رویداد۲۴ گاردین در مطلبی به قلم سایمون تیسدال نوشت: نحوه کاهش نفوذ امریکا در خاورمیانه به نظر می رسد مشابه عقب نشینی خفت بار چند دهه قبل بریتانیا از همان منطقه است. گویی کشورهای منطقه که پیشتر از دست یک امپراتوری خود رای و مغرور خلاصی یافته اند، اکنون ابرقدرت دیگری را کنار می گذارند.
در ادامه این مطب آمده است: رژیم های حاکم و رهبران اقتدارگرا به آرامی اما با اطمینان، استقلال و آزادی عمل خود را ابراز می کنند و در عین حال خواستار متحدان جدیدی هستند. این به نوبه خود نشان دهنده یک تغییر اساسی و حرکت به سمت دنیای چند قطبی است.
خاندان های سلطنتی در عربستان سعودی و امارات متحده عربی، هویت ملی همگنی را به مردم خود القا می کنند و از طریق نفوذ مالی، نفت و ورزش، به قدرت نمایی در خارج از کشورشان می پردازند. آنها با اتکا به اهمیت استراتژیک خود، تحت الحمایه و تحت قیمومیت امریکا (و پیشتر بریتانیا) بودن را نمی پذیرند.
در اسرائیل، ناسیونالیست های یهودی تندرو و افراط گرایان مذهبی از طریق مخالفت با خواسته های واشنگتن، در حال مبارزه برای شکل دادن به شخصیت دولت بعدی اسرائیل هستند. این وضعیت، یادآور روزهای پایانی خشونت آمیز قیمومیت بریتانیاست.
در ترکیه، رجب طیب اردوغان، وارث یک امپراتوری مغلوب، شرق و غرب را در مقابل هم قرار می دهد و متناوباً با امریکا، ناتو، اتحادیه اروپا، روسیه و چین بازی می کند.
جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، از زمان روی کار آمدن در سال 2021، با توجه به مصیبت های اخیر امریکا و مشغله های مربوط به چین و اوکراین، عمدتا از پیگیری ادامه بحران در کرانه باختری، لبنان، عراق، سوریه، یمن، لیبی و سودان شانه خالی کرده است و احیای برجام به عنوان یکی از وعدههای بزرگ او درباره خاورمیانه، محقق نشده است. در سال 1956، بحران کانال سوئز و حمله بریتانیا به مصر و آنچه در پی آن واقع شد، سبب تضعیف بریتانیا به عنوان قدرت مسلط منطقه شد. آیا امریکا با کناره گیری از مسائل خاورمیانه به سرنوشت بریتانیای پس از بحران کانال سوئز، نزدیک می شود؟
بایدن با تأخیر، تلاش بلندپروازانه برای برقراری مجدد رهبری منطقه ای ایالات متحده را آغاز کرده است. این تلاش ها تا حدی برای مقابله با نفوذ پکن و مسکو است و تا حدی برای اینکه به متحدان منطقه ای امریکا یادآوری کند که چه کسی امنیت آنها را تضمین می کند. بایدن با اشاره به این نکته و ظاهراً برای افزایش بازدارندگی در برابر ایران، اما در واقع برای نشان دادن اینکه چه کسی دست برتر را دارد، 3000 نیروی جدید را در این ماه به خلیج فارس اعزام کرد.
محاسبات سیاسی نیز در جریان است. بایدن با توجه به انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، امیدوار است بتواند یک هت تریک نامحتمل به ثمر برساند. این کار، معادل بالای سربردن جام سه گانه دیپلماسی است: «تفاهم» ایالات متحده با ایران، توافقنامه صلح تاریخی عربستان سعودی و اسرائیل و تشکیل دولت فلسطین.
بیشتربخوانید: توافق اخیر تهران-واشنگتن و چالشهای مفهومی دیپلماسی
درباره ایران؛ مذاکرات در قطر برای آزادی امریکایی های زندانی در ایران در ازای آزادسازی 6 میلیارد دلار از دارایی های مسدود شده تهران، پیشرفت قابل توجهی در این ماه داشت. بر اساس گزارشها، دو طرف درباره توقف فروش پهپادهای نظامی ایران به روسیه نیز گفتگو می کنند. گفته می شود هدف نهایی، یک توافق دوجانبه غیررسمی است. به موجب این توافق غیر رسمی، امریکا تحریم های ایران را بر می دارد و در ازای آن، تهران آنچه را که گفته می شود برنامه تسلیحات هسته ای است، متوقف می کند. گفتگوها در این باره ادامه دارد.
دومین بخش مرتبط با این برنامه تحول خاورمیانه، شامل دشمن قدیمی ایران یعنی سعودی ها می شود. با توجه به میانجیگری چین بین تهران و ریاض و همچنین همکاری عربستان با مسکو، جایگاه ایالات متحده متزلزل شده است. بایدن میخواهد محمد بن سلمان، ولیعهد و رهبر واقعی عربستان سعودی را به سمت خود بازگرداند و عادی سازی روابط ریاض با اورشلیم به سبک توافق ابراهیم را نهایی کند.
به همین منظور، بنا بر گزارشها، او در حال بستن یک پیمان امنیتی با عربستان و موافقت با برنامه هسته ای غیرنظامی این کشور علی رغم نگرانی های آشکار درباره اشاعه هسته ای است که به طور بالقوه می تواند منجر به رقابت تهران و ریاض شود. چنین تفکری زنگ خطر را در اورشلیم به صدا در آورده است. بایدن می گوید مشکلی نیست. عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل می تواند شامل ارائه تضمین های دفاعی امریکا و تسلیحات پیشرفته برای هر دو باشد. این کار، مزیت افزوده ای نیز برای او خواهد داشت و آن اینکه می تواند چینِ سمج را به حاشیه براند.
چرا واشنگتن باید به رژیم سعودی که ارزش های دموکراتیک و حقوق بشری ایالات متحده را تحقیر می کند، کمک کند و از آن دفاع کند؟ پس از قتل جمال خاشقچی در سال 2018، بایدن وعده داده بود که عربستان را منزوی خواهد کرد. پاسخ این سوال این است که عادی سازی روابط ریاض با اورشلیم، برای بایدن یک پیروزی بزرگ قبل از انتخابات خواهد بود، به ویژه اینکه به سومین مرحله برنامه وی یعنی تشکیل کشور و دولت فلسطین نیز مرتبط است.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل که در داخل تحت فشار جدی است، به شدت به توافق با عربستان نیاز دارد. سعودی ها نیز خواهان آن هستند، اما حداقل بر روی کاغذ بر پیشرفت ملموس درباره تشکیل کشور فلسطین، اصرار دارند. شرکای راست افراطی نتانیاهو در ائتلاف، مخالف هرگونه امتیاز دادن هستند؛ روابط نتانیاهو و بایدن نیز چندان دوستانه نیست و نخست وزیر اسرائیل صرفا برای لجبازی با رئیس جمهور امریکا، قصد دارد در ماه اکتبر به چین سفر کند.
با این حال، به نظر می رسد بایدن فکر می کند که میتواند با دولت اسرائیل به توافقاتی برسد. رئیس جمهور امریکا تصور می کند می تواند در ازای راضی کردن عربستان به عادی سازی روابطش با اسرئیل، تضعیف و بی خطرسازی ایران و ارائه تضمین های همه جانبه به اورشلیم، دولت اسرائیل را متقاعد کند که به افزایش خودمختاری فلسطین، توقف طرح های الحاق کرانه باختری و شاید احیای روند صلح دو کشوری تن بدهد.
امیدهای بایدن برای هت تریک، کمی توهم آمیز به نظر می رسد. هزاران عامل منفی منطقه ای به کنار، زمان نیز بر علیه اوست. رهبران منطقه که مانند همه رهبران جهان، منافع خود را دنبال می کنند، نمی دانند که او چقدر دوام خواهد آورد و آیا ترامپ جایگزین او خواهد شد یا خیر.
همه چیز تغییر کرده است. پیشتر ایالات متحده و قبل از آن، بریتانیا، در خاورمیانه حکمرانی می کردند. اما این قبل از 11 سپتامبر و القاعده، عراق و افغانستان، ظهور چین و ولادیمیر پوتین، و حمله اقتدارگرایانه به دموکراسی جهانی و حاکمیت قانون بود. این روزها حتی مشتی کودتاچی نیجری نیز می توانند عمو سام را به چالش بکشند، بدون اینکه نگران مجازات باشند.
با این حال، از جنبه های دیگر، این تغییر باید مورد استقبال واقع شود. چرا کشورهای کمتر قدرتمند اما مستقل جهان، نباید اختیار این را داشته باشند که به جای عضویت در بلوک های دائمی، اتحادهای انعطاف ناپذیر و پیمان های متضاد، روابطشان را صرفا بر اساس منافع خودشان تنظیم کنند؟ به عبارت دیگر، در این دوران غیرسانتیمانتال، چرا نباید پارتنرهای متعدد داشت؟
دوران ابرقدرتِ مسلط، رو به پایان است. بایدن ممکن است تمام تلاش خود را برای حفظ نظم قدیمی انجام دهد، اما مانند «عصر امپراتوری» از دست رفته بریتانیا، «قرن امریکایی» نیز به سرعت دارد به تاریخ می پیوندد.