رویداد۲۴ هدی کاشانیان: عمر بن سعد، پسر ابی وقاص بود. پدر عمر، از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام (ص) و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب بود. او جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر (ص) در جنگ های زیادی شرکت کرد. سعد بن ابی وقاص از طایفه بنی زهره و قریش بود و با مادر پیامبر اکرم (ص) خویشاوندی قبیله ای داشت. مدت سه سال حاکم کوفه شد. و از اعضای شورای شش نفرهای بود که برای تعیین خلیفه از جانب عمر انتخاب شده بودند.
تاریخ تولد وی به درستی روشن نیست. برخی نوشتهاند که در زمان پیامبر اسلام (ص) و به قولی در سال کشته شدن عمر بن خطاب (۲۳ق/ ۶۴۴م)، زاده شده است. با توجه به اینکه به گفته وی در ۱۷ق/۶۳۸م همراه پدرش سعد بن ابی وقاص در فتح عراق شرکت داشته و آن زمان نوجوان بوده و حتی از طرف پدرش مأمور فتح رأسالعین گردیده است، باید قول اول در تولد وی درست باشد.
بیشتر بخوانید: محمد حنفیه کیست؟
او پس از کشته شدن عثمان بن عفان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند. همچنین ۳۷ق/۶۵۷م، زمانی که داستان حکمیت میان علی (ع) و معاویه ابن ابی سفیان در دومة الجندل اتفاق افتاد، در آنجا بود و پس از مشاهده اختلافات میان سران سپاه علی (ع) و معاویه، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای خلافت کرد، اما پدرش نپذیرفت.
در ۶۰ق /۶۸۰م آنگاه که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) به کوفه رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد، ابن سعد نیز چون برخی از اشراف کوفه به یزید نامه نوشت و توصیه کرد که اگر میخواهد کوفه از دستش خارج نشود، نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه را برکنار سازد. مسلم بن عقیل پس از آنکه به دستور عُبیدالله بن زیاد دستگیر شد در مجلس عبیدالله، پنهان از دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو کرده و به مسلم خیانت ورزید.
وى قبل از حادثه عاشورا، آماده حرکت به سوى «رى» بود که حکمرانى آنجا را به او داده بودند، ولى پیش از رفتن به دستور ابن زیاد (والى کوفه) مامور به مقابله با امام حسین علیه السلام شد. ابن سعد ابتدا فرمان ابن زیاد را نپذیرفت اما عبیدالله امارت ری را مشروط به جنگ با امام حسین (ع) کرد. او در این کار تردید داشت اما در نهایت برای رسیدن به حکومت ری فرمان ابن زیاد را پذیرفت و با ۴ هزار نفر راهی کربلا شد.
ابن سعد روز سوم محرم وارد کربلا شد و در فاصله سوم تا نهم محرم چند بار با امام حسین (ع) ملاقات کرد و هر بار امام علیه السلام او را نصیحت فرمود که از جنگیدن دست بردارد و دست خویش را به خون آن حضرت نیالاید، ولی نپذیرفت. امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت: اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری. عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.
در یکی از این دیدارها، امام حسین (علیهالسّلام) ابراز تمایل کردند که در صورت نخواستن ایشان از سوی مردم کوفه، حاضرند به حجاز برگردند. ابن سعد پاسخ امام (علیهالسّلام) را برای عبیدالله نوشت و خواستار پذیرش این پیشنهاد و در نتیجه پایان مسالمتآمیز این ماجرا شد. اما ابنزیاد با فتنه انگیزی و توصیهی شمر بن ذیالجوشن، که او را به از دست ندادن فرصت و کشتن امام (ع) تشویق میکرد، در نامهای به ابنسعد، بر انجام جنگ سفارش نمود و در آن تاکید کرد که در صورت تمرد از این دستور، فرماندهی سپاه را به شمر بسپارد. نامه ابنزیاد توسط شمر به دست ابنسعد رسید. ابنسعد شمر را به جهت برانگیختن ابنزیاد به جنگ و رد پیشنهاد مسالمتجویانه خود، به شدت ملامت کرد، با این حال گفت که خود متولی این امر (جنگ با امام) خواهد شد.
عمر سعد دستور داد آب را بر امام و یارانش ببندند. همچنین او اولین کسى بود که به طرف اردوگاه امام حسین (ع) تیر افکند و فرمان حمله عمومى صادر کرد. از دیگر جنایات عمر سعد این بود که فرمان داد اسب سواران بر پیکر پاک امام حسین علیه السلام بتازند. او کشتگان سپاه خودش را دفن کرد، اما پیکر امام و دیگر شهیدان کربلا را بدون خاکسپاری روی زمین رها کرده و به کوفه بازگشت.
با مرگ یزید، آغاز قیامهای شیعیان عراق روزهای سخت و ترسناکی را برای پسر سعد رقم زد. به طوری که گفته شده پس از قیام سلیمان بن صرد خزاعی، ابنسعد به واسطه ترس از کشته شدن، شبها در دارالاماره میخوابید. با این حال چیزی که بیش از قیام سلیمان او را به وحشت انداخته بود آگاهی از حقیقت قیام مختار بود از اینرو او و جمعی دیگر از اشراف کوفه قیام مختار را به مراتب خطرناکتر از قیام توابین ارزیابی میکردند و خطر آن را به دیگران گوشزد میکردند. با به وقوع پیوستن قیام مختار، عمر به همراه محمد بن اشعث، از کوفه فرار کرد و هم زمان با شورش کوفیان علیه حکومت مختار، دوباره به کوفه بازگشت. پس از شکست این شورش عمر بن سعد در کوفه ماند؛ اما به واسطه ترسی که از مختار داشت به عبدالله بن جعدة بن هبیره که از شیعیان تراز اول کوفه و از دوستان نزدیک مختار بود، متوسل شد و از او خواست تا برایش از مختار امان نامه بگیرد. مختار نیز امان نامهای برای پسر سعد نوشت و در آن نوشته بود که مادامیکه ابن سعد به دستشویی نرود و کاری انجام ندهد این امان نامه معتبر خواهد بود را شرط استمرار و دوام این امان نامه برشمرد.
مختار یکی از فرماندهان خود را به نام ابوقلوص شبامی به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص که او نیز در مجلس مختار بود به دستور مختار کشته شدند و وی پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد، اما در روایتی دیگر آمده است. مختار، ابوعمره را در پی ابن سعد فرستاد؛ عمر برخاست و لباس پوشید تا به به همراه او به دارالاماره برود؛ اما سُر خورد و به زمین افتاد، پس ابوعمره فرصت را غنیمت شمرد و سر از بدنش جدا کرد. او سر پسر سعد را نزد مختار آورد و پیش روی او گذاشت. سپس مختار دستور قتل حفص پسر ابن سعد را نیز صادر کرد. سپس این سرها را با مقداری پول به مدینه فرستاد.