس از آن را «روز محمدی» نامیدهاند.»
اما گفتیم که هزارهگرایی مبتنی بر فرض دورهای از تسلط شیطان بر جهان است. این ایده در اسلام با «دجال» توصیف میشد؛ شیطانی که پیش از ظهور بر زمین چیره شده، اما نهایتا از منجی اسلام شکست خواهد خورد.
از اواخر قرن نهم هجری دیدگاه غالب مسلمانان این بود که پیامبر اسلام تنها ۱۰۰۰ سال در قبر میماند و نشانههای قیامت و قیام مهدی موعود و ظهور دجال در قرن دهم خواهد بود، به همین سبب هنگامی که سال ۱۰۰۰ هجری قمری نزدیک میشد، مدعیان بیشماری در کشورهای اسلامی پیدا شدند که خود را منجی موعود و حکام را دجال مینامیدند.
اکبر شاه از پادشاهان مسلمان هندوستان مدعی شد که عمر اسلام از بعثت پیامبر اسلام تا هزار سال است. او میگفت: «از آنجا که بعثت سیزده سال پیش از هجرت بوده، سیزده سال قبل از سال ۱۰۰۰ پایان اسلام است و نوبت به آیین تازهای میرسد که وی آن را اعلام میکند.»
اکبر شاه به کمک یکی از دانشمندان عصر خود، با درهم آمیختن چند دین، چیزی به نام «دین الهی» یا «آیین اکبری» را پدید آورد را تبلیغ میکرد که پس از درگذشت اکبر شاه، از رونق افتاد.
هزارهگرایی در جهان تشیع رونق چندانی ندارد، ولی در آیینهای نوظهور ایرانی مانند بابیه و بهاییه وجود دارد و در مناطقی از ایران همواره از اقبال فراوانی برخوردار بوده است. دلیل این اقبال ریشه داشتن هزارهگرایی در ادیان کهن ایرانی است.
در سال ۱۲۶۰ هجری قمری، هنگامی که ۱۰۰۰ سال از وفات امام حسن عسکری گذشته بود، فردی به نام سیدعلی محمد شیرازی معروف به «باب» مدعی شد که ارتباط با وی راهی برای ارتباط با امام زمان است.
او پس از چندی خود را همان مهدی موعود خواند و سرانجام ادعای نبوت کرد و میگفت «از سال ۲۶۰ قمری که سال درگذشت امام یازدهم است، دوران ضعف ۱۰۰۰ سالهای آغاز شده و اکنون آن دوران پایان یافته و عصر جدیدی فرا رسیده است.»
باب مدعی بود مبعوث شدن پیامبران تا ابد ادامه دارد چرا که بشر مداوما پیشرفت میکند و نیاز به پیامبران جدید دارد. او خود را آخرین نسخه رسالت در ادوار نبوی میدانست؛ باوری که توسط بهاییت نیز ادامه یافت.
علت ظهور این باور در ایران، وجود ایده «فرشگرد» در اساطیر ایرانی بود. در آیینهای ایرانی باور بر این بود که اهریمن با حمله به جهان آن را از نظم خارج و آلوده کرده است و «فَرَشگَرد» بهمعنی رساندن جهان به کمالی است که در آغاز آفرینش و پیش از یورش اهریمن و ورود پلیدی به آن، وجود داشته است.
هزارهگرایی در ایران محدود به فرقههایی چون بابیه و بهاییه نمیشود. با وجود اینکه هزارهگرایی در تشیع چندان اقبالی نداشته است، اما گروههای مذهبی وجود داشتهاند که از ایدههای هزارهگرا مسائلی را به نفع خود اقتباس کنند. از جمله باورها باور به این است که «شرط ظهور امام عصر به نهایت رسیدن فساد و ظلم در جامعه است» و اقدام برای اصلاح امور دنیوی، اقدامی علیه ظهور امام عصر است. همچنین آنها معتقدند تا عالم از فساد و انحطاط مملو نشود، ظهور فرا نمیرسد. این ایده در همان باورهای اسطورهای که در ابتدای نوشته اشاره شد، ریشه دارد.