صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۷ مرداد ۱۴۰۳ - 2024 July 28
کد خبر: ۳۳۲۷۷۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۱ - ۱۰ فروردين ۱۴۰۲
تعداد نظرات: ۲۴ نظر

ناکثین چه کسانی بودند؟

گروهی از مخالفان امام علی به رهبری طلحه و زبیر با همراهی عایشه که بنا به گفته تاریخدانان پیمان شکنی کردند، «ناکثین» گفته می‌شود.

رویداد۲۴ مریم آیتی: ناکثین به‌معنای «پیمان‌شکنان»، لقبی است برای گروهی که به سردمداری طلحه و زبیر و با محوریت عایشه، با وجود بیعت با امام علی (ع)، علیه او شوریدند و با سپاه بزرگی کوفه و بصره را تصرف کردند و سرانجام در جنگ جمل شکست خوردند. در این جنگ، طلحه و زبیر کشته شدند و سپاه پراکنده شد و گروهی نیز اسیر شدند که امام علی آن‌ها را عفو کرد. به این گروه، چون باعث جنگ جمل شدند، «اصحاب جمل» نیز می‌گویند.

معنای لغوی ناکثین

ناکثین، صیغه جمع اسم فاعل در حالت نصب و جر از ماده «ن ـ ک ـ ث» و به معنای پیمان‌شکن است. این ماده به معنی نقض و شکستن است، و چون طلحه، زبیر و پیروانشان با امام علی (ع) بیعت کردند و سپس آن را شکستند، ناکثین خوانده شده‌اند.

در زبان عمومی هنگامی که می‌خواهند کسی را به خاطر بدقولی تحقیر کنند، «ناکس» گفته می‌شود که این کلمه در حقیقت همان عبارت «ناکث» است که به اشتباه آن را «ناکس» تصور می‌کنند.

پیشینه کاربرد واژه ناکثین

عنوان ناکثین برگرفته از حدیثی پیشگویانه از پیامبر اسلام (ص) خطاب به امام علی (ع) است: «ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین؛ پس از من با ناکثین و قاسطین و مارقین خواهی جنگید»

در همین راستا، امام علی (ع) هنگام روبرویی با سپاه شام می‌فرماید: «پیامبر خدا (ص) به من دستور داد که با ناکثین بجنگم و من این کار را انجام دادم.» 

انگیزه شورش ناکثین

با آغاز خلافت امام علی (ع)، امتیازات مالی و سیاسی ناروایی که برخی بزرگان صدر اسلام در دوره خلفای پیشین کسب کرده بودند، از آنان گرفته شد. امام علی (ع) در واگذاری مقام‌های حکومتی به افراد، معیار‌هایی از قبیل امانتداری و پرهیزگاری در حکمرانی را سخت رعایت می‌کرد و بدین رو، علی‌رغم توقع برخی از مشاهیر سیاسی و اجتماعی، از واگذاری مقام‌های حکومتی به آن‌ها پرهیز کرد که گفته‌اند این یکی از انگیزه‌های مهم شورش ناکثین بوده است.

رخداد‌ها و کلیات ناکثین 

به گزارش رویداد۲۴ داستان بیست و پنج سال خانه‏‌نشینى امیرالمؤمنین ‏علیه السلام داستانى غم ‏انگیز است و چه بهتر که خلاصه ماجرا را از زبان خود آن بزرگوار بشنویم:

نخستین خلیفه، جامه خلافت را به تن کرد و مى‌‏دانست که محور گردونه خلافت منم... در چنین شرایطى، دامن از خلافت پیچیدم و نیک اندیشیدم که چه باید کرد. سرانجام به اینجا رسیدم که صبر پیشه کنم؛ حال آنکه میراثم را غارت کردند و من همانند کسى که استخوان در گلو و خار در چشم دارد، تحمل کردم.

او که مى‏‌خواست در زندگى خلافت را واگذارد، با فرارسیدن مرگش، خلافت را به عقد دیگرى درآورد. با دست به دست شدن خلافت، مردم چنان گرفتار شدند که گویى بر اسبى سرکش نشسته‌‏اند که راه را گم کرده است.

چون زندگانى دومین خلیفه سپرى شد، گروهى را نامزد کرد و شورایى پدید آورد که من هم یکى از اعضاى آن بودم. خداوندا، چه شورایى! چرا مرا در صف اینان قرار دادند؟ یکى از آن‌ها کینه ‏توزى کرد و دیگرى داماد خود را ترجیح داد و طلحه و زبیر -همان آتش ‏افروزان فتنه ناکثین- هیچ به حساب نیامدند و سرانجام سومین خلیفه بر سر کار آمد و خویشاوندانش به غارت بیت ‏المال و زراندوزى پرداختند. او همچون شترى افسار گسیخته، به زیاده ‏روى و پرخورى پرداخت و خوار و نگون ‏سار شد.

در این هنگام، مردم به سوى من هجوم آوردند و دو فرزندم حسن و حسین فشرده شدند و پهلویم آزرده گشت.

من به حکم وظیفه، به پاى خاستم و با مردم بیعت کردم؛ ولى فتنه‏ گران، بیکار ننشستند. گروهى پیمان‏ شکنى کردند و بیعت خود را زیر پا گذاشتند و آغازگر فتنه ناکثین شدند و گروهى از جمع دینداران بیرون شدند و فتنه مارقین را پدید آوردند. گروهى دیگر با جور و طغیان و ستمکارى، برنامه ‏ریزان فتنه قاسطین شدند. بدین ترتیب، خلافت عدل علوى با سه فتنه بزرگ ناکثین و قاسطین و مارقین روب‏رو شد.

«ناکث» از ماده «نَکَثَ» به معناى بیعت‏شکن است و «قاسط» از «قسوط» به معناى ستمگر و جائر، و «مارق» از «مروق» به معناى تیرى است که از کمان مى‏‌پرد.


بیشتر بخوانید: مسجد ضرار کجاست و توسط چه کسانی ساخته شد؟


هسته‌های اصلی ناکثین و قاسطین و مارقین

هسته مرکزى ناکثین، طلحه و زبیر و عایشه و هسته مرکزى قاسطین، معاویه و عمروعاص بودند. مارقین، همان خوارج بودند که در جنگ صفین پس از قضیه حکمیت از لشگر امیرالمؤمنین‏ علیه السلام جدایى گزیدند و از جنگ با معاویه سر باز زدند و در نهروان با جمعیتى دوازده هزار نفرى به آرایش لشگر پرداختند و عبداللَّه بن وهب راسبى و حرقوص بن زهیر بجلى را به رهبرى و فرماندهى برگزیدند. سرانجام پس از گفتگوهاى بسیار، هشت هزار نفر آن‌ها کناره ‏گیرى کردند و چهار هزار نفر آن‌ها باقى ماندند و همه آن‌ها جز نه نفر کشته شدند؛ ولى اقدام آن‌ها ادامه پیدا کرد.

او در نامه خود به مردم کوفه، هم نشان داد که که خود در جریان قتل عثمان چه موضعى داشته و هم موضع مهره‏ هاى اصلى فتنه ناکثین -یعنى عایشه و طلحه و زیبر- را براى آن‌ها روشن ساخت. از آنجا که جمعیت قابل توجهى تحت تأثیر شبهه ‏پراکنى‌‏ها نبودند و قصه پیراهن خونین عثمان آن‌ها را نفریفته بود، به یارى حضرتش شتافتند و کار، آنگونه پیش رفت که موجب خشنودى خدا و رسول و آرامش وجدان همه حق‏جویان آگاه بود.

کارهاى عثمان براى مردم، قابل توجیه نبود. در دوران خلافت او، خزانه دولت اسلامى، تیول فامیل‏‌هاى اموى او شده بود. مردم از او مى‏‌خواستند که توبه کند و رفتار خود را تغییر دهد. مصریان از عبداللَّه بن ابى‏سرح -والى مصر- ناراضى بودند. جمعى از آنان به مدینه آمدند و تظلم کردند. عثمان او را عزل کرد و محمّدبن ابى‏بکر را به ولایت مصر برگماشت. آن‌ها به همراه محمد، رهسپار مصر شدند. در بین راه به قاصد عثمان برخوردند که با شتاب، به سوى مصر مى‏‌رفت. او را تفتیش کردند و نامه عثمان را نزد او یافتند که به والى معزول، دستور داده بود که محمد را بکشد و همراهانش را سر و ریش بتراشد و زندان کند و برخى از آن‌ها را به دار آویزد. مصریان بازگشتند و با برخى از قبائل مدینه همدست شدند و عثمان را در خانه‌‏اش محاصره کردند و آب را بر او بستند؛ ولى امیرالمؤمنین ‏علیه السلام سه مشک آب برایش فرستاد. این محاصره، چهل و نه روز طول کشید و سرانجام عثمان به دست دو تن از مهاجمان به قتل رسید.

در آن شرایط سخت و بحرانى -که نتیجه سیاست‌‏هاى غلط عثمان و اطرافیانش بود- هیچ‏کس به اندازه امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در حق او خیرخواهى نکرد؛ چراکه نه مهاجرین از او دل خوشى داشتند و نه انصار. هنگامى که حکومتى جنبه فامیلى به خود بگیرد، نتیجه‏‌اى جز این نخواهد داشت. خیرخواهى امیرالمؤمنین‏ علیه السلام نسبت به عثمان در آن روزهاى سخت، همان بود که به اهل کوفه نوشت: «من یکى از مهاجرین بودم که بیشتر خشنودى وى را مى‏‌خواستم و کمتر او را سرزنش مى‏کردم».

امّا طلحه و زبیر و عایشه در آن روز‌ها راه و رسم دیگرى داشتند. آن‌ها مردم را تحریک مى‏‌کردند و به کمتر چیزى که راضى بودند، ریخته شدن خون عثمان بود. درباره رفتار طلحه و زبیر نوشت: «آسان‏‌ترین کار طلحه و زبیر این بود که بر عثمان بتازند و با تندروى‏‌هاى خود ناتوان و درمانده‌‏اش کنند»

طلحه‏

طلحه در کشته شدن عثمان نقش داشت. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام درخطبه جمل فرمود: «شگفتا از طلحه! که مردم را بر عثمان برانگیخت و همین‏که کشته شد، با طوع و رغبت به من دست بیعت داد، سپس بیعت مرا شکست»

این مطلب حتى بر بنى‏امیّه هم که خود؛ اسباب نگون‌‏بختى عثمان بودند، روشن بود و به همین جهت است که آن‌ها هم در حقیقت، وى را قاتل عثمان مى‌‏شناختند؛ چراکه نوشته‌‏اند: «هیچ‏کس به اندازه طلحه بر عثمان سخت‏‌گیرى نمى‏‌کرد»

از ابومخنف نقل کرده‌‏اند که در گیر و دار جنگ جمل، مروان بن حکم فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت که انتقام خون عثمان را از او بگیرد و به همین جهت، تیرى به پاى او زد و او با همان تیر از پاى درآمد.

از اینجا معلوم مى‌‏شود که بنى‏امیّه هم در فتنه جمل نقش داشته‌‏اند. چهره مرموزى مثل مروان بن حکم، کاملاً منافقانه عمل مى‏کرد. هم با ناکثین همراهى و همکارى داشت و هم اهداف شوم خود را که تداوم بخشیدن به فتنه بود، دنبال مى‌‏کرد.

مروان سرانجام اسیر شد؛ ولى به شفاعت حسنین ‏علیهما السلام آزاد گشت. حسنین ‏علیهما السلام خدمت پدر عرض کردند که او با شما بیعت مى‏‌کند. حضرت فرمود: «آیا بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازى نیست. او با دستى، چون دست جهود (مکّار و حیله ‏باز) با من بیعت مى‏کند. اگر بیعت کند، با مسخره و ریشخند، آن را زیر پا مى‏‌گذارد»

اگرچه بعید است که مروان جز طراحان و مهره‏‌هاى اصلى فتنه ناکثین باشد؛ ولى فرصت‏ طلبى و رفتار نفاق‏ گونه او نشان مى‏‌دهد که او خود را به آنان نزدیک کرده است تا با یک تیر دو نشان بزند. هم حکومت نوپاى علوى را تضعیف کند و هم انتقام خود را از گردانندگان اصلى توطئه قتل عثمان بگیرد.

از آنجا که عثمان در دوران خلافت دوازده ساله خود، دست اطرافیان خود را براى سوء استفاده و حیف و میل اموال مسلمین بازگذاشته بود، به نوشته مسعودى، درآمد املاک طلحه در عراق روزانه به هزار دینار طلا مى‏‌رسید و به قولى بیش از این بود و در ناحیه شرات شام بیشتر از این‌ها داشت. چنانکه املاک خود خلیفه در وادى القرى و جاهاى دیگر به صد هزار دینار مى‏رسید و این‌ها علاوه بر اسب‏‌ها و شترهاى بسیارى بود که به او تعلق داشت.

امیرالمؤمنین ‏علیه السلام، طلحه را به گاوى تشبیه کرد که شاخ‌‏هاى خود را براى پا گذاردن در میدان جنگ جمل راست کرده بود.

زبیر

او فرزند عوام بن خویلد و مادرش صفیّه دختر عبدالمطلب و عمه‏ زاده پیامبر گرامى ‏صلى الله علیه وآله و داماد ابوبکر و برادرزاده خدیجه کبرى‏ علیها السلام بود.

از آنجا که امیرالمؤمنین ‏علیه السلام براى خاموش کردن فتنه جمل، بدون جنگ و خونریزى تلاش بسیار داشت، ابن عباس را مأمور کرد که تنها با زبیر به گفتگو بپردازد؛ چراکه طلحه را در آشوبگرى، مصمم یافته بود و به او امیدى نبود. درباره زبیر فرمود: «او نرم‌‏خوتر است».

اما شکى نیست که اگر آدم‌هاى نرم‌خو در کنار اشخاص تندخو و ناشایست قرار گیرند، به همان راهى کشانده مى‏‌شوند که نباید و نشاید. یار و هم‏سنگر زبیر همان گاو خشمگینى بود که به فرمایش امیرالمؤمنین ‏علیه السلام: «به کار دشوار و توان ‏فرسا پا مى‌‏نهد و مى‏‌گوید: سهل و آسان است»

آرى طلحه تندخو، زبیر نرم‌خو را هم به دام افکند و او را چنان در قبضه بدمنشى خود اسیر کرد که نصیحت‌‏ها و خیرخواهى‌‏ها و اندرز‌ها براى او همچون کوبیدن آب در هاون بود. به هرحال، ابن عباس مأمور شد که از قول امام مسلمین به زبیر بگوید: «پسر دایى تو مى‏‌گوید: در حجاز موقعیت مرا به رسمیت شناختى و در عراق به من پشت کردى. چرا بر من تاختى و راه عداوت و دشمنى پیش گرفتى؟!»

البته از نقش فرزند‌ها و به تعبیر امروزى‌‏ها «آقازاده‏‌ها» هم نباید غافل بود. امیرالمؤمنین ‏علیه السلام فرمود: «زبیر همواره از ما اهل بیت بود (همراه ما بود) تا اینکه فرزند نامیمونش عبداللَّه پا به مرحله جوانى گذاشت»

عبداللَّه، نوه دخترى ابوبکر و خواهرزاده عایشه بود. ارتباطات خانوادگى و فامیلى، عبداللَّه را به راه‌هایى کشاند که پدر نیز تحت تأثیر عواطف پدرى و فرزندى از آن بى‌‏بهره نماند. مقصود این نیست که همواره روابط فامیلى، سرنوشت ‏ساز است. دایى عبداللَّه، محمد بن ابى‏بکر بود که تمام وجودش را اخلاص و همت و جوانمردى پر کرده بود و امیرالمؤمنین ‏علیه السلام درباره‌‏اش فرمود: «پاداش مصیبت او را از خدا مى‏‌خواهیم که فرزندى خیرخواه و کارگزارى کوشا و شمشیرى برنده و ستونى دفع‏کننده بود»

نوشته‌‏اند که هشام بن حکم براى اثبات برترى امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در محضر جعفر بن یحیى برمکى گفت: شما و ما و همه مسلمین گفته‌‏ایم و مى‏‌گوییم که مدافعان اسلام چهار نفرند: على، زبیر، ابودجانه انصارى و سلمان فارسى.

نقل کرده‏‌اند که یکى از چهار نفر که بعد از رحلت رسول نامدار اسلام، دعوت على‏ علیه السلام را براى بازپس گرفتن حقش اجابت کردند، زبیر بود. سه کس دیگر، سلمان و ابوذر و مقداد بودند و از سلمان نقل شده است که گفت: «زبیر در نصرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام از ما بابصیرت‌‏تر بود.»

او در روز شورا -که یکى از شش برگزیده عمر براى تعیین خلیفه بود- با على‏ علیه السلام کنار آمد و به آن حضرت رأى داد. ولى افسوس که دامادپرستى عبدالرحمن بن عوف، ورق را برگرداند. درباره‌‏اش نوشته‌‏اند که در مراسم دفن مظلومانه و مخفیانه زهراى مرضیه ‏علیها السلام حضور داشت.

هنگامى که امیرمؤمنان ‏علیه السلام را براى گرفتن بیعت، به زور و قلدرى از خانه بیرون کشیدند، تنها کسى که شمشیر به کف گرفت و فریاد برآورد که: «اى بنى‏ هاشم! شما زنده‌‏اید و با على اینگونه رفتار مى‏‌شود؟»، زبیر بود. او حمله کرد تا عمر را بکشد؛ خالد ابن ولید با فرود آوردن سنگى بر او، بر زمنیش افکند و شمشیر از دستش افتاد. سپس خالد شمشیر را برداشت و بر سنگى زد و شکست.

از این نمونه‏‌ها -که حکایت از سوابقى درخشان مى‏‌کند- بسیار است؛ اما در عین حال، او در راه خود استوار نماند و بدعاقبت شد. او نیز در حکومت عثمان به جمع سیم و زر پرداخت و دل به زرق و برق زندگى و ناز و نعمت سپرد. او علاوه بر کاخ معروف بصره، خانه‌‏هاى زیادى در بصره و کوفه و اسکندریه ساخت و به هنگام مرگ پنجاه هزار دینار طلا و هزار اسب و هزار کنیز و غلام و مستغلاتى بسیار، دارایى او بود.

زبیر از شجاعان روزگار بود و کفار مکه از او بیمناک بودند. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در نامه‌‏اى به اصحاب خویش، خاطرنشان مى‏‌کند که در جنگ بصره گرفتار سه کس بوده است: یکى عایشه که به خاطر همسرى پیامبر خدا مردم در برابر خواست نامشروع او تسلیم شدند و دیگرى زبیر که از شجاع‌‏ترین مردم روزگار بود و دیگرى طلحه که خصمى بود از بدسگال‏‌ترین افراد.

زبیر سرانجام به خاطر نصایح امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در میدان جنگ جمل، از جنگ کناره‏ گیرى کرد و به سوى محلى به نام «وادى ‏السباع» رفت. احنف بن قیس با طایفه بنى‏تمیم نیز از جنگ کناره گرفته و به آنجا رفته بودند. کناره‏ گیرى زبیر را به احنف اطلاع دادند. احنف گفت: مرا با او چه کار؟ دو طایفه را به جان هم انداخته و خود کناره‏ گیرى کرده است. چون وقت نماز شد، یکى از بنى‏ تمیم به نام عمرو بن جرموز نزد او آمد و به او اقتدا کرد؛ ولى در بین نماز او را به قتل رسانید در حالى که سنش ۵۷ سال بود.

او مى‌‏توانست به جاى کناره ‏گیرى از میدان جنگ، ننگ دنیوى و عذاب اُخروى را خریدار نشود و با یارى امیرالمؤمنین‏ علیه السلام، سوابق درخشان خود را درخشنده‌‏تر کند؛ ولى افسوس که همه را بر باد داد.

چرا امیرالمومنین با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید؟

خلافت و زمامدارى على (علیه السلام) که سراسر عدل و دادگرى و احیاى سنت‌هاى اصیل اسلامى بود، بر گروهى سخت و گران آمد و صفوف مخالفتى در برابر حکومت او تشکیل گردید. این مخالفت‌ها سرانجام به نبردهاى سه گانه با «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» منجر گردید که ذیلا در مورد هر یک جداگانه توضیح مختصرى مى‌دهیم:

دلیل نام گذاری ناکثین و قاسطین و مارقین

ناکثین (جنگ جمل) 

واژه «ناکثین» از ریشه «نکث»، به معنای نقض عهد و پیمان‌شکنی بعد از محکم کردن آن به‌کار می‌رود و به همین مناسبت، به گروه پیمان‌شکنی که بعد از بیعت با امام علی (ع) در برابر حضرتشان شورش کرده و به فرماندهی طلحه و زبیر و با همراهی عایشه (همسر پیامبر) جنگ جمل را به راه انداختند «ناکثین» گفته می‌شود.

قاسطین (جنگ صفین) 

«قاسطین» در لغت به معنای متجاوزین از حد وسط و راه عدالت است. اما این واژه در دانش تاریخ و نیز در روایات، لقب گروهى است که با فرماندهی و مدیریت معاویه و عمرو بن عاص، خلافت امام علی (ع) را نپذیرفته و با دور شدن از شاه‌راه هدایت در منطقه شام اعلان خودمختاری کرده و در منطقه صفین با حضرتشان به نبرد برخاستند.

مارقین (جنگ نهروان)

واژگان «مارقین» برگرفته از ریشه «مرق» است که به افرادی گفته می‌شود که از دین خارج شده باشند. در اصطلاح تاریخی به گروهى از دشمنان امام على (ع) که بعد از نبرد صفین از سپاه آن حضرت خارج شده و نبرد نهروان را به راه‌انداختند «مارقین» گفته می‌شود. نام دیگر این گروه شورشی، «خوارج» است. 

نبرد با ناکثین (پیمان شکنان)

از این جهت رخ داد که طلحه و زبیر که با على بیعت کرده بودند، تقاضاى فرمانروایى بصره و کوفه را داشتند، ولى امام با درخواست آنان موافقت نکرد. آنان سرانجام مخفیانه مدینه را به عزم مکه ترک کردند و در آنجا با استفاده از بیت المال غارت شده توسط امویان، ارتشى تشکیل داده رهسپار بصره شدند و آنجا را تصرف نمودند. على (علیه السلام) مدینه را به عزم سرکوبى آنان ترک گفت و در نزدیکى بصره نبرد شدیدى رخ داد که با پیروزى على و شکست ناکثین پایان یافت و این همان جنگ جمل است که در تاریخ براى خود سرگذشت گسترده اى دارد. این نبرد در سال ۳۶هجرى رخ داد.

نبرد با قاسطین (ستمگران)

معاویه از مدت‌ها قبل از خلافت على (علیه السلام) مقدمات خلافت را براى خود در شام تهیه دیده بود. وقتى امام به خلافت رسید، فرمان عزل او را صادر کرد و یک لحظه نیز با ابقاى او بر حکومت شام موافقت نکرد. نتیجه این اختلاف آن شد که سپاه عراق و شام در سرزمینى به نام «صفین» به نبرد پرداختند و مى‌رفت که سپاه على (علیه السلام) پیروز شود، اما معاویه با نیرنگ خاصى در میان سربازان على (علیه السلام) اختلاف و شورش پدید آورد. سرانجام پس از اصرار زیاد از جانب یاران على (علیه السلام)، امام ناچار تن به حکمیت ابوموسى اشعرى و عمرو عاص داد که آنان درباره مصالح اسلام و مسلمین مطالعه کنند و نظر خود را اعلام دارند. فشار روى امیرمومنان جهت پذیرفتن مسئله حکمیت به پایه اى رسید که اگر نمى پذیرفت، شاید رشته حیات او گسسته مى شد و مسلمانان بحران شدیدى روبرو مى شدند. پس از فرارسیدن موعدى که قرار بود حکمین نظر خود را ابراز دارند، عمروعاص، ابوموسى را فریب داد و این امر نقشه موذیانه معاویه را بر همگان آشکار ساخت. پس از ماجراى حکمیت تعدادى از مسلمانانى که قبلا با حضرت على همراه بودند بر ضد ایشان خروج کردند، و امام را به خاطر قبول حکمیتى که خود بر وى تحمیل کرده بودند، مورد انتقاد قرار دادند. نبرد با قاسطین در سال ۳۷ هجرى رخ داد.

نبرد با مارقین (تیر از کمان پریده)

مارقین همان گروهى بودند که على (علیه السلام) را وادار به پذیرش حکمیت کردند، ولى پس از چند روز از کار خود پشیمان شده خواستار نقض عهد از طرف امام شدند، اما على (علیه السلام) کسى نبود که پیمان خود را بشکند و نقض عهد نماید، لذا اینان که همان خوارج مى باشند در برابر على (علیه السلام) دست به صف آرایى زدند و در نهروان با على (علیه السلام) به جنگ پرداختند. حضرت على (علیه السلام) در این نبرد پیروز گشت ولى کینه‌ها در دل‌ها نهفته ماند. این نبرد در سال ۳۸ و یا به گفته برخى از مورخان در سال ۳۹ هجرى رخ داد.

على (علیه السلام) سرانجام پس از چهار سال و چند ماه حکومت در شب نوزدهم رمضان چهلم هجرى به دست عبدالرحمان بن ملجم که یکى از افراد مارقین بود، ضربت خود و به شهادت رسید.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲۲
ناشناس
۲۰:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۲
متاسفانه ناکًین و قاسطین و مارقین الان هم تو جامعه ما وجود داره و از همون اول انقلاب وجود داشتند و عامل بسیاری از مشکلات جامعه ما هستند
محسن
۱۵:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۲
به من چه چنتا‌ فامیل‌ هزاروچهاصد‌سال‌ پیش‌ مثل‌ سگ‌ و گربه بجون‌ هم‌ افتادن‌ مردم‌ به فکر‌ نون‌ باشید خربزه آبه‌ ناکثین‌ هم‌ همین‌ مسعولین‌ و رهبر و آخوندها هستن‌ که از سال‌ ۵۷‌ دارن‌ وعده دروغ‌ میدن‌ بخودتون‌ بیایید‌ زودتر از شرشون‌ راحت‌ بشیم‌ بیشرفای‌ اجنبی‌
علی
۲۰:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۰
ای وای بریز ساقی زخمش هنو جاش مونده
اهسته برو ناکس این خاطرهات مونده
ناشناس
۰۹:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۰
ساندیس نمیدی ماهم نظر نمیدم
پیمان
۱۵:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۹
این مطالب توی همه کتب تاریخی هست نگارنده که ازخودش درنیاورده بیسواد،برو کمی مطالعه کن
پاسخ ها
عابر
۱۶:۵۹ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۰
تاریخ نخوندی اگه خونده باشی این حرف نمیگتی
مسعود
۱۷:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۴
همه اونا باهم فامیل بودن خود حضرت عمر داماد حضرت علی بود
اونا برای پیشرفت و اتحاد اسلام نمیذاشتن اختلافی
سیما
۰۷:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۹
عالی بودممنون
ناشناس
۰۹:۱۶ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۸
شما فکر میکنید تا کی میتونید به این نفاق اعتقادی و تفرقه افکنی ادامه دهید . در حقیقت ناکثین خود کسانی هستند که با دروغ پراکنی به فکر دوام بازار خود هستند . روزی در پیشگاه خداوند شرمنده خواهید شد .
ناشناس
۱۴:۲۱ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۶
لعنت به دروغ گویان تاریخ خود حضرت علی اگه زنده بود واین داستان رو میخواند تعجب میکرد
صفی الله هاشم پور
۰۷:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
من مطلب را نخوندم فقط میخوام بگم اصل ناکثین همین حکومت خود ناست قولی که در ۵۷ دادند چه بود در عمل کاری که کردن چی هست .پس اینها هم مارقین و هم ناکثین هستن.
ناشناس
۰۵:۳۶ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
ازنظربنده اراجیفی بیش نبودتاریخی که بیان کردیدتاریخ میلی بودوچیزی بنام حقیقت وجودنداشت نمی دانم چراسیعتان همه اش اینست که علی راواقفترجلوه دهیدنمی دانیدکه اورابه بتی تبدیل کرده وپرستش میکنیدجایی که خداهست وپیامبرش وکلام دینیش وجودداردسیع براین بوده که جزعلی همه چیزکشک است علی است قرآن علی است خداوعلی است وعلی است چون به گفته ی آخونداتون اگرعلی نخواهدکسی واردبهشت یاجهنمی نشودیعنی اوخداییست که هنوزموجودیت خودرااعلام نکرده گم شویدآشغالهای بیشرم دشمنی ایجادنکنیدبگذارمردم زندگیشان راداشته باشند
ناشناس
۰۰:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
لعنت خدا بر کسیکه تاریخ اشتباه می‌نویسد اوبدبخت ها باهمین دروغ ها ونیرنگ ها شما بود ملت به حال روز انداختین خدا لعنت کند شمارو
ناشناس
۲۲:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
فقط درغ تحویل مردم می دهید تا کی دیگه حنای شما برای مردم رنگی ندارد.اساتید تحریف.دروغگویان زمان
ناشناس
۰۹:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
ممنون. تا حالا این قسمت از تاریخ اسلام را با این جزئیات نخوانده بودم . بازم ممنون و خداوند به راستگویان اجر عنایت کند
ناشناس
۰۷:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
چقدر هم خوب تغییر میدن تاریخ رو از خدا بترسید
ارمان
۰۰:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
حالا این اراجیف که جنگ فامیلی اعراب بر سر ریاست و خلافت بوده است چه ربطی به ایران ما دارد که بزرگترین ضربه را از همین اعراب پابرهنه ،،،ملخ خوار ،،پشمینه پوش ،،جاهل شهوتران خورده است ،چرا تاریخ دقیق را برای مردم نمینویسی ،،میترسی از چه ،،چند صباح یا چند سال دیگر زنده ای ،لعنت بر ذات دزد کثیف کسی که خود را مورخ بنامد و تاریخ را آنچنان که بوده ننگارد
مهدی
۲۲:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۳
از نظر قرآن زنان پیامبر مادران مومنان هستند. حالا خود دانید اگه قصد ادامه توهین دارید...
حقگو
۱۵:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۳
مثل قوم یهودید و استاد تحریف تاریخ
ناشناس
۲۲:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
من چکارکنم
ناشناس
۰۰:۴۰ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۱
زرشک
نظرات شما