رویداد۲۴ الهام عندلیبمقدم: ابومسلم خراسانی رهبر جنبش سیاهجامگان بود که با براندازی حکومت بنیامیه، حکومت بنیعباس را پایه گذاری کرد. او یکی از مبهمترین شخصیتهای تاریخی است و روایات متعددی درباره تاریخ، محل تولد، تبار و شخصیت وی وجود دارد.
بر اساس برخی منابع، عبدالرحمن بن مسلم (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان بزرگمهر بن بختکان، معروف به «ابومسلم خراسانی»، ایرانیتباری است که بین سالهای 100 تا 105 هجری قمری، در اصفهان متولد شد.
بر اساس برخی اسناد، نام پدر او پیش از آنکه به اسلام رو آورد، ونداد هرمز و نام خودش بهزادان بوده است. برخی او را از نوادگان بزرگمهر و برخی دیگر از نوادگان شیدوش پسر گودرز یا رهام پسر گودرز میدانند.
او کودکی و نوجوانی خود را در کوفه گذراند و به خانوادهای به نام عجلی خدمت میکرد. وی مدتی در زندان بود، سپس در سن نوزده یا بیست سالگی به خدمت ابراهیم امام درآمد. ابراهیم امام یکی از بزرگان بنیعباس بود که برای برکناری بنیامیه و بهدست آوردن خلافت تلاش میکرد. ابومسلم به درخواست وی کنیه و نام خود را به ابومسلم عبدالرحمان بن مسلم تغییر داد. او از سوی ابراهیم امام برای دعوت مردم خراسان به پیروی از عباسیان مامور شد.
بیشتر بخوانید: دراویش کیستند؟
دوران جوانی ابومسلم خراسانی با دوران خلافت مروان مصادف بود. در این دوران، ظلم، فساد و اختلاف زیادی میان حکام اموی وجود داشت و بهطور خاص، مردم خراسان تحت فشار و ستم فراوانی از سوی این حکومت بودند. در این زمان دو قبیله عربی بنیتمیم (مضری) و ازدی (یمانی) که در خراسان ساکن بودند، اختلافات قومی شدیدی داشتند، به همین خاطر خراسان پتانسیل تشکیل نهضت ضد بنیامیه را داشت. عباسیان هم با اطلاع از این موضوع، خراسان را پایگاهی برای دعوت مردم به خود میدانستند؛ تا جاییکه افراد مختلفی را برای دعوت مردم شهرهای مختلف خراسان مامور کرده بودند. این افراد که به داعیان یا دعوتگران عباسی مشهور بودند، در زمان ورود ابومسلم به خراسان، بیش از بیست سال بود که در خراسان فعالیت داشتند.
ابومسلم پس از آشنایی با ابراهیم امام در کوفه، برای دعوت مردم خراسان به بنیعباس راهی خراسان شد. شجاعت او باعث شد که مردمی که از حکومت بنیامیه و خلافت مروان، ناراضی بودند، از پیروان او شوند. او سال ۱۲۹ هجری قمری، با برافراشتن پرچم سیاه در روستایی به نام سفیدنج از توابع مرو قیام خود را علنی کرد.
به گزارش رویداد۲۴ شروع دعوت به این ترتیب بود که در روز عید فطر، نماز عید به امامت سلیمان بن کثیر برپا شد و سلیمان به امر ابومسلم، نماز و خطبه را برخلاف ترتیب امویان به جای آورد. همزمان، داعیان عباسی نیز در شهرهای خوارزم، طالقان، تخارستان، بلخ و مرورود طبق دستور ابومسلم دعوت را آشکار کردند. هفت ماه پس از شروع دعوت، تعداد زیادی از دشمنان بنیامیه به ابومسلم پیوستند.
ابومسلم برای جنبش خود از پرچم سیاه به عنوان نماد نهضت استفاده کرد و به سپاهیان خود نیز دستور داد تا لباسهای سیاه بپوشند؛ به همین دلیل، قیام او به جنبش سیاهجامگان مشهور است.
آغاز جنبش در حالی بود که در مرو، دو قبیله ازدی (یمانی) و مضری با یکدیگر در حال جنگ بودند؛ رهبر یمانیها جدیع کرمانی و رهبر مضریها نصر بن سیار، حاکم خراسان بود. گروه مستقلی از خوارج نیز به رهبری شیبان بن سلمه در این منطقه دارای قدرت و نفوذ بسیاری بود. ابومسلم از این فرصت برای جذب پیروان خود استفاده و سران یمانیها و خوارج را به دوستی و اتحاد با خود دعوت میکرد. او سعی داشت مانع از اتحاد این قبایل با یکدیگر شود.
با قدرت گرفتن تدریجی جنبش، نصر بن سیار، سعی در جلوگیری از پیوستن مردم به ابومسلم داشت. عوامل او میان مردم شایعه کردند که این گروه، بت پرست و متعرض به مال و ناموس مردماند. در جنگی میان ابومسلم و نیروهای نصر بن سیار، یکی از فرماندهان نصر به نام یزید به اسارت درآمد. ابومسلم از این فرصت برای رد کردن این شایعات استفاده کرد؛ او به جای کشتن یزید، دستور داد تا او را مداوا و آزاد کنند، مشروط بر آن که پس از آزادی، در مورد مشاهداتش در زمان اسارت، آنچه حقیقت است بر زبان آورد. به این ترتیب یزید پس از آزادی، شهادت داد که این گروه، مسلمان و پرهیزکارند.
نصر بن سیار با خطری که از سوی ابومسلم احساس می کرد، طی نامهای به مروان، خلیفه اموی خواستار آن شد که سپاهی برای سرکوبی جنبش ابومسلم به خراسان بفرستد، اما مروان، خود درگیر نزاع داخلی بود و نتوانست درخواست نصر را اجابت کند. نصر پس از ناامیدی از یاری خلیفه، سعی کرد که گروههای یمانی و خوارج را برای از میان برداشتن ابومسلم با خود همراه سازد و گرچه در این کار موفقیتهایی کسب کرد، اما سیاست ابومسلم مانع از شکلگیری این اتحاد شد. در گام بعدی، نصر تلاش کرد که با خود ابومسلم متحد شود، اما درنهایت ابومسلم با یمانیها متحد شد و نصر بن سیار را در سال ۱۳۰ هجری قمری شکست داد. نصر پس از فتح مرو به دست ابومسلم، به سرخس و از آنجا به نیشابور فرار کرد. ابومسلم نیز پس از فتح مرو، برای تثبیت قدرت خود، سران قبیله یمانیها و خوارج را از میان برداشت. سپس در سال ۱۳۲ هجری قمری به عراق حمله کرد و توانست سپاه صد هزار نفری مروان را شکست دهد. ابومسلم شخصاً در این نبرد حضور نداشت. بدین ترتیب با شکست آخرین خلیفه بنیامیه، حکومت اموی منقرض شد و حکومت بنیعباس با خلافت ابوالعباس عبدالله سفاح آغاز شد. مروان پس از شکست در این نبرد به دمشق و سپس به مصر فرار کرد و در آنجا کشته شد.
با خلافت سفاح به عنوان خلیفه عباسی، حکمرانی مناطق مرکزی و شرقی ایران به ابومسلم واگذار شد. ابومسلم در این دوران از قدرت و نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار بود. وی همچنین بر روی خلیفه عباسی نفوذ زیادی داشت و در بسیاری از موارد خلیفه بدون نظر او تصمیم نمیگرفت.
ابومسلم در در دوران حکومتش، با شورشهایی از سوی علویان و همچنین چینیها مواجه شد که همگی را سرکوب کرد.
او در طول دوران مبارزه و حکمرانی، از کشتن دشمنان، خائنان، شورشیان و افرادی که برای جنبش سیاهجامگان یا حکومت عباسیان خطر محسوب میشدند، واهمهای نداشت و در مقابله با دشمنان بسیار سختگیر و بیرحم بود.
ابومسلم توانست نفوذ خود را در ماوراءالنهر گسترش دهد و شهرهایی چون سغد، بخارا و بلخ را به حکومت خود درآورد.
وی در دوران حکمرانی خراسان، به عمران و آبادانی این منطقه پرداخت و در شهرهایی از جمله سمرقند و مرو، نمازخانههای متعددی ساخت.
قدرت و نفوذ ابومسلم و خودکامگی او در تعامل با خلیفه، سبب شد تا نزدیکان خلیفه و از جمله برادر و ولیعهد او منصور، نسبت به ابومسلم بدگمان شوند و تلاش کنند تا خلیفه را نیز برای توطئه بر علیه او متقاعد کنند.
این بدگمانی وقتیکه منصور به عنوان فرستاده خلیفه برای مشورت با ابومسلم در مورد فرمان قتل ابوسلمه خلال به خراسان رفت، بیشتر شد؛ چرا که او قدرت و شوکت ابومسلم را دید. منصور پس از بازگشت به خلیفه گفت که اگر ابومسلم بخواهد، میتواند خلافت عباسیان را نابود کند و اگر خلیفه میخواهد خلافتش را از دست ندهد، باید ابومسلم را از میان بردارد و به قتل برساند.
در سال ۱۳۶ هجری قمری، ابومسلم پس از کسب اجازه از سفاح، راهی عراق شد تا از آنجا به حج سفر کند. در این سفر، منصور نیز همراه ابومسلم بود، در راه بازگشت، خبر درگذشت خلیفه به آنها رسید. بنابراین، منصور که ولایت عهدی را بر عهده داشت در نامهای به ابومسلم خود را خلیفه معرفی کرد. منصور، در ابتدای خلافت با شورشی از سوی پسرعموی خود مواجه شد که با او بیعت نکرد و خود را خلیفه خواند. این شورش توسط ابومسلم و طی چند ماه سرکوب شد، اما گزارشهایی که منصور نسبت به واکنشهایی از روی غرور و تمسخر ابومسلم نسبت به نامههای خود دریافت میکرد، او را شدیدا ترسانده بود؛ به همین خاطر تصمیم گرفت که قبل از این که ابومسلم به خراسان برگردد، او را به قتل برساند.
سرانجام ابومسلم خراسانی در سال ۱۳۷ هجری قمری، در سن 33 یا 37 سالگی، به دستور منصور، خلیفه عباسی به قتل رسید. مقبره او در استان لوگر افغانستان است.
ابومسلم خراسانی یکی از افراد مبهم تاریخ اسلام است که تعابیر و اوصاف ضد و نقیضی از او در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف منتشر شده است. در اینجا به خلاصهای از نظرات مخالفین و موافقین وی اشاره میشود:
بر اساس منابع شیعی، امام صادق شیعیان را از همراهی و شرکت در قیام ابومسلم خراسانی نهی نمود و عدم صداقت ابومسلم و پیرواش را به شیعیان گوشزد کرد؛ امام بىاعتمادى خود را نسبت به قیام مسلحانه او اعلام داشت و به صراحت فرمود که ابومسلم خراسانی شیعه اهل بیت محسوب نمیشود. بنابراین احادیث اسلامی نیز از ابومسلم خراسانی به خوبی یاد نمیکند.
بر این اساس، مخالفین شخصیت ابومسلم خراسانی، معتقدند او در زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و با وجود مخالفت ائمه زمان خود، با هدف کسب قدرت اقدام به قیام علیه بنیامیه کرد که نهایتاً منجر به پدید آمدن حکامی به مراتب ظالمتر از امویان شد. آنان همچنین معتقدند ابومسلم شیعه علوی نبود، بلکه شیعه عباسی بود که به امامان خیانت کرد و جانب عباسیان را گرفت.
علیرغم اینکه بسیاری او را وطن پرست میدانستند، بسیاری معتقدند ابومسلم یک ایرانی وطن پرست نبود، او تنها عاملی در دست تعدادی از قبایل عربی خراسان بود که قصد داشتند بنیامیه سرنگون شده و حکومت دست گروه دیگری بیفتد.
روایت است در ایام دعوت اگر فردی علوی بر ضد امویان قیام میکرد و پیروز میشد و برای داعیان عباسی یا آینده عباسیان خطری بهشمار میآمد، ابومسلم او را سرکوب میکرد. ابومسلم خراسانی تعداد زیادی از مردم خراسان و نواحی دیگر را به قتل رساند. او حتی قیام شیعی شریک بن شیخ را سرکوب کرد و او و یارانش را کشت. همچنین او یکی از نوادگان جعفربن ابیطالب به نام عبدالله بن معاویه را به دلیل اینکه رقیب عباسیان بود، به قتل رساند. بنابراین علوی بودن ابومسلم خراسانی و محبت او به اهل بیت، مورد تردید است.
شهید مطهرى نیز به عنوان یکی از مخالفین شخصیت ابومسلم خراسانی در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، میگوید: «البته ابومسلم سردار خیلى لایقى است، به مفهوم سیاسى، ولى فوق العاده آدم بدى بوده، یعنى آدمى بوده که اساسا بویى از انسانیت نبرده است. ابومسلم نظیر حجاج بن یوسف است ...»
بسیاری از موافقان ابومسلم، بر این باورند که ابومسلم خراسانی، یکی ایرانی واقعی و میهن پرستی بزرگ بود که با استفاده از فضای آن روز و مقابله با حکومت بنیامیه، سعی در مستقل کردن ایران داشت.
موافقین با استناد به منابع تاریخی، ابومسلم خراسانی را سردار نامآور ایرانی و امین آل محمد مینامند که در براندازی امویان و حاکمیت عباسیان نقش داشت. چراکه افراد زیادی در نابودی بنیامیه با شکست مواجه شده بودند، اما ابومسلم، امپراطوری بزرگ امویان را که از اسپانیا تا مرزهای چین وسعت داشت، برانداخت.
به اعتقاد بسیاری از موافقان وی، انگیزه ابومسلم برای سرنگونی امویان، خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) بود.
موافقان او، اقدام ابومسلم به بستن مسجد ربض مرو را بدان خاطر که بر منبر آن علی (ع) را لعن کرده بودند، از دیگر دلایل تشیع او میدانند.
ساخت مسجد در مرو و نیشابور و سفر به حج در زمانی که ابومسلم در اوج قدرت بود، نشانه آن است که او اعتقادات دینی اسلامی داشته است.
موافقان ابومسلم بر این باورند که بسیاری از نسبت های ناروا که به ابومسلم داده شده است، از زمان منصور به بعد و از طریق حکومت عباسی بوده تا بتوانند قتل او را توجیه کنند.
در پایان با توجه به آنچه گفته شد میبینیم که دیدگاههای متفاوتی درباره هدف ابومسلم از قیام عباسیان و مبارزه با امویان، وجود دارد. در حقیقت اینگونه به نظر میرسد که تاریخ درباره این شخصیت، مبهم و البته تا حدودی دیدگاه مخالفین، به واقعیت نزدیکتر است.