رویداد۲۴ مریم آیتی: جنگ جمل نخستین جنگ دوره حکومت امام علی (ع) و نخستین جنگ میان دو گروه مسلمان بود که چندین ماه پس از خلافت امام توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام (ص) و طلحه و زبیر علیه امام علی (ع) به راه افتاد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خونخواهی عثمان به راه انداختند. این جنگ در روز ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۶ قمری و در اطراف بصره رخ داد و زمان آن از ظهر تا غروب آفتاب بود. عایشه در این نبرد بر شترِ نرِ سرخمویی سوار بود و علت نامگذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است.
جنگ جمل نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب میشود که با پیروزی سپاه امام علی (ع) و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به پایان رسید. از آنجا که سران سپاه جمل با امام علی بهعنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعتشکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد.
جنگ جمل باعث انتقال مرکز خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و بهعلت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینهای برای ظهور برخی نظریههای جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.
امام علی (ع) در ذیحجه سال ۳۵ هجری قمری، در پی اصرار و اتفاقنظر مردم از جمله مهاجران و انصار؛ زمام خلافت را به دست گرفت. طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند، وقتی موفق نشدند و خلافت به امام علی (ع) رسید، انتظار داشتند به فرمانروایی ولایات برسند. طلحه و زبیر از امام علی (ع) خواستند که امارت کوفه و بصره را به آنان دهد، ولی امام (ع) رضایت دادن به ولایت طلحه و زبیر بر کوفه و بصره را همانند رضایت دادن به معاویه در شام دانست و با این خواسته آنان مخالفت کرد.
چهار ماه پس از به خلافت رسیدن علی (ع)، طلحه و زبیر که دریافتند با خلافت امام علی (ع)، مردم از ایشان رویگردان شدهاند و دیگر جایی در مدینه ندارند، از امام اجازه خواستند که برای انجام عمره به مکه روند. با این حال، امام فرمود که آنان به عمره نمیروند، بلکه قصد نیرنگ دارند. طلحه و زبیر، برای توجیه پیمانشکنی خویش، مدعی شدند که از ترس و با اکراه بیعت کردهاند و لذا تعهدی در فرمانبرداری از امیرمؤمنان (ع) ندارند.
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند.
عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد. در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند.
به باور علامه طباطبایی، طلحه و زبیر، به تحریک معاویه دست به برپایی جنگ جمل زدند و طلحه و زبیر و یعلی بن منبه، با دستور سری معاویه در مکه جمع شده و مردم را علیه امام علی تحریک کردند. بنا بر گزارش ابن أبی الحدید، پس از آن که علی (ع) برای معاویه نامه نوشت و از او درخواست بیعت کرد، معاویه نامهای به زبیر نوشت که در آن آمده بود: «.. همانا از مردم شام برای تو بیعت گرفتم، آنان دعوت مرا پذیرفتند و گروه گروه جمع شدند، پس کوفه و بصره را دریاب، مبادا پسر ابوطالب بر تو پیشی گیرد، چراکه مهمتر از این دو شهر وجود ندارد، پس از تو برای طلحه بیعت گرفتم، خونخواهی عثمان را آشکار کنید و مردم را بهسوی آن بخوانید».
طلحه و زبیر، برای پیشبرد مقاصد خود، از عایشه، که پیش از قتل عثمان برای عمره به مکه رفته بود، درخواست کردند که به خونخواهی عثمان و انتقام از کشندگان وی، که اکنون از یاران نزدیک علی و سرداران او شدهاند، با آنان همراه شود. پس از مدتی، سرانجام، عایشه خواست آنان را پذیرفت. امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۷۱ نهج البلاغه به این نکته اینگونه اشاره کرده است: «به سوی جنگ بیرون شدند در حالی که حرم رسول خدا صلّی الله علیه و آله را همچون کنیزی که برای فروش میبرند به دنبال خود کشاندند»
زبیر پسر عمه پیامبر (ص) و امام علی (ع) و شوهر خواهر عایشه بود. پسرش، عبدالله، نقش عمدهای در همراه ساختن عایشه با طلحه و زبیر و برافروختن آتش جنگ ایفا کرد. عایشه نیز از علی (ع) کینه داشت و همین امر نیز در پیوستن او به طلحه و زبیر موثر افتاد.
بدین ترتیب، طلحه و زبیر و دیگر جداییطلبان که میدانستند کارشان بدون عایشه همسر رسول خدا (ص)، که مورد توجه مردم بود به نتیجه نمیرسد با کسب موافقت عایشه سپاهی فراهم ساختند.
عبدالله بن عامر بن کُرَیز و یعلی بن امیه نیز با اموال و شترهای بسیار (بنابر بعضی اخبار، با ۶۰۰ شتر و ششصد هزار درهم یا دینار) که خراج یمن بوده است٬ از یمن به آنان پیوستند و همه در خانه عایشه گرد آمدند.
به خواست عایشه، عبدالله بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت. چون خبر به مردم بصره رسید، عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی (ع) در بصره)، عِمران بن حُصَین و ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند. فرستادگان عثمان بن حنیف، در محلی به نام حفر ابوموسی به عایشه رسیدند. عایشه گفت: اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر (ص) حمله کردند و پیشوای مسلمانان (عثمان) را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم. آن دو به عایشه یادآوری کردند که به امر خدا و همچون دیگر همسران رسول (ص)، باید در خانهات بمانی. عایشه در مکه هم برای مردم سخنرانی کرده و گفته بود: «ای گروه مسلمانان؛ همانا عثمان مظلوم کشته شد»؛ و سپس مردم را علیه علی (ع) و جنگ با ایشان، تحریک کرد.
پس از آنکه سپاه عایشه و طلحه و زبیر وارد بصره شدند، در مکانی به نام مربد توقف کردند مردم بصره همراه با عثمان بن حنیف هم در مِربَد تجمع کردند. طلحه در خطبهای که در بین مردم بصره ایراد کرد، قصد خود را از جنگ با امام علی، تلاش برای اصلاح امت پیامبر (ص) و ترویج اطاعت خدا بیان کرد.
طلحه با تمجید فراوان از عثمان او را خلیفه مظلوم خواند و سپس خود و یارانش را در پی خونخواهی عثمان معرفی کرد. زبیر هم سخنانی مشابه بر زبان راند و سپس جمعی از مردم به موافقت با آنان برخاستند و برخی دیگر سخنان طلحه و زبیر را دروغ خواندند و یادآوری کردند که این دو بیشترین مخالفت را با عثمان داشتهاند.
پس از طلحه و زبیر، عایشه در حالی که درون کجاوه، بر شتر خود سوار بود و با صدایی بلند سخن میگفت، عثمان را خلیفه مظلومی خواند که پس از آنکه از گناهانش توبه کرده، به ظلم کشته شده است. عایشه، خواسته خود را کشتن قاتلان عثمان دانست. پس از سخنان عایشه، برخی از مردم او را تصدیق کرده و برخی دیگر او را دروغگو خواندند. این اختلاف باعث درگیری و زد و خورد شد. این درگیری به جنگ بین دو گروه انجامید و کشتهها و زخمیهایی در پی داشت. سپس دو طرف توافق کردند که دارالاماره، بیتالمال و مسجد بصره، تا ورود امام علی (ع)، در اختیار عثمان بن حنیف باشد و طلحه و زبیر و یاران آن دو آزاد باشند.
هنگامی که امام وارد بصره شد، از سمت طَفّ داخل شد و در جایی که زاویه خوانده میشد اقامت کرد. سپس به راه خود ادامه داد. طلحه و زبیر و عایشه نیز از فُرضه (بندر) به راه افتادند. پس از رسیدن امام به بصره، دو گروه با هم روبهرو شدند. عایشه نیز از اقامتگاهش به مسجد حُدّان، در محله قبیله ازد، که میدان جنگ در حوالی آن بود، نقل مکان کرد.
امام علی (ع) تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغامهایی، میکوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند. روز جنگ نیز، از صبح تا ظهر، اصحاب جمل را دعوت میکرد تا بازگردند.
امام (ع) در نامهای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بیگناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خونخواهی عثمان، و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر (ص) از خانه و قرارگاه خود) سخن گفت. امام (ع) در نامهای به عایشه نیز هشدار داد که برخلاف دستور قرآن از خانهاش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خونخواهی عثمان، لشکرکشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است.
آنگاه امام علی (ع)، صَعْصَعه بن صوحان و سپس عبدالله بن عباس را برای گفتگو با طلحه و زبیر و عایشه فرستاد، اما گفتگوها ثمری نداشت و از آن میان عایشه سرسختتر بود. طلحه و زبیر، در نامهای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.
علی (ع) از نزدیک با طلحه و زبیر سخن گفت و به زبیر، که او را نصیحت پذیرتر میدانست، حدیثی از پیغمبر (ص) را یادآوری کرد و زبیر تأیید کرد و گفت اگر این را به یاد داشتم، به این راه نمیآمدم، به خدا هرگز با تو نمیجنگم. آنگاه زبیر به عایشه گفت که میخواهد جنگ را ترک کند، اما عبدالله بن زبیر به پدر گفت، که این دو لشکر را باهم روبهرو کردهای و حال که به روی یکدیگر شمشیر کشیدهاند، میخواهی آنان را رها کنی؟ تو پرچمهای پسر ابیطالب را دیدهای که به دست جوانان دلیر است و بیمناک شدهای. زبیر نیز به اصرار عبدالله، کفاره قسم خود را با آزاد کردن بندهای داد و آماده جنگ شد.
اصحاب جمل با سپاهی ۹۰۰ نفری از مردم مدینه و مکه، به سوی بصره حرکت کردند و سپاه آنها به تدریج به سه هزار نفر رسید. بنابر روایات تاریخی، سپاه اصحاب جمل، سی هزار یا بیش از آن بودهاند.
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند. عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد.
امام علی (ع) با سپاه ۷۰۰ نفری، متشکل از ۴۰۰ تن از مهاجران و انصار از شهر بیرون رفت و در ربذه ششصد نیروی سواره از قبیله طَی به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید. در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن بودند.
با توجه به سخنان امام علی (ع)، میتوان دو دلیل را برای آتشافروزی مخالفان ذکر کرد:
دلیل اول: قدرت طلبی طلحه و زبیر
آن حضرت در خطبه ۱۴۸ نهج البلاغه چنین میفرماید: هریک از دو تن [=طلحه و زبیر]کار [=خلافت]را برای خود امید میدارد، دیده بدان دوخته و رفیقش را به حساب نمیآرد.
دلیل دوم: کینه توزی
این نکته قابل انکار نیست که کینههایی نسبت به علی (ع) وجود داشته است؛ امیرالمؤمنین (ع) سابقه این امر را در مواردی برمیشمارد، از جمله اینکه:
۱. چون پیامبر (ص) مرا بر پدر عایشه برتری داده بود.
۲. چون پیامبر (ص) مرا برای اخوت با خویش اختصاص داد.
۳. چون خداوند دستور داد که همه دربهای منتهی به مسجد بسته شود حتی درب خانه پدر عایشه، اما درب خانه من بسته نشد. (ماجرای سد الابواب)
۴. چون در روز خیبر پیامبر اکرم (ص) بعد از ناکامی دیگران، پرچم را به من دادند و من نیز پیروز شدم و این امر موجب غمگین شدن آنان گردید و…
۵. علاوه بر این، طلحه و زبیر امیدوار بودند که علی (ع) در امور با آنها مشورت نماید؛ چراکه این دو خود را با علی (ع) در رتبه و مقام مساوی میدانستند، آنها امیدوار بودند که با مرگ عثمان، بخشی از حکومت را به دست گیرند، چه آنان تردیدی در به دست آوردن حکومت بصره و یمن نداشتند، ولی چون خواست خود را مطرح کردند٬ حضرت علی آنها شایسته این امر ندانست.
بین راه مکه به بصره، کنار آبی به نام حَوْءَب، سگها پارس کردند، چون عایشه بانگ آنها را شنید و دانست که آنجا حوءب است، به یاد سخنی از پیامبر افتاد و خواست که او را بازگردانند. رسول خدا به زنان خویش گفته بود که مبادا یکی از شما همون باشد که سگهای حوءب بر وی پارس میکنند. در این میان، عبداللّه بن زبیر (و به روایتی، طلحه و زبیر) با انکار حوءب بودن این مکان، پنجاه تن از بنیعامر را نزد عایشه آورد و آنان به صدق گفته عبداللّه شهادت دادند و سوگند خوردند.
جنگ جمل پس از آن آغاز شد که امام علی (ع) مسلم بن عبدالله مجاشعی، یکی از سپاهیان خود را مأمور کرد تا نسخهای از قرآن کریم را در بین دو لشکر بلند کند و همه را به آنچه در قرآن است و به پرهیز از تفرقه دعوت کند. وی پس از آنکه دستور امام علی (ع) را انجام داد، توسط سپاه اصحاب جمل کشته شد. پس از این رخدادها امام علی (ع) جنگ را روا دانست.
امام علی (ع) یاران خود را از آغاز کردن جنگ پرهیز داده بود. او همچنین سفارش کرد که مجروحی را نکشند، کسی را مثله نکنند، بیاجازه وارد خانهای نشوند، به کسی ناسزا نگویند، زنی را هجو نکنند و جز آنچه در اردوگاه اصحاب جمل است، برندارند.
روز پنجشنبه نیمه جمادیالآخره ۳۶ یا ۱۰ جمادیالآخره ۳۶ و یا (۱۰) جمادی الاولی ۳۶ جنگ در خُرَیبَه، از نواحی بصره، آغاز شد. امام علی (علیهالسلام) به محمد بن حَنَفیه (پرچمدار سپاه) و مالک اشتر (فرمانده جانب راست سپاه) فرمان حمله داد. جنگ از ظهر تا غروب با شدت ادامه یافت. قبیله ضبّه و ازد پیرامون عایشه را گرفته بودند. کعب بن سور، که مهار شتر عایشه را به دست داشت، به قتل رسید و پس از آن، اصحاب جمل مهار شتر را یکی پس از دیگری به دست گرفتند و سرسختانه از عایشه محافظت کردند تا کشته شدند. گفتهاند هفتاد تن، که مهار شتر را در دست گرفته بودند، دستشان قطع شد و خودشان هم به هلاکت رسیدند. طبری حکایتی عجیب از تعصب شورشیان در تقدیس شتر و هواخواهی عایشه آورده است. امام، چون مقاومت بصریان را در اطراف شتر دید، دستور داد آنرا پی کنند، عدهای از یاران زبده امام به شتر حمله کردند و آنرا کشتند. اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسیار، شب هنگام منهزم شدند. (بلاذری نوشته است سپاه امام پس از هفت روز جنگ، بر اصحاب جمل غلبه یافت)
هنگامی که سپاه جمل میگریخت، مروان بن حَکَم تیری به پای طلحه زد و او را زخمی کرد، طلحه را به خانهای در بصره منتقل کردند و او در آنجا، به علت خونریزی، درگذشت. گفتهاند که مروان به اَبان، پسر عثمان، گفت که یکی از کشندگان پدرت را از میان برداشتم. در پارهای روایات، از طلحه به عنوان نخستین مقتول جنگ جمل یاد شده است. بنابر برخی منابع، زبیر نیز، پشیمان از کار خویش، قبل از جنگ از میان اصحاب جمل بیرون رفت. از روایتی دیگر برمیآید که پس از شکست سپاه جمل، زبیر از معرکه گریخت و آهنگ مدینه کرد.
به هر روی، هنگامی که زبیر میدان را ترک کرد، عَمرو/ عُمَیر بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی بهنام وادیالسِّباع او را غافلگیرانه کشت، امام از این واقعه و کشته شدن زبیر اظهار ناخشنودی کرد و، چون شمشیر وی را دید، با یادآوری دلیریهای زبیر در جنگهای صدر اسلام، فرمود این شمشیر بارها اندوه را از چهره رسول خدا زدود.
پس از جنگ، عایشه را از هودج بیرون آوردند و برای او خیمهای برپا کردند، علی (علیهالسلام) او را به سبب جنگافروزی سرزنش کرد، سپس به برادر وی، محمد بن ابیبکر، فرمود تا او را به بصره بَرَد. عایشه چند روز آنجا ماند تا بعداً روانه مدینه شود، اما، چون مهلت پایان یافت و او در رفتن تعلل ورزید، امام، عبداللّه بن عباس را پیش وی فرستاد و به او هشدار داد، آنگاه وی را با عدهای از زنان بصره، که به دستور امام جامه مردان پوشیدند، با جمعی از لشکریان خویش، همراه محمد (یا عبدالرحمان) بن ابیبکر، با احترام و مشایعت، به مدینه روانه کرد و دوازده هزار (درهم یا دینار؟) مال به او داد.
بعدها عایشه هرگاه روز جمل را به یاد میآورد، آرزو میکرد که ای کاش قبل از آن مرده بود و در آن حادثه حضور نمییافت. وی هنگامی که آیه «و قَرْنَ فی بُیوتِکُنَّ» را میخواند، چندان میگریست که روبندش خیس میشد.
*فرمانده سواره نظام: عمّار بن یاسر.
*فرمانده پیاده نظام: محمّد بن ابى بکر.
*فرمانده ساقه سپاه: هند مرادى.
*فرمانده پیش قراولان: عبد اللّه بن عبّاس.
*فرمانده طرف راست سپاه: امام حسن علیه السلام.
*فرمانده طرف چپ سپاه: امام حسین علیه السلام.
*پرچمدار سپاه: محمّد بن حنفیه (فرزند على علیه السلام)
زبیر بن عوام، طلحة بن عبیداللّه، مروان بن حکم، هلال بن وکیع دارمی و... بودند.
شمار کشتههای جنگ جمل را به اختلاف نوشتهاند. به روایت ابوخَیثَمَه از وَهْب بن جَریر، در جنگ جمل از سپاه بصره ۲،۵۰۰ تن کشته شدند. در روایات دیگر، شمار کشتههای اصحاب جمل از ۶،۰۰۰ تا ۲۵،۰۰۰ تن اعلام شده است.
یعقوبی آن را بیش از ۳۰،۰۰۰ تن نوشته است، که مبالغهآمیز مینماید. عده شهدای سپاه امام را از ۴۰۰ تا ۵،۰۰۰ تن نوشتهاند.
برخورد با زخمیها و اسیران
پس از شکست اصحاب جمل، امام فرمود زخمیان و اسیران را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و نکشند و هرکس را که در به روی خود ببندد و سلاح بر زمین نهد، در امان دارند. امام کسانی از سپاه جمل (از جمله مروان بن حکم، موسی بن طلحه، پسران عثمان و ولید بن عقبه) را که به اسارت درآمده بودند، نکشت، بلکه به آنان امان داد و آزادشان کرد.
عفو بصریان
وقتی مردم بصره با امام بیعت کردند، مروان گفت که بیعت نمیکند مگر آنکه امام وی را مجبور کند و امام فرمود، اگر هم بیعت کنی، غدر خواهی کرد، مروان سپس به معاویه پیوست. عبداللّه بن زبیر و عُتْبه بن ابیسفیان نیز نزد عایشه رفتند و امام متعرض آنها نشد. امام پس از پیروزی بر اصحاب جمل، در جامع بصره خطبهای خواند و در آن بصریان را سرزنش کرد و آنان را نخستین مردمی دانست که پیمان شکستند و در امت دو دستگی پدید آوردند، با این حال، همچون رفتار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم مکه، بصریان را عفو کرد و از فتنه برحذرشان داشت. آنگاه نشست و مردم با وی بیعت کردند.
منع تصرف و غارت اموال
امام سپاه خود را از تصرف و غارت اموال شخصی بصریان و اصحاب جمل بازداشت و فرمود اموال کشتگان اصحاب جمل میراث خویشان مستحق آنهاست و فقط اجازه داد آنچه را که در اردوگاه برای جنگیدن بهکار میبردند، به غنیمت گیرند، امام، پس از آن، سلاح و اسب و استر فراریان از میدان را میان یاران خویش قسمت کرد. وقتی یکی از یاران امام پرسید که چگونه رواست با آنان بجنگیم و خونشان را بریزیم، اما اسیر کردن زنانشان و به غنیمت گرفتن اموالشان نارواست، امام فرمود: از مسلمان اسیر و مال به غنیمت نباید گرفت، مگر آنچه با آن میجنگیدهاند، همچنین فرمود: کدام یک از شما مادرتان، عایشه، را به منزله سهم خود برمیدارد؟ و آنان استغفار کردند.
فقط حیدر امیرالمومنین است.
خاک پای شیر مرد جملم .