رویداد۲۴ رضا نصری، تحلیلگر مسائل بین الملل همچنین در رابطه با وضعیت مذاکرات تهران و واشنگتن پس از نوامبر ۲۰۲۴ (زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) نیز میگوید: «اگر تا آن زمان وضعیت اقتصادی ایران همچنان - تحت تاثیر تحریمها - رو به افول حرکت کند، در صورت روی کار آمدن یک رئیس حمهور دموکرات یا جمهوری خواه مذاکرات در موقعیت بسیار دشواری قرار خواهد داشت. در آن شرایط نیز احتمالاً مواضع دموکراتها و جمهوریخواهان نسبت به ایران به هم نزدیک خواهد شد. از این جهت لازم است از حالا تدابیری اندیشیده شود - و نقشهراهی با دولت فعلی آمریکا تدوین شود - که دولت آینده در واشنگتن در تداوم تنش و فشار به ایران منفعتی نداشته باشد».
به گزارش فراز، بخش هایی از گفت و گوی نصری را در ادامه می خوانید:
روابط ایران و آمریکا از سه حالت خارج نیست: یا باید به طور کُلی آمریکا را نادیده بگیریم و تلاش کنیم با وجود فشارهای فزایندهٔ واشنگتن - و به امید افول آن در صحنه بینالمللی - کشور را اداره کنیم؛ یا باید از میان صد اختلافی که با آمریکا داریم، یک اختلاف را در حوزه هستهای حلوفصل کنیم و ۹۹ اختلاف دیگر را باقی بگذاریم به امید اینکه دولتهای متوالی در آمریکا پذیرای چنین فرمولی خواهند بود؛ یا اینکه از یک فرصت سیاسی پدید آمده استفاده کنیم و تلاش کنیم به توافق جامعتری با آمریکا دست یابیم و نوعی همزیستی با آن برقرار کنیم.
معتقدم سناریوی اول، واقعبینانه نیست، چرا که آمریکا - علیرغم اینکه قدرتش رو به افول است - تا چند دههٔ آینده همچنان یک قدرت بسیار مهم و تاثیرگذار در صحنه بینالمللی خواهد بود.
در واقع، آمریکا به مثابه یک بوکسور ۱۵۰ کیلوگرمی است که حتی اگر ۵۰ کیلوگرم هم از دست بدهد، باز یک رقیب سنگینوزن غیرقابل اغماض باقی خواهند ماند! پس نادیده گرفتن آن - و تلاش برای ساماندهی مدیریت، توسعه و اقتصاد کشور زیر فشار سنگین آمریکا - گزینه مطلوبی نیست.
حتی دولت چین هم - با اینکه هم از نظر نظامی، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی - بسیار از ایران جلوتر است، چنین تحلیل و رویکردی نسبت به جایگاه و قدرت آمریکا در سالهای آینده ندارد و به همین خاطر هم تلاش میکند رابطه متعادلی با واشنگتن برقرار کند.
سناریوی دوم نیز در نهایت گزینه پایداری نیست؛ چرا که حل یک موضوع از میان دهها موضوع مورد اختلاف با آمریکا، به صورت مستمر اقتصاد و ثبات ایران را در معرض نوسانات و نتایج انتخابات آمریکا قرار میدهد.
یعنی، باید مدام چشم و گوش مقامات و بازار ایران به انتخابات کنگره و انتخابات ریاستجمهوری در واشنگتن دوخته شود تا مبادا جریانی سر کار بیاید که با توافق هستهای مشکل دارد! در این سناریو، هم ثبات اقتصادی حاصل نخواهد شد و هم استقلال ایران - به دلیل وابستگی اقتصاد کشور به تحولات سیاست داخلی آمریکا - لطمه خواهد دید.
اما سناریوی سوم، که تا بحال آزموده نشده، به نظر گزینه منطقیتری است که اغلب کشورها - از جمله کشور قدرتمندی مانند چین - از آن پیروی میکند. در این سناریو، ایران و آمریکا - با هدف نهایی رسیدن به نوعی دِتانت (Détente) - ) روبروی هم مینشینند، موارد مورد اختلاف را تعریف و به سه دستهٔ «اختلافات حلشدنی»، «اختلافات قابل مذاکره» و «اختلافات غیرقابل توافق» تقسیم میکنند؛ و تلاش میکنند در نهایت به نوعی تعادل و همزیستی با یکدیگر دست یابند.
این سناریو میتوانست بلافاصله بعد از انعقاد برجام در زمان اوباما کلید بخورد، اما متاسفانه در داخل کشور با آن مخالفت شد و کار بهجایی رسید که اختلافات حلنشده با آمریکا نهایتاً بر اختلاف حلشده (در حوزه هستهای) سایه انداخت و امروز به نقطه صفر بازگشتهایم.
حال اگر همان زمان با آمریکا به توافق جامعتری رسیده بودیم - و آرایش راهبردی منطقه را به شکل دیگری شکل داده بودیم - برای ترامپ و جریانهای همفکر او برهم زدن آن آرایش بسیار دشورتر میبود.
معتقدم یک نقشه راه لازم است. اول اینکه در داخل به این جمعبندی برسیم که با آمریکا به صورت مستقیم مذاکره کنیم تا هم وقت تلف نشود و هم بی واسطه به صورت دقیقتر از مواضع یکدیگر مطلع شویم.
دوم اینکه هدف مذاکره را – به جای لغو تحریم در ازای «تعدیل برنامه هستهایی» - رسیدن به وضعیت دِتانت و «مدیریت تنش» تعریف کنیم. سوم اینکه اختلافات را به «اختلافات قابل حل»، «اختلافات قابل مذاکره» و «اختلافات غیرقابل حل» دستهبندی کنیم و در مورد هریک با طرف مقابل گفتوگو کنیم.
چهارم اینکه محصول مذاکرات را به تایید کشورهای همسایه و شورای امنیت برسانیم؛ و آخر اینکه از تمام ظرفیتهای داخلی – جدا از اینکه افراد به چه جناح و گروهی در داخل تعلق دارند – بهرهگیری کنیم.
چنانچه این سلسله مذاکرات به نتیجه نرسید، در نهایت به نقطهای بازگشتهایم که امروز در آن قرار داریم؛ اما صرف آغاز این فرایند خود باعث خواهد شد دولت بعدی آمریکا در برهم زدن این چارچوب با موانع سیاسی و بینالمللی روبرو شود.
شواهد نشان میدهد اهمیت و نقش آژانس در ایران مجدداً درک شده و ارادهٔ سیاسی برای حلوفصل اختلافات با این نهاد بینالمللی شکل گرفته است. البته، حلوفصل موضوع «تورقوزآباد» - با توجه به حساسیتی که اسرائیل نسبت به آن ایجاد کرده - احتملاً با چالشهای بیشتری مواجه خواهد بود، اما در این موضوع نیز معتقدم میشود به توافق رسید.
مضاف براینکه، سختگیریها و شروط داخلی که شامل حال دولت روحانی میشد - از جمله توقع اجرای کامل «قانون راهبردی برای لغو تحریمها» - در مورد دولت کنونی به آن شکل صدق نخواهد کرد و از این رو دست سازمان انرژی اتمی و تیم مذاکرهکننده برای حل مسائل بازتر است.
خیر! اینکه برای امکان معاملهٔ محدود با شش کشور عرب همسایه - و نه حتی با چین و روسیه که شرکای اصلی تجاری ایران هستند - یک توافق منطقهای انجام دهیم که در نتیجهٔ آن تمام امتیازهایی که در برجام داده بودیم را مجدداً - این بار به صورت «دائمی» - واگذار کنیم؛ و تحریمهای آمریکا هم باقی بماند، به نظرم معامله خوبی نیست!
در واقع، این طرح نه تنها از نظر تجاری و اقتصادی برای ایران سود چندانی نخواهد داشت - (چرا که همسایگان ایران نیز خود مانند ما صادرکننده نفت هستند) - بلکه به عزت کشورهم لطمه میزند.
یعنی طبق این طرح، ایران باید برای همیشه خود را در وضعیتی قرار دهد که مجبور شود برای حفظ اندک روزنه تجاریاش با شش کشور همسایه، مرتب به آنها باج دهد تا آنها احیاناً برای پایبند ماندن آمریکا به تعهداتش، از جانب تهران در واشنگتن رایزنی کنند!
بیشتر بخوانید: محمود واعظی: مذاکره با عربستان از دولت قبل شروع شده بود
ضمن اینکه یکی از مهمترین اهداف ایران از انعقاد برجام بحث «امنیتیزدایی» (De-securization) از برنامه هستهای و ایجاد یک «تغییر بنیادی» در روابطش با شورای امنیت بود که با این طرح به هیچعنوان محقق نمیشود.
یعنی انتظار میرود ایران بپذیرد - در ازای تجارت محدود با شش کشور منطقه - تا ابد زیر شمشیر داموکلس شورای امنیت باقی بماند و در شرایطی ناپایدار به تجارت با شش کشور از میان ۱۹۲ کشور عضو سازمان ملل اکتفا کند! به نظرم ایران نمیتواند این پیشنهاد را جدی بگیرد.
طرحی مورد نظر معافیتهایی برای تجارت ایران و کشورهای همسایه در نظر گرفته که بحث دور زدن تحریمها را بلاموضوع میسازد. اما مشکل اینجاست که حفظ این معافیت عملا ایران را به کشورهای همسایه وابسته خواهد ساخت و منفعت اقتصادی چندانی هم برای ایران در بر ندارد.
از همین الان تحرکات کنگره برای ممانعت از لغو این تحریمها شروع شده است. پیشنویس قانونی هم - موسوم به (Fight CRIME Act) - در این رابطه تهیه شده که حول آن فضاسازی زیادی صورت گرفته است. سناتورهای تندروی کنگره نیز فعالیتهای خود را برای اِعمال فشار به دولت بایدن شروع کردهاند تا از لغو این تحریمها ممانعت کند.
اخیراً ۳۵ قانونگذار آمریکایی نیز به کشورهای اروپایی نامه نوشتهاند تا به آنچه «مکانیسم ماشه» میخوانند متوسل شوند. در این راستا، یکی از اهداف طرح موضوع «ماشه» میتواند این باشد که اروپا را تحت فشار قرار دهند تا به ممانعت از رفع این تحریمها رضایت دهد.
طبیعتاً، احتمال میرود با نزدیک شدن انتخابات و هیجانی شدن فضای سیاسی واشنگتن نیز، این فشار به صورت فزاینده افزایش یابد و در نهایت از اجرای این بند از قطعنامه ۲۲۳۱ - ولو از طریق قانونگذاری در نهادهای داخلی - جلوگیری شود.
درست است. اما آنها برای عدم اجرای این بند از قطعنامه ۲۲۳۱ توجیهات امنیتی خواهند تراشید و اتهام مشارکت ایران در جنگ اوکراین را احتمالا بهانه اقدام خود قرار خواهند داد. یعنی ادعا خواهند کرد ملاحظات امنیتیشان بر اجرای این بند تفوق دارد و از این مسیر – از طریق مصوبات در نظام حقوقی داخلی خود – مانع لغو این دسته تحریمها خواهند شد. اصولا یکی از دلایل طرح اتهام مشارکت ایران در جنگ اوکراین این است که دستشان برای این قبیل ترفندها باز شود.
اگر روابط ایران و غرب همچنان در مسیر تنشافزایی باقی بماند، از هر ابزار فشار اقتصادی که در دسترس دارند استفاده خواهند کرد. تاکتیک شکستخوردهٔ «زمستان سخت» نیز نشان داد اروپا آنقدر هم که تصور میشد برای تأمین سوخت و انرژی خود و ایجاد ثبات در ایران بازار به نفت و گاز ایران وابسته نیست!
عادیسازی روابط با عربستان یکی از اصلیترین پروژههای انتخاباتی نتانیاهو بود. حتی در یک مصاحبه عنوان کرده بود که «اولین» اقدام او در حوزه سیاست خارجه کشاندن پای عربستان سعودی به پیمانهای ابراهیم خواهد بود.
این یعنی، نگاه اسرائیل به روابطش با عربستان مبتنی بر محاسبات راهبردی بلندمدت است و الزاماً ارتباط مستقیمی با شرایط گذرای سیاست داخلی این رژیم ندارد. هرچند، بحران داخلی میتواند منجر به تسریع این قبیل برنامهها شود.
در مورد احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران، معتقدم زمانی این احتمال افزایش مییابد که اسرائیل احساس کند ایران دارد خود را از دام پروژه «امنیتیسازی» رها میکند و در مسیر عادیسازی روابط دیپلماتیک و سیاسی خود با غرب - به ویژه آمریکا - قرار گرفته است.
یعنی هرچقدر روابط ایران و آمریکا رو به تنشزدایی پیش برود، جریانهای تندرو در اسرائیل تحرکات و کارشکنیهای خود را افزایش خواهند داد. در واقع، این یک تناسبی است که ایران باید بلد باشد مدیریت کند.
معتقدم نتانیاهو نگران برنامه هستهای ایران نیست. نگرانی واقعی او خنثی شده سه دهه تلاشش برای حفظ فضای امنیتی علیه ایران است و در هرحال با هر توافقی که موجب شود ایران تهدیدی برای امنیت جهان تلقی نشود مخالفت خواهد کرد.
بازنده اصلی عادیسازی روابط میان عربستان سعوی و اسرائیل، ایران خواهد بود. چرا که عربستان این فرصت را خواهد یافت - تا در یک دینامیک «موازنه منفی» - از هر طرف در برابر دیگری کسب امتیاز کند؛ و اسرائیل نیز میتواند در پرتو این رابطه هم نفوذ خود را در منطقه - به بهای امنیت ایران - افزایش دهد و هم با موانع کمتری به سیاستهای فعلی و توسعهطلبی سرزمینی خود در قبال فلسطین ادامه دهد. در واقع، عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل ناگزیر به فرایند آشتی ایران و عربستان - و پروژههای مشترکی که احیاناً در پیش دارند - خدشه وارد خواهد کرد.
اگر تا آن زمان وضعیت اقتصادی ایران همچنان - تحت تاثیر تحریمها - رو به افول حرکت کند، در هر دو حالت در موقعیت مذاکراتی بسیار دشورای قرار خواهد داشت.
در آن شرایط نیز احتمالاً مواضع دموکراتها و جمهوریخواهان نسبت به ایران به هم نزدیک خواهد شد. به همین خاطر به نظرم لازم است از الان تدابیری اندیشیده شود - و نقشهراهی با دولت فعلی آمریکا تدوین شود - که دولت آینده در واشگتن در تداوم تنش و فشار به ایران منفعتی نداشته باشد.
دستکم در همین ماهها مقدمات لازم برای یک توافق جامع را بچینیم و فرایند مذاکراتی را کلید برنیم. در هر حال، شرایط الان احتمالا از شرایطی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ایجاد خواهد شد مساعدتر است.