«نميخوام يادم بياد که چي بهمون گذشته. فقط خداروشکر که تموم شد. فکرشم نميکردم 15سال حبس بهش بدن. بچههام خيالشون راحت شد.» اينها اولين حرفهاي اعظم است؛ زن قرباني خشونت، که بعد از شنيدن خبر صدور حکم 15 سال حبس براي همسرش که بهدليل سوءمصرف مواد، اقدام به آزار اعظم و فرزندانش کرده بود، اميدوارانه از آينده روشني که در انتظارشان است، سخن ميگويد.
ارديبهشت امسال بود که تصاوير شکنجه اعظم و دو دختر خردسالش مثل بمب در سايتها و شبکههاي اجتماعي منتشر شد. زني که به همراه دو فرزندش، 21روز تمام بدون غذا مورد خشونت همسرش که درگير سوءمصرف مواد بود، قرار گرفت. اگر واقعبينانه بنگريم، در اين مورد بهخصوص، قربانيان ماجرا هر چهار نفر بودند؛ مردي که خودش به هر دليل، قرباني خشونتِ ساختاري و درگير سوءمصرف مواد و در نتيجه رسيدن به چنين وضعيتي، همسر و کودکانش را به وحشيانهترين شکل ممکن، مورد آزار قرار داده بود. اعظم و کودکانش، ناخواسته قربانيان ثانويه يک قرباني اعتياد شدند. همسر اعظم که بهدليل اعتياد به شيشه، دچار توهمات و نوسانات خُلقي بود در تمام اين مدت، اعظم را داخل صندوق فلزي ميانداخت و زير صندوق، اجاق گاز را روشن ميکرد؛ شايد حالا بشود گفت که يک معجزه، جان اعظم را نجات داد. شوهرش با توهم خيانت او، با يک مرد غريبه به خانه ميآيد و در حضور اعظم به مرد ميگويد که تو همسرم را ميشناسي و با هم رابطه داشتهايد و مرد نيز با ديدن اوضاع مادر و دو دخترش با پليس تماس ميگيرد. زن بههمراه دخترانش بهدليل جراحات وارده، يک شبانهروز در بيمارستان بستري و تحت مراقبت قرار ميگيرند.
15 سال حبس، براي آزار همسر و فرزندان
اين روزها که خيليها پروفايلهاي مجازيشان را نارنجي کردهاند تا به کارزار منع خشونت عليه زنان در سراسر جهان بپيوندند، اعظم، زن 30ساله مشهدي که 21 روز به وسیله همسرش به وحشيانهترين شکل ممکن، مورد آزار قرار گرفته بود سرانجام با حکم دادگاه خراسانرضوي مبنيبر صدور 15 سال حبس براي همسرش مواجه شد تا اندکي از رنج سنگيني که بهتنهايي متحمل شده کم شود. يک حکم تقريبا بيسابقه براي اعمال خشونت خانگي و شايد نويد دهنده گامي رو به جلو در رسيدگي قضائي به پروندههاي زنان خشونتديده. مرضيه محبي، وکيلمدافع اعظم، اولين کسي بود که خبر حکم صادره براي همسر اعظم را به رسانهها داد. به گفته او، در حکم صادره، او به 15 سال حبس تعزيري بابت حبس و مخفيکردن شاکيان و 6 ماه حبس تعزيري بابت کودکآزاري و پرداخت ديه قابل اجرا، محکوم شده است. محبي درباره جزئيات اين حکم، گفته است: شوهر اعظم به تحمل 15 سال حبس تعزيري بابت آدمربايي از طريق حبس و مخفيکردن شاکيان، 10 سال حبس تعزيري بابت شروع به قتل همسر، 6 ماه حبس تعزيري بابت کودکآزاري و پنج سال حبس تعزيري از جنبه عمومي صدمات و جراحات وارد شده به شاکيان و همچنين پرداخت ديه از جنبهخصوصي جراحات وارد شده به بدن اعظم، محکوم شده است. به گفته او، با توجه به قانون مجازات اسلامي، او با اشد مجازات به 15 سال و 6 ماه حبس محکوم شده و اين حکم از سوي شعبه «3» دادگاه کيفري «يک» خراسانرضوي صادر شده است.
مديرعامل کانون زنان حقوقدان «سورا» که بههمراه دو وکيل زن ديگر، وکالت پرونده اعظم را بر عهده داشتهاند، اين رأي را رضايتبخش توصيف کردهاند و گفتهاند، در حکم صادره، شکنجههايي که بر اعظم اعمالشده مانند قراردادن او در صندوق فلزي و آتش روشن کردن زير آن، جراحات چاقو، سوزاندن بدن، حبس 21 روزه در منزل، محروميت از آب و غذا، ايراد ضرب و جرح با مشت و لگد و آزار و اذيت فرزندان، بهطور کامل در نظر گرفته شده است.
15 سال حبس برايم قابلتصور نبود
اما بلافاصله پس از اعلام خبر صدور حکم، با اعظم تماس گرفتيم؛ خيلي خوشحالتر از آن چيزي بود که تصور ميکرديم. گوشي تلفن را که برداشت، صدايش شادتر و محکمتر از دفعات قبل بود و با قدرت صحبت ميکرد و ديگر مانند قبل که نگران بازگشت قريبالوقوع همسرش از زندان بود، صدايش نميلرزيد. اعظم ميگويد، 15 سال حبس، برايش قابلتصور نبود و فکر ميکرد فقط 6 یا هفت سال براي شوهرش حبس ببرند. او از حکم صادر شده براي 21 روز شکنجهاي که خود و کودکانش از سوي همسرش متحمل شده بودند، نسبتا راضي است. ميگويد: «فکرش را هم نميکردم 15 سال حبس ببرند. هرچند، گفتن ميره تجديدنظر و ممکنه دو، سه سالي کم بشه اما بازم خيالم راحته که تا اون موقع، جون بچههام در خطر نيست.»
اعظم خوشحال است که حداقل براي چند سالي قرار نيست نگران بيرونآمدن همسرش از زندان باشد. ميگويد تا 15 سال ديگر، بچهها آنقدر بزرگ شدهاند که کسي نتواند آزارشان دهد. «تا اون موقع، ديگه بچهها آنقدر بزرگ شدن و تغيير کردن که نتونه کاري به کارشون داشته باشه و اذيتشون کنه.» ميگويد تنها آرزويم اين است که «هيچوقت هيچوقت، حتي يکصدم ثانيه از زندگي، چشمم دوباره به همسرم نيفتد.» از روز دادگاه که 18 آبان بود، برايمان ميگويد: «روز خيلي عذابآوري بود. بعد از اين همهوقت ديديمش. خيلي عذاب کشيديم؛ هم خودم، هم بچههام ولي ديگه مجبور بوديم دوباره همهچيز رو تعريف کنيم. دخترام (هانيه و هديه) وقتي داشتن براي قاضي تعريف ميکردن که پدرشون چه جوري 21 روز تو خونه حبسمون کرده و شکنجهمون داده، کلي گريه کردن؛ همه از اين همه ظلمي که به اين بچهها رفته، ناراحت شدن. قاضي حرفاي بچههامو شنيد و همون موقع به همسرم گفت اگه زير اين کتکهايي که بهشون ميزدي ميمردن چي؟ اما اون فقط سکوت کرده بود...» از او ميپرسم آيا از حکم صادر شده راضي است؟ نفس راحتي ميکشد و همراه با ذوقي که تا پيش از اين، کمتر در صدايش قابل شنيدهشدن بود، ميگويد: «15 سال حبس، نتيجه شکنجههايي بود که شديم. بچههام اون موقع بالاي 20 سالشونه و خيالم حداقل تا اون موقع راحته؛ ميتونم همه تلاشمو بکنم که زندگي بچههامو بسازم.» نيشخندي ميزند و ميگويد: «خب منم ديگه اون موقع پير شدم.» از حس بچهها برايمان ميگويد و لحظهاي که از نتيجه حکم، باخبر شدهاند: «تا بهم خبر دادن، منم به بچهها گفتم. خب اونا که نميدونن 15 سال چقدره ولي وقتي براشون توضيح دادم که 15 سال، زمان کمي نيست و اون موقع که بياد بيرون، ديگه شما خيلي بزرگ شدين و دختراي تحصيلکردهاي شدين، خيالشون راحت شد که حالا حالاها میتونن راحت زندگي کنن.»
زندگي با رؤياي فردايي شيرين
زندگي اين روزهاي اعظم هم جالب است؛ زني که تا همين چندماه پيش، يک قرباني تمامعيار خشونت خانگي بود حالا به ياري خيرين، فعالان مدني و کمکهاي اجتماعي که به طرق مختلف صورت گرفته، دوباره به زندگي بازگشته است. اعظم حالا بهجاي غرقبودن در گذشته تلخش، نگاهي اميدوارانه رو به آينده دارد. آخرين تصويري که از او در قاب دوربينها ثبت شده، تصوير زني بود که صاحب خانهاي نو شده و بههمراه فرزندانش، زندگي سهنفره جديدي آغاز کرده است. زني که با احساس امنيتي تجربهنشده، حالا ديگر براي اداره زندگي خود و فرزندانش، موقعيت اجتماعي تازهاي در محيط کار نيز براي خودش دست و پا کرده است. اعظم اين روزها در يک شرکت، به کار خدماتي مشغول است. ميگويد حالا ديگر زندگي آرامي دارد. «صبحها، قبل اينکه برم شرکت، هديه رو ميذارم مهد و هانيه رو که کلاس اوله، ميبرم مدرسه. بعدش ميام سرکار. بعدازظهر هم ميرم دنبالشون با هم ميريم خونه. خداروشکر، اوضاع کارم بد نيست. 700 تومن حقوق ميگيرم و مثل همهجا تو اين شرکتم دير و زود داره حقوق گرفتنا ولي خب ميگذره؛ تا الان که خوب و بد گذشته. حالا هر چي باشه، فقط بتونم از پس خرج و مخارج زندگيم بربيام و بچههامو زير بال و پرم بگيرم، باز خدارو شکر ميکنم.»
اعظم تصميماتي هم براي آينده دارد؛ از ذوقش براي گرفتن گواهينامه و ادامهتحصيل تا تلاش براي موفقيت بچهها. «خيلي تصميمها دارم واسه زندگيم. اوليش اينه که ميخوام گواهينامه بگيرم؛ يعني اولويت اولم الان اينه و بعدش ميخوام برم درسم رو ادامه بدم.» ميگويد ديپلمه است و الان آمادگي اين را دارد که درسش را ادامه دهد تا موقعيت شغلي بهتري پيدا کند. آرزوي ديگر اعظم اما تلاش براي بهترشدن آينده هديه و هانيه است. «بچههاي من، روزهاي سختي رو گذروندن. خودشونم ميدونن که دارم همه تلاشمو ميکنم که ديگه مثل گذشته سختي نکشن. خيلي سخته که همچين شرايطي رو تحمل کردن ولي بههرحال زندگي ما هم ادامه داره.» ميگويد: «بايد تلاش کني تو زندگي، وگرنه اگه بخوام بشينم و دست رو دست بذارم، هيچ کاري پيش نميره...»
قرباني شدم اما قرباني نميمانم
حالا که حکم همسرش آمده است، اعظم خيلي با قدرت صحبت ميکند. از او ميپرسم با وجود اين همه سختي که بهدليل آزارهاي همسرش متحمل شده و فشارهاي روحي و روانيای که اخبار زياد پيرامون وضعيت زندگياش به او وارد کرده است، چگونه توانسته دوباره روي پاهايش بايستد و آنقدر باقدرت از خودش و آرزوهايش براي آينده، سخن بگويد. او ميگويد، زندهماندنش شبيه يک معجزه بود؛ بنابراين بايد ادامه دهد. «من خيلي تلاش کردم که اون اعظم شکنجهديده باقي نمونم. با خودم گفتم وقتي خدا آنقدر دوسم داشت که بعد از 21 روز شکنجه، خودم و بچههام تونستيم زنده بيرون بيايم با وجود اينکه امکان داشت هر سه تامون، زير اونهمه آزار و اذيت بميريم، پس حتما قراره از اين به بعد هم زندگيمو ادامه بدم. به نظر من، همينکه ما زنده مونديم، يعني معجزه؛ پس بايد ادامه بديم. اينکه روحيهام خوبه براي اينه که از من حمايت کردن. اگه از همه زنهاي خشونتديده حمايت بشه، همه ماها ميتونيم به زندگي برگرديم. فقط بايد شرايطي فراهم بشه که بتونيم از ترسهامون و خشونتهايي که ديديم حرف بزنيم. اگه اين حمايتها نبود، هيچوقت نميتونستم خودمو جمع کنم چون واقعا تنهاي تنها بودم.»
قانونِ منع خشونت و دلگرمي خشونتديدگان
به اعظم ميگويم، چقدر جالب است، تقارن صدور حکم 15 سال حبس همسرت به اتهام آزار و خشونتي که نسبت به تو و بچههايت اعمال کرده با هفته جهاني منع خشونت عليه زنان! بلافاصله با لهجه زيباي مشهدياش ميگويد: «ميدانم اين هفته، هفته زنان خشونتديده است. واقعا اگه قانون و دولت، پشت زنان خشونتديده يا فرق نميکنه هر کسي که مورد ظلم و خشونت واقع شده، باشه، ديگه هيچکس جرأت نميکنه کسي رو مورد آزار و خشونت قرار بده. غير از من، خيلي از زنهاي ديگه هستن که مورد خشونت قرار ميگيرن؛ واقعا اگه قانون ازشون حمايت کنه، دلشون گرم ميشه که بيخودي مورد ظلم قرار نميگيرن.» در پایان گفتوگويم با اعظم، فقط با تشکر از اعضاي کانون زنان حقوقدان «سورا» بهويژه وکلاي مدافعش و يک درخواست از سوي او پايان ميگيرد: «اينهمه قانون تو اين مملکت وجود داره واسه هرچيزي. کار ندارم که چقدرش اجرا ميشه، چقدر نميشه؛ حداقل يه قانون بذارن براي زناني که خشونت ديدن تا جرأت کنن بگن که از طرف شوهرشون، پدرشون، برادرشون يا هر مرد ديگهاي، مورد خشونت و آزار قرار گرفتن. اگه اين اتفاق بيفته، اونوقت زناني که خشونت ديدن بدون ترس شکايت ميکنن و حرفشونو ميزنن بدون اينکه متهم بشن.»