رویداد۲۴- سینمای هند، از باور مردم این کشور جدا نیست. در واقع سینمای هند، بازتاب و تجلی باورهای مردم این سرزمین در قاب تصویر است.
باورهایی که چنان ریشه عمیقی در میان مردم هند دارند که حتی بعد از ورود به عصر مدرنیته هم در سینمای هند و فیلمهای بالیوودی ما عمدتاً شاهد یک رضای قبلی از وضع موجود در میان شخصیتها هستیم. هندیها به کارما باور دارند و تناسخ. کارما را میتوان زیستکار ترجمه کرد و معنای آن عملکرد فرد در زندگی است.
ین باورها و سنن دستخوش فراموشی نشدهاند.
به اعتقاد هندوان این اعمال و رفتار ذاتاً نتایجی را به دنبال دارد. بر اثر این رفتارهای فردی است که زندگی فرد شکل میگیرد و سرنوشت او را در زندگی فعلی و بعدی او مشخص میکند. این باور به کارما ارتباط مستقیمی با باور دیگر اکثریت مردم این ناحیه پیوند میخورد.
تناسخ یکی دیگر از جانمایههای فرهنگ هند و باور آیین هندو است.در هندوئیسم، روح(آتمن) جاودانه و نامیرا است. در حالی که جسم تولد و مرگ دارد. روح، جسم را مانند لباس کهنه ترک میکند و لباس نو میپوشد.
برهمنها به ایده وازایش یا همان تناسخ معتقد هستند و اعتقاد دارند به این معنا، هرگاه موجودی از بین برود روح آن از بدن جدا شده و در همین دنیا به کالبد موجود دیگری در میآید.
این دو باور در کنار نظام کاستی قرار میگیرد. این درست است که سالهاست نظام کاستی از میان رفته است، اما وجود این نظام به عنوان یک باور همچنان تاثیر مستقیمی بر زندگی مردم هند دارد. آنها با یک رضایت درونی و قلبی به کاست(طبقه) خودشان وابستگی نشان میدهند و از حضور در آن رضایت دارند.
باور به کارما آنها را مجاب میکند که در زندگی فعلی خود با انجام رفتارهای خوب در زندگی بعدی به کاستی بالاتر و بهتر صعود کنند.
وجود این باورها به ما کمک میکند تا درک بهتری از سینمای هند به عنوان یکی از چند قطب برتر سینمایی جهان در تولید و کسب درآمد داشته باشیم. آن نگاه خیاموار و پایانهای خوش و گاهاً سوزناک مستقیم از باور مردم هند میآیند.
آنها با ایمانشان به کارما به پایان خوش یا غمگین در فیلمها میرسند. چون اعتقاد دارند صعود از کاست فعلی به کاستی برتر نتیجه مستقیم رفتارهای آنها در زندگی یا همان رعایت کارما است. پس با چنین نگاهی اصلاً سینمای هند نمیتواند جور دیگری باشد.
قبل از اکران فیلم سلام بمبئی نقل قولهای مختلفی خواندم که این فیلم یک فیلم هندی ایرانیزه شده است. روایت درستتر این است که سلام بمبئی مخلوط فیلمارسی با فیلم هندی است. فیلم از الگوهای مشخصی پیروی میکند.
در مرکز داستان یک ایرانی جوانمرد و لوطی داریم که نمادی از روحیه پهلوانی و عیاری جامعه ایران است. این تیپ مهمترین تیپ سینمای ایران تا قبل از ظهور موج نو سینمای ایران است.
فردین با آن روحیه عیاری و پهلوانی که مداماً بر طبل بیعاری و لذت جویی میکوبد نماد سینمای ایران تا قبل از ظهور بهروز وثوقی و قیصر است.
علی این فیلم هم یک فردین بهروزشده و با معرفت است. مثل او بیعار نیست، اما به اندازه او بامعرفت و لوطی است. قدر عشق را میداند و میتواند معشوق را با مرام و معرفتش به خود جذب کند.
محمدپور آنقدر هوش داشته که بداند الگوهای فیلمفارسی و سینمای عامهپسند هند چه قرابتهای زیادی با هم دارند. بنابراین او سعی نکرده یکی از این دو الگو را بر هم سوار کند، چون به هر حال باورهای اصیل مردم هند در تضاد با باورهای مذهبی/سنتی جامعه ایران قرار میگیرد.
محمدپور سعی کرده مخرج مشترک این دو الگو را در بیاورد و آنها را در بستری مشترک استفاده کند. به همین خاطر است که ما در طول فیلم از هر دو الگوی سینمایی فراوان میبینیم.
هم رقص و آواز هندی در فیلم هست و هم وردست/رفیق بامزه. هم شخصیت منفی اغراق شده داریم و هم تصادف. اما این نکات، به عنوان ویژگی فیلم نکات مثبتی تلقی میشوند؟ جواب این سوال بستگی تمامی دارد با زاویه دید ما به عنوان تماشاگر.
اینکه ما چه توقعی از فیلمی مثل سلام بمبئی داریم. اگر سینمای فارسی، در زمانه خودش به عنوان یک مخدر اجتماعی که آمده بود تا یاد و خاطره کودتای بیست و هشت مرداد را از اذهان عمومی پاک کند توسط طبق روشنفکر طرد شد، امروز و در سال نود و پنج در حالی که بسیاری از این الگوها به هم ریخته و در عصر سیطره پستمدرنها بر فرهنگ عامه تعاریف قطعیت سابق را ندارند نمیتوان فیلمی را صرفاً به خاطر داشتن این الگو طرد یا نفی کرد.
فیلمفارسیهای قدیمی بد بودند چون از یک باور احمقانه ایدئولوژی ارتجاعی برای مبارزه با تغییر میساختند. اما سلام بمبئی به هیچوجه دنبالهرو چنین الگویی نیست و دقیقاً به همین خاطر هم هست که خوشساختتر است.
سلام بمبئی یک روایت عاشقانه ساده و فرموله است که از قردادهای قدیمی استفاده میکند. کارگردان آنقدر حواسش جمع بوده که این الگوها دارند در عصر و زمانهای نو مورد استفاده قرار میگیرند پس باید نو شوند.
این نو کردن الگوها خودبهخود آن ایدئولوژی ارتجاعی فیلم فارسی را از فیلم گرفته و آن را به یک درام رمانتیک بدون مرز و سرزمین بدل کرده که میتواند روی اشتراکات فرهنگی دو ملت تاکید کند.
به خاطر همین هم هست که صحنههای زمخت عاشقانه فیلم فارسیها اینجا به صحنههای موثری مثل تقلب رساندن علی به کریشما در کلاس درس پزشکی تبدیل شده است.
هر چند فیلم نمیتواند از حماقت فیلم فارسیها به طور کامل بگریزد. این نگاه سهلگیر را ما در پایان نامناسب فیلم میبینیم که پای دختری به میان میآید که از علی و کریشما به جا مانده. در حالی که به درستی معلوم نشده این دو نامزد شدهاند.
به نظر میرسد با توجه یک صحنه که نزد یک روحانی رفتهاند این اتفاق افتاده، اما رفتار خانواده کریشما و اتفاقات بعدی فیلم این را نشان نمیدهد. سلام بمبئی میتواند الگوی مناسبی برای سینمای عامهپسند ایران باشد. فیلمی که نه ارتجاع ایدئولوژیک سینمای فارسی را دارد و نه قرار است با افزودن مضامین فرامتنی به متن فیلم کمی هم آن را روشنفکرانه جلوه دهد.
فیلم، بازگشت باشکوه گلزار به سینمای بدنه هم محسوب میشود. چون این نقشی است کاملاً مناسب با ویژگیهای گلزار و کاملاً مشخص است که گلزار در ایفای این نقش چقدر راحت بوده. خبرها نشان میدهد فیلم رکورد فروش اینترنتی فروشنده را هم شکسته و میرود تا در گیشه هم تاریخساز شود.
اتفاقی که اگر بیفتد میتوان سلام بمبئی را یک موفقیت کامل تلقی کرد. چون از اول بنایش بر همین بوده، فروش بیشتر و کشاندن مردم داخل سینما.