رویداد۲۴ مهدی توفیقی: در چندین مورد از این فیلمها، خواهیم دید که چگونه شخصیتهای «تنها»، گاهی خود را در کنار شخصیت تنهای دیگری میبینند که اغلب تصورات مشابهی دارند.
به گزارش رویداد ۲۴؛ توت فرنگیهای وحشی (Wild Strawberries) به نویسندگی و کارگردانی اینگمار برگمان افسانهای، از این نظر که به پرسشهای فکری و مضامین خودشناسی میپردازد، فرق چندانی با دیگر آثار او ندارد. با این حال، در این اثر درام بینظیر، ما با برگمانی گرمتر و خوش بینتر رو به رو میشویم. حاصل این خلق گرمتر نیز اثری خارقالعاده است.
ویکتور شوستروم (Victor Sjostrom) در نقش ایزاک، پروفسور بیوه ۷۸ سالهای ظاهر میشود، که قرار است سفری طولانی را با ماشین طی کند. دلیل این سفر دریافت جایزهای است که به خاطر خدمات ایزاک به حرفهاش به او تعلق میگیرد.
در طول سفر، او مجبور میشود با کابوسها و رویاهایی که همیشه دنبالش میکردند و روابط انسانی از هم گسسته گذشته خود روبه رو شود. اوضاع زمانی شدت میگیرد که ایزاک با افرادی که مستقیماً با تصمیمات او گره خوردهاند ملاقات میکند. هر چه ایزاک به جایزهاش نزدیکتر میشود، بهتر میفهمد که میتوانست زندگی دیگری داشته باشد.
توت فرنگیهای وحشی، فیلم جادهای استعاری، تاثیر گذار و پر از نوستالژی است که مثل سایر آثار برگمان از سمبلها پر شده است. این فیلم اثری هنری از کارگردانی نابغه در اوج پختگی است.
او (Her) فیلم درام، کمدی و علمی-تخیلی به کارگردانی اسپایک جونز (Spike Jonze) است. در این فیلم واکین فینیکس (Joaquin Phoenix) در نقش مردی تنها ظاهر میشود که با یک سیستم عامل کامپیوتری به نام سامانتا با صدای اسکارلت جوهانسون وارد رابطه میشود. این فیلم که از لحاظ بصری خیره کننده است امتیازهای بالایی از منتقدان دریافت کرد و توانست برنده یک اسکار شود.
داستان این فیلم در سال ۲۰۲۵ اتفاق میافتد. تئودور (فینیکس) مرد حساسی است که در حال حاضر در پروسه طلاق به سر میبرد. به دلیل طلاق در جریانش و عدم تمایل به تعهد به روابط بیشتر، تئودور احساس بیگانگی میکند و تا حدی از جامعه منزوی میشود. این تا زمانی است که او با یک سیستم عامل سخنگو آشنا میشود که نه تنها فوق هوشمند است، بلکه ظرفیت تکامل نیز دارد.
او که سامانتا (جوهانسون) نام دارد، فوراً به تئودور علاقه نشان میدهد و رابطهای آنی و غیرمنتظره بین آنها ایجاد میشود. با این حال، مانند بسیاری از روابط عادی، پس از مدتی تئودور با این حقیقت سخت مواجه میشود که اگرچه احساسات او واقعی است، اما ممکن است رابطهاش اینطور نباشد.
با داستان عاشقانه غیر متعارف و در عین حال جذاب و احساسی، «او» برداشتی هوشمندانه از روابط امروزی و همچنین روابط در آینده است. بازی فوقالعاده تاثیرگذار واکین فینیکس، تماشای این داستان عاطفی را تبدیل به یک امر ضروری میکند.
ماشینکار (The Machinist) به کارگردانی برد اندرسون (Brad Anderson) و با بازی کریستین بیل (Christian Bale) با ظاهری بسیار تکان دهنده، روایت کارگری مبتلا به بیخوابی است که پس از مدتی به سلامت ذهنی خود شک میکند.
ترور رزنیک (بیل) ماشینکاری است که یک سال است نخوابیده و از بیاشتهایی عصبی رنج میبرد. قهرمان ما اغلب خود را تنها میبیند و وقتی در محل کارش درگیر یک تصادف خونین میشود، وضعیت وخیمتر میشود. رزنیک با پارانویای خود دست و پنجه نرم میکند و ذهنش از توهمات را پر شده. برای حفظ زندگی خود و نجات از توطئهای که او را آزار میدهد، او تنها میتواند به یادداشتهایی که به یخچالش میچسباند اعتماد کند.
ماشینکار فیلمی آزاردهنده است که به طرز ماهرانهای با تصاویر تاریک، نافذ و البته اجرای باورنکردنی کریستین بیل تجربهای فراموش نشدنی به بیننده ارائه میکند.
سوفیا کاپولا (Sophia Coppola) با دومین فیلم بلند خود توانست به موفقیت تجاری دست پیدا کند و تحسین منتقدین را برانگیزد. این کمدی-درام رویایی با بازی بیل موری (Bill Murray) و اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson)، بدون اینکه پرمدعا باشد یا بخواهد به زور درس زندگی بدهد، پر از اتفاقات عجیب کوچک است.
در هتلی در توکیو، باب (موری) و شارلوت (جوهانسون) تحت شرایط کاملاً متفاوتی تنها هستند. به خاطر این شباهت ناخواسته، پیوندی بین این دو غریبه ایجاد میشود. پیوندی غیرمعمول و در عین حال امن که باعث میشود این دو از لحاظ عاطفی به یکدیگر تکیه کنند.
بلاتکلیفی و و ناامیدی در زندگی آنها را به هم نزدیک میکند. پس از مدتی این دو روح گمشده باید از این فرهنگ بیگانه جدا شوند و به دنیای واقعی خود برگردند.
گمشده در ترجمه (Lost in Translation) دارای طنز ملایم و صمیمیتی است که تماشای این فیلم را بسیار آسان میکند.
راننده تاکسی (Taxi Driver) که اغلب از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده یاد میشود، شاهکار مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۷۶ است که تصویری پلید از شهر نیویورک را نشان میدهد. رابرت دنیرو، همراه همیشگی اسکورسیزی در این فیلم نقش آفرینی میکند. اسکورسیزی در راننده تاکسی به بررسی شخصیت مردی جوان، تنها و خشمگین میپردازد.
تراویس بیکل (دنیرو) شخصیت اصلی این فیلم جوان ۲۶ ساله تنها، افسرده و عضو سابق نیروی دریایی ایالت متحده است که به تنهایی در نیویورک زندگی میکند و از بی خوابی رنج میبرد. او از طریق شغل شبانهاش به عنوان راننده تاکسی، واقعیت شهر پر از بدبختی و بیماری که در آن زندگی میکند را میبیند و این فقط به خشم فروخوردهاش میافزاید.
به گزارش رویداد ۲۴؛ وقتی همه چیز با عشق جدیدش خراب میشود، تراویس توجه خود را به یک روسپی نوجوان (جودی فاستر) معطوف میکند و سعی میکند او را متقاعد کند که دیگر به چنین کاری تن ندهد. همانطور که انتظار میرود، رئیس دختر جوان عصبانی میشود و همین منجر به پایانی ناراحت کننده و خونین میشود و ما شاهد تبدیل شخصیت تراویس از یک راننده تاکسی عصبانی به یک جلاد متوهم هستیم.
راننده تاکسی بدون شک بهترین تصویر از بیگانگی مدرن است. این فیلم اثری فراموش نشدنی با بازیهای باورنکردنی است که به قدرت فیلم میافزاید. پرترهای واقع گرایانه و کابوس وار از زوال روانی یک مرد. راننده تاکسی حاوی برخی از بزرگترین و نمادینترین صحنههایی است که تا کنون فیلمبرداری شده است.
سولاریس (Solaris) محصول سال ۱۹۷۲ و به کارگردانی آندری تارکوفسکی (Andrei Tarkovsky)، درام علمی تخیلی روسی است که به عنوان یکی از بهترین فیلمها در ژانر خود و حتی تمامی ژانرها، شناخته میشود. این اثر مثل خیلی از فیلمهای این فهرست حاوی اکشن چندانی نیست. سولاریس درامی روانشناختی با روندی آرام، جلوههای بصری خیرهکننده، سناریوهای تامل برانگیز و برداشتهای بلند مخصوص آندری تارکوفسکی است.
سولاریس سیارهای اقیانوس مانند است. یک ایستگاه فضایی روسی برای مدت طولانی تلاش کرده است این سیاره را کاوش کند. به دلیل عدم پیشرفت و گزارشهای مربوط به فعالیتهای عجیب، روانشناسی به نام کریس کلوین مسئولیت بررسی اتفاقات عجیب و غریب ایستگاه را بر عهده میگیرد.
کریس پس از رفتن به این ایستگاه فضایی، با محیط پرتنشی مواجه میشود. او به دنبال یافتن دلیل این وضعیت است، اما پس از مدتی خود را در موقعیتی مشابه مییابد. زمانی که کریس با خاطرهای دلخراش از گذشتهاش مواجه میشود، در انزوای عاطفی و تنهایی خود گرفتار میشود. سوال اینجاست، آیا این تصاویر واقعی هستند؟
سولاریس مطالعهای پیچیده، فلسفی و ترسناک راجع به اسارت و از خود بیگانگی است. بررسی ایدهای بزرگ به دست کارگردانی فوقالعاده. اگرچه سولاریس احتمالا بهترین کار او نیست، اما بدون شک فیلمی زیبا و گیراست که تماشای آن در کنار فیلم ۲۰۰۱ استنلی کوبریک خالی از لطف نخواهد بود.
داگلاس ترامبل (Douglas Trumbull) در اولین تجربه کارگردانی خود، درام علمی تخیلی شگفتانگیز، کمتر دیده شده و جذاب، «بیصدا دویدن» (Silent Running) را خلق کرد.
بروس درن (Bruce Dern) در نقش فریمن لاول میدرخشد. او با بقیه افراد تیمی که در آن است رابطه نزدیکی ندارد. آنها در یک شاتل فضایی هستند و وظیفه احیای حیات گیاهانی را بر عهده دارند که در گنبدهای متصل به کشتیهای فضایی نگهداری میشوند.
همه آنها مسئول چنین ماموریت مهم و پراهمیتی هستند، اما لاول تنها خدمهای است که احساس یا علاقه واقعی به کار خود برای بازسازی آنچه از گیاهان سیاره ما باقی مانده است نشان میدهد. با این حال، زمانی که تیم دستور تخریب گنبدها و بازگشت به خانه را دریافت میکند، لاول با یک تصمیم بزرگ مواجه میشود. تصمیمی که از نظر او فداکاری برای رسیدن به منفعتی جمعی است.
علیرغم اینکه بیش از چهل سال از اکران آن میگذرد، این فیلم آزمون زمان را پس داده است و نگاه نفس گیر آن به زندگی هنوز پرمعناست. فیلمی تحسین برانگیز و درخشان، بیصدا دویدن، قطعاً اثر علمی تخیلی منحصر به فردی است.
درام جنایی و جذاب ژان پیر ملویل (Jean-Pierre Melville)، سامورایی (Le Samourai)، نمونهای از کمال مینیمالیستی در بهترین حالت خود است. شخصیت که آلن دلون (Alain Delon) میسازد، معنای واقعی کلمه مملو از خونسردی و بیتفاوتی، نتیجه تلفیقی از کارگردانی ممتاز و تعلیق است که سامورایی را به یک شاهکار ظریف و در عین حال خیره کننده تبدیل میکند.
بیشتر بخوانید: معرفی بهترین سریالهای مافیایی جهان
جف کاستلو (دلون) قاتلی است که در یک آپارتمان تک اتاقه در پاریس زندگی میکند. در این آپارتمان تقریباً هیچ چیز نیست، به جز یک پرنده کوچک که در قفس نگهداری میشود. سرد و بیروح، کاستلو تجسم گرگ تنهاست. در مکالمه بیحوصله است و پوکرفیس ماهرانهاش حتی مجسمهها را مبهوت میکند. هنگامی که پلیس به او مشکوک شده و بازی پیچیدهای شکل میگیرد، ما شاهد انباشته شدن تنهایی و انزوا در یک پایان بندی فوقالعاده هستیم.
سامورایی داستانی ساده با طرحی نسبتاً ابتدایی است که رفته رفته شما را به خوبی گرفتار خود میکند. سامورایی ارزش ستایش بالایی که به دست آورده است را دارد.
در صحرای سرخ (Red Desert)، اولین فیلم رنگی و غم انگیز میکلآنجلو آنتونیونی (Michelangelo Antonioni)، مبارزه تاسف بار زنی را با بیگانگی و سرگردانی مشاهده میکنیم. آنتونیونی از طریق استفاده ماهرانه از رنگ، محیط احساسی و بصری خیره کنندهای را ارائه میدهد که اضطراب روانی قهرمان ما را به خوبی به تصویر میکشد.
مونیکا ویتی (Monica Vitti) نقش جولیانا، مادر جوانی را بازی میکند که شوهرش، هوگو، مدیر یک کارخانه شیمیایی است. جولیانا با شوهری پرکار و بیتوجه، از حمایت عاطفی و توجهی که به شدت به دنبال آن است، بیبهره میماند. با این بیتوجهی، وضعیت روانی جولیانا به سرعت از هم میپاشد و ما شاهد ناامیدی و افسردگی کوبنده دردناک این شخصیت هستیم.
صحرای سرخ فیلمی است که پس از تماشای آن بینندگان دیدگاههای متفاتی خواهند داشت. این اثر یک مطالعه شخصیت محور و عمیق است که تا مدتها در ذهن باقی میماند.
اولین فیلم انگلیسی زبان رومن پولانسکی (Roman Polanski)؛ انزجار (Repulsion)، اثری ترسناک و روانشناختی است که در سال ۱۹۶۵ ساخته شد. داستان حول محور زن جوانی با بازی کاترین دنو (Catherine Deneuve) است که پس از تنها ماندن در آپارتمان خواهرش به ورطه جنون سقوط میکند. انزجار اولین فیلم از «سه گانه آپارتمان» پولانسکی است و از نظر بسیاری، بهترین آن.
کرول لدوکس (دنو) مانیکوریستی است که با خواهر بزرگترش در لندن زندگی میکند. او زیباست، اما از اضطراب اجتماعی رنج میبرد. اگر کرول را در یکی از فیلمهای آلفرد هیچکاک میدید، غافلگیر نمیشدید.
هنگامی که خواهرش با دوست پسرش آپارتمان را برای رفتن به تعطیلات ترک میکند، کرول که از قبل پریشان حال بود، پلههای مارپیچ به سمت جنون را یکی پس از دیگری طی میکند. ترکها به دهانهها تبدیل میشوند، صداها متجاوزان را آشکار میکند و هر صدایی نتیجه بدی را در ذهن هذیان زده این زن جوان که از نظر فیزیکی و عاطفی تنهاست ایجاد میکند.
به گزارش رویداد ۲۴؛ انزجار، داستانی ترسناک از سرکوب و انزوای جنسی است. فیلمی آزاردهنده و دلهره آور که به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای این ژانر شناخته میشود.
صدام خونخوار تجاوزگر ناموس
از مهمان نوازی مردم دم دار
تشکر کرد
زیرپاگذاشتن عدالت حرف خدا
چه حماقتی
اگر جانباز حقی در ضمیر
از قوم منافق زن مگیر
غیرتمندی و شرف