رویداد۲۴ هدی کاشانیان: حرمله به عنوان یکی از قاتلین عبدالله(علیاصغر) بن حسین (ع)، ابوبکر بن حسین (ع) و عبدالله بن حسن بن علی (ع) یاد شده است. همچنین در برخی از منابع از او به عنوان حامل سر عباس بن علی (ع) به کوفه یاد شده است.
حرمله از قبیله بنیاسد بود. منابع تاریخی درباره تولد و زندگی او پیش از واقعه عاشورا چیزی بیان نکردهاند. در برخی منابع نام او حرملة بن کاهن ثبت شده است. او در قیام مختار کشته شد.
قتل علی اصغر (ع): امام حسین (ع) قبل از رفتن به میدان، از رباب (س) خواست تا علیاصغر، طفل خردسالش را به دست او بدهد. امام در حالیکه میکوشید کودک شیرخوار تشنهاش را که گریه میکرد، آرام کند و او را به بازوهایش فشار میداد تا آرام گیرد و از او خداحافظی کند، با تیری که حرملة بن کاهل به سوی او پرتاب کرد، کشته شد. تیر به گلویکودک نشست. خون از گلویش جوشید. امام دستهایش را با خون کودکش پر کرد و به آسمان بلند کرد و به درگاه خدا برای عدالت و پاداش رنجهایش دعا کرد.
بیشتر بخوانید: شمر کیست؟
قتل عبدالله بن حسن: کوچکترین فرزند امام حسن (ع)، عبدالله بن حسن بود که در روز عاشورا و پس از شهادت همه اصحاب و خاندان هنگامیکه امام حسین (ع)، غرق خون و زخمی برخاک افتاده بود، با شنیدن فریاد کمک خواستن امام، از خیمه بیرون دوید، در حالتی از وحشت و ترس که زنان حرم هم نمیتوانستند جلوی او را بگیرند، خود را به امام رساند. امام از او خواست برگردد. عبدالله گفت: عمو جان من هرگز از شما جدا نمیشوم. در این هنگام ابجر بن کعب تمیمی شمشیر خود را بلند کرد تا بر آن حضرت فرود آورد، آن پسر دست خود را حائل شمشیر کرد و دست او قطع شد، چنانکه دستش به پوست بند بود. عبدالله از درد فریاد کشید. امام او را در آغوش گرفته و دلداری میداد. ناگاه حرملة بن کاهل تیری به سوی او افکند و عبدالله در آغوش عمویش به شهادت رسید.
قتل عباس بن علی (ع): حرمله در قتل عباس بن علی (ع) نیز سهیم بوده است. روز یازدهم محرم هنگامی که عمر بن سعد دستور داد سرهای ۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و به نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه برند. سر عباس بن علی (ع) توسط حرمله حمل میشد.
به گزارش رویداد۲۴ منهال بم عمرو اسدی گوید: هنگامی که حرمله میسوخت، گفتم: سبحانالله! مختار گفت: چرا تسبیح گفتی؟ پاسخ دادم در مدینه خدمت امام سجاد (ع) رسیدم، ایشان از حرمله پرسید، عرض کردم که او هنوز زنده است. امام دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا سوزش شمشیر و آتش را بر او بچشان! مختار با شنیدن نفرین امام در حق حرمله، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاش را طولانی کرد. سپس برخاست و سوار شد و به من گفت: امروز را به جهت توفیقی که خداوند نصیبم کرده، باید روزه شکر بگیرم. جسد حرمله نیز به ذغال تبدیل شده بود.
وقتی مختار قیافه وحشتزده حرمله را دید، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد! جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان».
مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن. جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند (آری این همان دو دستی که با یکی کمان را میگرفت و با دیگری تیر را و یکبار گلوی طفل بیگناه امام حسین (ع) و یک بار، چشم اباالفضل و یک بار، قلب امام حسین(ع) را هدف قرار داده بود. آری این دو دست پلید باید قطع میشد.)
سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجراء کرد. جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه میخورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوبهای نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان میسوخت.
منهال گوید: من همچنان با چشمان حیرتزده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا میکردم، هنگامی که بدن حرمله، میسوخت با صدا گفتم «سبحانالله!» مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟! گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه برمیگشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد(ع) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید، من جواب گفتم: که هنوز زنده است.
مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت میکنی؟ خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم و «حرمله» هموست که سر بریده حسین (ع) را حمل میکرد.